این یادداشت برای نشریه ی برهان دانشگاه صنعتی اصفهان و (به ویژه بندهای پایانی) ناظر به بعضی شبهات طرح شده در دانشگاه آماده شد و برای رعایت اختصار پاورقی های آن جز در مورد بنیانگذاران انقلاب اسلامی حذف گردید.
محمدصادق شهبازی-با توجه به افول تمدن مسلمین در سده های میانه در نتیجه ی دوری از اسلام و سرگرم شدن به کشورگشایی و اختلافات و کنار گذاشتن رشد هم سطح معنوی و مادی و…. و شروع به رشد تمدن غرب (بر مبنای گزینش از تمدن اسلامی و نقد سنت فکری مسیحی – فلسفه ی اسکولاستیک حاکم در قرون وسطی با رویکرد گسترده به دانش تجربی از هنر و ادبیات تا دین و فلسفه و علم و تکنولوژی) ، با مشخص شدن دستاوردهای دانش و فناوری بشری، پس از چند قرن ، عقب ماندگی مسلمین در حوزه ی ابزارها و فناوری ها آشکار شد. و رویکردهای مختلفی تا امروز نسبت به آن شکل گرفت.
الف- جریان پذیرنده ی غرب
الف-۱-جریان پذیرندهی حداکثری و کنارگذارندهی سنت
طیفی از روشنفکران از زمان مشروطه چنین اعتقادی داشتند. مهمترین چهره های این جریان میرزاملکم خان، آخوندزاده و تقی زاده، با جمله ی معروف «ما باید از فرق سر تا نوک پا غربی شویم»، میباشند. که به دنبال حل همه ی سنت در سبک زندگی و شیوه ی تفکر غربی بود و در دوره ی جدید در قالب اکثر نحله های مختلف تفکرات سکولاریستی نمود یافت. به تعبیر ملکم «این تمدن جوهر واحدی است که طی هزاران سال تکمیل شده و همان گونه که هست باید بدون درنگ پذیرفته شود و هر گونه کوشش برای ایجاد چیزی مستقل از آن اتلاف وقت است. …در اخذ اصو ل تمدن جدید و مبانی ترقی عقلی و فکری، حق نداریم در صدد انتراع باشیم؛ بلکه باید از فرنگی سرمشق بگیریم، در جمیع صنایع…محتاج سرمشق بوده و هستیم…راه نجات منحصر به همان راهی است که علوم دنیا برای ما صاف و اشکار ساخته اند.» یا به تعبیر آخوندزاده «برشما لازم است که بزرگ خود(غرب)را بشناسید….همیشه به امر و نهی او مطیع باشید و رسوم بندگی و آداب انسانیت را یاد بگیرید.»
الف-۲- جریان گزینش گر منفعل و التقاطی
الف- ۲- ۱- جریان تطبیق دین با علم تجربی
این جریان که در دهه ی ۳۰ تا ۵۰ شمسی به سبب سیطره ی علوم جدید غالب بود. به همت مهندس مهدی بازرگان و یدالله سحابی با آثار متعدد آنها در کشور رشد یافت؛ و میخواست روز آمدی دین را از طریق دانشهای تجربی و ریاضیات اثبات کند. بازرگان با تفکیک غرب از استعمار، به نقد اخلاقی غرب با محوریت شکاف عمیق میان علم و احساس، خشکی و بی روحی و تهی شدن علم ازمعنویت می پرداخت.
الف-۲-۲- جریان تطبیق دین با فلسفه ی غرب
این جریان می خواست دین را با جریانهای فکری و فلسفی و نه علم تجربی تطبیق دهد. نماینده ی چپ آن جریان سازمان مجاهدین خلق(منافقین) و تلاش برای تطبیق دین با مارکسیسم و جریانهایی مثل سوسیالیستهای خداپرست، جنبش مسلمانان مبارز و…. بودند. نماینده ی راست آن با عاریت گرفتن هرمنوتیک و فلسفه ی تحلیلی غرب از جانب دکتر سروش و مجتهد شبستری بود، که راه سازگار کردن دین و دستاوردهای بشری را در جدا کردن دین از معرفت دینی و نسبی کردن آن و دنباله روی دانش بشری برای فهم دین می یافتند.
جریان دیگری نیز به نفی نسبت اندیشه ی دینی و غربی، اما شفابخش دیدن معنویت گرایی موجود در تعالیم دینی با تاکید بر حذف شاخصهای معنویت مثل حذف عامل تعبّد تا حد امکان، به حداقل ممکن رساندن تکیه بر حوادث تاریخی، یک نوع تجربه گرایی معنوی دینی، نوعی قداست زدایی از اشخاص، در خدمت انسان و برای انسان بودن معنویت، اشاره دارند؛ که شاخص این رویکرد مصطفی ملکیان است.
