از شهید دیالمه برایمان بگویید و اینکه چطور آن شهید بزرگوار از آینده میرحسین میگفت.
در رابطه با شهید دیالمه باید بگویم که او جوانی بود بسیار فعال، خوشفکر، مخلص، کژیشناس و انحرافشناس. در عین جوانی مردی خوشبیان و فعال بود. هنگامی که میرسید به اینکه چیزی خلاف اسلام نابمحمدی و اصل ولایتفقیه است در برابرش موضع میگرفت و حساسیت نشان میداد، اما نکته مهم این بود که او در خط امام حرکت میکرد یعنی از ولیفقیه زمان خود جلو نمیافتاد و عقب هم نمیماند و رمز اینکه او هم در کنار شهید بهشتی به فیض شهادت رسید، همین اخلاق و ولایتپذیریاش بود. شهید دیالمه در برخورد با منافقان، کمونیستها، گروههای التقاطی و لیبرالهایی مثل احمدزاده و نهضت آزادیها بسیار فعال بود، با گروهک پیمان که آن زمان نشریه هفتگی امت را منتشر میکرد، بسیار مخالف بود و گروه پیمان را گروهی التقاطی از نظر مبانی و از نظر سیاسی میدانست که در نهایت کارش به انحراف میکشد. آن روزها آقای موسوی در روزنامه جمهوری اسلامی سردبیر بود و شهید دیالمه متوجه میشد که موسوی خط آقای بهشتی و آیتالله العظمی خامنهای را در روزنامه دنبال نمیکند. دیالمه میدید که آقای موسوی روزنامه جمهوری اسلامی را ارگان حزب جمهوری اسلامی نمیبیند بلکه ارگان افکار خودش میداند منتها چون روزنامه برای حزب است و مدیرمسؤول آن هم مقام معظم رهبری بودند، بنابراین شهید دیالمه میدید میرحسین موسوی مسیر دیگری را طی میکند به همین علت با آقای موسوی به عنوان کسی که از نظر عقیدتی دچار التقاط و از نظر سیاسی دچار انحراف است و از نظر امانتداری، امین نیست مخالف بود؛ همانطور که شهید دکتر سیدحسن آیت مخالف بود.
دکتر آیت چه نظراتی درباره موسوی داشت؟
شهید دکتر سیدحسن آیت نیز در حزب جمهوری اسلامی با آقای موسوی اختلاف جدی داشت؛ اختلاف او و دیالمه هر دو بر سر دو موضوع بود؛ اول به خاطر اینکه آقای موسوی طرفدار جدی مصدق بود، صفحات روزنامه جمهوری اسلامی تا ایام هفتم تیر که شهادت 72 تن بود، شاهد مقالات گوناگونی در این زمینه است و حتی یک بار مسیح مهاجری با آقای موسوی درباره مسأله سیام تیر بحث جدی کرد. دوم، بر سر افکار نزدیک موسوی به افکار التقاطی گروهک پیمان.
آقای مهاجری آن زمان چه مناسباتی با میرحسین داشت؟
عضو شورای مرکزی حزب جمهوریاسلامی بود و هنوز آن زمان به این شکل که طرفدار جدی آقای موسوی باشد، نبود. به موسوی علاقهمند بود ولی طرفدار سرسخت نبود چون آقای مهاجری انسان شجاعی است و سعی میکند حرفش را بزند و نمونه آن هم بعد از انتخابات بود که سرمقالههای تندی علیه بیقانونیها و عدم تمکین به فرمایشات رهبر معظم انقلاب بعد از خطبههای نماز جمعه توسط آقای موسوی و حامیانش نوشت و آورده بود که ولایتپذیری این نیست که هرچه ایشان به نفع ما حرف زدند قبول کنیم ولی اگر مخالف ما حرف زدند قبول نکنیم. آقای مهاجری آن زمان هم به آقای موسوی اعتراض کرد که چرا شما آیتالله کاشانی را مطرح نمیکنید و در نتیجه آقای موسوی نتوانست جواب آقای مهاجری را بدهد و همیشه این بحث تکرار میشد چون آقای مهندس موسوی در حلقه پیمان و به این فرد علاقهمند بود و آنها را قبول داشت بنابراین یک مشکل آقای دیالمه و آقای آیت با مهندس موسوی طرفداری او از مصدق و پیمان بود که این دو شهید را با موسوی دچار اختلاف کرده بود. شب هفتم تیرماه سال 1360، وقتی در شورای مرکزی مطرح شد که آقای موسوی برای وزارت خارجه انتخاب میشود، شهید آیت گفت، من مخالف هستم و در مجلس هم مخالفت خواهم کرد. در آن جلسه از شهید آیت پرسیده شد که دلیل مخالفت شما چیست؟ شهید آیت پاسخ داد، به خاطر اینکه آقای موسوی در خط پیمان است و خط پیمان لاجرم به خط آمریکا میانجامد. با همین صراحت، دیالمه هم این تفکر را نسبت به پیمان و دار و دستهاش داشت.
