۳۰ سال است که مردم افغانستان روی آسایش ندیدهاند؛ آنها که در کشور خود ماندند، فقط جنگ و خونریزی و انفجار دیدند و هر لحظه انتظار مرگ را کشیدند و آنهایی که تاب نیاورند و به امید بهرهمندی از امنیت به کشورهای دیگر پناه بردند، اسمشان شد «مهاجر» و «پناهنده».صرفنظر از درست بودن یا نادرست بودن سیاستهای مهاجرپذیری ایران در دهه ۱۳۶۰، این سیاستها که بر میزبانی خوب از مهاجران افغان مبتنی بود، باعث شد بیشتر مردم افغانستانی که در آن دوران به ایران مهاجرت کردند، به سادگی در بین مردم زندگی کنند و مجبور نباشند در شرایط نامناسب اردوگاهها روزگار بگذرانند. این مهاجران که به دلیل اشتراکات فرهنگی و زبانی و مذهبی با مردم ایران احساس خویشاوندی داشتند، ایران را جایگزین خانه ناامن خود کردند. جاگیر شدند، زندگی تشکیل دادند، برخی همسری ایرانی برگزیدند، در ایران بچهدار شدند و در طول بیست و چند سال اخیر، پیوندهای اقتصادی و اجتماعی محکمی با جامعه ایران برقرار کردند. نتیجه آنکه سیاستهای دهه ۶۰ ایران در قبال مهاجران افغان، باعث شد هماکنون شاهد وجود صدها هزار مهاجر افغان باشیم که بسیاری از آنها متولد ایران یا بزرگشده ایران هستند.
اما در سالهای اخیر، دولت ایران سیاستهایش را نسبت به این مهاجران تغییر داده: برای مثال، هماکنون بسیاری از کودکان افغان، حتی آن کودکانی که در ایران متولد شدهاند، حق ثبتنام در مدارس را ندارند؛ بسیاری از اتباع افغان مجبورند هزینههای چند برابری را برای برخورداری از بهداشت و درمان بپردازند و اغلب آنها از باز کردن حساب در بانکها محروم هستند؛ همچنین مهاجران افغان قانونا ملزم هستند که هر چند ماه یکبار مبلغی چند صد هزار تومانی را برای تمدید کارت اقامت خود به دولت بپردازند، یا مثلا برای خروج از استان محل اقامت خود و سفر به یک استان دیگر، از وزارت کشور مجوز بگیرند.
به طور همزمان، برنامهریزی وسیع وزارت کشور برای بازگرداندن این مهاجران به کشور افغان، در شرایطی صورت میگیرد که بیشتر این پناهندگان پس از سالها زندگی در ایران، دیگر به نوعی خود را ایرانی میدانند. اما قوانین جاری کشور، حتی برای اعطای تابعیت ایرانی به آن دسته از مهاجران افغان که متولد ایران هستند و حتی یکی از والدین آنها ایرانی است هم، موانع زیادی در نظر گرفته است.
