جواد جمالی – امروزه جریانیهای مدعی اسلام سیاسی، اعم از میانه رو یا تندرو، نیرویی مؤثر در فعل و انفعلات داخلی و بین المللی شدهاند. گروهها و سازمانی های افراطی گرا نیز یکی از بازیگران غیر رسمی مهم عرصه تحولات سیاسی-اجتماعی بین المللی تلقی میشوند. این بازیگران توانستهاند بخش وسیعی از ترتیبات سیاسی و امنیتی را متوجه عملکردهای خود سازند.
تبارشناسی طیفی ها و جریانی های افراطی گرا به گونهای که آنها برای تحقق آرمانی ها و منویات مد نظرشان به خشونتی، تعصب و لجاجت متوسل میشوند.
هنگام بحث از افراط گرایی، پاکستان از جمله کشورهایی است که نظرها به آن معطوف می شود. افراط گرایی در بخشی هایی از این سرزمین به صورت جریانی هدفدار و به شدت فعال با اتکا به رویکردهای خشن و مسلحانه درصدد دستیابی به اهداف ایدئولوژیک و راهبردی خویش است.
مهمترین راهبرد این طیف، بهره گیری از «فرهنگ جهاد گرایی» در پاکستان است. گروههای رادیکال در پاکستان به اقتضای اینکه دارای ریشهها و دورنمایه فکری-عقیدتی هستند و اهداف آرمان گرایانهای را در چارچوب های اسلامی یا قومی – ملی تعقیب میکنند، دارای ماهیتی بسیار پویا هستند.
اگر چه در دو دهه گذشته، افراط گرایی اسلامی پاکستان عمدتاً رویکردهای فرامرزی و منطقهای داشته، اکنون متوجه درون مرزهای پاکستان شده است، بر این اساس به لحاظ کارکردی، دو رویکرد در افراط گرایی پاکستان وجود دارد:
۱. جریان هایی با رویکرد داخلی: گروههایی مانند بقایای القاعده، تحریک طالبان پاکستان، سپاه صحابه و لشکر جهنگوی پس از بازگشت از افغانستان، مقابله با شیعه و حتی اهل سنت میانه رو را در پیش گرفتند. با اینکه عملکرد شبکهای افراطی گرایان، مانع همکاری آنها با سایر گروههای منطقهای نمی شود، اولویت هدفگذاری حملاتشان در داخل پاکستان است.
۲. جریانهایی با رویکرد برون مرزی: در این طیف، گروههایی چون حرکت المجاهدین، حرکت جهاد اسلامی، جیش محمد و لشکر طیبه عمدتاً عملکرد ضد هندی دارند و از مبارزان کشمیری حمایت میکنند. طالبان افغان و همتایان پاکستانی آنها نیز غالباً رویکرد ضد اشغالگری و ضد آمریکایی دارند که علیه اهدافی در داخل افغانستان حمله میکنند.
در برخی منابع تعداد گروهها و جریانهای مذهبی بزرگ با گرایشهای سیاسی، فرقه گرایی، جهادی و آموزشی – تبلیغی در پاکستان تا سال ۱۳۸۳، ۲۳۷ مورد ذکر شده که دست کم ۸۲ مورد از آنها فرقه گرا هستند.
اغلب این احزاب و گروهها، به صورت شبکهای و ایجاد پیوندهای درون گروه و برون سازمانی فعالیت میکنند که این امر، شناسایی دقیق و مرزبندی مشخص آنها را مشکل میسازد. با وجود این، در ادامه بحث تلاش می شود در حد امکان، شناخت مختصری در مورد مهمترین گروههای افراطی گرای صحنه پاکستان حاصل شود.
تحریک طالبان پاکستان
در آذر ۱۳۸۵، گروههایی از جنگجویان مناطق قبایلی به رهبری «بیتی الله محمود» در وزیرستان جنوبی متحد شدند و «جنبش طالبان پاکستان» را پایه گذاری کردند. «شورای عالی طالبان پاکستان» که موجودیت «تحریک طالبان» را اعلام کرد، از فرمانده هان گروههای مختلف جنگجو در مناطق قبایلی تشکیل شده بود. در این شورای چهل نفری، نمایندگانی از مناطق هفتگانه قبایلی و مناطق سرحدی سوات، بنو، تانک، لکی مروت، دیره اسماعیل خان، کوهستان، بونر و مالاکند حضور داشتند.
ابهامات زیادی در مورد ریشهها و محرک های شکل گیری این گروه وجود دارد، تحلیلی وجود دارد که تحریک طالبان پاکستان را محصول طرحیهای خرابکارانه مشترک برخی کشورها در مناطق قبایلی میداند.
طبق این تحلیل، روند حوادث در مناطق قبایلی کاملاً هدایت شده و هدفمند بوده است. پس از آنکه «نیک محمد وزیر» معروفیترین میلیشیای مناطق قبایلی که از قبیله «احمد زئی وزیر» بود، با ژنرال صفدر، فرمانده لشکر یازدهم ارتش پاکستان، ملاقات کرد و توافق صلح دو جانبه در تیر ۱۳۸۴ امضا شد، وی با حمله موشکی هواپیمای بدون سرنشین آمریکا کشته شد.
پس از او «مولوی نذیر» رهبری جنگجویان را به دست گرفت، اما نذیر حاضر به ایفای نقش در بازی تحت هدایت آمریکا در منطقه نشد. در این زمان «عبدالله محسود» از زندان گوانتانامو آزاد شد و به منظور تشدید جنگ طلبی در پاکستان به وزیرستان جنوبی انتقال یافت.
به موازات وی «بیتی الله محسود» نیز به منظور گسترش مناطق تحت نفوذ خود به طور جداگانه اقدام به عملیاتهای متعدد کرد. وی برای تثبیت قدرت خودی، شروع به کشتار و حذف سردارها و مولوییهای طرفدار حکومت کرد که دو رکن عمده «پشتون والی» محسوب میشدند.
این گروه حدود دویست تن از رهبران قبیلهای را به قتل رساند، همچنین مقامات حکومتی را ربود یا به ترک محل خدمت واداشت. پلیس و نیروهای مرزبانی و بخشداران منطقه نیز هدف حمله قرار گرفتند. ظاهراً تمام این تحرکات برای ورود ارتش پاکستان به چرخه خشونت های مرگبار و طولانی، تضعیف سیستم جرگهها و تخریب دستگاه اداری محلی بود.
پس از کشته شدن «بیتی الله محسود» و منازعات درون قبیلهای بر سر تعیین جانشین، حکیم الله محسود به رهبری گروه انتخاب شد. حدود پنج هزار جنگجو تحت فرمانده «حکیم الله محسود» هستند، با این حال وی توانایی بسیج بیست هزار جنگجوی قبیلهای را دارد.