یک نکته دیگری هم بود و آن مسأله افکار آقای موسوی و خانم رهنورد بود. شما در همین روزنامه جمهوریاسلامی در آبانماه 58 بعد از انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی مصاحبهای از رهنورد میبینید که به صراحت میگوید، در انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی تقلب شده و میگوید، من این مجلس را قبول ندارم و ادامه میدهد که در این مجلس روحانیون سنتی آمدهاند و این افرد قانون اساسی ما را سنتی مینویسند و به همین علت مجلس خبرگان قانون اساسی را قبول ندارم. حالا هم انتخابات خبرگان انجام شده است و هم امام تأیید کرده و جالب است که انتخابات در دوران دولت موقت انجام شده و ریاست مجلس خبرگان را هم حسینعلی منتظری برعهده دارد و نایبرئیس او، آیتالله شهید بهشتی بود و اصلا ادارهکننده اصلی مجلس آقای بهشتی بود چون ایشان روی قانون اساسی اشراف داشت و اعضای دیگر مجلس از بزرگان و علما بودند. آنوقت در چنین موقعیتی خانم رهنورد میگوید، در این انتخابات تقلب شده و آقایان بهشتی و دیگر بزرگان چون سنتی هستند، قانون اساسی را سنتی مینویسند(!)
مقاله «ما و حزب» هم در اوج مسأله بنیصدر در روزنامه جمهوریاسلامی به چاپ رسید؛ وقتی بنیصدر علیه حزب و شهید آیت، شایعه کودتای آیت را راه انداخت که دروغ، جعل و فریب بود و فضاسازی کردند و گفتند، آیت کودتاچی است.
اصل قضیه چگونه بود؟
یک عضو سازمان منافقین در روزنامه «انقلاب اسلامی» که توسط بنیصدر اداره میشد، یک روز به عنوان «تیتر یک» زد: «نوار آیت». بعد هم نواری را از آیت پخش کرد که یک نفر در جلسهای خصوصی از او مطلبی را پرسیده و بعد آن را پخش کرده بود که تحت عنوان کودتای آیت، مشهور شد به نوار آیت، چنان جوسازی کردند برای شهید آیت که حد ندارد، مثلا عدهای از منافقان میآمدند جلوی حزب شعار میدادند «آیت کودتاچی اعدام باید گردد». بعد از این سر و صداها شهید آیت بسیار مظلوم واقع شد و حتی در خاطرات مجلس اول که توسط مجلس شورای اسلامی منتشر شده، این قضیه آمده است. ما دنبال نوار گشتیم و آن زمان بنا بر مصلحت آقای میرسلیم، معاون وزیر کشور قرار بود با بنیصدر مدارا داشته باشد به همین علت از طریق آقای میرسلیم که بنیصدر خیال میکرد از دوستان خودش است، نوار را پیدا کردیم. شهید جواد مالکی که نوار را پیاده کرد معلوم شد اصل مطلب در یک جلسه خصوصی بوده است و اصلا افشای مطالب یک جلسه خصوصی جرم است. در همین نوار صحبتهای آیت را تحریف کرده بودند یعنی بخشهایی را حذف کرده بودند؛ به گونهای که از صحبتهای آقای آیت مطلب دیگری برداشت میشد، مثل همین فیلم «90 سیاسی» که حامیان آقای موسوی ساختند.