الف- ۲-۲-۳- دیدگاه ملی گرا و ضد استعماری
این جریان ضمن پذیرش دستاوردهای تکنولوژیک غرب و عدم تقابل با دستاوردهای معرفتی و علمی آن به مقابله با استعمارو رویکردهای سیاسی غرب نسبت به جهان سوم و کشور ما می پردازد. نیروهایی مثل مصدق، نیروی سوم (که با انشعاب گروهی از روشنفکران چپ گرا و ملی گرا از حزب توده مثل خلیل ملکی جلال آل احمد شکل گرفت )، با محوریت استفاده از تجربه ی غرب در دموکراسی، آزادی، صنعتی شدن ضمن تآکید بر عدم استفاده از نسخه ی وارداتی صنعتی شدن بود. البته شخص جلال با این نگاه متفاوت بود. «از غرب یک مقدار چیزها لازم داریم یاد بگیریم. اما نه همه ی چیزها را. از غرب یا در غرب ما در جستجوی تکنولوژی هستیم. علمش را هم می آموزیم. اما علوم انسانی را دیگر نه. علوم انسانی یعنی از ادبیات بگیر تا تاریخ و اقتصاد و حقوق، این ها را من خودم دارم و بلدم. …نیوتن در زمینه ی مکانیک حرف زده، ناچار محتاجش هستم. ریش تراش برقی و این ضبط صوت مورد احتیاح ماست، درست. اما اندیشه های مان که از راه علوم انسانی ساخته می شود چه؟ »علاوه بر این ضمن اثرپذیری از فردید معتقد بود، «ماشین زدگی از آدمی سلب حیثیت می کند»
الف-۲-۳- برداشت ایدئولوژیک از دین
جریان دیگری جریانی بود که به دنبال تفسیر ایدئولوژیک از دین بودند که شاخص آنها مرحوم دکتر علی شریعتی است و می خواست طوری دین را تفسیر کند که ضمن حفظ روح کلی دین و ایجاد بعضی تغییرات، دستاوردهای تکنولوژیک و حتی بعضی دستاوردهای معرفتی بشری را به نوعی به رسمیت بشناسد. شریعتی ضمن تأکید به ضرورت بازگشت به خویشتن، به دنبال یافتن ریشه ی دینی برای بسیاری از مسائل مترقی غرب بود. وی با تاکید بر این که «ژاپن… ضمن اقتباس صنعت، تکنولوژی و علم از غرب، توانسته در عین حال شخصیت ملی و فرهنگ و اخلاق خویش را هم پاس دارد».معتقد بود…. «متفکران اسلامی…مبارزه ی ضد استعماری شان را تنها در بعد اقتصادی و سیاسی محدود نکردند ، بلکه زیربنا و پشتیبان فکری و ایدئولوژیک و معنوی هم داشتند و استعمار را در همه ی چهره هایش شناختند و با سلاح فرهنگ و فکر در برابر غرب ایستادند.»
ب- جریان نفی کننده ی دستاوردهای جدید
ب-۱- نفی کل دستاوردهای جدید
ب-۱-۱- بدعت دانستن و تاکید به استفاده از سنت
ب-۱-۱- ۱- اخباری گرایان
این جریان که جریان مذهبی سنتی است. با این مبنا که تقلید و استفاده از غیر معصوم حرام است با دستاوردهای دانش جدید بشری در افتاد. شهید مطهری ضمن طرح گسترده ی مبانی اخباری گری در این مورد می گوید: « یک چیز که باعث رشد و نفوذ طرز فکر اخبارى در میان مردم عوام مى شود آن جنبه حق به جانب عوام پسندى است که دارد، زیرا صورت حرف این است که مىگویند ما از خودمان حرفى نداریم، اهل تعبد و تسلیم هستیم، ما جز قال الباقر علیهالسلام و قال الصادق علیهالسلام سخنى نداریم، از خودمان حرف نمىزنیم، حرف معصوم را مىگوییم». (مطهرى، جلد بیستم مجموعه آثار، ص۱۷۱-۱۶۸) تعداد کثیری ولو مکتب فقهی شان اخباری نباشد همین موضع را اتخاذ کردهاند. البته نوعی چرخش در بعضی از این افراد قابل بازیابی است. یک عده به صورت کلی دستاوردهای جدید را بدعت دیده و کنار گذاشتهاند و یک عده تا شرایطی که دستاوردهای جدید در دست ترویج فرهنگ غربی بوده است، چنین موضعی اتخاذ کردهاند. از دسته ی دوم میتوان به تفاوتهای موضع گیری امام خمینی در مورد موسیقی و سینما و بعضی مظاهر تمدن جدید در کتاب کشفالاسرار (در دهه ۲۰هجری شمسی)و بعد از پیروزی انقلاب اشاره کرد؛ که تا زمانی که این دستاوردها کامل در اختیار رژیم و در مسیر اشاعه ی فحشا به شمار می آمده است، مورد حمایت واقع نشده و حتی طرد شدهاند. اما هنگامی که امکان استفاده ی از آنها پدید آمده است، حکم را تغییر دادهاند. «سینماى ما مرکز فحشاست. ما با سینما مخالف نیستیم، ما با مرکز فحشا مخالفیم. ما با رادیو مخالف نیستیم، ما با فحشا مخالفیم. ما با تلویزیون مخالف نیستیم، ما با آن چیزى که در خدمت اجانب براى عقب نگه داشتن جوانان ما و از دست دادن نیروى انسانى ماست، با آن مخالف هستیم. ما کىْ مخالفت کردیم با تجدد؟ با مراتب تجدد؟ مظاهر تجدد وقتى که از اروپا پایش را در شرق گذاشت- خصوصاً در ایران- مرکز [عظیمى] که باید از آن استفاده تمدن بکنند ما را به توحش کشانده است. سینما یکى از مظاهر تمدن است که باید در خدمت این مردم، در خدمت تربیت این مردم باشد؛ و شما مى دانید که جوانهای ما را اینها به تباهى کشیدهاند. و همین طور سایر این [مراکز]. ما با اینها در این جهات مخالف هستیم. اینها به همه معنا خیانت کرده اند به مملکت ما.»(صحیفه ی امام، ج۶، ص۱۵) و با این نگاه نمی توان این دسته را جزو اخباریها حساب کرد و نوعی گزینش گرایی فعال و نه منفعل در این طیف موجود است که بعدا از آن سخن می گوییم و مواضع اکثر علما در مقابله با دستاوردهای بشری پیش از تحقق انقلاب اسلامی در این چارچوب قابل ارزیابی است.
