جمعه 25 می 12 | 20:02

من گدای سامرایم

محمد مهدی سیار

وقتی شعر گفتن را هم شروع کردم هنوز غزلی برای هیچ یک از ائمه (که جانم فدای یکایکشان باد) نگفته بودم که شعرم را به پابوس امام هادی (ع) بردم. خب کسی برای امام هادی شعر نمی‌گفت و من بودم و امام خودم!


محمد مهدی سیار- درست یادم نمی‌آید چند سالم بود اما لابد سال اول یا دوم راهنمایی بودم… یک گوشه مسجد جامع شهرمان (زاهد شهر) نشسته بودم و داشتم آخرین بندهای دعای توسل را گوش می‌دادم و خودم هم با لحن و تجوید کامل _ که تازه یاد گرفته بودم- زمزمه می‌کردم. روضه خوان طبق معمول بعد از بند مربوط به امام رضا (ع) سرعتش را زیاد کرده بود تا برسد به توسل به امام زمان (عج) اما دل من انگار بهانه گرفته بود که باید بیشتر با امام علی النقی (ع) حرف بزنی…. اصلا هرچه حرف هست باید به او بزنی… احساس کشف بزرگی به من دست داده بود: مثل کشف یک معبد شخصی. گفتم از این به بعد منم و این آقا که لابد سرش هم از بقیه خلوت‌تر است و زود‌تر آدم را تحویل می‌گیرد، امامی که نه صحن و سرایش را کسی زیارت می‌کند (راه کربلا بسته بود آخر)، نه برای میلادش جشنی می‌گیرند و نه برای شهادتش تعزیه‌ای… امامی که می‌دانم خیلی وقت‌ها فقط منم که به یادش می‌افتم و اسمش را که می‌شنوم دلم می‌لرزد… امام خودم!

 وقتی شعر گفتن را هم شروع کردم هنوز غزلی برای هیچ یک از ائمه (که جانم فدای یکایکشان باد) نگفته بودم که شعرم را به پابوس امام هادی (ع) بردم. خب کسی برای امام هادی شعر نمی‌گفت و من بودم و امام خودم! این شعر را – با اینکه یادگار اولین تجربه‌های شاعری است و ضعف و ایرادش فزون از شمار است- بسیار عزیز می‌دارم و یادم نمی‌رود چه تحسین‌ها شنید و چقدر در محافل ادبی زاهدشهر و فسا گل کرد و چه اندازه مرا در ادامه راه شاعری مصمم ساخت. و یادم نمی‌رود تا مدت‌ها جناب «محمد حسین بهرامیان» (که سر حلقه شاعران فسا و فارس بود) هر وقت می‌خواست من بچه دبیرستانی را به این و آن معرفی کند می‌گفت «ه‌مان که آن شعر امام هادی (ع) را گفته…»

آن شعر که امروز برای اولین بار بعد از دوازده سال منتشرش می‌کنم این بود:

من نمی‌دانم چه شکلی ست، گنبد و صحن و سرایت

یا کدام این کبوتر‌ها پریده در هوایت

من نمی‌دانم که میلاد و وفاتت در چه روزی ست

من فقط می‌دانم آقا جان که می‌میرم برایت!

شاعران کمتر برایت شعر می‌گویند اما

کرده‌ام نذر تو من این ذوق را…. جانم فدایت

آشنای مهربان! خیلی برای ما غریبی

تو غریبی مثل این جد غریب آشنایت

دست از تو بر نمی‌دارم کریم سامرایی!

من گدای سامرایم، سخت می‌افتم به پایت

بسیار شنیده‌ایم که حصر و تبعید امامان بزرگوار پیش از امام عصر (عج) و کم شدن راه‌های ارتباطی شیعیان با آن بزرگواران به نوعی زمینه سازی برای غیبت و ایجاد آمادگی در شیعه برای روزگار فقدان ولی معصوم بوده است. این امامان پس از آن نیز همواره در محاق غیبت گونه‌ای از چشم و دل پیروانشان پنهان مانده‌اند. اما اینک این غیبت به شکلی باور نکردنی دارد به پایان می‌رسد و غبار مظلومیت و غربت از نام این پاکان زدوده می‌شود و ظهوری ناگهان آغاز می‌شود.

گیرم که بهای این ظهور، سنگ ناسزایی از هرزه درایی باشد، که این سنگ از آن تیغ زهرآگین که بهای ظهور و حضور دائم حسین بن علی (ع) در تاریخ شد دلخراش‌تر نیست. و بسا که مظلومیت ظاهری و مقطعی اهل حق، در مسیر تاریخ غربت زدا و مظلومیت شکن می‌شود: «فاما الزبد فیذهب جفاء و اما ما ینفع الناس فیمکث فی الارض» خواهیم دید از این به بعد چه دل‌ها که با شنیدن نام «هادی» و «نقی» می‌لرزند و چه شعر‌ها سروده خواهد شد و چه محافل و مجالسی به پا خواه شد و چه نوزادانی که «نقی» و «هادی» نام خواهند گرفت و چقدر این جمله بر زبان‌ها خواهد رفت که «جانم فدای امام هادی»…. و خواهیم دید که چگونه این ظهور زمینه ساز «ظهور» خواهد شد، آن سان که آن غیبت زمینه ساز «غیبت» بود.

و سیعلم الذین ظلموا‌ای منقلب ینقلبون.

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.