وقتی نوار کاملا پیاده شد، برخی از اعضای حزب گفتند آقای آیت باید از بنیصدر شکایت کند و اگر شکایت میکرد، بنیصدر کاملا محکوم بود چون خودش در نوار دست برده بود و مطالب تحریف شده نوار را خودش در نشریه «انقلاب اسلامی» چاپ کرده بود، بنابراین هیچ حرف و حدیثی در این قضیه نبود؛ بعد هم علیه شهید آیت در کشور جوسازی کرده بود. موضوع در جلسه شورای مرکزی حزب، مورد بحث قرار گرفت و شهید بهشتی فرمودند، چون رئیسجمهور (بنیصدر) متهم اصلی است، باید با حضرت امام مشورت شود. برخی گفتند این حق شخص آقای آیت است و نیازی به طرح با حضرت امام ندارد، اما شهید آیت گفت، اصلی به نام ولایت فقیه داریم که در اینگونه مسائل حساس مملکتی نظر ولی فقیه شرط است و ما باید به آن عمل کنیم. اینجاست که معلوم میشود چه کسی ولایی است و چه کسی تحت تأثیر فضاهای سیاسی قرار نمیگیرد.
شهید بهشتی خدمت امام رفتند و مطلب را با ایشان در میان گذاشته و مطالب را گفتند. پیاده شده نوار را هم برده بودند. امام اعلام فرموده بودند که اگر شما میثاق وحدت با بنیصدر ببندید، خوب است. آقای بهشتی دوباره گفته بودند، مساله ما میثاق وحدت نیست بلکه دکتر آیت مورد تهاجم بنیصدر قرار گرفته، حالا معلوم شده که خلاف واقع است،آقای دکتر آیت حق قانونی و شرعی دارد که شکایت کند. امام دوباره فرمودند: اگر شما میثاق وحدت با بنیصدر ببندید خوب است. بعد که شهید بهشتی نظر امام را در شورای مرکزی مطرح کرد برخی از دوستان گفتند امام که تکلیف نکردهاند بنابراین باید شکایت کنیم. آقای بهشتی در آن جلسه از دکتر آیت خواستند که خودش تصمیم بگیرد، آقای آیت گفت: ما در این کشور معتقد به ولایت فقیه هستیم، معلوم است که امام تمایلی به شکایت ندارد، بنابراین ما نظر ایشان را انجام میدهیم و با بنیصدر میثاق وحدت میبندیم.
واقعا انسان تعجب میکند از این رفتار شهید آیت؛ این فرد کاملا مورد ظلم قرار گرفته اما ولی فقیه را فصلالخطاب میداند. حالا در اوج این جریانات آقای موسوی مقالهای نوشت و گفت که ما اصلا با حزب جمهوری اسلامی فاصله داریم و نظراتمان فرق میکند که البته معلوم بود این حرفها نظرات دیگر دوستان ایشان که خطدهی میکردند، بود؛ بنابراین شهید آیت گفت: درست است که این آقا[موسوی] عضو حزب است اما در عین حال افکارش، افکاری که در خط ولایت باشد، نیست بلکه به عملگرایی فردی تمایل دارد و هوادار مصدق و جزو حلقه حبیبالله پیمان است و در چنین مواردی خودش و همسرش مقابل مجلس خبرگان قانون اساسی میایستند بنابراین، این دو نفر به احتمال قوی در مسیری خواهند رفت که در آینده اگر خودشان را اصلاح نکنند، جلوی نظام هم میایستند.
