احمدرضا بیضائی – «همسان سازی» قبور شهدا، تعبیر مشکوکی است! و از آن مشکوکتر، اجرای این پروژه بدست متولیانی است که نام تعدادی از رزمندگان و جانبازان سرافراز جنگ نیز در میان آنها به چشم میخورد. مرادم از «مشکوک» بودن را توضیح خواهم داد اما قبل از بیان آن، طرح این پرسش را لازم میدانم که براستی ضرورت این «همسان سازی» از چه زمانی احساس شده؟ از وقتی که معلوم شده قبور مطهر شهدا «همسان» نیستند؟ از وقتی معلوم شده دل امت حزبالله از «همسان» نبودن قبور مطهر شهدا خون است؟ از وقتی احساس شده در «همسان» ننمودن قبور شهدا بعد از جنگ کوتاهی شده؟ یا از وقتی که اعتراضها بخاطر این کوتاهی بلند شده؟ واقعا از چه زمانی؟ هنوز غم اجرای این طرح در قطعه شمالی گلزار شهدای «وادی رحمت» از دلمان بیرون نرفته و از شنیدن خبر اینکه آن مادر از پا افتاده شهید قادر نیست قبر فرزندش را بین قبور همسان سازی شده پیدا کند خشممان فرو ننشسته، که خبر میرسد قطعه جنوبی گلزار شهدا، این ملجاء دلبستگان شهدا و مأمن یادگاریهای جنگ که با چنگ و دندان حفظ شده بود هم قرار است با همه یادگاریهایی که شهدا در آن برایمان بجا گذاشتهاند، از عقیق و قرآن و شیشه عطر و آینه و تسبیح تا جملات عارفانه و بیدار کننده مجاهدان فی سبیل الله بر سر حجلههایی که چهرههای مردانهشان را قاب گرفتهاند، به سرنوشت قطعه شمالی دچار شود و با سطح خاک یکسان شود. واقعا با مسئولینمان چه بگوئیم؟ اگر مسئولین ِ اجرای این طرح قصدشان این بوده که بار دیگر خشم عاشقان شهدا را بر انگیزند باید بدانند که در کارشان موفق بودهاند! اگر نه، باید بدانند هر دلیل دیگری که کم و بیش بر زبان راندهاند، با اذهان ما بیگانه است.
چند وقت پیش یکی از بچههای مشهد توی وبلاگش عرض ارادت تمامی به ساحت مقدس امام رضا علیه السلام کرده بود و در قسمتی از نوشتهاش خطاب به آن حضرت نوشته بود (قریب به این مضمون): «نمیدانم آنهایی که در شهرشان بارگاه و حرم تو را ندارند وقتی دلشان میگیرد کجا میروند؟» برای این بزرگوار در کامنتی نوشتم: «میرویم گلزار شهدا» …خدا سایه تو را از سر ما کم نکند شهید! ما بعد از حرم اهلبیت (ع) خاک کدام آستان را داریم برای بوسیدن و سر نهادن جز این تربتی که مزار عارفان و عاشقان و دلسوختگان است و دارالشفای آزادگان تا قیامت. تربت شهید برای ما تربت مطهر حسین (ع) و قبور معصومین من ذریة الحسین (ع) نباشد، ما هیچ از معرفت نفهمیدهایم و هیچ از محبت نیندوختهایم. اصلا مگر نه این است که بچه شیعهها را از باقیمانده گل آل محمد (ع) سرشتهاند و امام صادق علیه السلام «شیعتنا خلقوا من فاضل طینتنا» فرموده؟ به خود شهدا قسم ما به این تربت «دچار» شدهایم. یکبار خاطرهای از مهدی باکری نوشته بودم، یکی آمده بود زیرش پرسیده بود: «قبر باکری کجاست برویم خاکش را بلیسیم؟» برای این جمله، اندازه یک روضهٔ مفصل بغض کردم. آقایان! قبور همسان سازی شده شهدا اشکی از ما نمیگیرند. نه ما، که از همسنگران شهدا. همین دیشب شنیدم جناب نورالدین عافی – رزمنده سرافرازی که خاطراتش در کتاب «نورالدین پسر ایران» گردآوری شده – فرمودهاند که از وقتی قبور شهدا را به این شکل درآوردهاند من سر قبر «امیر مارالباش» نمیتوانم گریه کنم.