تخمین زده میشود حدود ۲۹ مقر آموزشی آنها در مناطق قبایلی فعال است. وزیرستان شمالی و جنوبی، همچنان دژهای اصلی این گروه باقی ماندهاند، اما در منطقه قبیلهای «مه مند» که پیش از ۲۰۰۶ طالبان در عمل ناشناخته بودند، تعدادشان تا پایان ۱۳۸۶ به هجده هزار نفر می رسید.
در باجور نیز تعداد افراد این گروه بیش از ۲۵ هزار نفر برآورد میشود. مهمترین اهداف این گروه، جهاد دفاعی در برابر ارتش پاکستان، تقویت شریعت و اتحاد در برابر نیروهای ناتو در افغانستان اعلام شده است.
رهبران جنبش طالبان پاکستان ادعا میکنند، نخستین گامها را در راه تشکیل یک امارت مبتنی بر شریعت در مناطق قبایلی پاکستان برداشتهاند که با اهداف القاعده نیز پیوند دارد.
گزارشهای سازمان ملل نیز حاکی است ۸۰ درصد حملات تروریستی در پاکستان توسط نیروهای محسود انجام میشود.
این گروه در وزیرستان جنوبی پانزده هزار نیروی زبده خارجی دارد که هزینه نگهداری آنها به بیش از چهار میلیارد روپیه در سال می رسد. جریان موسوم به «طالبان پاکستان» متشکل از دهها گروه کوچک و بزرگ است که اعضای هر یک از آنها بین ۲۰ تا ۳۰۰ نفر و حتی چند هزار شبه نظامی متغیر است.
تحریک نفاذ شریعت محمدی
این گروه که چندان از جنبش طالبان پاکستان تبعیت نمی کنند و غالباً به تمجید مکتب طالبان افغان میپردازد، در دره سوات فعال است و از اواسط دهه ۱۳۷۰ به رهبری «مولانا صوفی محمد» پیرو مکتب وهابی و از اعضای فعال جماعت اسلامی، نسخهای از نظام حقوقی مبتنی بر شریعت را در این ناحیه به اجرا در آورده است.
مولانا صوفی محمد، فعالانه در جهاد افغانیها علیه شوروی سابق مشارکت داشت. او پس از ترک افغانستان در اواخر دهه ۱۳۶۰ به پاکستان بازگشت و اندکی بعد، در سال ۱۳۷۱ «تحرک نفاذ شریعت محمدی» را بنیان گذاشت و دستار و پرچم سیاه را به عنوان سمبل گروه برگزید.
او در سال ۱۳۸۰ پس از حمله آمریکا به افغانستان، فتوای جهاد علیه آمریکا را صادر کرد. صوفی محمد با ۱۰ هزار مبارز جوان و کم تجربهای که گرد آورده بود، از مرز گذشت و به همکاری با جنگجویان داخلی افغان پرداخت.
اما بسیاری از نیروهای او کشته یا اسیر شدند و خود نیز در سال ۱۳۸۱ دستگیر شد. در آوریل همان سال به اتهام تحریک مردم برای نفوذ به افغانستان به هفت سال زندان محکوم و به دنبال آن فعالیت گروهش نیز ممنوع اعلام شد.
هدف این گروه اجرای شریعت در پاکستان است. طبق جهانی بینی این گروه افراطی، پاکستان نیز باید به شیوه حکومت طالبان اداره شود. بعد از دستگیری مولانا صوفی محمد، دامادش «مولانا فضلی الله» (معروف به ملا رادیو) هدایت تحریک نفاذ شریعت محمدی را بر عهده گرفت.
مولانا فضلی الله از طریق موج اف.ام رادیوی محلی خود که به دلیل استفاده از فرستندههای ساخت اسرائیل قابل پارازیت شدن نبود، اجرای خشن دستورهای شریعت، تقبیح سبک زندگی غیر اسلامی طبقه حاکم، سرزنش عدم حساسیت حکام به فقر و بیچارگی و رشد فساد اخلاقی و بی عدالتی، ضرورت تعطیلی مدارس دخترانه و بسیج نیروها برای کمک به طالبان در افغانستان را موعظه میکرد. «ابن امین» یکی از فرماندهان قدرتمند این گروه، رهبری بریگاد تورابورا را که یک واحد از لشکر الظل (ارتش مخفی القاعده در پاکستان) است، بر عهده دارد.
سپاه صحابه پاکستان
سپاه صحابه، در ۱۵ شهریور ۱۳۶۴ توسط «حقی نواز جهنگوی» در شهر جهنگ از توابع ایالت پنجاب بنیانگذاری شد. وی پیش از آن معاون شاخه جمعیت العلمای اسلام در پنجاب بود. وی که فردی متعصب و به شدت ضد شیعه بود، به همراه مولانا ضیاءی الرحمن فاروقی، مولانا ایثارالحق قاسمی و مولانا اعظم طارق، با اهداف حفظ و پاسداری از حرمت صحابه، مقابله با نفوذ ایران در پاکستان و جلوگیری از رشد تشیع سیاسی، سپاه صحابه را تشکیل داد.
یکی از رهبران پیشین این گروه در این باره گفته است:
«مولانا حق نواز شه به منظور جلوگیری از موج فزاینده خصومت با صحابه کرام و پس از اعلام تکفیر خلفای راشدین توسط کشور همسایه (ایران)، سپاه صحابه را پایه گذاری کرد.»
بنیانگذار این گروه با شعار «هر کس به خلیفه اول اعتقاد ندارد، کافر است»، اکثر اعضا و فعالان انجمن را از افراد بیکار و از طبقه محروم شهر و جوانان تا بیست سال جذب کردند.
سپاه صحابه جزو پیروان مکتب دیوبندی به شمار می رود. از نظر این گروه، مهمترین وظیفه یک عضو سپاه صحابه، مبارزه با شیعه است. سپاه صحابه از لحاظ سیاسی، طرفدار روی کار آمدن دولت سنی است و «اعظم طارق» رهبر گروه بارها تأکید کرده است که «در پاکستان با توجه به اکثریت جمعیت سنی، باید حکومت سنی به وجود آید.»
این حزب در سال ۱۳۷۳ دارای چهارده دفتر نمایندگی در هفده کشور جهان بود. این گروه متشکل ترین گروه فرقه گراست، پس از قتل مولانا حق نواز جهنگوی در ۴ اسفند ۱۳۷۰، ایثارالحق قاسمی، رهبری حزب را بر عهده گرفت. در پی ترور قاسمی در سال ۱۳۶۷، ضیاء الرحمن فاروقی رهبر گروه شد که او نیز در۲۸ تیر ۱۳۷۶ در انفجار بمبی در لاهور کشته و مولانا اعظم طارق، جانشین وی شد.