مناسبات پیمان و موسوی با حزب چگونه بود و اصلا چطور به حزب وصل شدند؟
در حزب جمهوری اسلامی که در سال 1357 بنیان آن ریخته شد، دوستانی با شهید بهشتی کار میکردند و بنده هم همراه آنها میدویدم، نظر جمع این بود که بعد از پیروزی انقلاب، یک حزب لازم است. ما قبلا احزاب و جمعیتهای مخفی داشتیم مثل موتلفه یا نهادهای پنهانی مانند جامعه روحانیت مبارز و جامعه مدرسین و به این نتیجه رسیدیم که الان در فاصله تا پیروزی انقلاب یک حزبی که علنا بتواند مواضع امام و انقلاب را در مرحله نهایی آشکار اعلام کند لازم داریم که این حزب 30 نفر شورای مرکزی دارد، اسامی 15 نفر اعلام میشود که در معرض شهادت و زندان قرار میگیرند و 15 نفر چهرههای در سایه میشوند. جالب است که آقای بهشتی خودش را جزو 15 نفر اول گذاشت و من با ایشان بحث جدی کردم که شما محور هستید و نباید در معرض شهادت و زندانی شدن قرار بگیرید که شهید بهشتی گفتند، من یا آقای باهنر باید اول باشیم. در خرداد 57 همگی جمع شدیم و پایههای اولیه حزب را چیدیم، منتها بعد بهگونهای شد و سیر حوادث به جایی رسید که آقای عسکراولادی را فرستادیم خدمت امام که فرمودند، الان حزب، شما را از کارهای روزمره و اصلی انقلاب بازمیدارد و شما صبر کنید با هم به ایران میرویم و آنجا تصمیمگیری میکنیم. وقتی امام آمدند ایران، چند روز بعد از پیروزی انقلاب پرسیده بودند که آن حزب کارش به کجا انجامید؟ ما شهید باهنر را فرستادیم منزل شهید اسلامی و گفتند، ظرف 48 ساعت اساسنامه حزب را تنظیم کنید. شهید باهنر هم اساسنامه را آماده کرد و ما 29 بهمن اعلام تأسیس حزب کردیم.
حزب برای این بود که همه کسانیکه میگویند، ما امام را قبول داریم، در آن دور هم جمع شوند و همه اینها زیر نظر پنج روحانی مورد وثوق امام قرار بگیرند و در واقع حزبسازی و حزببازی مهار شود و الا در کشور اختلاف و دعواهای زیادی پیش میآید به همین علت همهجور آدمی در حزب دیده میشد، حتی ما بنیصدر و قطبزاده را هم دعوت کردیم، بنیصدر گفت، قطبزاده آنجاست من نمیآیم، آقای داریوش فروهر را هم دعوت کردیم که آمد ولی نماند. پیمان را هم دعوت کردیم، ولی حبیبالله پیمان در روزنامهاش نوشت: این حزب ورشکسته سیاسی (؟!) میخواهد از آبروی رهبر جنبش مسلمانان مبارز (!) برای خودش آبرو دست و پا کند! من به موسوی گفتم مقاله پیمان را خواندی؟ گفت: بله خواندم، گفتم باز هم او را یک متفکر اسلامی میدانی؟ گفت: یک متفکر مسلمان است ولی در خط شیطان قرار دارد.
موسوی هم سردبیری روزنامه جمهوری اسلامی را برعهده گرفت اما هنگامی که در روزنامه جمهوری اسلامی بود پنج نفر برای نظارت بر مقالات روزنامه که با مبانی و اساسنامه حزب همراهی داشته باشند، انتخاب شدند؛ شهید اسلامی، مرحوم زوارهای، شهید آیت و دو نفر دیگر. آقای موسوی زیر بار نرفت؛ شهید اسلامی موقعی که نشریه مطالبی را نوشت که نسبت به سازمان مجاهدین خلق یعنی گروهک نفاق همراهی داشت، با موسوی برخورد جدی کرد و گفت، به نظر من این فرد افکار منافقین را دارد، آقای موسوی هم نامهای به من که دبیر اجرایی حزب جمهوری اسلامی بودم نوشت، با این مضمون بود که برادر آقای بادامچیان، کار ما به جایی رسیده است که میگویند ما در خط نفاق هستیم و… .
البته بعد از هفتم تیر در روزنامه جمهوری اسلامی مطالب زیادی علیه منافقین دیده میشود ولی تمایلات عقیدتیای که دیده میشد، شهید اسلامی را به این اظهارنظر واداشته بود. کتاب تفسیری از دو آیه قرآن که با نام مستعار «حسین رهجو»، یعنی همان میرحسین موسوی نوشته شده است، آن موقع چاپ شد؛ در این کتاب کاملا افکار التقاطی دیده میشود یعنی یک تفسیر چپ از آیات قرآنی است.
باز هم چاپ شد؟
نه، در همان چاپ اول ماند،من این کتاب را دارم و حتی کتابهای التقاطی زهرا رهنورد را هم دارم. رهنورد نشریه زن روز را با عنوان «راه زینب» که زیر مجموعه موسسه کیهان بود منتشر کرد و بعد از 3-2 شماره به خاطر اینکه افکار التقاطی در نوشتههایش زیاد دیده میشد، امتیازش از او گرفته شد.
