تریبون مستضعفین- ۳۱ خردادماه سالگرد رأی مجلس به عدم کفایت سیاسی بنیصدر است. سخنان آيتالله خامنهای در مجلس برای اثبات عدم كفايت سياسی ابوالحسن بنیصدر، پیام قابل تأملی برای فضای سیاسی امروز کشوردارد که بداخلاقی و بیانصافی در آن سکهای رایج شده است.
آیتالله خامنهای با وجود تمام انتقاداتی که به عملکرد بنی صدر داشته و وی را در خط امام و انقلاب نمی دانسته است و با وجود تمام حملات و جوسازیهایی که در همان ماهها از سوی بنی صدر و حامیانش بر ضد ایشان سامان داده شده بود، در بخش پایانی نطق خود برای اثبات عدم كفايت سياسی وی و در واکنش به یکی از انتقادهات طرحشده به دفاع از عملکرد ارئیسجمهور در قضیه هویزه (دی ماه 1359) میپردازد و صراحتاً بیان میکند از دیدگاه ایشان و با توجه به اطلاعاتی که دارد، بنیصدر در آن قضیه مقصر نبوده است.
بخشی از سخنان ایشان را که در این باره توضیحاتی میدهند در ادامه میخوانید:
«اما مطلبی که راجع به هویزه دیروز خانم اعظم طالقانی یک جمله نقل کردند، وظیفهی من است که بگویم آقایان، بنده روز پانزدهم دی ماه خودم در منطقهی هویزه بودم. روز 15 دی روز حمله به نیروهای عراقی از طرف نیروهای ما بود. اینجا من لازم میدانم از این تریبون از فرمانده آن لشکر، سرکار سرهنگ لطفی که آن روز شجاعانه، مؤمنانه و بیپروا در صفوف اول حرکت میکرد و دائماً در میدان جنگ از آن طرف به این طرف میرفت، سپاسگزاری کنم و یاد و نام او را نیک بدارم. افسر لایق و شجاعی دیدم در این ماجرا ایشان را. میدان جنگ بود. نیروهای ما حمله میکردند. نیروهای دشمن منهدم شده بودند و یک لشکر ما به تمام در خطر بود و حرکت میکرد.
البته بچههای سپاه هم در همان حدود، ساعت دو تا دو و نیم بعد از ظهر بود. همان بچههایی که شهید شدند، آنها را من دیدم که مابین هویزه و آن منطقه که خط اول بود و آنها به سوی خط اول حرکت میکردند و میرفتند لب کرخهکور. یعنی اینها از غرب به شرق میآمدند، نیروی دشمن هم به عکس حرکت میکرد. یعنی فرار میکردند که به نیروهای خودشان در «دب حردان» که در غرب اهواز و در شرق این نقطهای که میگویم قرار دارد، بپیوندند. که من به بعضی از برادرها گفتم نیروهای ما هم دارد پیش میروند؛ عجله نکنید و آنها گفتند که نه ما میخواهیم برویم. در آن ماجرا من هیچکس را مقصر نشناختم.
فردای آن روز، روز شانزدهم هم تا حدود ساعت سه تا سه و نیم و بعد از ظهر من بودم که اقای بنیصدر هم بود و نیروهای ما به تدریج شروع کردند به ضربت خوردن. یعنی نیروهای عراقی، نیروی کمکی بزرگی به کمکشان آمد و نیروهای ما را از پهلو مورد هدف قرار دادند که این برای ما قابل محاسبه نبود و محاسبه نشده بود برای نیروهای ما و دستگاه اطلاعاتی ما. این بود که نیروهای ما شروع کردند به عقبنشینی کردن. بین ساعت سه یا سه و نیم بود که با عجله آمدم شهر که در قرارگاه آن لشکر دیگر که هست، حاضر بشوم و به آن فرماندهان و افسران تأکید کنم و سفارش کنم که از یک طرف دیگر وارد شوند. بعضی از برادرهای دیگر نظامی آمدند که مهمات دست و پا کنند و همه آن ساعت، «بینی و بینالله» تلاش میکردند. یعنی من آن کسانی را که مسئولان سطح بالا هستند، نظامی یا غیرنظامی، نیافتم که تلاش نکنند. البته در آن ساعت که من آمدم، آقای بنیصدر نبود؛ یا غذا میخورد یا نماز میخواند یا خوابیده بود. به هرحال نبود. یکی دو ساعتی لکن بعد که ما آمدیم، ایشان بوده آنجا. حدود چند ساعت هم آنجا بود و نیروهای ما وقتی منهدم شدند، ایشان آنجا بود. شاهد بود و بعداً آمده بود برای ما نقل میکرد.