اما جریانی نیز وجود دارد که علی رغم همه ی این موارد، کماکان بر همان مبنای اولیه ی اخباری معتقد به تعارض ماهوی دین اسلام و علوم جدید، نقد علوم جدید با طرح راهبری انسان به وسیله ی انبیا و توقیفی بودن معاش، منشأ وحیانی علوم جدید و نفی هر نوع فلسفه در برابر شریعت است. چهره ی شاخص این جریان مهدی نصیری و متکلمینی مثل شیخ میلانی هستند که نصیری با چاپ کتابهای اسلام و تجدد، زن و فلسفه از منظر قرآن و عترت، و نشریه ی سمات تلاش به بازتولید این جریان کرده است. از نگاه این جریان، علوم سنتی حوزهها با محوریت دانشهای نقلی علم دینی است، و حتی بعضی علوم دیگر را نیز حتی علوم عقلی رایج در حوزه را بدعت به حساب میآورند.نصیری در پاسخ پرسشهای متعدد در مورد تناقضها بین استفاده از دستاوردهای تمدن جدید در زندگی عملی و تجویز عدم استفاده از آن به لحاظ نظری، به اکل میته بودن این استفاده اشاره میکند. اما غیر از فضای علمی جریاناتی نیز داریم که تلاش میکنند بدون استفاده ی از تکنولوژی جدید زیست کنند که جریان موجود در دهات طالقان یکی از آنهاست.
ب- ۱-۱-۲- سلفی گرایان
این گروه که در داخل کشور ما به تبع فضای شیعی به صورت جریان زنده و پویا موجود نیستند، در داخل جهان اهل تسنن به صورت یک بدیل جدی موجودند. اهمّ مدعای شان این است که باید به دوران سلف صالح، برگشت و با کنار گذاشتن تفکرات و نوع زندگی جدید به شیوه ای که رسول الله و صحابه زندگی میکردند، رفتار نمود. گروهی مثل التکفیر و الهجره در مصر، حتی برای بازسازی آن دوران، به خارج شهرها میرفتند؛ و میخواستند با هجرت به بیرون شهرها و ساختن جایی مثل مدینة النبی در اردوگاه های بیرون شهر، جامعه ی جدید بنا کرده و به شهر بیایند. گرچه در ایران چنین تفکری نداریم، اما نتایج آن با نتایج تفکر اخباری گری در شیعه تفاوت چندانی ندارد و می توانیم بگوییم بدیل اخباریگری در جهان اهل تسنن است.
ب-۱-۲- نظریات متأثر از پست مدرنیسم
ب-۱-۲- ۱- جریان فردید
این جریان به تعارض اندیشه ی دینی و اندیشه ی غربی از موضع فلسفی و با تأثیرپذیری از آرای هایدگر شکل گرفته است. احمد فردید چهره ی مهم این جریان است که تفکر دینی را تفکر حضوری و تفکر غرب را تفکر حصولی میداند، حتی فلاسفه ی اسلامی را مثل ابن سینا زندیق شمرده و از ملاصدرا به عنوان غربزده یاد میکند. وی از عرفان نظری برای توضیح نگاه خود به جهان استفاده می کند و می خواهد تاریخ عالم را بر اساس اسماء الهی توضیح دهد. وی از مهمترین موانع بنیادین تفکر بین مسلمانان را تئولوژی اندیشی و گفتمان کلامی دانسته و پذیرش پاره ای مفروضات سنتی و تاریخی به صورت غیر انتقادی میداند. جریان فردید با تجدد ستیزی حداکثری بر افرادی نظیر عباس معارف، رضا داوری، مددپور، اصغر طاهرزاده دکتر رجبی، ریخته گران، جوزی، سلیمان حشمت اثر گذاشته است. این جریان معتقد به ناسازگاری دین و علوم جدید است. مهمترین استراتژی این جریان شناساندن مبانی فلسفی تمدن غرب و شناخت عمیق آن است. این جریان با طرح اولویت غرب شناسی، و فروکاست همه ی تعارضات در کشور و دنیا به مدرنیته، تلاش می کند ضمن تقلیل همه ی ساحات تقابل اسلام و استکبار جهانی به بحثی فلسفی تمام مشکلات وچالشها را به استفاده ازدستاوردهای بشری احاله دهد، بعضی شاخه هایش حتی تکنولوژی را شیطانی نامیده و ازضرورت کنار گذاری آن سخن می گویند. این جریان پست مدرن متاثر از نوع تفکر مسیحی اروپای متصل، تلاش می کند با نوعی رویکرد عرفانی شهودی به مقابله با عقل فلسفی اروپای متصل با مبنای یهودی بپردازد.
ب-۱-۲-۲- جریان فوکویی
جریان پست مدرن دیگر درون کشور که با ادبیات فوکو به نقد مدرنیسم میپردازد. این طیف، به دنبال سنجش گفتمانهای مختلف درون جامعه است و مشخصاً دغدغهی بررسی گفتمان روشن فکری در ایران دارد.
ب-۲- تفکیک بین سنت و دستاوردهای بشری
ب-۲-۱- جریان تفکیک
با تفکیک سه منبع معرفتی وحی و فلسفه و عرفان، راه مصیب را وحی میداند و به ضعف حوزه های دیگر و آثار منفی التقاط اشاره میکند. این جریان در دو دسته ادامه مییابد. یک دسته که دسته ی مکتب معارف مشهد هستند و مواضع تند نسبت به فلسفه و عرفان به مثابه ی دستاوردهای بشری دارند و به نفی آنها میپردازند که چهره ی زنده و مهم این جریان آیت الله سیدان است. اما جریان معتدلی مثل محمدرضا حکیمی نویسنده ی کتاب مکتب تفکیک هست که صرفاً به تفکیک این حوزه های معرفتی و آثار منفی التقاط میپردازد. در نگاه تفکیکیها علم دینی به علمی اطلاق میشود که بنا شده بر نصوص دینی کتاب و سنت باشد. البته حکیمی با انتشار دانش مسلمین به نوعی به دستاوردهای مسلمانان در سده های میانه تأکید می ورزد، گرچه آن ها را حاصل تفکر ناب اسلامی ندانسته و حاصل کار مسلمین می داند.
