تریبون مستضعفین- زهرا مینائی
اینکه آدمها (نه مغزها!) چرا فرار میکنند؛ جوابهای بسیاری میتواند داشته باشد. نمیتوان آن را در یک جواب، گنجاند. میتوان سوال را از زوایای مختلفی پاسخ داد. با رویکرد روانشناختی، جامعهشناختی، مدیریتی، حقوقی، سیاسی و الخ. اگر هر کدام از این پاسخها را تنها جواب به این سوال بدانیم، به خطا رفتهایم و سوال را به یک سوءاستفادۀ سیاسی یا مچگیری مدیریتی تقلیل دادهایم. کاری که خیلیها در جواب به این سوال میکنند.
اما شاید بتوان یک جواب کلی به سوال علل فرار تحصیلکردهها داد. و جواب این است: وجود مسئله. یک مسئلهای وجود دارد، حالا در بعد اجتماعی، یا روانی یا سیاسی، که باعث میشود تحصیلکردهها، به فکر رفتن بیفتند؛ به فکر پاک کردن صورت مسئله، به فکر از بین بردن مسئله با فرار از مسئله.
در «میراث آلبرتا» – مستندی که شمقدریِ پسر ساخته است- دکتر نایبی جوابی به این سوال داد. او گفت دانشجوها به خاطر «مدگرایی» میروند. استفاده از این واژه برای توضیح مسئله درست به نظر نمیرسد. چون مد پدیدهای است که ماهیتا در فواصلی تقریبا مشخص تغییر میکند، اما مسئلۀ مهاجرت یک امری است که سالها است ما را مبتلابه کرده است. در عین حال آنچیزی که باعث میشود نایبی این حرف را بزند قابل فهم است.
همۀ مردم ایران با مسائلی مواجه هستند که از قضا بعضی از این مسائل، با مسائل این تحصیلکردهها یکی است. و البته همه مسئله است. چون فراگیر است و عمومی است. برای هر قشر مسائلی وجود دارد که در آن قشر عمومیت پیدا میکند. اما چرا مردم ایران به این مسائل چنین پاسخی نمیدهند؟ چرا فقط نخبگان میروند؟ البته استفاده از این واژۀ تبعیضآمیز درست نیست. چرا تحصیلکردهها، آن هم در دانشگاههای خاصی هوس رفتن میکنند؟
واکنش افراد به این مسائل متفاوت است. واکنش افراد به هر مسئلهای که به صورت سوال درمیآید تحت تاثیر زمینه و بافتی است که در آن قرار دارند. پاسخهای افراد به سوالاتشان را گروهی که با او در تعامل است میسازد. فضایی که در آن غوطه میخورد. واکنش یک راننده تاکسی به مسائل مبتلابه قشرش این است که آنها را بازگو کند. در راههای پر ترافیک، وقتی اعصابش از زمین و زمان خطخطی است؛ شروع کند و این مسائل را بازگو کند و تفسیر خودش را هم بندازد تنگش. واکنش یک معلم تیپیک به این مسائل به خاطر ماهیت محافظهکارش این است که در مقابل دانشآموزانش، به دفاع از مقصرها و مسئولین این مسائل برخیزد. واکنش یک مادر خانهدار شاید غر زدن به همسرش باشد.
اما واکنش اغلب تحصیلکردهها در دانشگاههایی مثل شریف یا تهران و دیگر دانشگاههای مطرح، فرار است. و این پاسخ را فضا در اختیار آنها میگذارد. دانشجوها، همگروهیها.