طارق در سال ۱۳۸۱، گروه «ملت الاسلامیه» را پایه گذاری کرد، اما دولت پاکستان در همان سال فعالیت این سازمان را نیز ممنوع اعلام کرد. پس از کشته شدن مولانا اعظم طارق و ممنوع شدن فعالیت سپاه صحابه، مولوی «علی شیر حیدری» سازمان دیگری به نام «اهل السنه و الجماعه» را پایه گذاری کرد. وی نیز در مرداد ۱۳۸۸ در ایالت سند به قتل رسید. پس از قتل حیدری، «محمد احمد اله انوی» به عنوان رهبر سپاه صحابه شناخته میشود.
لشکر جهنگوی
یکی از گروههای فرقه گرای خشن پاکستان، لشکر جهنگوی است که در سال ۱۳۸۵ با انشعاب از سپاه صحابه تأسیس شد. در پی اختلاف های داخلی سپاه صحابه، «ریاض بسرا» و برخی اعضای ارشد سپاه صحابه از جمله «غلامی رسول شاه» و «ملک اسحاق» از ائتلاف با احزاب میانه رو اسلامی در قالب «شورای همبستگی ملی» که شیعیان هم عضو آن بودند، امتناع کردند و از سپاه صحابه جدا شدند. آنها لشکر جهنگوی را با هدف پیگیری آرمانهای مولوی حق نواز جهنگوی تشکیل دادند.
افراد این گروه عمدتاً مسلح اند و فعالیتی هایشان فرقه گرایانه است. لشکر جهنگوی به رهبری «اکرم لاهوری» تلاش میکرد با استفاده از رویکردهای خشونت بار، دولت پاکستان را به تبعیت از تفسیرهای خود از مذهب سنی وادار سازد.
این گروه تشکیلات مستقل مختلفی را در سراسر پاکستان در بر می گیرد که هر یک جداگانه عمل میکنند و ارتباطی با قسمتی های دیگر ندارند. افراد این گروه نه تنها در اقدامات خشونت آمیز داخل پاکستان دخالت ندارند، بلکه در افغانستان و کشمیر نیز در کنار طالبان، حرکه المجاهدین و لشکر طیبه سرگرم مبارزهاند. قاری ظفر، رهبری گروه را بر عهده دارد.
لشکر جهنگوی دارای ایدئولوژی وهابی و احساسات ضد شیعی است. پیوند شبکهای بین لشکر جهنگوی و طالبان افغانستان نیز وجود دارد و این گروه از پناهگاههای طالبان در افغانستان برای آموزش اعضای خود استفاده میکند.
القاعده نیز نقش بسزایی در آموزش اعضای لشکر جهنگوی دارد، این گروه عضو جبهه بینی المللی اسلامی اسامه بن لادن است. از آنجا که القاعده به دلایل امنیتی و خطر برای ملا شدن هویت اعضایش، قادر نیست مستقیماً در بعضی مناطق عملیات انجام دهد، از قابلیتهای محلی و شبکهای لشکر جهنگوی بهره میگیرد.
القاعده
القاعده پس از تشدید رویکرد نظامی آمریکا در افغانستان به اقدامات خشونت بار علیه پاکستان دست زده است تا پناهگاههای امن خود را حفظ کنند و فرمانده عالیرتبه و ایدئولوژی خود را از انهدام کامل نجات دهد.
سازمان القاعده با گروههای افراطی پاکستان که رویکرد ضد غربی و ضد آمریکایی دارند، اهداف مشترکی تعریف کرده است. تفکر افراطی گرا در پاکستان که به اَشکال متفاوت باز تولید و تکثیر میشود، در بسیاری از آموزهها به ویژه «جهاد با کفار» با القاعده فصل مشترک دارد.
اغلب گروههای افراطی پاکستان، خود را عضو جبهه بینی المللی بنی لادن میدانند. علاوه بر این، همواره این نگرانی وجود دارد که دانشمندان هستهای پاکستان درصدد تجزیه القاعده به تسلیحات اتمی، شیمیایی و بیولوژیک برآیند.
در اردیبهشت ۱۳۸۶، تشکیلات القاعده در شبه قاره به شرح ذیل بوده که تا کنون تغییرات زیادی در آن رخ داده است: فرمانده این حوزه بر عهده «امین الحق» معروف به «مجاهد خالص» بوده که وی بر فعالیت چهار شبکه جهادی محلی ذیل نظارت داشته است:
جیش محمد به فرمانده مولوی مسعود ازهر و سپاه طالبان منطقه وزیرستان به رهبری حاج عمر، جنبش مجاهدین کشمیری به فرمانده سید صلاحی الدین و جماعت اسلامی کشمیر به فرمانده عبدالرشید الترابی.
«ابومصطفی الیزید»، رهبر عملیاتهای القاعده در افغانستان و پاکستان، قبل از کشته شدن در اردیبهشت ۱۳۸۹ در وزیرستان جنوبی، به همراه متحدان خارجی و محلی اش مانند لشکر جهنگوی، حرکه الجهاد اسلامی و یگان ۳۱۳ محمد الیاس کشمیری، «سازمان اداره پاکستان» را به عنوان جایگزین دولت حاکم تأسیس کرد.
این تغییرات که برای بقا و ادامه حضور القاعده در پاکستان ضروری مینمود، موجب شد برای اولین بار در تاریخ القاعده، گروههای افراطیگری پاکستانی به سطوح بالای سازمان که قبلاً تحت سلطه اعراب به ویژه مصرییها بود، ارتقاء یابند. القاعده برای جلب رضایت شرکای پاکستانی خود برخی حملات را علیه اهدافی در داخل هند انجام داد.
آن دسته از عناصر القاعده که در مناطق قبایلی پراکندهاند، عمدتاً مبارزانی از اعضای جنبش اسلامی ازبکستان، گروه جهاد اسلامی، گروه مجاهدین اسلامی لیبی و جنبش اسلامی ترکستان شرقی هستند. کنترل سرزمینی و استقلال عمل القاعده در جغرافیای خارج از کنترل دولتیها، به آنها اجازه میدهد حملات مه بي تر طراحی کند.
بر این اساس یکی از اهداف راهبردی القاعده کمک به حاکم شدن طالبان در مناطق باجور (پر جمعیتیترین منطقه قبیلهای) و وزیرستان جنوبی (وسیعیترین منطقه قبایلی) است تا به کمک طالبان محلی نوعی خلافت (امارت) اسلامی در این مناطق تشکیل دهند و علیه آمریکا در افغانستان مبارزه کنند.
با توجه به ماهیت عملکرد عناصر القاعده در پاکستان به نظر می رسد، اهداف، برنامهها، آثار و نتایج آن بخش وسیعی از جنوب آسیا را در بر می گیرد. مهمترین اهداف القاعده در پاکستان عبارتند از:
۱. وخیمتر کردن شکافیهای موجود کنونی که پاکستانی ها را به دستههای مذهبی، سیاسی و قومی متفاوت تقسیم کرده است. دامن زدن به این نوع منازعات، موجب برافروختن آتش خشونت ها در بیشتر مناطق کشور خواهد شد.
