مهدی جمشیدی – «علوم انسانی» [۱] پیش از آنکه «انسانی» باشد، «علم» است، از این رو، لازم است ابتدا به تعریف روشنی از مفهوم «علم» دست پیدا کنیم. علامه جعفری در برخی از نوشتههای خود، به صورت مستقیم، تعاریفی از این مفهوم عرضه کرده که در اینجا، پارهای از آنها را مطرح میکنیم.
ایشان در تعریفی، علم را انکشاف از آن دسته از واقعیتها [۲] دانسته که مستقل از «منِ» انسان به عنوان فاعل شناسا هستند:
«علم عبارت است از انکشاف واقعیتی که وجود و جریان کلی آن، بینیاز از «من» و عوامل درک انسانی بوده باشد که با آن ارتباط برقرار نموده است. قضیه و مسئلهای را که از چنین انکشافی حکایت کند، قضیهی علمی مینامیم.» (جعفری، ۱۳۸۸، صص ۱۵-۱۶).
البته وی توضیح میدهد که استقلال و بینیازی متعلق علم (یعنی معلوم) از «منِ» انسانی به این معنا نیست که «منِ» انسانی نباید موضوع علم قرار داده شود، بلکه به این معناست که «منِ» انسانی چنانچه موضوع مطالعهی علمی واقع شود، باید «شناخته» به شمار آید و نه «شناسا»:
«ما با این تعریف، مسائل مربوط به خودِ «من» و عوامل متنوع درک و فعالیتها و محصولات آنها را به عنوان حقایق یا واقعیات قابل طرح علمی، نفی نمیکنیم؛ زیرا همهی آنها مانند دیگر قضایای علمی قابل طرح از دیدگاه علمی میباشند. نهایت امر باید در نظر داشت، موقعی که این حقایق برای بررسیهای علمی مطرح میشوند، در حقیقت مانند دیگر واقعیاتِ جز «من»، برنهاده میشوند، نه به عنوان آن «من» یا «عوامل درککننده» ای که فعلاً مشغول فعالیت درک و به دست آوردن علم است. با یک مثال ساده، مانند این است که خودِ ماهیت آینه و عرض و طول و عمل و خاصیت آن را مورد توجه قرار دادهایم، نه اینکه به وسیلهی آن به صورت خویشتن بنگریم.» (جعفری، ۱۳۸۸، صص ۱۵-۱۶).
علامه جعفری در تعریف دیگری از مفهوم علم به این نظر خویش اشاره میکنند که علم عبارت است از درک انواع پدیدههای «نمودی» و «غیرنمودی» و یا درک «نسبت میان موضوعها و محمولهای قضایا»؛ تنها قیدی که وی برای درک علمی مطرح ساخته این است که میباید «منِ» انسانی نسبت به متعلق آن، آگاهی و تنبه داشته باشد:
«علم عبارت است از درک یک پدیدهی نمودی، مانند: پدیدهی انسان، درخت، میز، قلم، کتاب و غیرذلک و یا درک یک حقیقت غیرنمودی مانند عدالت و زیبایی و ارزشهای گوناگون و غیرذلک و یا درک نسبت میان موضوعها و محمولهای قضایا (جزیی یا کلی) [۳]، ولی […] نه انعکاس مطلق، بلکه توأم با نوعی اشراف و توجه دربارهی موضوع درک شده از طرف نفس یا «من».» (جعفری، ۱۳۸۷، ص۷۱). بنابراین، در تعریف و تلقی ایشان از مفهوم «علم»، نه «روش» [۴] تحصیل آن به حس و تجربه محدود شده و نه «موضوع» [۵] آن به محسوسات منحصر شده است.
ایشان از یک سو، تنها لفظ «درک» [۶] را به کار میبرد و اشارهای به نوع آنکه تجربی، عقلی و یا نقلی باشد نمیکند؛ و از سوی دیگر، متعلق علم را هم واقعیتهای محسوس و مادی میداند و هم واقعیتهای مجرد و نامحسوس. همچنانکه گفته شد، تنها قیدی که ایشان آن را مایهی متمایز شدن «علم» از «انعکاس ذهنی صِرف» (غیرعلم) میانگارد، آگاهی «منِ» انسان به موضوع درک علمی (یعنی معلوم) است. چنین رویکردی، آشکارا دلالت بر ناهمسویی علامه جعفری با بسیاری از مفروضات و چارچوبهای مدرنیستی دربارهی علم – به ویژه گرایش معرفتشناختی تجربهگرایی [۷] – دارد. از این رو، لفظ «علم» در عبارات ایشان، معادل به معنای غربی «علم» [۸] نیست.
