علی سلیمانیان- «عدالت چیست؟ عدالت، به حسب ظاهر، مفهوم ساده است و همه می گویند و آن را تکرار میکنند؛ منتها در مصداق و در عمل، رسیدن به عدالت خیلى دشوار است؛ همان نکته یى که امیر المؤمنین در بارهى حق فرموده است: «الحق اوسع الاشیاء فی التواصف و اضیقها فی التناصف». در مورد عدل هم عیناً همینطور است؛ چون عدل هم حق است و اصلًا از هم جدا نیستند. به یک معنا، حق همان عدل است؛ عدل همان حق است؛ تواصفش آسان است، اما در عمل، رسیدن به عدالت مشکل است؛ حتى شناختن موارد عدالت و مصادیق عدالت هم گاهى خیلى مشکل است؛ کجا عدالت است، کجا بی عدالتى است. من نمیخواهم الآن عدالت را تعریف کنم که چیست. تعریفهاى کلى و عمدهی ى از عدالت شده؛ تقسیم عادلانه ى امکانات و از این قبیل حرفها، که درست هم هست و محتاج تدقیق و ریزبینى هم هست؛ یعنى شما در هریک از بخشهایتان واقعاً باید ببینید عدالت چیست و با چه چیزى حاصل میشود.» [۱]
عدالت همین اعتلای کلمه حق است و جز این، دیگر بشریت چه چیزی برای گفتن دارد؟ عدالت همان چیزی است که انبیا برای آن مبعوث شدهاند و اوصیای آنان نیز جز ادامه همان رسالت بر عهده ندارند. فلسفه قیام امام حسین (ع) هم مگر میتواند چیزی جز اقامه عدل باشد؟ «إنّ أفضل الجهاد کلمه عدلٍ عند إمام جائر» این سخنی است که امام حسین (ع) در تبیین فلسفه انقلاب کربلا فرمودهاند: «برترین جهاد، سخن عادلانه اى است که نزد پیشواى ستمگر گفته شود». و ما نیز آمدهایم تا کلمه حق را اعتلا بخشیم و عدالت را اقامه کنیم. اگر گفته شود انقلاب ما هم جز برای عدالت واقع نشده است، سخنی به گزافه نیست. انقلاب اسلامی، خیزشی تنها برای عدالت بود و جمهوری اسلامی، جمهوری اسلامی شده است تا عدالت را اقامه کند و بر عدل حکم براند و حیات حقیقی آن نیز تنها در گرو عدالت است و انحراف از این مسیر، حرکت به سمت حکومتی باطل است. اگر عدالت را از جمهوری اسلامی بگیرند، دیگر چه فرقی میتواند با نامشروعترین حکومتها داشته باشد؟
«گفتمان عدالت، یک گفتمان اساسى است و همه چیز ماست. منهاى آن، جمهورى اسلامى هیچ حرفى براى گفتن نخواهد داشت؛ باید آن را داشته باشیم. این گفتمان را باید همهگیر کنید؛ بهگونهیى که هر جریانى، هر شخصى، هر حزبى و هر جناحى سر کار بیاید، خودش را ناگزیر ببیند که تسلیم این گفتمان شود؛ یعنى براى عدالت تلاش کند و مجبور شود پرچم عدالت را بر دست بگیرد.» [۲]
گفتمان عدل، محور و شعار حکومت جمهوری اسلامی است و باید همه شئون آن نیز، بر این محور دایر شود. گفتمان مصلحتی که اکنون در چهارمین دهه انقلاب اسلامی، بسیاری از طبقات حکومتی و حتی اقشار مختلف اجتماعی را –در تقابل با گفتمان عدالت- فراگرفته است، گفتمانی است باطل که ریشه در گونه امریکایی اسلام دارد. طیف مصلحتاندیشی که در برابر هر حرکت عدالتطلبانهای فریاد وااسلاما و وا نظاما سر میدهد، خواسته یا ناخواسته، دقیقا در تقابل با جمهوری اسلامی و اسلام ناب قدم برمیدارد و تفکر حاکم بر این طیف، تفکری طاغوتی است. آنها که انقلاب اسلامی را، حرکتی پنداشتهاند که با گذر از عصر مبارزه و عدالتخواهی، اکنون به عصر عقلانیت و مصلحت رسیده است، باید خود را در مسیر طاغوت شدن ببینند. اینها نه اسلام را شناختهاند و نه مبارزه و عدالتخواهی را درک کردهاند و از عقلانیت و مصلحت هم که ذرهای سرشان نشده است. عدالت اساس ماست و هر کس که در این تردید داشته باشد، طاغوت شده است.
«شاید بعضیها- حتى بعضى مخلصین انقلاب، نه بیگانهها و بددلها؛ حتى نزدیکان- در طول بعضى از سالهاى گذشته تصورشان این بود که شعارهاى اصلى انقلاب؛ سربلندى اسلام، مسئله ى عدالت، مسئلهى مبارزه با استکبار، تلاش و مجاهدت براى رفع استضعاف از مستضعفان، دیگر روزگارش تمام شده است! بعضى البته جسارت و گستاخى کردند و همینها را نوشتند و گفتند! اشتباه میکردند، معلوم بود؛ میدانستیم اشتباه میکنند.» [۳]
«اگر بخواهیم عدالت به معناى حقیقىِ خودش در جامعه تحقق پیدا کند، با دو مفهوم دیگر بهشدت در هم تنیده است؛ یکى مفهوم عقلانیت است؛ دیگر معنویت. اگر عدالت از عقلانیت و معنویت جدا شد، دیگر عدالتى که شما دنبالش هستید، نخواهد بود؛ اصلًا عدالت نخواهد بود. عقلانیت به خاطر این است که اگر عقل و خرد در تشخیص مصادیق عدالت به کار گرفته نشود، انسان به گمراهى و اشتباه دچار مىشود؛ خیال میکند چیزهایى عدالت است، درحالی که نیست؛ و چیزهایى را هم که عدالت است، گاهى نمیبیند. بنابراین عقلانیت و محاسبه، یکى از شرایط لازمِ رسیدن به عدالت است.
عقلانیت و محاسبه که میگوییم، فوراً به ذهن نیاید که عقلانیت و محاسبه به معناى محافظه کارى، عقلگرایى و تابع عقل بودن است. عاقل بودن و خرد را به کار گرفتن با محافظه کارى فرق دارد. محافظه کار، طرفدار وضع موجود است؛ از هر تحولى بیمناک است؛ هرگونه تغییر و تحولى را برنمی تابد و از تحول و دگرگونى می ترسد؛ اما عقلانیت اینطور نیست؛ محاسبه ى عقلانى گاهى اوقات خودش منشأ تحولات عظیمى می شود. انقلاب عظیم اسلامى ما ناشى از یک عقلانیت بود.» [۴]
اما عدالت محقق نمیشود مگر آنکه به گفتمانی همهگیر در جامعه مبدل شود. عدالت باید در فضای تنفسی جامعه وارد شود و سمت و سوی نگاهها همین باشد. عدالت خون جاری حیات در شریان جامعه است و ملازم است با مطالبه. اگر مطالبه عدالت نباشد، تحققش ناممکن خواهد بود.
۱.رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار رئیس جمهور و هیأت وزیران۱۳۸۴/۰۶/۰۸
۲. رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار دانشجویان در ماه مبارک رمضان۱۳۸۳/۰۸/۱۰
۳. رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار اعضای هیأت دولت و مدیران اجرایی کشور۱۳۸۶/۰۴/۰۹
۴. رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار رئیس جمهور و هیأت وزیران۱۳۸۴/۰۶/۰۸
Sorry. No data so far.