۲. باز تعریف و بازسازی هویت سیاسی- اجتماعی مردم پاکستان با الهام از تفسیر القاعده از اسلام، یعنی ایجاد سیستمی که به قضاوت مبتنی بر شریعت سخت گیرانه و گریزان از نظامیهای حکومتی دموکراتیک غیراله که فساد و زوال اخلاقی را به جامعه ترزیق میکنند، متعهد است.
«احمد فاروق» سخنگوی جناح پاکستانی القاعده، دستور کار القاعده پاکستان را اینگونه توصیف میکند:
«سعی می کنیم پاکستانی بسازیم که تحت حاکمیت شریعت ناب و مرکز امنی برای همه مسلمانان از هر نقطه از جهان بدون توجه به رنگ،نژاد یا ریشههای جغرافیایی آنها باشد. ما در حال انجام جهاد برای پاکستانی هستیم که مرکز مجاهدین و مسلمانانی خواهد بود که بدون چگونه سختی گیری خواهند توانست به پاکستان بیایند.»
در شبکه گسترده و در همی تنیده القاعده و متحدان پاکستانی آن، لشکر جهنگوی از طریق شبکه اطلاعاتی قوی خود در سرتاسر پنجاب، مأموریت تعریف اهداف و هدایت و نظارت عملیات ها را انجام میدهد.
حرکه الجهاد الاسلامی نیز مسئول پشتیبانی، تهیه وسایل انفجاری و شناسایی مخفیگاههای امن برای نیروهای انتحاری است. تحریک طالبان پاکستان هم نیروهای فدایی برای انفجار انتحاری را تأمین میکند.
یکی از شاخههای قدرتمند القاعده در مناطق قبایلی پاکستان، جنگجویان ازبک به رهبری «طاهر یولداشف» هستند. پس از سقوط طالبان افغان در سال ۱۳۸۰، نیروهای تحت امر طاهر یولداشف به مناطق قبایلی پاکستان مهاجرت کردند و حدود ۲۰۰ نفر در آنجا مستقر شدند. طاهر یولداشف از رهبران اسلامگرای آسیای مرکزی شمرده میشد و افراد تحت امر او عمدتاً ازبک، تاجیک و قرقیز بودند.
او در سال ۱۳۷۰ با دهها جنگجوی طرفدار خود، فعالیتیهایش را آغاز کرد. در سال ۱۳۷۵ حرکت اسلامی ازبکستان را در تبعید بنیاد گذاشت. در سالیهای ۱۳۷۸ و ۱۳۷۹ فعالیتیهای خود را عمدتاً از افغانستان و پاکستان سازمانده میکرد. در سال ۱۳۸۰ که «جمعه نمنگانی»، رهبر نظامی حرکت اسلامی ازبکستان، کشته شد، یولداشف رهبر سیاسی و فرمانده نظامی حرکت اسلامی ازبکستان شد.
به نظر می رسد یکی از عوامل تکنیکی مهم که بقای القاعده را در جنوب آسیا تضمین کرده، عملکرد شبکهای و هم پوشانی کارکردی این گروه هاست. اعضای این گروهها به اسم و رسم و پرچم و نشان خاصی معتقد نیستند و به نظر میرسد مبارزه تحت پرچم اسلام جهادی را بر تکروی ترجیح میدهند.
برخی از ویژگییهای مهم این «شبکه جنگجویان راه خدا» به شرح ذیل است:
۱. اغلب آنها به مفهوم پان اسلامیسم (اسلام گرایی جهان وطن) معتقدند.
۲. اعضای القاعده نخست به مذهب و سپس به کشور و موطن خود وفادارند. برای یک مسلمان جنگجو همبستگی مذهبی ارجح بر وحدت ملی است.
۳. جنگجویان القاعده و متحدان پاکستانی آنها مرزهای ملی را به رسمیت نمی شناسند و این حق را برای خود محفوظ میدارند که به هر جایی که حقوق مسلمانان در خطر است، بروند.
۴. این گروهها تلاش میکنند با جهاد جهانی علیه آمریکا، اسرائیل و کشورهای حامی آنیها، حقی تاریخی را که آنها از مسلمانان سلب کردهاند، باز پس گیرند و خلافت اسلامی را دوباره مستقر سازند.
درهر حال، فشردگی زمان و مکان و افزایش امکان دسترسی به ابزار ارتباطی سریع که عملیات شبکهای و شکل گیری شبکههای عملیاتی را تسهیل کرده است و «پیوستگی ذهنی» جنگجویان که در قالب «وحدت ایدئولوژیک» متبلور میشود، شبکه افراط را قادر میسازد که به راحتی مرزها و موانع فیزیکی را پشت سر گذارد.
لشکر طیبه (جماعت الدعوه)
این گروه جزو معدود گروههای پاکستانی است که هم زمان دو نوع عملکرد اجتماعی- نظامی دارد. شکلی گیری این گروه به فعالیت های فکری- فرهنگی مرکز الدعوه و الارشاد بر میگردد. این مرکز را سه دانشور اسلامی به نامهای حافظ محمد سعید، ظفر اقبال و عبدالله عزام در سال ۱۳۶۷ پایه گذاری کردند.
لشکر طیبه به عنوان شاخه نظامی این گروه توسط «حافظ محمد سعید» در سال ۱۳۶۸ شکل گرفت و از اوایل دهه ۱۳۷۰ فعالیت های نظامی خود را علیه هند در کشمیر آغاز کرد. محمد سعید در ابتدا عضو جمعیت اهل حدیث بود، ولی به دلیل عدم گرایش آنها به جهاد از آن جدا شد. در ۲۳ دی ۱۳۸۰ لشکر طیبه غیر قانونی اعلام شد، از این زمان نام گروه به «جماعت الدعوه پاکستان» تغییر یافت.
کادرهای اصلی و سایر نیروهای این سازمان در قالب دفترهای خیریه و فعالیت های فرهنگی-اجتماعی به جذب نیرو پرداختند و همچنان پایگاههای آن در کشمیر آزاد دایر است و به آموزش نیروها می پردازد. مبانی فکری و اعتقادی لشکر طیبه و جماعت الدعوه اهل حدیث و سلفی است.
لشکر طیبه از میان مدارس اهل حدیث نیرو جذب میکند، این مدارس همانند سایر مدارسی که در عربستان به فعالیت آموزشی علوم اسلامی مشغولیاند، آموزشهای اسلامی تندروانه را میآموزانند.
در بحبوحه جنگ افغانستان علیه شوروی، عزام، حافظ سعید را قانع کرد که باید هنر جهاد بار دیگر زنده شود. لذا حافظ سعید تعصب و قدرت خود را صرف این امر در جنوب آسیا کرد. او فعالیتیهایش را نه تنها در افغانستان، پاکستان و کشمیر، بلکه در برخی نواحی مسلمان نشین آسیای مرکزی مانند مغولستان نیز دنبال کرد.