علامه جعفری در مقالهای با عنوان «جایگاه تحقیقات در علوم انسانی؛ گذشته، حال، آینده» که آن را در همایش برگزار شده در یکی از دانشگاههای انگلستان در سال ۱۳۷۴ ارائه کرده، علوم انسانی را در معنایی بسیار عام و کلی به کار برده و آن را به صورت زیر تعریف کرده است: [۹]
«منظور ما از علوم انسانی، دایرهای بسیار وسیع از اصول و مسائلی است که انسان به عنوان موضوع کلی در مرکز آنها قرار دارد. اینکه گفتیم «اصول و مسائل»، برای آن است که بعضی از آنها هنوز به عنوان مجموعهی تشکیلدهندهی یک علم خاص، مشخص نشدهاند، ولی کمال ضرورت را برای رسیدگی به عنوان مسائل انسانی دارند.» (جعفری، ۱۳۸۹، صص ۱۹۹-۲۰۰).
این تعریف، «تعریف به موضوع» به شمار میآید، پس از نظر علامه جعفری، ملاک تمایز «علوم انسانی» از «غیرعلوم انسانی» – همچون علوم طبیعی [۱۰] – «موضوع» مطالعه است. از این رو، علوم انسانی از آن رو علوم «انسانی» خوانده میشوند که «انسان» [۱۱] را مطالعه میکنند.
وی در جای دیگری مینویسد: «موضوع علوم انسانی عبارت است از انسانِ دارای صدها بُعد با اهمیت مادی و معنوی.» (جعفری، ۱۳۸۸، ص۱۸۳).
این تعریف، با اغلب تعریفهای رایج از علوم انسانی تفاوت دارد؛ چراکه بیشتر تعریفها تلاش میکنند تا با مقید و محدود کردن موضوع علوم انسانی به بخشهایی از ساحات وجودی «انسان» به مثابه موضوع علوم انسانی، میان این علوم و علومی که ناظر به ابعاد دیگر انسان –از جمله ابعاد بدنی و جسمانی انسان- هستند، تمایز ایجاد کنند، از این رو، یا «اندیشهها» و «افکار» انسان را موضوع علوم انسانی میدانند و یا «رفتارهای معنادار» [۱۲] (کنشهای) او را. اما علامه جعفری، به هیچ یک از قیود اشاره نمیکند و تصریح میکند که علوم انسانی عبارت است از دایرهای بسیار وسیع از اصول و مسائلی که انسان به عنوان موضوع کلی در مرکز آنها قرار دارد.
در تعریفهای دیگری نیز که ایشان از مفهوم علوم انسانی عرضه کردهاند، همان تلقی به چشم میخورد:
«[علوم انسانی] عبارت است از علوم مربوط به هویت انسان و مختصات و بایستگیها و شایستگیهای او، مانند شناخت مسائل مربوط به ماهیت انسان از نظر روانی و حیاتی و استعداد و ویژگیها و قوانین حقوقی و مذهبی و سیاسی و اخلاقی و مختصات هنری او. خصوصیتی که در تعلیم و آموزش و تفکر مسائل انسانی وجود دارد، این است که […] این حقایق مربوط به «من» است؛ چون مربوط به هم نوع «من» است.» (جعفری، ۱۳۷۴، صص ۱۰-۱۱).
«علوم انسانی […] بازگو کنندهی مسائل عالیِ «انسان آنچنان که هست» و «انسان آنچنان که باید»، است.» (جعفری، ۱۳۷۸، ص ۲۶۷).
پرسشی که در اینجا قابل طرح است این است که ملاک تفکیک حوزهها و شاخههای مختلف علوم انسانی از یکدیگر چیست؟! در مقابل این پرسش، ملاک قبلی کارایی ندارد و میباید ملاک دیگری را برای طبقهبندی درونی علوم انسانی معین کرد. علامه جعفری بر این باور است که حوزهها و شاخههای مختلف علوم انسانی را میتوان با معیار «حیثیت یا جهت خاصی» که هر یک از آنها با توجه به آن، به موضوع کلی یاد شده (یعنی انسان) مینگرند، از یکدیگر تفکیک کرد. [۱۳]
به این ترتیب، موضوع کلی به موضوعات خُرد تجزیه میشود که هر یک، موضوع خاص یک علم به شمار خواهد آمد:
«این یک روش ضروری علمی است که دانشمندان و محققان، هر یک از موضوعات جهان عینی را، با نظر به تنوع چهرههای گوناگون آن موضوع، یا به جهت هدفهای گوناگونی که از بررسی آن موضوع منظور میدارند، تجزیه نموده و برای هر چهرهی خاص، یا هدف معین، علم خاصی را با قوانین و اصول مربوط، تعیین مینمایند.» (جعفری، ۱۳۷۱، ص ۴۰).