مثلا او در تمایلات خود تاکید بر تکهمسری داشت و دلیل فقهی آن را هم این آورده بود که خداوند به آدم میفرماید: «یا آدم اسکن انت و زوجک الجنه» و نمیفرماید: و «ازواجک» در حالی که قرآن میفرماید: «من النساء مثنی و ثلاثه و رباعا»، متن صریح آیه قرآن است و من روزی در یک سخنرانی که سال 59 بود با این خانم بحث کردم، او میگفت، اینکه میگویند میشود دو تا چهار زن گرفت ساخته و پرداخته اسلام فئودالی است (!) من به او گفتم، خانم! شما این را از کجا پیدا کردی؟ گفت: من روی قرآن کار کردم، گفتم: شما سواد عربی نداری؛ چه برسد به سواد فقهی! گفت: از روی ترجمه کار کردم، گفتم: از روی ترجمه این استنباط را کردی؛ آن وقت تمام فقها و علمای مسلط بر فقه و زبان عربی مخالف تو فکر میکنند و ضمنا اجتهاد در مقابل نص نمیشود؛ مگر با شرط عدالت اما اینکه شما بخواهی بگویی اسلام، دوران فئودالی یا صنعتی و… دارد، حرفی دور از علم و منطق است، زیرا حلال محمد (ص) حلال الی یوم القیامه و حرامه حرام الی یوم القیامه. افکار زهرا رهنورد با افکار خانم شیرین عبادی یکی است به همین علت وقتی عبادی از طرف استکبار بهعنوان بانوی صلح انتخاب شد و جایزه نوبل گرفت، دار و دسته التقاطی در ایران برایش سوت و کف زدند. خانم رهنورد که آن زمان رئیس دانشگاه الزهرا(س) بود او را به این دانشگاه دعوت کرد ولی دانشجویان علیه شیرین عبادی تظاهرات کردند که رهنورد با عبادی هر دو در زیرزمین دانشگاه از ترسشان مخفی شدند تا اینکه نیروی انتظامی آمد و آنها را بیرون کشید.
با توجه به اینکه استکبار جایزه صلح نوبل را به شایستهها نمیدهد بلکه برای مقاصد سیاسی خود میدهد بنابراین شما هیچ وقت نمیبینید به آقای بهشتی، باهنر و دیگر شهدا و علمای ما جایزه داده باشند. اینبار خانم رهنورد میتواند خود را برای گرفتن این جایزه آماده کند؛ پای خودش را روی خون شهدای اغتشاشات اخیر بگذارد و جایزهاش را بگیرد.
ریشه عدم ولایتپذیری میرحسین و دارو دستهاش در زمان امام هم دیده میشود؟
من معتقدم، وقتی شما به روابط آقای موسوی و بعد به بحثهایی که در طول انتخابات شروع و خودش را نخستوزیر امام معرفی کرد نگاه کنید جواب خود را میگیرید. در حزب بعد از شهادت شهیدان رجایی و باهنر، سه نفر برای نخستوزیری پیشنهاد شدند و رای آوردند؛ آقایان دکتر ولایتی، پرورش و عسکر اولادی گزینههای شورای مرکزی حزب بودند که اگر مجلس به هر کدام رای نداد، گزینه بعدی معرفی شود، مقام معظم رهبری که رئیسجمهور شدند، آقای ولایتی را معرفی کردند و در روزنامه جمهوری اسلامی هم سه مقاله برای آقای ولایتی نوشته شد، ولی در مجلس افراد تندرو مثل اعضای سازمان مجاهدین به اتفاق لیبرالها نمیخواستند آقای دکتر ولایتی نخستوزیر شود، در نتیجه مخالفت کردند و رای ندادند.
اکثریت مجلس دست نیروهای به اصطلاح خط امام بود؟
بله! برای همین به عنوان نفر بعدی، آقای موسوی معرفی شد. مرحوم آقای سیدرضا زوارهای بعدا تعریف کرد که من در مجلس بودم و هاشم صباغیان یکی از اعضای نهضت آزادی به من گفت، شما که میخواهید فردی را برای نخستوزیری معرفی کنید چرا آقای موسوی را معرفی نمیکنید؟ اگر معرفی کنید ما به او رای میدهیم. اعضای سازمان مجاهدین هم بسیار حمایت میکردند تا اینکه آقای موسوی با رای نهچندان بالایی نخستوزیر شد.