انعطاف پذیری شبکه افراط در حوزه تاکتیکی و عملیاتی موجب افزایش قدرت بقای آنها شده است. بهره گیری از جنبههای نرم افزاری قدرت در جوامع اسلامی، فرصت بالندگی را به آنها می دهد، این امر بستر مطلوبی را برای جمع آوری هزینههای جنگ و جذب نیروهای فعال از میان قشرهای مختلف فراهم میکند.
این وضعیت موجب شده است که هر یک از این گروهها هم زمان دارای دو یا چند ساختار موازی باشند که در زمینههای نظامی، اقتصادی و فرهنگی-مذهبی فعالیت می کنند. با منع فعالیت یکی از این شاخهها، سازمان مرکزی در قالب فعالیتیهای جایگزین، به حیات خود ادامه میدهد.
ساختار تشکیلاتی جماعت الدعوه نیز از این اصل تبعیت کرده است، ضرار شاه و زکیی الرحمن لکهوی به عنوان رهبران شاخه نظامی جماعت الدعوه و حاجی محمد اشرف مسئول مرکزی گروه، محسوب می شوند. حاجی محمد اشرف به عنوان رئیس امور مالی لشکر طیبه و محمد محمد احمد بهازیق به عنوان سرمایه گذار لشکر طیبه از کادرهای اصلی دیگر این سازمان هستند.
مهمترین مقر سازمانی جماعت الدعوه، مؤسسه خیریه «حمایت الدعوه» در شهر «موریدکه» نزدیکی لاهور است. مؤسسه حمایت الدعوه در واقع یک شهر اختصاصی پنج هزار نفری درون شهر موریدکه است. عمارت عظیم حمایت الدعوه با ساختار قلعهای آن دارای اتاقهای نگهبانی، مسجد و مدرسه بزرگ، خوابگاه دانشی آموزان و یک بیمارستان بزرگ است.
جماعت الدعوه در امور امدادی، بازسازی و کمک به فقرا نیز فعالیت می کند. این گروه دارای سه هزار شعبه در سراسر پاکستان است و ۲۰ مؤسسه اسلامی و ۱۴۰ مدرسه مدرن و شمار زیادی مدارس دینی دیگر را نیز اداره میکند.
«حافظ محمد سعید» در این باره میگوید:
«در سال ۱۳۸۷، جماعت الدعوه به شش هزار بیمار پاکستانی خدمات ارائه کرد و ۳۵ هزار دانش آموز را آموزش داد و مدیریت واکسیناسیون هپاتیت را برای ۸۰۰ هزار پاکستانی بر عهده گرفت.»
این گروه هفته نامه «دعوت» به زبان اردو و ماهنامه انگلیسی «صدای اسلام» را منتشر می کند. ماهنامه «مجاهد خردسال» نیز توسط این گروه به زبان اردو منتشر می شود.
پس از منع فعالیت گروه، منابع مالی آن کاهش یافت و تعداد دوازده هزار مجاهد نیز از کشمیر آزاد تخلیه شدند. کادر لشکر طیبه نیز تا حدودی تغییر هویت دادند و از آن زمان خود را «کارکنان جماعت الدعوه» معرفی کردند. در این زمان بخش دیگری از جنگجویان لشکر طیبه به کشمیر تحت کنترل هند مهاجرت کردند، این افراد که توسط «مولانا عبدالوحید کشمیری» رهبری میی شوند، مقر خود را در سرینگر قرار دادهاند.
به لحاظ ایدهشناسی، جماعت الدعوه و لشکر طیبه نیز در چارچوب احیای هویت اسلامی و مقابله با تندروی های نظامی علیه دنیای اسلام تعریف میشوند. برخی از محورهای فکری و سیاسی آنها عبارتند از:
۱. آزاد سازی کشمیر از سلطه هند:
لشکر طیبه از جمله گروههایی است که در پی الحاق کشمیر به پاکستان است و این باور را از طریق نظامی و خشونتی بار پیگیری میکند.
۲. فتح هندوستان و حاکم کردن قوانین اسلامی در سراسر این کشور:
این تفکر فراتر از تعلقات ایدئولوژیک لشکر طیبه به آزاد سازی کشمیر، آن را به کل سرزمین هند تعمیم میدهد. حافظ سعید بارها هند و هندوها را در کنار آمریکا و اسرائیل به عنوان دشمن اصلی اسلام و پاکستان معرفی کرده است.
۳. محوریت جهاد مسلحانه در راستای اهداف فوق:
جهاد در شبکه افراطی گرایان دارای معنای ارزشی و آرمانی بسیار والایی است. اعضای جماعت الدعوه با تأکید بر «اسلام حقیقی» که مؤید جهاد است، در راستای اهداف استقلالی طلبانه و غرب ستیزانه گام بر می دارند. لشکر طیبه بارها مطرح کرده است که منازعه کشمیر را جدا از مسئله جهاد نمی داند و آن را به قسمتی از «جهاد بینی المللی» تبدیل خواهد کرد.
لشکر طیبه در سال ۱۹۹۹ در کنار سربازان ارتش پاکستان در ارتفاعات کارگیل جنگید. لشکر طیبه بر خلاف سایر طیف های افراطی گرایان معتقد است که انجام دادن وظایف جهادی مستلزم این است که به موازات شجاعت و جنگی آوری باید از علوم پیشرفته نیز برخوردار بود.
به نظر میرسد دانش آموختگان مدارس وابسته به لشکر طیبه فقرایی نیستند که در ازای جای خواب و اندکی غذا به مدارس علمیه طالبان سرازیر می شوند، بلکه آنها فرزندان طبقه شهری متوسط و تحصیل کرده پاکستان هستند.
عملیاتهای بینی المللی لشکر طیبه در اوایل دهه ۱۳۷۰ با حضور در بوسنی آغاز شد. لشکر طیبه طی اقدامات سازمانده شده آی. اس. آی برای حمایت از بوسنیایی ها علیه صربها نقش مهمی ایفا کرد.
تا سال ۱۳۷۹ گستره فعالیت این گروه فقط شبه قاره بود، اما پس از پیوستن به جبهه بین الملل اسلامی و پذیرش رهبری و اهداف مد نظر بنی لادن، حضور خود را به سایر کشورها نیز گسترش داده است. به نظر می رسد پس از ضربات وارده بر القاعده طی اشغال افغانستان در سال ۱۳۸۰، لشکر طیبه مسئولیت هدایت و کنترل جبهه بین المللی اسلامی را بر عهده گرفته است.
لذا در حال حاضر قوی ترین عنصر در ترویج ایدههای پان اسلامی و جهادی به شمار می رود. گفته می شود گروه «مجاهدین هند» که یک گروه افراطی گراست و عمدتاً حملات مسلحانه و بمب گذاری علیه اهداف هندی را انجام میدهد، به لشکر طیبه وابسته است.