ب-۳- ترجیح سنت به دستاوردهای بشری
ب-۳-۱- جریان ترتیب
جریان ترتیب از جریانهای فرعی مکتب تفکیک به شمار میآید که پیروانی چند در حوزه علمیه ی قم دارد. تنها تفاوت آنها با جریان مکتب تفکیک این است که ضمن اشاره به خطا پذیری معرفت بشری، نقل را به علت عدم خطا پذیری بر منابع معرفتی دیگر ارجح میداند. و اطلاق حریان به این جمع معدود خالی از اشکال نیست.
ب-۳-۲- سنت گرایی
ب-۳-۲-۱- سید حسین نصر
علم مقدس، مایه ی قدسی معرفت و ارتباط وثیق با حق، پذیرش علوم جدید به عنوان راهی که برخی ویژگیهای جهان طبیعی را کشف کند جزو ویژگیهای تفکر اوست. به اعتقاد وی در علوم سنتی امر نامقدس و صرفاً انسانی حاشیه ای و امر مقدس کانونی باشد، بر عکس علوم جدید که امر نامقدس کانونی است. وی هدف علوم انسانی را نه صرفاً سودجویانه و نه صرفاً به خاطر علم فی نفسه میداند و فرایند علم جدید را تحت تأثیر جهان بینی مادی دانسته و به ضرورت نقد عمیق علم مدرن از دیدگاه اسلامی اشاره مینماید.
از نگاه نصر، راه های ایجاد علم اصیل اسلامی: پایان دادن به نگرش پرستشگرانه به علم و فناوری جدید، بررسی عمیق منابع اسلامی سنتی از قرآن کریم و حدیث تا همه ی آثار سنتی مربوط به علوم، فلسفه، الهیات، کیهان شناسی و نظایر اینها برای تدوین جهان بینی اسلامی، فراهم آوردن امکان مطالعه ی علوم جدید در عالیترین سطوح در عین حال در بوته ی نقد قرار دادن شالوده های نظری و فلسفی این علوم، احیای علوم اسلامی سنتی و تلفیق علم با اخلاق نه از طریق شخص دانشمند، بلکه به کمک ساختارهای نظری و شالوده های فلسفی علم است. سنت در نگاه نصر، اعم از سنت انسانی است، و گرایش فیدئیستی مثل کی یرکگارد دارد.
ب-۳-۲-۲- داریوش شایگان و احسان نراقی
شایگان و نراقی ضمن بحثهایی مثل آسیا در برابر غرب، ان چه خود داشت، غربت غرب (۱۳۵۳) به دنبال بازسازی سنت شرقی آسیایی در مقابل غرب هستند.
ب-۳-۳- جریان تأسیسی
فرهنگستان علوم اسلامی قم با شروع منیر الدین الحسینی الهاشمی و تداوم راه آن به وسیله ی محمد مهدی میرباقری، صدوق و پیروزمند یکی از محیطهای تأثیرگذار بوده است. آنها ضمن عدم ستیزه گری به اندازه ی قبلیها، دست رد به سینه ی علم غربی به خاطر مبادی و روش غیر دینی میزنند. هم چنین علوم اسلامی دوره ی اوج تمدن اسلامی را با وجود موضوعات برآمده از دین و عالمان متقی به علت عدم وجود رابطهی منطفی بین علم و دین، دینی نمیدانند. آیتالله سید محمد مهدی میرباقری (مثل شوپنهاور) معتقد به تقدم ایمان بر معرفت و به تعبیری دیگر تقدم اراده بر فهم به لحاظ معرفت شناختی، فلسفه ی شدن به جای فلسفه ی چیستی و چرایی برای تبیین چگونگی پدیدههاست و از ضرورت تولید سه منطق، منطق فهم دین(روش استنباط)، منطق فهم کاربردی (اسلامیت کاربردی علوم)، منطق فهم اجرایی(روش برنامه ریزی) سخن میگوید و معتقد است در صورت گرفتن فلسفه ی شدن و منطق، روشها مبتنی بر دین و ولایت همه ی آثار این دانش اسلامی خواهد بود. آنها به جهت داری علوم معتقدند و میخواهند از اساس، علم جدیدی تاسیس کنند. این دانش جدید فقط در حوزه ی علوم انسانی نیست و حتی علوم طبیعی و ریاضیات را نیز در برمی گیرد. و ادعای تولید ریاضی و فیزیک اسلامی دارند.
ج -جریان اجتهادی (گزینش گری فعال)
ج-۱- جریان اجتهادی با قائل شدن حقانیت ارشد برای منبع معرفتی عقل
این جریان با قائل شدن حقانیت ارشد برای منبع معرفتی عقل در پی رویکرد اجتهادی در مقابل تمدن غرب و دستاوردهای دانش بشری است. آیات محمد تقی مصباح یزدی و عبدالله جوادی آملی جزو شاخص های این تفکرند. که با تفاوت هایی اندک شباهت های بسیاری به جریان اجتهادی جامع نگر دارد. اما فاقد نگاه آسیب شناسانه ی این جریان به سنت مسلمین است. این جریان با پذیرش اصل وجود فلسفه ی اسلامی، دستاوردهای بشری، با رد مبانی دستاوردهای فکری و نظری غرب به دنبال طرح مبانی هستی شناختی و انسان شناختی و معرفت شناختی به دنبال ایجاد بنای جدیدی برای علم دینی است. و شماری دستاوردهای علم تجربی را به رسمیت می شناسد.