چند رای؟
120 رای موافق در برابر 90 رای مخالف.
حضرت امام، آقای موسوی را نه تنها نمیشناختند بلکه با افکار او هم مخالف بودند؛ چون موسوی سابقه انقلابی نداشت. مثلا میرحسین در روزنامه جمهوری اسلامی برای انتخابات ریاستجمهوری، آقای شیبانی، رضا اصفهانی و یک نفر دیگر را معرفی کرده بود. مرحوم حاجسیداحمدآقا خمینی (رض) با من تماس گرفتند و با ناراحتی تمام گفتند، این سه نفر چه معنا دارد که عکسشان را در روزنامه چاپ کردهاید؟ گفتم، آقای موسوی چاپ کرده است. در خیلی از موارد، امام نسبت به مطالب روزنامه جمهوری اسلامی در دوران موسوی موضع مخالف داشتند و از طریق سیداحمدآقا به ما منتقل میکردند ولی بعد که میرحسین نخستوزیر شد، امام با توجه به اینکه از هر دولتی حمایت میکردند و نگاه حمایتی داشتند از او هم حمایت کردند. حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای در دوران دوم ریاستجمهوری خود با توجه به اینکه حضرت امام به ایشان تکلیف کرده بودند نامزد شوند شرط گذاشته بودند که نخستوزیر را خودشان انتخاب کنند. وقتی معظمله دوباره رای اعتماد مردم را گرفتند معلوم بود که ایشان تمایلی ندارند آقای موسوی نخستوزیر شود. خب! موسوی میدانست طبق قانون و طبق فرمایش امام، نخستوزیر را باید شخص رئیسجمهور انتخاب کند و ضمنا رئیسجمهور هم موافق انتخاب نخستوزیر سابق نیست و طوری فعل و انفعالات کردند در آن قضایا که بالاخره کار به اینجا رسید که آقا این فرد را معرفی کردند، پس در واقع مساله نخستوزیری آقای موسوی در دور دوم ریاستجمهوری مقام معظم رهبری، تحمیلی بود.
اینم چاخانه
خوب اي كاش نظر آقاي خميني رو هم در مورد آقاي موسوي مي نوشنيد! تكليفتان را مشخص كنيد! موسوي كسي است كه آقاي خميني بارها در برابر مقام معظم رهبري از ايشان حمايت كرده اند! اول تكليفتان را با آن روشن كنيد تا بعد به نظرات شهيد ديالمه هم برسيم!
جناب کیا!
حرف امام این بود که رفتن آقای موسوی در آن شرایط به مصلحت نیست! یعنی حمایتی از عمکلرد ایشان نداشتند …
همین امام بود که پس از استعفای ناگهانی و عجیب موسوی، او را تهدید به معرفی به دادگاه به عنوان ضد انقلاب کرد
دیشب دوباره قیافه غیرقابل تحمل مهاجرانی وزیر خائن خاتمی را در بی بی سی دیدم و از اراجیف نامبرده من خجالت کشیدم و افسوس خوردم که چکونه این ارازل سالها از اخور نظام بهترین امکانات را استفاده کردند و در اخر اینجوری در حق ملت انقلاب و خط امام خیانت کردند من یک ایرانی هستم ودر المان زندگی میکنم از نظر خارجی ها افرادی مانند مهاجرانی مورد تنفر جامعه اروپاست از نظر مردم اروپا این افراد که در حق کشور خود تا این حد خائن هستند در انگلیس یا المان تکلیفشان معلوم است دیشب نوع حرف زدن مهاجرانی انقدر رزیلانه بود که مجری برنامه از نوع رفتارش دچار شرم و خجالت شده بود زیرا او خوب میدانست که مهاجرانی از روی ذلت و رذالت حرف میزند.
شرم باد برخاتمی و هاشمی که افراد وطن فروش چون مهاجرانی نمک بحرام از این اغایان خائن صحبت میکند ج المان
چقدر دروغ و مردم فریبی خجالت بکشید.