حرکه المجاهدین
این گروه در سال ۱۳۷۱ به رهبری «قاری سیف الله» تشکیل شد و در پاکستان، هند و بنگلادش فعالیت می کند. آمریکا و سازمان ملل متحد این گروه را در مرداد ۱۳۸۰ در فهرست سازمان های تروریستی قرار دادهاند.
«محمدالیاس کشمیری» رهبر گروه، متهم به همکاری با القاعده است. اعضای این گروه در پایگاههای القاعده در مناطق قبایلی پاکستان آموزش می بینند. برخی از نیروهای زبده این گروه در آموزش جنگجویان طالبان نیز دست دارند. گرایشهای ضد هندویی در این گروه غلبه دارد.
از اینرو، پس از کشتار مسلمانان به دست ملی گرایان هندو در گجرات در سال ۱۳۸۱، قدرت زیادی در جنوب آسیا به دست آورده است. این گروه همچنین در جمهوری های آسیای مرکزی، چچن و منطقه آراکان میانمار حضور دارد. حمله به کنسولگری آمریکا در کراچی در اسفند ۱۳۸۵ یکی از عملیات های مهم این گروه بوده است.
جیش محمد
این گروه در۱۱ بهمن ۱۳۷۸ توسط تعدادی از اعضای ناراضی حرکه الجهاد الاسلامی به رهبری «مولانا مسعود» در کراچی به وجود آمد. مسعود اظهر از مبارزان کشمیری وابسته به حرکه المجاهدین بود. وی سالهای زیادی در زندان های هند به سر برد، تا اینکه در ماجرای هواپیماربایی هم قطارانش در قندهار افغانستان، در تبادل با مسافران هندی آزاد شد.
گفته می شود این گروه از طریق مدارس مذهبی کراچی به ویژه مدرسه بنیوری، ارتباطی نزدیک با القاعده برقرار کرده است. این گروه معتقد به استقلال کشمیر و تضعیف قدرت هند است.
رهبر گروه که رویکرد ضد هندی و ضد آمریکایی دارد، معتقد است مسلمانان تا زمانی که هند و آمریکا را نابود نکردهاند، نباید آرام و ساکت بمانند. جیش محمد که از سکوت و سازش ضمنی دولت پاکستان با هند بر سر کشمیر ناراضی است، به تقابل نظامی علیه آن متمایل شده است، لذا روابطی نزدیک با گروههای افراطی گرا مانند لشکر جهنگوی و سپاه صحابه برقرار کرده است.
طالبان پنجابی
علاوه بر جنگجویان تحت امر «گل بهادر» معروف به «طالبان پنجابی» در وزیرستان شمالی که عمدتاً در خاک افغانستان به عملیات می پردازند، طیف دیگری از افراط گرایان موسوم به «طالبان پنجابی» نیز در ایالت پنجاب فعالیت میکنند. پس از افزایش حملات مرگبار افراط گرایان به اهدافی در ایالت پنجاب به ویژه لاهور دراردیبهشت و تیر ۱۳۸۹، موضوع طالبان پنجابی در ادبیات امنیتی پاکستان رایج شد.
طالبان پنجابی ترکیبی از القاعده و گروههای فرقه گرای محلی پنجاب هستند که عمدتاً در جنوب ایالت سنگربندی کردهاند و در میان مراکز پرجمعیت شهری تردد می کنند یا مخفی میشوند. کانون حضور آنها توابع لاهور و حوزه عملیات شان مناطق شهری پنجاب (به سبک جنگ شهری القاعده در عراق) است.
طرحیها و ابزار به کار رفته در این نوع حملات را القاعده طراحی میکند که قدرت انفجار و تخریب بسیار بالایی دارد. بر خلاف طالبان پشتون که نیروهای خود را اغلب از قبایل محلی استخدام می کرد، طالبان پنجابی بخش وسیعی از طبقه متوسط شهری و روستایی را در بر می گیرد. لذا شناسایی آنها میان عموم مردم مشکل است.
علاوه بر این، امکاناتی که قبلاً جداگانه توسط هر گروه در حملات استفاده میشد، تحت نظارت القاعده به عنوان «شبکه شبکهها» ترکیب شده و قدرت مانور طالبان پنجابی را افزایش داده است. از این رو با هدایت و مدیریت القاعده هر یک از گروههای این مجموعه به عنوان یک سازمان تروریستی ویژه در یک منطقه یا شهر مشخص به عملیات می پردازند.
روند طالبانی شدن پنجاب پس از آن شدت گرفت که افراطی گرایان برای استخدام نیرو در مناطق پشتونی نشین با مشکل روبرو شدند. گفته میشود «حدود ۲۵۰۰ جوان پنجابی در مناطق قبایلی مشغول فراگیری حملات انتحاری هستند»
علاوه بر این، مراکز گروههای افراط گری سپاه صحابه، جیش محمد، لشکر جهنگوی و لشکر طیبه در پنجاب است و اعضا و هواداران زیادی از مناطق جنوبی، مرکزی و شمالی پنجاب با این گروهها در ارتباطیاند.
شورای رهبری طالبان افغان (شورای کویته)
«شورای کویته» که گفته می شود مقر اصلی آن شهر کویته، مرکز ایات بلوچستان پاکستان است متشکل از کادر فرمانده طالبان افغان به رهبری ملا محمد عمر است. این گروه اصالتاً افغانی و حوزه عملیاتی آن خارج از پاکستان و علیه نیروهای غربی است. اما آشنایی از آن، شناخت شبکه افراطی گرایی در جنوب آسیا را کاملتر میکند. این شورا هدایت چهار شورای نظامی منطقهای طالبان و ده کمیته آن را بر عهده دارد.
شوراهای نظامی آن عبارتند از:
۱. شورای نظامی منطقهای کویته:
مقر این شورا در کویته است و عملیات طالبان را در غرب و جنوب افغانستان هدایت می کند، رهبری این شورا بر عهده حافظ عبدالحمید، رئیس سابق اطلاعات طالبان است.
۲. شورای نظامی منطقهای پیشاور:
مقر این شورا در پیشاور است و عملیات طالبان را در شرق و شمال شرق افغانستان رهبری میکند، عبدالطیف منصور رهبر این شوراست.
۳. شورای نظامی منطقهای میرانشاه:
محل استقرار آن شهر میرانشاه، مرکز وزیرستان شمالی است، این شورا به رهبری سراجی الدین حقانی، عملیات طالبان را در ولایات پکتیکا، پکتیا، خوست، وردک و لوگر هدایت و کنترل میکند.
۴. شورای نظامی منطقهای گردی جنگل:
این شورا در اردوگاه گردی جنگل واقع شده که متعلق به آوارگان و مهاجرین افغان است و در بلوچستان پاکستان قرار دارد. عبدالقیوم ذاکر، رهبر این شوراست و عملیات طالبان در ولایات هلمند و نیمروز را هدایت می کند.
