از دهه طلایی انقلاب (یعنی دهه شصت) که خاطرهای نصیب نشد اما هر وقت به دهه هفتاد فکر میکنم هم لطافت و طراوتی بر روحم مینشیند و هم خاطرم آزرده میشود؛ طراوت از یاد سادگیها، قناعتها، با هم بودنها، اخلاقها، عفتها و حجب و حیاها، نداشتنها و گذشتنها و از هزار ارزش متروک و مدفون شده دیگر. و آزردگی از اینکه اینقدر سریع دور شدن و فراموش کردن آن همه ارزشها و افتادن در این همه تجملها و زیاده خواهیها و چشم و هم چشمیها و مدها و کبر و غرورها و…
و این همه چه زود گذشت مثل باد، و هرچند میانگین وضع مادی مردم بهتر شده است اما باید توجه نمود چه از دست دادهایم و چه به دست آوردهایم. خیلی معامله بدی بود. میشد خیلی بهتر از این عمل کرد. بگذریم، قصدم نقد امروز بر ملاک دیروز نیست.
فقط کمی دقت کردم، دیدم چندی ست فارغ از بحث فرهنگی و اخلاقی جنوب استان شدهایم و در صحبت با دوستان و یا در وبلاگ، فقط صحبت و مطالبه برای رفع فقر و محرومیت مادی از چهره جنوب است که هرچند این اولین اولویت جنوب است و کار لازمی است اما کافی نیست.
هرچند خوشبختانه جنوب هنوز روح ساده روستایی و اخلاق اسلامی خود را کامل از دست نداده است و در تسخیر کامل روح غربزده شهرنشینی و زیاده خواهی و… آن قرار نگرفته است و هنوز چشمههایی از اخلاق و فرهنگ دهه هفتادی را در اینجا میتوان دید.
آرمان ما برای پیشرفت، اتوپیای غرب نیست که فقط توسعه مادی و رفاهی برایمان ملاک باشد، ما به دنبال مدینه فاضله اسلام هستیم که پیشرفت معنوی و مادی را همراه میخواهد و اصالت را به روح میدهد…
این همه را گفتم؛ تا هواسمان باشد از چاله به چاه نیوفتیم، یعنی تا ما گیر دادهایم روی فقر مادی منطقه، و تمام حواسمان مشغول این قصه است. یک روز به خود بیاییم و ببینیم؛ سادگی و اخلاق روستایی جنوب همراه با فقر و محرومیت مادی رخت بسته است و ما هم از رفع ظاهری و سطحی فقر و محرومیت از جنوب خوشحال باشیم و از فرهنگ و اخلاق از دست رفته فارغ و یا نهایتا در حسرت و جستوجوی آن.
هر چند که این رودخانهای که از تمدن غرب سرچشمه گرفته است و از شهرهای بزرگ کشور و قشر مرفه جامعه دارد میآید و همه شهرها و روستاها و همه قشرها را دارد با خود میبرد و دلیلش پیشرفت تک بعدی است یعنی در مادیات و رفاه پیشرفت کردهایم ولی از لحاظ فرهنگی و اخلاقی نه تنها پیشرفت نداشتهایم که پس رفت هم داشتهایم و مسئولان مربوطه جنوب هم اکثرا یا فارغ از قصه هستند و تعطیل، و یا پخمه مینمایند.
اما اولا «ما میتوانیم» و دوما «ما مکلف به تکلیفیم»…
Sorry. No data so far.