حقیر بیپرده میگویم که تعبیر «همسان سازی» قبور شهدا تعبیر مشکوکی است زیرا به اندازه کافی گویای حقیقت کاری که در قالب این طرح انجام میگیرد نیست و بنظر میرسد وضع چنین تعبیری بیشتر برای تلطیف وجهه ناموجه کار است. من از خانوادههای معزز شهدا و از بسیجیان و ایثارگران و رزمندگان سرافراز و از علاقمندان میراث جنگ عذرخواهی میکنم؛ این کاری که در گلزار شهدا صورت میگیرد «ژیگول سازی» مزار شهداست نه «همسان سازی». مگر غیر از این است که شکل قبور شهدا تا قبل از این طرح هم یکسان بوده است؟ حتی در دور افتادهترین روستاهای کشور، شکل قبور شهدا شبیه قبور قطعه شهدا در بهشت زهراست؛ با همان حجلهها و با همان سبک نگارش سنگ قبرها و همان شیوه چیدن یادگاریهای شهدا در حجله و با همان پرچمهای برافراشته شده جمهوری اسلامی که همه جا از دور نماد قبر شهید است. آقایان! خود را فریب ندهید، «همسان سازی» قبور شهدا معنی ندارد. این کاری که با مزار شهدا انجام میدهید، شبیه کاری است که چند وقتی است با چهره سنتی شهر انجام میگیرد؛ ساختن برجهای عاج با نماهای مدرن شیشهای و کامپوزیت و غیره در بافت شهری تاریخی همچون تبریز. به کسی برنخورد، حقیر فاش میگویم که این طرح از برکات امروزی شدن و اکنون زدگی ما و مرعوبیتی است که ما در برابر فرهنگ واحد جهانی پیدا کردهایم و به تعبیر رهبر فرزانه انقلاب دچار «استحاله فرهنگی» شدهایم. نشانههای این مرعوبیت جاهلانه، امروز از در و دیوار زندگی ما در حال باریدن است؛ از شکل معماری در شهرهایی سنتی همچون تبریز و یزد و کاشان و اصفهان و شیراز بگیر تا دکوراسیون صد در صد غربی داخل خانههای ایرانی که تا شیشهای شدن حمام خانه پیش رفته، تا مدلهای نامتعارف آراستن موها و ریش مردان در آرایشگاهها، تا رایج شدن اخیر استفاده از کراوات در بیمارستانها و فروشگاهها و هتلها و کافی شاپها، تا همسان سازی نما برای تمام شعب یک بانک و تا حتی افتتاح «کافه» در تهران برای بچه حزباللهیها که تا همین دیروز پاتوقشان مسجد بود که این آخری از همه برای من غم انگیزتر است. اگر نه، چه لزومی دارد بافت گلزارهای شهدا را با این سیاقی که دارند که مطلقا بومی و مال فرهنگ مقاومت و جبهه و جنگ است، بهم بریزید؟
اگر استفاده از نماهای آنچنانی در معماری مدرن، مثلا استفاده از نمای شیشهای، تمثیل آشکاری است از ظهور باطن انسان جدید که میل به غیرت و عفت و پوشانیدن اسرار خانه و حریم محارم در آنجایگاه خود را از دست داده و جلوهنمایی در آنجایگاه پیدا کرده، آنگاه این فاجعه است که این جلوه نمایی در معماری به شهرهای مذهبی ما همچون مشهد و قم و کاشان هم کشیده شده و بعد از ساختمانها به گلزارهای شهدا کشانده شود تا دیگر در گلزارهای شهدا بجای بوی فرهنگ مقاومت و جبهه و جنگ که فرهنگ سادگی و دوری از مراء و بریدن از تعلقات و پشت پا زدن به دنیا و در یک کلام فرهنگ فنا و پیوستن به خداست، بوی جلوه نمایی و دنیا و زخارف و مزخرف آن به مشام برسد. اصلا اگر بنا بر مرعوبیت در برابر جلوات فرهنگ مدرنیته و پذیرفتن آن بود، چه لزومی بر تحمل سالها رنج انقلاب و جنگ بود؟ انقلاب اسلامی، انقلابی ماهیتا فرهنگی است و اصولا فقط در جبهه فرهنگی است که بر غرب فائق میآید. چرا فرهنگ مقاومت که ما با آن به همه ارزشهای غرب حمله کردهایم از چشمتان افتاده؟ استحاله فرهنگی که برای اوباما نیست! استحاله فرهنگی یقه همین ما و شما را میگیرد. ما ارادتمند شمائیم که تا دیروز در معرکه جهاد بودهاید و امروز وظیفه دارید آنرا به ما منتقل کنید. اصلا بیایید معاملهای انجام بدهیم! همه افتخارات معرکه جهاد از آن شما، افتخار تیر و ترکش خوردن و رنج مجروحیت و جانبازی برای اسلام تحمل کردن مال شما، شما میتوانید هر قدر که دلتان خواست سرتان را در برابر ما بالا بگیرید و بگوئید که شما با کارت بسیج بسیجی شدهاید و با این سؤال که جوابش معلوم است ما را شرمنده کنید که «آیا تا بحال یک تیر یا ترکش خوردهاید؟» یا «آیا یک روز جبهه بودهاید؟» همه این افتخارات مال شما، اما شما را به جان شهدا «میراث» جبهه و جنگ را رها کنید تا برای ما باشد. برای ما هم نه، برای فرزندان ما.