علیایﱢحال، در هویزه که بچههای ما شهید شدند، من به طور قطع نفی نمیکنم، ولی من به هیچ وجه از کسانی یک تعلل عمدی، سستی عمدی، خیانت، خدای نکرده، مشاهده نکردم. چون دیروز شنیده شد که عدهای میگفتند، این کار کار آقای بنیصدر است، نه. دربارهی آقای بنیصدر ما آنقدر اشکال و ایراد وارد و منطقی داریم که محتاج این نیستیم که با این مسأله که هیچ راه اثباتی ندارد، ایشان را متهم کنیم. این را من گناه بنیصدر نمیدانم. یعنی طبق تشخیص من، تا آنجا که من اطلاع دارم، گناه بنیصدر نیست. بنیصدر اگر گناهی داشته باشد -که حتماً دارد- در جاهای دیگر است.»
البته این حد از اخلاق و انصاف سیاسی از آیتالله خامنهای دور از انتظار نیست. ایشان دو سال پیش نیز در دیدار با اساتید بسیجی هیئت علمی دانشگاه ها (۸۹/۴/۲) همه را به اخلاق و انصاف در موضعگیریهای سیاسی دعوت میکنند:
«من بارها گفتهام: ظلم نكنيم. اين هم يكى از آن اساسىترين كارهاست. ظلم چيز بدى و چيز خطرناكى است. ظلم فقط اين نيست كه آدم توى خيابان به يكى كشيده بزند. گاهى يك كلمهى نابجا عليه يك كسى كه مستحقش نيست، يك نوشتهى نابجا، يك حركت نابجا، ظلم محسوب ميشود. اين طهارت دل را و طهارت عمل را خيلى بايستى ملاحظه كرد.
من اين را به نظرم يك جائى گفتم. پيغمبر اكرم ايستاده بودند يك كسى را كه حد رجمِ زنا را بر او جارى ميكردند، ميديدند؛ بعضىها هم ايستاده بودند؛ دو نفر با همديگر حرف ميزدند؛ يكى به يكى ديگر گفت كه مثل سگ تمام كرد و جان داد -يك همچين تعبيرى- بعد پيغمبر به سمت منزل يا مسجد راه افتادند و اين دو نفر هم همراه پيغمبر بودند. توى راه كه ميرفتند، رسيدند به يك جيفهى مردارى -به يك مردارى، حالا جسد سگى بود، درازگوشى بود، هر چى بود- كه مرده بود و آنجا افتاده بود. پيغمبر به اين دو نفر رو كردند و گفتند: گاز بگيريد و يك مقدارى از اين ميل كنيد. گفتند: يا رسولاللَّه! ما را تعارف به مردار مي كنيد؟! فرمود: آن كارى كه با آن برادرتان كرديد، از اين گاز زدن به اين مردار بدتر بود. حالا آن برادر كى بوده؟ برادرى كه زناى محصنه كرده بوده و رجم شده و اينها دربارهاش آن دو جمله را گفتهاند و پيغمبر اينجور ملامتشان ميكند!
زيادتر نگوئيد از آنچه كه هست، از آنچه كه بايد و شايد. منصف باشيم؛ عادل باشيم. اينها آن وظائف ماست. اينجور نيست كه ما چون مجاهديم، چون مبارزيم، چون انقلابى هستيم، بنابراين هر كسى كه از ما يك ذره – به خيال ما و با تشخيص ما – كمتر است، حق داريم كه دربارهاش هر چى كه ميتوانيم بگوئيم؛ نه، اينجورى نيست.»
امید است دوستداران و پیروان ایشان در گروههای سیاسی و رسانهها هم در عمل به این سیره رهبری توجه داشته باشند و توصیههای معظم له را نقد جریاناتی که به زعمشان خلاف مسیر انقلاب حرکت میکنند اجرایی کنند.
توی عمر تریبون به نظرم بهترین مطلبی بود که خوندم | دستمریزاد به همه دوستان | از نویسنده تا منتشرکننده | ایول و احسنت | بوس به همه غیر از خواهران!
خیلی جالب بود
ممنون
خیلی تیتر بدی زدید
این خودش یه ظلمه…