دکتر پویا علاءالدینی، استادیار دانشکده جامعهشناسی دانشگاه تهران، در مصاحبه پیشرو، به سیاستهای فعلی نسبت به مهاجران افغانستانی، انتقاداتی دارد. او معتقد است دولت در زمینه خروج مهاجران افغانستانی باید سیاستی معتدلتر پیش بگیرد:
آقای دکتر علاءالدینی، ۲۰ ژوئن (۳۱ خرداد)، کشور ایران هم یک مهاجر_فرست بزرگ در سطح دنیا محسوب میشود، و هم به دلیل ورود گسترده مهاجران افغانستانی در دهه ۱۳۶۰، یک مهاجرپذیر بزرگ به حساب میآید. از طرف دیگر در سالهای اخیر شاهد تغییر شدید سیاستهای کشور در قبال مهاجران افغان هستیم؛ به نحوی که در حال حاضر حتی آن دسته از مهاجران افغانستانی که در هر سال مبلغی را به دولت ایران برای تمدید کارت اقامت خود میپردازند، برای سفر از یک استان به یک استان دیگر، باید از وزارت کشور مجوز بگیرند که اخیرا هم وزارت کشور اعلام کرده است که تحت هیچ شرایطی مجوز سفر اتباع افغانستانی به استان مازندران را صادر نمیکند. شما این چرخش شدید سیاست ایران در قابل مهاجران افغانستانی در سالهای اخیر را، چگونه ارزیابی میکنید؟
محدودیتهایی از جنس محدودیتهای سالهای اخیر ایران برای مهاجران افغانستانی، در هیچ کدام از کشورهایی که مسائل انسانی برای آنها مهم است، اعمال نمیشود. البته باید اضافه کنم که سیاست انساندوستانه آسانسازی زیاد برای ورود مهاجران افغان به ایران در دهه ۱۳۶۰ هم، در میان سیاستهای مهاجرپذیری کشورهای مختلف دنیا، مشابه اندکی دارد. اما بههرحال هماکنون با جمعیت انبوه افغانستانیهای روبهرو هستیم از بسیاری از آنها در ایران بزرگ شدهاند، بعضا با همسران ایرانی ازدواج کردهاند، و حتی کودکانشان متولد ایران هستند. بنابراین طراحی سیاست مناسب و انساندوستانه در قبال این مهاجران، که در عین حال منافع ملی ما را هم تامین کند، مسالهای نیازمند دقت نظر بالا خواهد بود.
متاسفانه برخی از محدودیتهای سالهای اخیر برای مهاجران افغانستانی مقیم ایران، به نحوی است که حتی در برخی کشورهای اروپای غربی که جامعه ممکن است دیدگاه مثبتی نسبت به بخشی از مهاجران نداشته باشد هم، دولتها نمیتوانند به خود اجازه دهند که چنین محدودیتهایی برای مهاجران تعیین کنند. چون در آن صورت دستکم از طرف فعالان اجتماعی و نیز متفکران و اندیشمندان جامعه مورد انتقاد شدید قرار میگیرند. حتی سیستم حقوقی در بیشتر این کشورها به گونهای است که اگر رفتارهای نامناسبی با مهاجران صورت گیرد آنها میتوانند در دادگاه اعتراضات خود را مطرح کنند.
نکته دیگر این است که در کشورهای اروپای غربی، اغلب مهاجران از نظر فرهنگ، دین و زبان با کشور مهاجرپذیر تفاوتهای زیادی دارند و این مسائل خود باعث برخی تعارضات و خصومتها و دید منفی شهروندان نسبت به مهاجران میشود. اما مهاجران افغانستانی با ایرانیان دارای فرهنگ، زبان و دین مشترک هستند و به همین دلیل انتظار میرود که دولت ایران برخورد بهتری با آنها داشته باشد. همچنین بسیاری از این مهاجران سالها است که در ایران زندگی میکنند و حتی برخی متولد و بزرگشده ایران هستند. این افراد دیگر نباید مهاجر محسوب شوند، بلکه به واسطه سالهای طولانی زندگی در ایران و ایجاد پیوندهای قوی اقتصادی و اجتماعی با جامعه ایرانی، منطقی است که براساس عرف بینالمللی قوانین مهاجرت، به آنها تابعیت ایرانی داده شود، نه اینکه مرتبا برایشان محدودیتهای جدید اعمال شود.
فکر میکنید تبعات اعمال چنین محدودیتهایی برای پناهندگان افغانستانی در کشور چیست؟
وقتی وزارت کشور مثلا اعلام میکند که مهاجران افغانستانی اجاره ورود به چند استان از جمله مازندران را ندارند، این رویکرد به سطوح پایینتر جامعه هم سرایت میکند و باعث ایجاد خصومت بین دو گروه از مردمی میشود که دارای فرهنگ و دین مشترک هستند. مسوولان ارشد کشور باید با چنین رفتارهای ناشایستی در مورد مهاجران افغانستانی برخورد کنند. رسانههای جمعی هم در این زمینه مسوول هستند باید تلاش کنند که دیدگاه مثبتی نسبت به این پناهندگان در کشور ترویج کنند نه اینکه آنها هم به دنبال سیاهنمایی این قشر باشند.به علاوه اتخاذ چنین سیاستهای نسنجیدهای، علاوه بر لطمه به منافع بالقوه حاصل از توسعه مناسبات ایران و افغانستان، میتواند بازتابهای منفی بینالمللی را به همراه داشته باشد.