ج-۲- جریان اجتهادی جامع نگر (مکتب معیار انقلاب اسلامی)
عدم پذیرش تمام دستاوردهای تمدن بشری و عدم رد کامل آن، جمع مجتهدانه ی اندیشه ی دینی و غربی و نقد اندیشه ی غربی بر اساس اندیشه ی دینی، شاخصه ی فکری این جریان است، که امام خمینی (سلام الله علیه) و سه شاگردش یعنی شهیدمطهری، امام خامنه ای وآیت الله شهید دکتر بهشتی نیز آن را نمایندگی میکنند. اصرار بر حجیت و اعتبار و ضرورت مراجعه بر وحی، قائل بودن به جامعیت اسلام و حضور اجتماعی دین در صحنه ی فعالیتهای اجتماعی، اهمیت دادن به میراث گذشته ی اسلامی و شیعی، قائل شدن به ترکیب منابع معرفت (عقل، نقل، تجربه و شهود) و کاشف از وحی دانستن آن ها در صورت فطعی بودن، ممکن دانستن جمع اندیشه ی دینی و عقلانیت ابزاری، ضمن قائل بودن به برخی تعارضات جزو ویژگیهای این جریان است.
این جریان بی توجهی به مسائل متغیر زمان و مکان را به بهانه ی ثبات بر اصول، تحجر دیده و بی توجهی به ثابتات دین را به بهانه ی تغییر همه چیز با زمان و مکان، التقاط دانسته و از اجتهاد مبتنی برهسته ی ثابت دین ناظر به به مسائل متغیر زمان و مکان سخن می گوید. و حکمت خداوند را بر رشد تدریجی دانش بشری مبتنی بر تلاش علمی و عملی بشریت می داند، که در ظهور حضرت حجت به کمال خویش می رسد.
در منطق بنیان گذاران انقلاب (امام خمینی، امام خامنه ای، شهید بهشتی، شهید مطهری) دستاوردهای عقل سلیم بشری – که لزوما محصول قلب سلیم نیست- در حوزه ی فناوری در چارچوب اخلاق و اصول دینی به رسمیت شناخته می شود. یعنی دستاوردهای تکنولوژیک در چارچوب عدم ضرر زدن به خود، دیگران، محیط زیست و منابع طبیعی و حیات وحش، و عدم تنافی با انجام وظایف و تکالیف و ادای حقوق الهی-انسانی- طبیعی به رسمیت شناخته می شود. البته با درگیر کردن بقیه ی منابع معرفتی علاوه بر تداوم دستاوردهای مثبت می توان به گونه های جدیدی از تکنولوژی نیز دست یافت. در حوزه های نظری و انسانی نیز که منازعه بیشتر است و اثر مبانی روی محصولات بیشتر است، معتقد است دستاوردهای عقل سلیم بشری هم به اتساع نگاه در اجتهاد کمک می کند، هم در بعضی موارد دستاوردهای بشری صحیح است و به رسمیت شناخته می شود، اما اصل با نگاه اجتهادی تأسیسی و نگاه ناب دینی است. در حقیقت، در نگاه بنیان گذاران انقلاب، نظیر نوع برخورد رسول الله (ص) با فرهنگ و سنن جاهلی مثل پذیرش ضمان جریره یا تایید گذاشتن به حلف الفضول در کنار نفی سنتهای غلط ، رویکرد گزینش گری فعال و نه منفعل به دستاوردهای عقل سلیم بشری چه در حوزه ی تکنولوژیک چه در حوزه ی نظری و معرفتی وجود دارد. و در حوزه هایی خاص نیز کاملاً تأسیسی عمل می نماید. صرفا به دنبال گزینش از دستاوردهای بشری نیست و با قائل شدن به تعمیر کشتی روی آب و نه ساخت کامل از صفر آن، به ابتنای تمدن اسلامی بر اصول اسلامی با استفاده ازدستاوردهای بشری برای اجتهاد و فهم دوباره تاکید می کند. حتی صریحاً اعلام می کند که باید شاگردی کرد، اما شاگرد نماند. « در مجموعه ى رفتار و کارها و شکل و قواره ى کشورهاى توسعه یافته ى غربى، نکات مثبتى وجود دارد- که من ممکن است بعضى اش را هم اشاره کنم- که اگر بناست ما این ها را یاد هم بگیریم، یاد مى گیریم؛ اگر بناست شاگردى هم کنیم، شاگردى مى کنیم؛ اما از نظر ما، مجموعه اى از چیزهاى ضد ارزش هم در آن وجود دارد. لذا ما مجموعه ى غربى شدن، یا توسعه یافته ى به اصطلاحِ غربى را مطلقاً قبول نمىکنیم. پیشرفتى که ما مى خواهیم چیز دیگرى است». (بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار استادان و دانشجویان کردستان۲۷/ ۰۲/ ۱۳۸۸)
این رویکرد دست یابی به فناوری های نوین را غیر از ارزش ذاتی آن، جهت حفظ کارآمدی نظام برای نمایش کارآمدی دین در اداره ی دین و دنیای مردم را -بدون آن که تاثیری در اصل حقانیت دین برای این کار قائل باشد – ضروری و جزو مهم ترین رویکردهای تبلیغ دین می داند. و به آن به عنوان یک تکلیف دینی نگاه می کند. چه این که تألیف قلوب مردم بر اساس تمکن جبهه ی اسلام، جزو سیره ی رسول الله (ص) بوده است و در گام بعد باید از دل این ها با تخلیص و افزایش خالص ها کار را پیش برد. اقدام در این عرصه را هم در صورت انگیزه ی دینی ومقابله ی با دشمن و تلاش برای استقلال کشور، جهاد می بیند.