ارتش آزادیبخش بلوچستان
جدایی طلبی قومی گرایانه این گروه بلوچ ماهیتی سکولار و غیر مذهبی دارد. با این حال، خشونت گرایی آن فضای مساعدی برای رشد افراطی گرایی فراهم آورده است، از اینرو شناخت آن به درک پیوندهای شبکه افراط در پاکستان کمک میکند.
از ابتدای استقلال پاکستان تاکنون، نوعی واگرایی بین بلوچیها و دولت مرکزی وجود داشته است. در سالیهای ۱۳۲۷، ۱۳۳۷، ۱۳۴۱، ۱۳۵۲ و ۱۳۸۳ درگیری هایی مرگبار بین دو طرح رخ داده است. خاستگاه ارتش آزادیبخش بلوچستان که حدود پنج هزار نیروی مسلح دارد، مناطق کوهلو (قلمرو قبایل مری) و دیره بوگتی (قلمرو قبایل بوگتی) در شرق ایالت بلوچستان است.
نخستین سازمان دهنده این گروه «نواب خیر بخش مری» سردار قبیله مری بوده است که بعد از او فرزندش «بلاچ مری» داماد «اکبرخان بوگتی» با حمایت وی به رهبری این گروه رسید. وی که تحصیلات عالیه خود را در روسیه و انگلستان گذرانده بود، در سال ۱۳۸۱ در انتخابات پارلمانی، برای عضویت در مجلس ایالتی بلوچستان انتخاب شد.
پس از کشته شدن بلاچ مری، درآبان ۱۳۸۶، رهبری این گروه در اختیار «برامداغ بوگتی» نوه اکبرخان بوگتی و «هربایر مری» قرار گرفته است. این نوع افراطی گرایی بلوچ با توسل به رویکردهای خشونتی بار در جستجوی هویت مفقود خود است و مهمترین هدف خود را تشکیل کشور مستقل بلوچستان، متشکل از بلوچ های پاکستان، ایران و افغانستان اعلام کرده است.
علت شکل گیری این گروه که در اوایل دهه ۱۳۶۰ تشکیل شد، درگیری شدید ۵۵ هزار جنگجوی قبیلهای علیه هفتاد هزار نیروی ارتش پاکستان در سالهای ۱۳۵۲ تا ۱۳۵۶ بود. «خیربخش مری»، اولین رهبر این گروه، پس از پایان جنگ به افغانستان پناهنده شد، اما در سال ۱۳۷۰ به پاکستان بازگشت.
موج جدید حملات این گروه از سال ۱۳۸۰ آغاز شده است، حوزه عملیات چریکی این گروه غالباً بلوچستان، پنجاب و سند است. این عملیات ها، خرابکاری در تأسیسات شهری و زیر بنایی، سوء قصد به مقامات سیاسی و درگیری با نیروهای دولتی را شامل میشود.
تأثیر تداوم حیات نظامی این گروه بر شبکه افراطی گرایی در جنوب آسیا به این علت است که به باور دولت مرکزی پاکستان، اشاعه اسلام گرایی در ایالت بلوچستان به کمک توسعه تأسیس مدارس مذهبی، بدیل مناسبی برای قوم گرایی بلوچ محسوب می شود. علاوه بر این محدودیت ارتش پاکستان در این مناطق به سبب حملات این گروه، محیط امنی برای پناه گرفتن سایر نیروهای افراطی گرا فراهم می سازد.
سایر گروهها
در کنار فعالیت گسترده گروههای افراط گرا که شرح آن گذشت، برخی جریان های خشونت گرای محلی و موقتی کمتر شناخته شده وجود دارند کهگاه اوقات حملات سنگینی ترتیب میدهند. برخی از این گروهها عبارتند از:
«ببرهای آسیایی به رهبری اسامه پنجابی، تحریک سنی (ST)، ملت اسلامیه پاکستان، خدام الاسلام (KUI)، حزب التحریر (HUT)، جمعیتی الانصار (JUA)، جنبش دانشجویان اسلامی (ISM)، جمعیت بینی المللی خیرالناس و جمعیتی الفرقان (JUF)»
فعالیت تمام این گروهها جز «تحریک سنی» در مرداد ۱۳۸۸ توسط وزارت کشور پاکستان غیر قانونی و ممنوع اعلام شده است.
مدارس مذهبی و سامانده افراطی گرایان
مدارس دینی از عناصر اصلی و غالباً غیر رسمی در ساختار آموزشی پاکستان محسوب می شوند. این مدارس پس از برآمدن طالبان در صحنه افغانستان، عموماً مورد سوءظن واقع شدهاند. به دلیل پیامدهای سیاسی، امنیتی، اجتماعی و فرهنگی که عملکردهای این مدارس ایجاد کرده است، همواره یکی از مؤلفههای سازنده تحولات سیاسی-امنیتی در پاکستان قلمداد شدهاند. در حال حاضر حدود سی هزار مدرسه مذهبی در پاکستان به ثبت رسیده است که حدود دوازده هزار مدرسه گرایش های افراط گرایانه دارند.
در دوره جهاد در افغانستان، دروس جهادی و آموزش های نظامی و سلاح، بخش وسیعی از دروس این مدارس را تشکیل میداد. آموزش و برنامه درسی این مدارس که موجب ترویج گرایش های متعصبانه و دیدگاههای تنگی نظرانه در قبال جهان، فرقهها و مذاهب دیگر در دانشی آموختگان میشود، حاصل پیوند اسلحه و اندیشه است.
در چنین ساختاری، چنانچه افراد آموزش نظامی هم نبینند، محتوای آموزش و تربیت «محصلان این مدارس به گونهای است که پس از فارغی التحصیلی، برای عملی ساختن آموختههایشان چارهای جز دست بردن به اسلحه ندارند.»
دو گرایش متفاوت ذیل در دو مقطع زمانی مختلف، در مدارس مذهبی پاکستان قابل شناسایی است:
۱. تفکر و گرایش نظامی-ایدئولوژیک:
هم زمان با اشغال افغانستان توسط شوروی، رشد سریع مدارس مذهبی پاکستان در چارچوب جهاد افغانستان در سال ۱۳۵۹ با کمک مالی مذهبی های رادیکال عربستان سعودی و تحت حمایت و هدایت «ژنرال ضیاءی الحق» آغاز شد. با خروج شوروی از افغانستان، مدارس مذهبی همچنان بدون تغییر کادرها به کار خود ادامه دادند.
«پایان جهاد» در افغانستان و بازگشت جنگجویان به داخل پاکستان موجب سازمانده و فعالیت مجدد آنها در قالب گروههای سیاسی – مذهبی همچون حرکه المجاهدین، حرکه جهاد اسلامی، جیش محمد و لشکر طیبه شد که با تشدید رویکرد ضد هندی خود به حمایت مستقیم از مبارزان کشمیری پرداختند. برخی دیگر از این گروهها مانند سپاه صحابه و لشکر جهنگوی نیز اقدام به مقابله با شیعیان کردند.