منظور شما از بازتابهای بینالمللی منفی چیست؟
اگرچه برخی مسوولان کشوری و مدیر کل اتباع خارجی وزارت کشور میگویند رسانههای خارجی به دنبال سیاهنمایی در ایران هستند، و اگرچه این مساله در بسیاری از موارد صحیح است، اما واقعیت این است که وقتی میخواهیم سیاستی را در کشور اجرایی کنیم، باید به فکر بازتابهای رسانهای خارجی آن هم باشیم. حتی اگر بگوییم که دیدگاه رسانههای خارجی هم برای کشور ما به هیچ عنوان مهم نیست، به طور قطع لااقل دیدگاه مردم افغانستان نسبت به ایران بسیار مهم است.با توجه به شرایط خاص منطقه، ایران و کشورهای همسایه باید با هم متحد شوند و حتی مانند اتحادیه کشورهای آسیای جنوب شرقی، مرزهای اقتصادی را بردارند تا راه برای اتحاد اقتصادی و کمک به توسعه اقتصادی همه کشورها هموار شود.
آقای دکتر، یک مساله دیگر این است که گفته میشود نرخ ارتکاب جرم در میان افغانها، به مراتب بالاتر از ایرانیان است و به همین دلیل آنها حتی اگر متولد و بزرگشده ایران باشند، باید از کشور ایران اخراج شوند. شما چنین مسالهای را چگونه ارزیابی میکنید؟
بنده به عنوان یک جامعهشناس، این گفته را نمیپذیرم. باید ببینیم اصلا پژوهشی در این زمینه صورت گرفته است یا نه و اگر هم پژوهشی صورت گرفته، باید ببینیم کسانی که نرخ ارتکاب جرم در میان مهاجران افغانستانی را بیش از ایرانیها اعلام کردهاند، چگونه این نرخ را محاسبه کردهاند. آنها احتمالا نرخ ارتکاب جرم مهاجران افغانستانی را با کل جامعه ایران مقایسه کردهاند، که این کار به لحاظ روش علمی پژوهشهای جامعهشناختی، کاملا غلط است.
از نظر جامعهشناختی، باید توجه کنیم بیشتر مهاجران افغانستانی در دو دهک پایین درآمدی ایران قرار دارند و به علاوه قوانین موجود محدودیتهای سنگینی هم برای تحصیل آنها در نظر گرفته که باعث شده نرخ بیسوادی و کمسوادی در بین آنها بسیار بالا باشد. هم درآمد ناچیز و هم سطح سواد پایین، افزایشدهنده ارتکاب جرم هستند. پس برای مقایسه و تحلیل نرخ ارتکاب جرم، باید نرخ ارتکاب جرم مهاجران افغانستانی را با نرخ ارتکاب جرم ایرانیهایی مقایسه کنیم که در پایینترین دو دهک درآمدی قرار دارند و در عین حال نرخ بیسوادی و کمسوادی در بین آنها هم به همین اندازه بالا است. در این صورت من احتمال میدهم نرخ ارتکاب جرم مهاجران افغانستانی در این گروه، حتی کمتر از ایرانیها باشد.