بر اساس این نگاه، اصل در حیات انسانی عبودیت و تهذیب و رسیدن به خدا است و این منحصر به علوم خاصی نیست. «گاهى علم توحید هم حجاب است. علم توحید است، برهان اقامه مى کند بر وجود حق تعالى؛ لکن محجوب است از او. همین برهان دورش مى کند، از آنچه که باید باشد دورش مى کند». (امام خمینی، تفسیر سوره حمد، ص۱۴۰-۱۴۱) «گاهى علم، انسان را به جهنم مى فرستد؛ گاهى علم توحید انسان را به جهنم مى فرستد؛ گاهى علمِ عرفان انسان را به جهنم مى رساند؛ گاهى علم فقه انسان را به جهنم مى فرستد؛ گاهى علم اخلاق انسان را به جهنم مى فرستد. با علم درست نمى شود. تزکیه مى خواهد- یُزَکّیهِمْ- تزکیه مقدم است بر همه چیز». (صحیفه امام، ج۱۹،ص۳۴) علوم رایج دانشگاهی و حوزه های تخصصی رایج دیگر نیز اگر همراه با تهذیب شده از سوی دیگر وسیله و نه هدف نگریسته شوند و با مبنانی واحکام دینی ناسازگار نباشند می توانند مصادیق علم دینی قرار بگیرند.
«بدان که بسیارى از علوم است که بر تقدیرى داخل یکى از اقسام ثلاثه است که رسول اکرم، صلّى اللّه علیه و آله، ذکر فرمودند، مثل علم طبّ و تشریح و نجوم و هیئت، و امثال آن، در صورتى که نظر آیت و علامت به سوى آنها داشته باشیم، و علم تاریخ و امثال آن، در صورتى که با نظر عبرت به آنها مراجعه کنیم. پس، آنها داخل شوند در«آیه محکمه» که به واسطه آنها علم به اللّه یا علم به معاد حاصل یا تقویت شود. و گاه شود که تحصیل آنها داخل در«فریضه عادله» و گاه داخل در«سنّت قائمه» شود». (شرح چهل حدیث، ص۳۹۶) «اسلام براى برگرداندن تمام محسوسات و تمام عالم به مرتبه توحید است. تعلیمات اسلام تعلیمات طبیعى نیست، تعلیمات ریاضى نیست؛ همه را دارد. تعلیمات طب نیست؛ همه این را دارد لکن اینها مهار شده به توحید. برگرداندن همه طبیعت و همه ظِلهاى ظلمانى به آن مقام نورانى، که آخِر مقام الوهیت است. بنا بر این، باید این معنا که علوم- ما از آن هم تمجید مى کنیم؛ تعریف مى کنیم؛ همه علوم طبیعى، همه علوم مادى؛ لکن آن خاصیتى که اسلام از اینها مى خواهد در غرب از آن خبرى نیست. اگر هم باشد فقط یک چیز نازلى است- آن معنایى که از علوم دانشگاهها ما مى خواهیم و آن معنایى که از علوم مدارس قدیمه ما مىخواهیم، همین معنا نیست که در سطح ظاهر الآن هست. و متفکرین ما همان سطح ظاهر را دارند در آن [کار] مى کنند و بسیار هم ارجمند است کارهایشان؛ لکن آنکه اسلام مى خواهد این نیست. آنى که اسلام مى خواهد تمام علوم، چه علوم طبیعى باشد و چه علوم غیر طبیعى باشد، آنکه از آن اسلام مى خواهد، آن مقصدى که اسلام دارد، این است که تمام اینها مهار بشود به علوم الهى و برگشت به توحید بکند. هر علمى جنبه الوهیت در آن باشد، یعنى انسان طبیعت را که مى بیند خدا را در آن ببیند، ماده را که مى بیند خدا را در آن ببیند، سایر موجودات را که مشاهده بکند خدا را در آن ببیند. آنکه اسلام براى آن آمده است: براى برگرداندن تمام موجودات طبیعى به الهیت و تمام علوم طبیعى به علم الهى. و از دانشگاهها هم این معنا مطلوب است. نه اینکه خود طب را- البته طب هم باید باشد، علوم طبیعى هم همه باید باشد، معالجات بدنى هم باید باشد- لکن مهم آن مرکز ثقل است که مرکز توحید است. تمام اینها باید برگردد به آن جهت الوهیت». (صحیفه امام، ج۸، ص۴۳۴-۴۳۵)
غرب شناسی در این دیدگاه، بر خلاف شیوه ی دشمن شناسان دوست فراموش، که هویت خود را در نفی غرب می بینند، رسالت تاریخی نیست، حوزه ای تخصصی است که عده ای به بررسی نحوه ی پیشرفت و مسائل درونی تمدن غرب بپردازند. محدود به حوزه ی فلسفی هم نیست و به جای انتزاعی شدن ، در ادبیات بنیان گذاران انقلاب، کاملاً عینی است، حتی حق و باطل از مقام انتزاع به استضعاف و استکبار در مقام عینیت نسبت داده می شود و غرب با اقدامات عینی اش در منطقه و دنیا نظیر خسّت علمی، ایستادن مقابل رشد و پیشرفت کشورها و توطئه چینی و جنایت و حمله ی نظامی و دیکتاتوری احزاب وکارتل ها و تراست ها و…. دیده می شود. این جریان با وجود قائل بودن به نگاه گزینشی فعال، ضمن توجه به مبنانی فلسفی تمدن غرب، و بررسی مبانی و اصول فلسفی و عقلانی غرب بر اساس اندیشه ی دینی و توجه به بحران معنویت در غرب، تقابل جدی و اساسی خود را با استکبار و سلطله و استعمار غرب تعریف می کند و این استکبار را با محوریت تقابل تاریخی دو خط مستضعفین و مستکبرین پی ریزی می نماید، که حتی به درون جهان اسلام هم در قالب اسلام ناب و اسلام آمریکایی تسری می یابد، و عنصر محوری در آن، روحیه ی استکبار و سلطه گری است. این نگاه، الحاد و ظلم را توامان نشانه رفته است و به دنبال عدالت و معنویت توامان است . امام خمینی با قائل شدن رابطه ی مستقیم بین استعمار و فساد، مهم ترین اهداف غرب از استعمار را گسترش نفوذ و تقویت پایه های سلطه، غارت ثروت ملت ها، کنترل مناطق استراتژیک ، یافتن بازارهای جدید برای فروش تولیدات، ترویج روحیه ی خودباختگی، ایجاد حکومت های دست نشانده، ایجاد شکاف و تفرقه، جذب دانشجویان و قشر تحصیلکرده و تضعیف هویت اسلامی توسط غرب می بیند.