پرچمهای برافراشته شده و حجلههای شهدا در قطعه شمالی جمع آوری شدهاند
فرزند من اکنون شش سال بیشتر ندارد؛ انقلاب را ندیده، در خرمشهر و شلمچه و فکه و شرهانی و چزابه و پنجوین و هویزه و مهران و بستان و جزایر مجنون حضور نداشته، پذیرش قطعنامه یادش نمیآید، فضای جامعه پس از پذیرش قطعنامه را درک نکرده، امام (ره) یادش نمیآید، در دوران سازندگی نبوده، دوران اصلاحات را درک نکرده، توسعه سیاسی و شعار تساهل و تسامح یادش نمیآید، از باز کردن آغوش انقلاب به روی تهاجم فرهنگی خبری ندارد و در جریان فتنه ۸۸ نبوده است! اما تا همین سه سال پیش هرگاه با اتومبیل از مقابل بیلبورد بزرگی که در ورودی شهرک «شهید یاغچیان» از سیمای این سردار رشید اسلام نصب شده بود عبور میکردیم میگفت: «چاکریم آقا مرتضی!!» چون چند بار مقابل آن بیلبورد او را از اتومبیل پیاده کرده بودم و به فضای سبز کوچک مقابل آن بیلبورد رفته بودیم و با هم بازی کرده بودیم و به او آموخته بودم که این «مرتضی یاغچیان» است و ما وظیفه داریم به او عرض ادب کنیم. که بحمدالله این بیلبورد را هم دوستان شما همسان سازی کردند! من فرزندم را شهربازی هم میبرم، گلزار شهدا هم. گوش بدهکاری هم به نصایح ناصحان ندارم که طعنه میزنند که بچه را در سه سالگی میبری سر قبر شهید که دلش باز شود؟! من فرزندم را پای قبور شهدا میبرم تا شهدا او را دریابند و روح فرهنگ مقاومت و جهاد را در جانش بنشانند. شما را به خدا قسم، روح مقاومت و فرهنگ جبهه و جنگ را از گلزار شهدا نزدائید. این دو هزار و چندصد پرچم جمهوری اسلامی را از سر قبور شهدا پایین نیاورید تا بجای آن دو سه پرچم محض نمونه در میان قبور نصب کنید. فردا جواب شهدا را چه خواهید داد؟ شما حق ندارید این جمله شهید سید احمد موسوی را که «اسلام از محبت پدر و مادر بالاتر است» با برداشتن حجلهاش از گلزار شهدا محو کنید. تاریخ باید بداند که این شهید موقع نوشتن این جمله در وصیتنامه خود، فقط پانزده سال داشته و عکسی که او با آن دوشکای سنگین در پانزده سالگی گرفته سند مردانگی اوست. او به عکاس این عکس گفته بود دوست دارم وقتی شهید شدم همین عکس را بزنند بالای قبرم. فرزند من با این معرفت و مردانگی تنها بر بالای قبر مطهر سید احمد موسوی آشنا خواهد شد نه در مدرسه. شما حق ندارید حجلهای را که روی آن نوشته شده «پر کاهی تقدیم به آستان کبیر الله» از جا بکنید. والله مجاز نیستید. شما را به جان شهدا این میراث را به مدرنیسم و ژیگولسازی نفروشید. رهایش کنید تا به همان شکل که هست برای ما و فرزندان ما بماند. گلزار شهدا احتیاج به مدرنیزاسیون ندارد و اصولا فرهنگ حاکم بر گلزار شهدا با فرهنگ مدرنیته معارضه دارد و شهدا و امامشان نیز با همین فرهنگ در افتاده بودند.