به علاوه در چنین مقایسهای، باید به مسائل دیگری هم توجه کنیم: مثلا هماکنون قانون از ثبتنام بسیاری از کودکان افغانستانی در مدارس جلوگیری میکند که این مساله قطعا تنزلدهنده سطح فرهنگی و افزایشدهنده نرخ ارتکاب جرم خواهد بود. به علاوه از زمان آغاز هدفمندی یارانهها، مهاجران افغان با افزایش قیمتها مواجه هستند و در عین حال یارانه نقدی به آنها پرداخت نمیشود و در نتیجه وضعیت معیشتی این قشر که در گذشته هم به دلیل محدودیتهای قانونی مجبور بودند دستمزدهای بسیار پایینی دریافت کنند، به وضوح بدتر شده و در نتیجه فقط آنهایی در ایران باقی ماندهاند که یا پیوندهای عمیقی با اینجامعه دارند (مثلا همسری ایرانی دارند) یا در افغانستان ناامنی زیادی را پیشروی خود میبینند. وقتی مهاجران افغانستانی با چنین فشارهایی مواجه هستند، طبیعی است که احتمال ارتکاب جرم در آنها بالا میرود. پس اگر مسوولان به دنبال آن هستند که این نرخ ارتکاب جرم را کاهش دهند، باید سیاستهایی اتخاذ کنند که وضعیت این مهاجران بهتر شود.
یک مطب دیگر که در دفاع از سیاستهای فعلی در قبال مهاجران افغانستانی گفته میشود، آن است که عدهای معتقدند اتباع افغانستانی موقعیتهای شغلی را از شهروندان ایرانی گرفتهاند. شما این مطلب را چطور ارزیابی میکنید؟
چنین ادعایی، چندان منطقی و علمی به نظر نمیرسد. باید توجه کنیم ضعف نظام برنامهریزی کشور باعث شده است با وجود بهرهمندی ما از درآمدهای هنگفت نفتی، قادر به ایجاد تعداد کافی شغل در کشور نباشیم و صحیح نیست که این مشکل را به گردن مهاجران افغانستانی بیندازیم. آیا مثلا سیاستهای ناصحیحی که باعث شده برخی سرمایهگذاران و کارآفرینان ایرانی سرمایه خود را به ترکیه و امثالهم ببرند و به ایجاد اشتغال در این کشورها بپردازند، از حضور مهاجران افغان ناشی شده است؟!
همچنین در حال حاضر بنا به آمارهای موجود، نرخ بیکاری «زنان» و نیز نرخ بیکاری «فارغالتحصیلان دانشگاهی»، بسیار بالاتر از میانگین نرخ بیکاری کشور است. بیکاری این دو گروه چه ارتباطی به حضور مهاجران افغان دارد؟
پس به نظر میرسد صحیح نیست که ما ضعف سیاستهای خود در حوزه اشتغال را، به گردن مهاجرانی بیندازیم که بیشتر آنها هم به کارهای یدی و سطح پایین مشغول هستند. همچنین این تصور هم که اگر مثلا نیم میلیون افغانستانی از کشور خارج شوند، در آن صورت نیم میلیون فرصت شغلی برای مردم ایران فراهم میشود، تصوری کاملا اشتباه است.
در واقع بسیاری از کارگران افغانستانی، چون حقوق کمتری نسبت به کارگران ایرانی دریافت میکنند و مدت زمان بیشتری هم کار میکنند، بنابراین برای کارفرمایان صرفه اقتصادی دارد که از آنها استفاده کنند. اما در صورتی که این نیروی کار افغانستانی از کشور خارج شود، این کارفرمایان دیگر به نیروی کار ارزان دسترسی ندارند و به احتمال زیاد ترجیح میدهند از روشهای «سرمایهبر» در فرآیند تولید خود استفاده کرده و به عبارت دیگر جایگزینی بیشتر ماشینآلات صنعتی به جای نیروی کار را در دستور کار خود قرار دهند. طبیعتا در این صورت حتی ممکن است برخی از کارگران ایرانی هم که در این حوزه یا حوزههای مرتبط مشغول به کار بودند به خاطر سرمایهبر شدن فعالیتهای کارفرمایان از کار بیکار شوند. بنابراین، این ادعا که با خروج مهاجران افغانستانی فرصتهای شغلی بیشتری برای مردم ایران فراهم میشود، منطق قوی ندارد و دستکم میتوان گفت نیازمند کار پژوهشی دقیقتر است.