جالب این است که در هر کدام از این بافتها و متنها، پاسخهای دیگر به این مسائل مردود و مطرود است. اگر یک راننده تاکسی در مقابل مسائل، رویکرد مثبت و مدافعانه بگیرد، باقی همکارانش به او حمله خواهند کرد. در دانشگاه هم اگر شما پاسخی متفاوت از فرار به همکلاسیهایتان بدهید، پاسخی ابلهانه به حساب میآید. در این فضا حتی بی پاسخی هم «پخمگی، بیعرضگی، سیبزمینی بودن» محسوب میشود. در این جوی که همۀ دانشگاه را فرا میگیرد، هر کس پاسخ مورد نظر بافت را ندهد؛ «خر» است. اگر کسی موقعیت رفتن را داشته باشد و بماند «دیوانه» است. اگر کسی در فکر رفتن نباشد، «شوت» است. این فضا و بافت باعث میشود راه هرگونه تفکر بسته شود. پاسخ پیشنهادی بدیهی انگاشته میشود و شک کردن به آن، یا غیر بدیهی انگاشتن آن، «جنون» فرض میشود. افراد به اصطلاح نخبۀ ما، بدون فکر کردن به راههای جایگزین، تصمیم میگیرند. در واقع راههای جایگزین در مقابل پاسخ پیشنهادی، هیچ شانسی ندارد و قبل از هرگونه فکری، محکوم به شکست است. اینگونه تصمیمگیری، تصمیمگیری آزادی نیست. تصمیمگیری عقلانی نیست. تصمیمگیری از روی جبری است که فضا برای ما ساخته است.
به نظرم آن چیزی که باعث میشود، در مقابل مسائل، یک جواب مشخص داده شود، «جو» است. نمیتوان به نخبگانمان گفت مدگرا، باید به آنها گفت «جوگیر». جوی که به آنها تنها یک پاسخ میدهد. جوی که چنان افراد را میبلعد که باید موافقش باشی. جوی که با طرد هرگونه پاسخ دیگر، افراد مخالف فضا را مجبور به سکوت میکند و اینگونه فضا، خود را بازتولید میکند و هر روز هم قویتر میشود. هر روز سنگینتر مینشیند روی دیوارهای دانشگاهها. جوی که هر روز سریعتر رسوخ میکند در جان دانشجوها.
در این میان دو دسته، در این فضا تسلیم پاسخ پیشنهادی نمیشوند. یکی آنها که به هر دلیل نمیتوانند بروند. اینها هم در واقع تسلیم شدهاند اما شرایط لازم برای اجرای تصمیم خود را نداشتهاند و با دستهای که میروند چندان تفاوتی ندارند. اما دستهای دیگر هستند که در صدد شکستن این فضااند. افرادی که سعی میکنند تحت تاثیر این فضا قرار نگیرند و به جایگزینها فکر کنند. در حالتی که فضا، پاسخ خود را تقویت میکند، این افراد از منبعی غیر از فضایی که در آن هستند، تغذیه میشوند. این افراد به فضاهایی خارج از دانشگاه متصلاند که به آنها توان تفکر مستقل میدهد. منبعی مانند دین. فضاهایی مانند هیئتها، و سخنرانیهای مذهبی. این افراد، در تمام این فضاها به دنبال پاسخ خود میگردند. به دنبال این پاسخ که آیا بروند یا بمانند. با افرادی مشورت میکنند که خارج از فضا هستند و به آنها گزینههای دیگری میدهند. این افراد فکر میکنند و چون گزینه دارند با اراده دست به انتخاب میزنند. کاری که مقهور شدگان در فضای «فرار» انجام نمیدهند. اگرچه آنها هم به منابع دیگری غیر از فضای دانشگاه دسترسی دارند، اما در این فضاها به دنبال پاسخ خود نمیگردند. دلیل این امر این است که این منابعِ خارج از دانشگاه، برای آنها اولویتی بر فضای آکادمیک ندارد. در واقع هیچ فضایی غیر از فضای آکادمیک برای این افراد اصالت ندارد. به همین دلیل برای افراد مذهبی، تنها منبع برتر از فضای آکادمیک، منابع مذهبی است که آن را با اصالتتر از دانشگاه میدانند و میتوانند خارج از این فضا فکر کنند و دست به انتخاب بزنند.
[…] از این فضا فکر کنند و دست به انتخاب بزنند. این مطلب در تریبون مستضعفین نوشته شده است. Be Sociable, Share! Tweetعلت مهاجرت نخبگان، […]