باز هم عین همیشه! سبزها با دست خالی فقط برچسب می زنند! شما برو فعلا مستندات تقلبت را بیار تا بعد …
به نظر من اگه نطفه انسان پاك باشه حرف راست يا دروغ رو راحت ميتونه تشخيص بده چون دروغ با فطرت پاك انسان سنخيت نداره. لذا هيچ اصراري براي قبول مطالب بالا نيست . فقط كافيه از مادر محترمه سوال شود كه … بعد هم مطالبي شبيه مطالب بالا خوانده و در باره اش نظر دهي شود.
این آخریه خیلی خره.گوسفند اینجا عمومیه.پس خفه شو.
کاش اسدالله لاجوردی ها هم زنده بودند … حرف های اونها هم در مورد موسوی شنیدنی بود و این رو انگار بهزاد نبوی ها و سعید حجاریان ها زود تر فهمیدن که حالا لاجوردی شهید شده …
با سلام خدمت تمامي دوستان واقعا من شرمم ميشود كه چگونه اين آقاي موسوي و دوستانشان اينطور دل آقا رو به درد ميارن كه تو نماز جمعه گفتن من جسم ناقصي دارم و آن را هم در راه تو مي دهم يعني ديگه از اين دنيا سير شدن من كه هر وقت ياد حرف آقا مي افتم به خدا اشك تو چشمام جمع مي شود
دمت گرم آقاي موصي جون مثل اينكه به آقاي من خيلي برخورده فكركنم از مادرش سوال كرده !!!
اللهم عجل لوليك الفرج
با سلام وتشکر فراوان ازشما خادمان عزیز
نظر من اینه که نیاییم یک مطلب رو زود رد کنیم ویا اینکه زود قبول کنیم
بهتره که اول تحقیق کنیم بهد نظر بدیم
حالا اول کتاب صحیفه نور جلد 21 نامه امام به موسوی
اقای موسوی من واقعا تعجب میکنم استعفا در این شرایط . ایا رد کردن صلاحیت 2 نفر از وزرا اینقدر بر شما سخت امده که مملکت در حال جنگ را دچار ….
موسوی در جواب دانشجویان سال 88 اینگونه دفاع میکند
من به خاطر عقاید شخصی ام استعفا کردم وامام از من خاست ادامه دهم.
مرده شور اون عقاید شخصی تو ببره
مگه مردم رنج دیده مسخره تو اند
حالا هم اون و هوادارانش همونایی که مردم از دستشون در عذابن دارن عقاید شخصی شون رو میگن
برو بابا
درخانه اگرکس است یک حرف بس است
موصی جان نماد یک حامی دولت
شرمتان باد!!!
درود بر ديالمه.
باسلام-یه سوال:تاحالاپای سخنرانی موسوی نشستین؟؟خداوکیلی استرسی وعصبیه-جمله بندی ضعیف وباکلمات به دردنخور-حتی نتونست کتاب -نوشته خودشو(؟؟)در مورد چگونگی کاهش تورم یاسایر برنامه های اقتصادی درچند جمله خلاصه کنه وفقط گفت برین کتابمو بخونین بابا اعتماد به نفس-ظاهرا همه یادشون رفته 30 سال پیش همین آقا کراوات پاره میکرد
این جاهلان که دعوی ارشادمی کنند
درخرقه شان به غیرمنم تحفه ای میاب
http://www.isna.ir/ISNA/NewsView.aspx?ID=News-1697375&Lang=P
http://www.isna.ir/ISNA/NewsView.aspx?ID=News-1683577&Lang=P
لطفا به این آدرسها مراجعه کنید ای کاسه های داغ تر از آش
متاسفم ….همه نوک دماغ خومون می بینیم …راست است که بی خبری خوش خبری است…..کمبود ها هم کار میر حسین است :::بس کنیم مملکت داره نابود میشه ….دست در دست هم دهیم به مهر میهن خویش را کنیم آباد …رهبران می روندتاریخ نشان داده آنچه می ماند وطن ست و ملت است …سلسله پشت سلسله …..خدا ضمانت نکرده مردم رنج ببرند وگوشت هم را تکه پاره کنند تا یک نفر حکومت کند….خدایدامان برساز اینهمه تنگ نظری