اخیرا یکی از مقامات وزارت کشور، بالا بودن نرخ زاد و ولد در بین مهاجران افغانستانی که در بلندمدت هزینههای سنگینی بر اقتصاد کشور تحمیل میکند را، به عنوان یکی از عواملی برشمرد که اخراج مهاجران را توجیه میکند. ارزیابی شما در این زمینه چگونه است؟
طبیعتا نرخ زاد و ولد در میان قشرهای فقیر جامعه، چه ایرانیان و چه مهاجران افغانستانی، بالا است. بیشتر پناهندگان افغانستانی هم به خاطر دریافت دستمزدهای بسیار پایین، در میان قشر فقیر جامعه قرار دارند. بنابراین بالا بودن نرخ زاد و ولد در بین آنها عجیب نیست.اما آیا اخراج این مهاجران به دلیل بالا بودن نرخ زاد و ولد، منطقی و واقعبینانه است؟ قاعدتا مقامات ارشد اجرایی کشور میتوانند با فراهم کردن شرایط مناسب برای ارائه آموزشهای تنظیم خانواده به این گروه، معضل فوق را حل کنند. طبیعتا این آموزشها، هم برای مهاجران افغان و هم برای ایرانیان ساکن مناطق محروم کشور، بسیار ضروری است. ضمن اینکه قطعا هر گونه مانعی برای تحصیل مهاجران افغانستانی، به کاهش میانگین سطح سواد در بین آنها منجر شده و افزایش زاد و ولد در میان آنها را دامن خواهد زد.
البته ظاهرا رییسجمهوری بر این اعتقاد هستند که سیاستهای تنظیم خانواده نباید در کشور اعمال شود، تا جمعیت کشور افزایش یابد. اگر این دیدگاه را بپذیریم، در آن صورت باید از ارائه آموزشهای تنظیم خانواده به مهاجران افغانستانی جلوگیری شود تا آنها هم بتوانند در زمینه افزایش جمعیت کشور، نقش بیشتری بر عهده بگیرند!
یکی از مسائل چالشانگیز در مورد مهاجران افغانستانی، به فرزندان حاصل از ازدواج مردان افغانستانی با زنان ایرانی مربوط میشود. در بسیاری از کشورها، اگر یک زن مقیم آن کشور با یک مرد مهاجر ازدواج کند، هم آن مرد مهاجر و هم کودکان حاصل از ازدواج مذکور، تابعیت آن کشور را به دست میآورند. اما قوانین فعلی ایران، حتی فرزندان چنین ازدواجهایی را هم دارای تابعیت ایرانی نمیداند و شرایط بسیار سختی را برای اخذ تابعیت ایرانی برای آنها در نظر میگیرد.در این زمینه، کارشناسان وزارت کشور میگویند اگر بگوییم هر مرد مهاجر ایرانی که با یک زن ایرانی ازدواج کند فرزندشان تابعیت ایرانی میگیرد، همه مردان افغانستان به ایران میآیند و با یک زن ایرانی ازدواج میکنند و تابعیت ایرانی میگیرند. با این توضیحات کارشناسان وزارت کشور، نظر شما در مورد سیاست بهینه ایران در قبال مهاجران افغان چیست؟
به نظر بنده، چنین گفتهای، نوعی توهین هم به مردان افغانستانی و هم به زنان ایرانی محسوب میشود. این حرف به معنای آن است که زنان ایرانی فقط به دنبال آن هستند که فردی را پیدا کنند که با آنها ازدواج کند، و مردان افغانستانی هم فرصتطلب هستند.
چنین ادعایی یعنی یک نگاه به شدت ابزارگرایانه به «ازدواج»، که دیدگاه شایستهای نیست. علاوه بر این، در بسیاری از کشورهای دنیا چنین نگاهی وجود ندارد و یک رویه حقوقی متعارف است که وقتی زن یا مردی با فردی خارجی ازدواج میکند، هم به همسر و هم به فرزند حاصل از ازدواج، تابعیت آن کشور داده میشود.