این نگاه مدرنیته نفیاً واثباتاً مسئله نیست و جنگ بین سنت و مدرنیسم حرف مفت است. «در وجود یک چنین آدمى(شهید چمران)، دیگر تضاد بین سنت و مدرنیته حرف مفت است؛ تضاد بین ایمان و علم خنده آور است. این تضادهاى قلابى و تضادهاى دروغین- که به عنوان نظریه مطرح مى شود و عدهاى براى اینکه امتداد عملى آن برایشان مهم است دنبال مىکنند- اینها دیگر در وجود یک همچنین آدمى بى معنا است. هم علم هست، هم ایمان؛ هم سنت هست، هم تجدد؛ هم نظر هست، هم عمل؛ هم عشق هست، هم عقل». (بیانات امام خامنه ای در دیدار اعضاى بسیجى هیئت علمى دانشگاهها۰۲/ ۰۴/ ۱۳۸۹) و خود و دیگری را متفاوت می یابد.
این نگاه بر خلاف فردیدی ها و رویکردهای مشابه، کفر را ملت واحد و یک حقیقت بسیط نمی بیند و با نگاه کل تجزیه ناپذیر به آن نگاه نمی کند. به درجات ایمان معتقد است و غرب را واجد صفات خوب و بد می بیند که به صورت فعالانه ومجتهدانه باید گزینش شود. «ما پیشرفتهاى دنیاى غرب را مى پذیریم، ولى فساد غرب را که خود آنان از آن ناله مى کنند نه.» (صحیفه امام، ج۴، ص: ۵۰۸) «بارها گفته ام که ما از یاد گرفتن از غربى ها و غیر غربى ها و بیگانه ها خجالت نمى کشیم، امتناع نمى کنیم. اینى که ما یک روش ادارى را، یک روش آموزشى را، یک دانش را، یک اختراع را از کشورهاى دیگر یاد بگیریم، هیچ خجالت نمى کشیم، کوتاه هم نمى آئیم، دنبالش هم مى رویم؛ شاگردى مى کنیم….ما آنچه را که مى گیریم، ارزیابى کنیم، ببینیم به درد ما مى خورد یا نه. اگر صددرصد به درد ما مى خورد، صددرصد قبول کنیم؛ اگر صددرصد به درد ما نمى خورد و مضر است، صددرصد رد مى کنیم. اگر بین این دوتاست، به همان اندازه اى که به درد مى خورد، قبول کنیم، ما بقى اش را رد کنیم….بالاخره این ماجراى «شاگرد، استادى» تا ابد نباید طول بکشد. بله، ما حاضریم شاگردى کنیم پیش کسى که بلد است آن چیزى را که ما بلد نیستیم؛ اما دیگر تا ابد که نباید انسان شاگرد بماند. ما باید خودمان استاد بشویم».(بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در دیدار معلمان استان فارس۱۲/۰۲/ ۱۳۸۷) در گزینش هم متوقف نمی شود و به اجتهاد و تولید و تاسیس می رسد. «وقتى با یک نظرِ بیگانه آشنا می شویم و ذهن ما آن اتساع لازم را پیدا میکند، از منبع اسلامىِ خودمان استفادهى بهتر و کاملترى می کنیم؛ اینجا هم همین جور است. لیکن ما باید دنبال رسیدن به نظریهى اسلامىِ ناب باشیم و از التقاط بپرهیزیم». (بیانات امام خامنه ای در دومین نشست اندیشههاى راهبردى با موضوع عدالت ۲۷/۲/۱۳۹۰) از این منظر خوبی ها و بدی ها در کنار هم هستند. بر اساس توجه به حسن و قبح عقلی و ریشه ای دیدن بعضی معروف ها و منکر ها غلبه ی بعضی از آن ها در هوبت نظام تعیین کننده است مثلا العدل اساس الملک. زمانی این خوبی ها وتوانایی ها علی رغم آفت ها توانایی سیطره را بر جهان اسلام سده های میانه داد و ضعف ایمان وعمل وارتباط با دنیای روز مسلمین را به وضعیت فعلی کشانید.
این نگاه تکنولوژی جهان مدرن را تقدیس نمی کند، ولی شیطانی نیز نمی داند. منشأ اولیه ی الهی برای ابزارهای بشری قائل است(مثل آموزش کشاورزی یا زره سازی به وسیله ی پیامبران) اما دستور دینی هم برای محدوده ها و چارچوب ها و نوع کاربرد آن دارد. هیچ گاه مردم را به دوری از تکنولوژی توصیه نمی کند، بلکه به مسیر دست یابی به آن را مد نظر دارد و به هر قیمت مثل خدشه دار شدن استقلال دارالاسلام یا از بین بردن حق حیات انسان ها و حیوانات و از بین بردن محیط زیست به آن، دست پیدا نمی کند.
