پنج‌شنبه 28 ژوئن 12 | 13:24
رنج نامه معصومه سپهری، نویسنده کتاب نورالدین پسر ایران؛

التماس میکنم! بهشت ما را خراب نکنید!

تنها جایی که می‌تواند در این شهر دور، ما را به انسان‌های جنگ ربط دهد همین وادی رحمت است… وادی رحمت که از چند سال پیش بهشت قطعه پایینش را رُفت و روب کردید!!!


خواهش می‌کنم
التماس می‌کنم

به اشکهای هنوز جاری مادران شهدا قسمتان می‌دهم

به خون جوان شهدا قسمتان می‌دهم

به نام مقدس «یا زهرا» که بر لبان شهدا زنده می‌شد، قسمتان می‌دهم:

کاری به وادی رحمت ما نداشته باشید!!!

قسمتان می‌دهم

تنها جایی که می‌تواند در این شهر دور، ما را به انسان‌های جنگ ربط دهد همین وادی رحمت است… وادی رحمت که از چند سال پیش بهشت قطعه پایینش را رُفت و روب کردید!!! سنگ‌های سیاه منظم و مرتب را گذاشتید به جای عکسهایی که با ما حرف می‌زدند! قسم به حضرت حق که فقط همین قطعه بالا هنوز می‌تواند بچه‌های جوان را با شهدا آشنا کند!!! التماس می‌کنم کاری به آنجا نداشته باشید! تنها دلخوشی ما همین قطعه بالاست!!

شاید شما‌ها فقط در برخی مراسمات سراغ مزار بچه‌ها می‌روید و برایتان فرقی نمی‌کند آنجا چه خبر است اما بدانید آنجا شاهراه ارتباط با شهداست! قسمتان می‌دهم به نام مقدس حسین این راه را دگرگون نکنید!!! چرا که کاری که در قطعه پایین کردید فقط دل ما را خون کرد! شنیده‌ام رفته‌اید سراغ قطعه بالا. کلنگ زده‌اید و باز کاغذ چسبانده‌اید که بازماندگان شهدا بیایند وسایل وی‌ترین‌ها را جمع کنند! وگرنه خودتان جمع و جورش می‌کنید و….

شما را به خدا بدانید این شهدا فقط مال خانواده‌هایشان نیستند

به خدا از این بلایی که با این آب و تاب از آن تعریف می‌کنید چنان دلگیرم که همه این کلمات را میان اشک و دریغ می‌نویسم!!

آی مسئولانی که حتما دلتان برای شهدا تنگ است. بلند می‌گویم و آرزو می‌کنم بشنوید:

من زیبایی‌های جنگ را، شهدا را، نگاه‌شان را، راه‌شان را… از همین بهشتی پیدا کردم که نیمش را از دست ما گرفتید و اکنون عزم کرده‌اید به مثلا بهسازی نیم دیگرش!!

قسمتان می‌دهم به مظلومیت شهدا، به صدای حاج رضا داروئیان، به سینه احد مقیمی، به آرزوی علیرضا رضوانجو، به دلیری داوود زارعی، به شکوه محمدامین کاظمی سعید…

همین محمد امینی که از اولین روز ازدواج با همسرم که جانباز قطع نخاع است کنارش می‌رویم که بهترین دوست هم بوده‌اند… هر دو قبل از کربلای ۴ خود را به جبهه می‌رسانند. هر دو ۱۵ سال داشته‌اند: یکی در کربلای ۵ شهید می‌شود و دیگری قطع نخاع تا برای همه عمر امانتدار صبور آن شب باشد و بسوزد و بسازد.

من همیشه کنار مزار محمد امین کاظمی سعید و آن مناجات عارفانه که بالای وی‌ترین مزارش نوشته شده نفس تازه می‌کنم. به پسرم محمد امین می‌فهمانم که محمدامین کاظمی سعید با ۱۵ سال عمر زیبا در این دنیا چه قهرمانی بوده…

شما را قسم به مشقتی که بچه‌های غواص کربلای ۴ و ۵ تحمل کردند و با خونشان خط دشمن را شکستند

قسمتان می‌دهم به رشادت حسن کربلایی، قسم به زلف سفید مادر پیر احمد محمودیان… بگذارید عکس بچه‌ها، پرچم کنار مزار‌ها، نگاه‌شان، وسایلشان… همانجا مقابل چشمان مردم باشد…

این بلایی که بر سر مزار شهدا آوردید و دارید ادامه‌اش می‌دهید خیانت در حق جوانانی ست که امروز و فردا به حریم مزار شهدا پناه می‌آورند و خواهند آورد…

التماس می‌کنم صدای ما را هم بشنوید!

اگر کمترین حرمتی برای قلم این حقیر قائلید و اعتراف می‌کنید با نگارش دو کتاب لشکر خوبان و نورالدین پسر ایران توانسته است خدمتی به لشکر عاشورا و فرهنگ دفاع مقدس بکند… اگر کمترین حرمتی برای امثال حقیر به عنوان همسر جانباز نخاعی قائلید، صدای ملتمسانه مرا و ما را بشنوید. کاری که می‌کنید بهسازی نیست! خیانتی ست که بیشترین سود آن را دشمن می‌برد! شما با این کار شهدا را از دسترس جوانان و واماندگانی مثل من خارج می‌کنید…

من به عنوان کسی که سال‌ها پس از جنگ همه زندگی‌ام را به پای آرمانهای شهدا و رزمندگان جانباز ریخته‌ام، عاجزانه از همه مسئولان و تصمیم گیران این مسئله می‌خواهم بهشت ما را از ما نگیرند!!! به خد ااین خواسته بزرگی نیست!

خدایا تو شاهد باش که برای جلوگیری از تخریب این یادهای مقدس و تبدیل مزار پر رازشان به سنگهایی شبیه هم که یادآور گورستان کشتگان جنگهای خارجی هاست، حاضرم همه آبرو و اعتبار خود را خرج کنم. آبرویی که همه‌اش از برکت تلاش صادقانه برای احیای نام شهدا ارزانی‌ام شده است.

خدایا ما هر چه پیش می‌رویم تنها‌تر و دست خالیتر می‌شویم… شرمنده‌تر می‌شویم پیش شهدا

خدایا تو خود به ندای امثال حقیر تاثیر ببخش وگرنه من ناچیز‌تر از آنم که انتظار داشته باشم فریادم تکانی به این متولیان بدهد….

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.