در آغاز دهه ۱۳۷۰ با شروع جنگهای داخلی در افغانستان، از مدارس مذهبی به منظور آموزش و سازماندهی جنگجویان طالبان استفاده شد. جمعیت العلما اسلام مدارس مذهبی فراوانی در پاکستان دارد که دهها هزار طلبه دینی در آنها مشغول تحصیلیاند. این مدارس از مراکز مهم آموزش تفکر تندروانه مکتب دیوبند شمرده می شوند. وجود این مدارس نقش اساسی در راه اندازی جنبش طالبان افغان در سال ۱۳۷۳ ایفا کرد.
در آن دسته از مدارس مذهبی که به آموزش تفکرات میلیتاریستی- ایدئولوژیک میپردازند، شعبههایی فرعی وجود دارد که افراطی گرایان، آموزش نظامی میبینند. با وجود اینکه این مدارس فقط ۲۰ درصد مدارس مذهبی پاکستان را شامل می شوند، به علت حمایتهای مالی بین المللی که شرایط تحصیل شبانه روزی و رایگان را فراهم ساخته، استقبال از این مدارس افزایش یافته است.
«دارالعلوم حقانی» مولانا سمیع الحق یکی از این مدارس با ماهیتی بین المللی است. طی چند سال گذشته «بیش از سه هزار طلبه» از افغانستان، ازبکستان، ترکمنستان، چچن، منطقه سین کیانگ، یمن، سومالی، بنگلادش و… در این مدرسه تحصیل کردهاند.
به نظر می رسد بیش از ده هزار طلبهای که در این مرکز آموزش دیدهاند، خود را ملزم به «جهاد با کفار» و آمریکا در هر نقطه از جهان می دانند، از این رو مدارسی که زمانی به عنوان دژهای مستحکم دینی-نظامی در برابر «سیل سرخ» (کمونیسم) از حمایت آمریکا و متحدانش برخوردار بودند، امروز تجسم چیزی هستند که آمریکا از آن بیم و نفرت دارد و آن را جزو موانع اصلی در برابر «صلح آمریکایی» در منطقه میداند.
۲. گرایشهای سیاسی- ایدئولوژیک:
با توجه به کارکردهایی که تاکنون مدارس مذهبی داشتهاند، نمیتوان انتظار داشت این مراکز فعالیت خود را به موضوعی خاص، محدود و منحصر کنند. این مدارس که از «امور خیریه» تا «جهاد با کفار» را از مسئولیت های خود به شمار میآورند، کارکردهای سیاسی با جوهره ایدئولوژی متعصبانه دیوبند را نیز دنبال میکنند.
اغلب مدارس افراطی گرایان به ویژه درالعلوم حقانی هم زمان با «جهاد علیه خارجی ها»، گسترش ایدئولوژی اسلامی در عرصه داخلی را نیز از وظایف خود می دانند. مدیران و رؤسای مدارس مذهبی فعالیت های خود را عامل تحول نگرش های سیاسی در سراسر کشور میدانند.
آنها در کنار آموزش علوم اسلامی به آموزش گرایشهای مشخص سیاسی-حزبی میپردازند، مقر جماعت اسلامی در لاهور، دفتر یک مدرسه دینی است که در آن حدود دویست طلبه آموزشهای قرآنی با رویکردهای مشخص سیاسی میبینند.
به نظر میرسد هدف عمده طلاب مدارس مذهبی ترویج و اشاعه چیزی است که از نظر آنان رفتار اصیل اسلامی است. حال اینکه چه راه و روشی برای دستیابی به این هدف برگزینند، به مقتضیات زمان و شرایط سیاسی-اجتماعی حاکم بر جامعه بستگی دارد.
در نتیجه این شرایط، افراط گرایی در داخل پاکستان در قالب فرقه گرایی خشونتی بار و در خارج از مرزهای آن به صورت سرریز کردن افراط گرایی به منطقه در قالب جریان طالبان، گروههای مسلح کشمیری و تا حدی القاعده بروز یافته است.
نحوه تأسیس و مدیریت این مدارس مشخص میکند که در بسیاری مناطق پاکستان خانواده، مذهب و سیاست شبکهای به شدت در هم تنیده است. در این مدارس آنچه حرف اول را می زند، کار جمعی و گروه است و از فرد گرایی خبری نیست.
در واقع می توان از این خاندانها به عنوان کارتل مذهبی-سیاسی و ماشین قدرتی یاد کرد که نیروی محرکه آن مذهب است. آموزش های برخی از این مدارس بر پایه برداشتی زاهدانه و به شدت سختگیرانه از اسلامی است که در «دیوبند» تدریس شده و به «اسلام دیوبندی» معروف است.
آموزشهای این مراکز نشان میدهد که شکافی عمیق میان دنیای درون و بیرون آن وجود دارد، برخی از عقاید و باورهای این مدارس عبارتند از:
۱. آمریکا و غرب کافرند و فرقههایی که تفسیر افراطی دیوبندی را قبول ندارند، خطاکارند.
۲. موسیقی حرام است و هر گونه تجمل گناه محسوب میشود.
۳. زیبایی و تجمل عقل را ضایع میکند و فرد را از راه راست باز میدارد.
۴. احکام و ایدئولوژی اسلامی دیوبندی باید در جامعه به اجرا در آید.
در مجموع محور فرد، اجتماع، سیاست و نظامهای اندیشهای حاکم بر ساختار آموزش غیر رسمی پاکستان، زنجیرهای از عناصر افراط گرایی در این کشور را تشکیل میدهند که حتی فشارهای بین المللی نیز نتوانسته است از قدرت آن بکاهد.
پیوند مستحکم عناصر مذکور، مهار و کنترل آنها را مشکل ساخته و موجب افزایش خشونت گرایی افراط گرایان برآمده از این ساختار شده است. در چنین شرایطی، معادلات قدرت و سیاست بین الملل نیز موجب تداوم بازتولید و بازسازی اندیشه مبارزه در پاکستان شده است که در بلند مدت بر گستردگی و تعمیق افراط گرایی و جریان های تندرو خواهد افزود.
* هنگام بحث از افراطگرایی، پاکستان از جمله کشورهایی است که نظرها به آن معطوف میشود. افراطگرایی در بخشهایی از این سرزمین به صورت جریانی هدفدار و به شدت فعال با اتکا به رویکردهای خشن و مسلحانه درصدد دستیابی به اهداف ایدئولوژیک خویش اشت.
* لشکر جهنگوی دارای ایدئولوژی وهابی واحساسات ضدشیعی است. پیوند شبکهای بین لشکر جهنگوی و طالبان افغانستان نیز وجود دارد و این گروه از پناهگاههای طالبان در افغانستان برای آموزش اعضای خود استفاده میکند. القاعده نیز نقش بسزایی در آموزش اعضای لشکر جهنگوی دارد.
اشاره ای به نقش احتمالی آمریکا در هدایت و کنترل این تشکیلات نشد.