یادگاریهای فرهنگ مقاومت برای فرزندان ما کجاست؟
ما خودمان آخر استفاده ابزاری هستیم! از این جمله راوی فتح استفاده ابزاری نکنید که «عجب از این عقل باژگونه که ما را در جستجوی شهدا به قبرستانها میکشاند». با تمسک به این جمله، یادگاریهای شهدا را از گلزار شهدا جمع نکنید. این جمله مال حنجره سرخ شهیدان عشق است، مال سید مرتضی آوینی. عقیق و قرآن و شیشه عطر و تسبیح شهدا اگر برای شما هیچ نیارزد برای سید شهیدان اهل قلم میارزیده. او در فکه به پوتینها و قمقههایی که سرشان از رملها بیرون مانده بود اشاره میکرد و به فیلمبردار میگفت: «اینها را بگیر! اینها ارزشش از سکههای اشکانی کمتر نیست.» ما عاشقان سید مرتضی آوینی این درد را به کجا ببریم که کسی جرأت ندارد به میراث سکههای اشکانی و سنگهای هخامنشی و قبر طاغوتها در این کشور چپ نگاه کند اما برای همسان سازی قبور شهدای اسلام و پاکسازی آنها از یادگاریهای آسمانی هیچ مانع و رادعی وجود ندارد و اگر چند تا رزمنده و بسیجی و بچه حزباللهی عاشق پیدا شوند و بخواهند صدایی بلند کنند، هر چه فریاد دارید بر سر آنها میکشید. اگر مردی هست برود قبر کوروش کبیر را همسان سازی کند!! که اگر کسی بخواهد این کار را بکند فریاد فرهنگ دوستی و میراث دوستی در این مملکت انقلاب کرده از هزار جا بلند خواهد شد و گوش آسمان را کر خواهد کرد. شماها زورتان به قبور شهدا رسیده! چند دلیل بیاورم تا ثابت شود که مظلومیت شهدای ما بعد از شهادتشان بیشتر از مظلومیتشان در لحظه شهادت است؟ در زمانی که زبان فرهنگ دوستان و مدعیان میراث فرهنگی خاموش است، بگذارید این چند تا بچه حزباللهی حرفشان را بزنند. آن استاد بسیجی دانشگاه هنر دیروز میگفت سبک و سیاق گلزار شهدا رسما بعنوان میراث فرهنگی این کشور قابل ثبت است. اما تلاش شما برای ثبت آن پیشکش، چرا محوش میکنید؟ چرا از فریاد زدن یک مشت بچه حزباللهی که سودایی جز آرمان انقلاب اسلامی ندارند و به اندازه کافی مورد طعن دوستان و مخالفان هستند بدتان میآید؟ اصلا این بچهها نه، همین سنگهای قبور مطهر شهدا والله از بسیاری از یاران انقلاب بیشتر در خدمت انقلابند. این سنگهای مات و غبار گرفته بوی فنا میدهند، آنها را عوض نکنید، این اسناد جنگ را تحریف نکنید… بر روی سنگ قبر شهید علی اکبر جوادی – فرمانده رشید گردان تخریب لشکر عاشورا – بعد از همسان سازی شتابزده قطعه شمالی، تاریخ شهادتش را اشتباه حک کردهاید!
سلام
خیلی عالی نوشته بود…حقیقتی است تلخ
سلام…چه خوب شددیدم کسی دیگرهم دردچندین ساله مارا دارد.گلزارشهداء بهشت رضامشهد… یک صبح زیبای جمعه مثل همه جمعه هابه طرف میعادگاه خودراه افتادیم اماچشمتان روزبدنبیندکه مادیدیم..مزارزیبای عزیزانمان به تلی ازخاک تبدیل شده بودخانواده ها همه نگران که چه شده… آیادیشب زلزله اومده…که هیچ اثری ازآن تربتهای پاک ازآن حجله های زیباازآن قاب عکسهای جورواجور شهدا که دنیایی ازفرهنگ ساده زیستی وبی آلایشی شهداءعزیزمان بود ،نیست…مادران شهداءناله کنان به دنبال می گشتندوبانی این کاررا لعنت می کردند که آقایی سروکله ش پیداشد…نمی دونم نماینده بنیادشهید بود یا شهرداری….که ال وبل ..مزارشهداءبازسازی میشه…زیبامیشه …برانسل های آینده می مونه!…اماافسوس وصدافسوس که براآینده ها ازمزار شهدا فقط سنگ قبرهای یک جور ودرخت کاری های هم ردیف…باقی گذاشتند..وسوز داغ ازبین بردن فرهنگ شهادت که درلابلای مزارشهداپربودبردل خانوده هاگذاشتند …خدارحمت کندمادرشهیدراکه هرموقع سرمزار عزیزش می آمدبربانیان اینکارلعنت می فرستاد…
خیلی عالی بود …هرکس به طریقی دلما می شکند….