این دیدگاه که به رئالیسم معرفتی معتقد است بر خلاف رویکردهایی که با مغالطه عالِم دینی را تنها نظاره گر منفعل خلقت می دانند، انسان را به مثابه ی خلیفة الله، مامور به تسخیر زمین و عمران و ابادانی آن می داند. ( هُوَ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَکُمْ فیها هود ۱۱، وَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ جَمیعاً مِنْهُ إِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونالجاثیة : ۱۳)
امام خمینی به عنوان بنیان گذار این رویکرد نیز دانشگاه اسلامی را صرفا به معنای تعلیم و اجرای آداب الصلاه( ۴خرداد ۱۳۶۰)، ادراک صرف طبیعت(هدف دانشگاه غربی)، تفکیک علوم تجربی به اسلامی و غیر اسلامی(هندسه اسلامی و غیر اسلامی)(۱ اردیبهشت ۱۳۵۹) آموزش فقه و تفسیر ندیده و شاخص های دانشگاه اسلامی را تقویت ملت، پی گیری احتیاجات ملت و رفع آن(۳ خرداد ۱۳۵۹)، مهار طبیعت برای معنویت و واقعیت(۱۳ تیر ۱۳۵۸)، استقلال و عدم در خدمت اجانب بودن و تولید مغزهای مستقل غیر وابسته، تربیت و اخلاق و پرورش اسلامی(مرکز انسان سازی)، تربیت و تعهد در کنار تحصیل، عدم افساد و توطئه گری، مشغول به کار بودن در همه رشته ها و پایبندی به توحید و قواعد اسلامی در علوم انسانی می داند. و بهترین را ه مبارزه با اجنبی را تجهیز به علم دین و دنیا می بیند. «بهترین، مؤثرترین مبارزه با اجنبى، مجهز شدن به سلاح علم دین و دنیاست. و خالى کردن این سنگر و دعوت به خلع این سلاح، خیانت به اسلام و مملکت اسلامى است.» (صحیفه امام، ج۳، ص: ۳۲۷)
این رویکرد ترک دستاوردهای عقل سلیم بشری را جایز ندانسته، آن هم در شرایطی که در کنار تمدنی با چند قرن سابقه هستیم که در بسیاری موارد توانسته علی رغم بحران های عمیق معنوی، کارامدی هایی نسبی در عرصه ی مادی ایجاد کند. معتقد است، با سلاح عصر پیشین، نمی توان با دستاوردهای تمدن نوین بشری مقابله کرد (و اساساً همه ی ابزارهای ماقبل مدرن را نیز حاصل تمدن بشری در ان دوره می بیند) و فراخواندن به عدم استفاده از دستاوردهای این تمدن ها را تحجر دانسته و راه اصلاح را اقدام هم زمان برای اصلاح عقب ماندگی مادی و معنوی می داند که در اسلام هر دوی این ها در کنار هم دیده می شود. این دیدگاه مؤید عدم توازن در تمدن غرب نیست، ژاپن اسلامی شدن و اسلام آمریکایی مالزی وترکیه را دنبال کردن آرمان نمی بیند. و افرادی از جامعه ی ما (مثل دانشجویی که دید از بالا ندارد و قبل از دانشگاه بر اساس درک کامل مسیرش را مشخص نکرده،) که دید خالص ندارند را با ایجاد دیدوبصیرت دادن اصلاح می نماید نه ویران کردن بنا. دوره ی گذار از التقاط را با آنارشیسم و تحجر طی نشدنی دانسته و نقشه ی استکبار جهانی برای همیشه در عقب ماندگی و وابستگی نگاه داشتن جهان اسلام می داند. این که عده ای دنیا زده تقلیل گرایانه به توسعه نگاه کرده اند را مسیر خود ندانسته و هنر انقلاب اسلامی را این می داند که همین ابزارها را در خدمت دین تسخیر نماید.
این رویکرد توجه حقیقی به توحید و نفی شرک را مستلزم اقدام عملی دانسته و صرف گفتن و مطالعه کردن و خواندن و اقدام فردی را راه مقابله با استکبار نمی داند، حتی عبادی ترین اعمال دینی مثل نماز را نیز مقدمه ی نفی عملی طاغوت دانسته(کتاب از ژرفای نماز امام خامنه ای) و اقدام عملی برای عدالتخواهی را راه نزدیک شدن به تقوا (اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوىالمائدة : 8) و پرچم عدالتخواهی را راه پیامبران می بیند. (پرچم عدالتخواهی را همواره پیامبران الهی و پیروان راستین آنان بر دوش کشیدهاند. امروز و همیشه مجاهدت در زیر این پرچم، صادقانهترین نشانهی پیروی از رسولان الهی است. پیام امام خامنه ای به جنبش عدالتخواه انشجویی ۲۲ مرداد ۱۳۸۷)در این منظر تقدم تشکیل حکومت دینی به استکبار سیزی به تحقق عدالت به تحقق آزادی در جهت نیل به معرفه الله و عبودیت ملاک عمل در حرکت دینی است. و مشکلات افراد، حاصل گم شدن این مسیر و سرگرم شدن به اهداف میانی مثل اثبات کارآمدی نظام دینی در ساختن دین و دنیای مردم بدون توجه به هدف نهایی نظام اسلامی است نه انجام آن وظایف.
این رویکرد همانگونه که غرب را به تمامی نفی نمی کند، تمدن مسلمین سده های میانه را اسلامی کامل نمی بیند، اما بخش هایی از دستاوردهای آن را حاصل از دین دانسته و آن را نقطه ی آغاز و نشانه ی امکان تمدن دینی به شمار می آورد.
در این مطلب جا به جا از دروس جریان شناسی امیرحسین ترکش دوز در جنبش عدالتخواه و درس علوم انسانی اسلامیاو استفاده شده بی آنکه مطابق عرف علمی ارجاع داده شود ظاهرا” این هم یکی از نشانه های عدالتخواهی است!!!