نکته دیگر در این زمینه، به یک نوع تبعیض جنسیتی مربوط میشود که اگر یک مرد ایرانی با فردی خارجی ازدواج کند، ما به همسر او تابعیت ایرانی میدهیم، اما اگر زنی ایرانی با مردی خارجی ازدواج کند، به همسر او تابعیت ایرانی نمیدهیم. این هم نکتهای است که خارج از مساله مهاجران افغانستانی باید مورد بررسی قرار گیرد.
آقای دکتر، سیاستهای مهاجرپذیری ایران در دهه ۱۳۶۰، چه سیاستهای درستی بوده باشند و چه غلط، وضعیت ویژهای را در مورد مهاجران افغانستانی در ایران به وجود آورده است. فکر میکنید در حال حاضر با توجه به شرایط موجود، بهترین شیوه رفتار دولت در قبال این مهاجران چه میتواند باشد؟
سیاستهایی که اخیرا دولت ایران در زمینه مهاجران افغانستانی تدوین کرده، دستکم آنچه که روی کاغذ نوشته شده، سیاستهای بدی نیست. مشکل اصلی در نحوه اجرای این سیاستها است. مثلا براساس اعلام وزارت کشور، به گونهای سیاستگذاری شده که مهاجران افغانستانی فقط به صورت داوطلبانه از ایران خارج شوند، ولی واقعیت این است که در عمل چنین اتفاقی نیفتاده است.
اما اگر بخواهیم میانگین استانداردهای رایج جهانی را در قبال مهاجران و پناهندگان افغان به کار گیریم، یعنی همان استانداردهایی که بسیاری از کشورهای دیگر در قبال مهاجران ایرانی رعایت میکنند، به نظر میرسد که باید اولا به تمام کودکان افغانستانی که در ایران متولد شدهاند، بدون هیچ محدودیتی تابعیت ایرانی بدهیم. ثانیا در مورد مهاجران افغانی که بالای ۱۵ سال است در ایران زندگی میکنند، حضورشان باید در ایران قانونی شود، زیرا ایران دیگر کشور آنها محسوب میشود و اگر به آنها گفته شود که از ایران بروید مانند آن است که آنها را از وطنشان اخراج کنیم. ثالثا تمام مهاجران افغانستانی که در ایران ازدواج کردهاند، چه مرد و چه زن، باید تابعیت ایرانی بگیرند. به علاوه اگر مهاجرین افغانستانی هم هستند که کارفرمایی میگوید به آنها احتیاج دارد، باید حضورشان در ایران قانونی شود. فقط مهاجران غیرقانونی افغانستانی که در ایران مرتکب جرائم جدی شدهاند، باید از کشور اخراج شوند و برای حضور بقیه مهاجران هم باید در کشور برنامهریزی معقول و منطقی صورت بگیرد.
تحليل ها بد نبود اما در مورد سوال ما قبل آخر (يعني اينكه اگر تابعيت ايراني به مرد افغاني اي كه با زن ايراني ازدواج ميكند بدهيم با سيل درخواست ازدواج افغانها در كشور مواجه ميشويم) به نظر ميرسد آقاي دكتر جواب نداده اند و موضوع را پيچانده اند. نه؟
به گزارش خبرگزاری فارس، بهدنبال فضاسازی منفی برخی رسانههای افغانستان علیه کشورمان درباره نحوه برخورد جمهوری اسلامی ایران با اتباع افغان که به صورت غیر مجاز در ایران حضور دارند و نیز بهدنبال قتل یک دختر جوان توسط یکی از افاغنه در استان یزد، امروز شاه مردان قل، کاردار افغانستان در کشور به وزارت امور خارجه احضار و مراتب اعتراض جمهوری اسلامی ایران به وی ابلاغ شد.
11/4/1391