در حقیقت، «موضوع کلی»، یک «علم» را برمیسازد و «چهرههای گوناگون آن موضوع کلی»، «رشتههای گوناگون آن علم» را:
«حقایقی که به عنوان «موضوع کلی» برای علوم قرار میگیرند، به وسیلهی حیثیت یا جهت خاص، مورد تحلیل قرار میگیرند و آن علوم از یکدیگر جدا و مشخص میشوند. […] موضوع کلی در علوم انسانی با اختلاف جهاتی که هر یک از علوم انسانی دارد، به موضوعات متعدد تحلیل میشود و هر یک آنها، موضوع خاص یک علم قرار میگیرد. به عنوان مثال، موضوع علم سیاست که از علوم انسانی است، عبارت است از «انسان» از جهت توجیه و مدیریت او در زندگی دستهجمعی به بهترین هدفهای مطلوب. علم اقتصاد عبارت است از «انسان» از جهت تنظیم معیشت او […].» (جعفری، ۱۳۸۹، ص ۲۰۰).
ایشان در جایی مینویسد «انسان» به مثابه «موضوع کلی» در علوم انسانی، دارای «جهات» و «حیثیتها» ی گوناگونی است که هر یک از جهات و حیثیتها را میتوان یک موضوع جزیی فرض کرد که یک رشتهی علمی مستقل و مجزا میباید به مطالعهی آنها بپردازد:
«انسان هم که یک موضوع کلی و بسیار دامنهدار است، دارای تعینها و نمودها و خواص گوناگونی میباشد که بررسی همهی آنها در یک علم، امکانناپذیر است. لذا ضرورت علمی مجبور کرده است که موضوع کلی مزبور به موضوعات جزیی و معین تقسیم شده، برای هر یک از آنها، علم معینی به فعالیت بپردازد، مانند: روانشناسی، اقتصاد، اخلاق، مذهب، حقوق، تاریخ، نژادشناسی، جغرافیای انسانی، ادبیات، هنر، زبانشناسی، تشریح، پزشکی، روانکاوی، روانپزشکی، علم جمعیت… که هر یک از این موضوعات نیز به جهت تنوع چهرههایی که دارد، موجب به وجود آمدن رشتههای متعددی از علم دربارهی همان موضوع گشته است.» (جعفری، ۱۳۷۱، ص ۴۱)
ایشان با ملاک میزان فاصلهی شاخههای مختلف علوم انسانی با «منِ» انسان، موضوعات خُرد یاد شده را شناسایی کرده و دست به طبقهبندی این شاخهها و حوزههای معرفتی زده و در نهایت، آنها را در ۷ طبقه گنجانده است.
علوم انسانی را با توجه به فاصلههای گوناگون آنها با نقطهی مرکزی موضوع کلی (انسان) که «من» یا «شخصیت» آدمی است، میتوان به گروههایی تقسیم کرد:
اول؛ علوم انسانی مربوط به حیات طبیعی او، مانند: الف- بیولوژی، ب- فیزیولوژی، پ- تشریح، ت- پزشکی، ث- آسیبشناسی، ج- علوم انسانی در ارتباط با محیط طبیعی او و…؛
دوم؛ علوم انسانی در ارتباط با گذر زمان، مانند: تاریخ با رشتههای گوناگونش: الف- تاریخ طبیعی انسان، ب- تاریخ سیاسی انسان، ج- تاریخ مذهبی انسان و…؛
سوم؛ علوم انسانی در ارتباط با ابعاد اقتصادی او، مانند: الف- اقتصاد فردی، ب- اقتصاد اجتماعی، پ- کار انسانی و اقسام و ارزش آن، ت- تولید و توزیع و انواع آن ث- توسعه اقتصادی و…؛
چهارم؛ علوم انسانی در ارتباط با حیات اجتماعی او، ماند: الف- اصول و مسائل اجتماعی، ب- مدیریت به معنای عام آن، پ- سیاست، ت- مردمشناسی، ث- حقوق با رشتههای مختلف آن، ج- جامعهشناسی، چ- قدرت و فرد و اجتماع و دولت، ح- آزادی و فرد و اجتماع و دولت، خ- تضادها و تعاونها، د- جبرها و آزادیها، ذ- جنگ و صلح، ر- علوم نظامی، ز- انقلابها، ژ- تعلیم و تربیت، س- ثابتها و متغیرها در شؤون و روابط اجتماعی انسانها و…؛
پنجم؛ علوم انسانی در ارتباط با شایستگیهای تکاملی او، مانند: الف- فرهنگ با عناصر گوناگون آن، ب- فرهنگ پیرو و فرهنگ پیشرو، پ- ادبیات با رشتههای گوناگون آن، ت- اصول و زیبایی و هنر، ث- تمدن و…. آنچه از حقایق فوق بتواند در مجرای ضرورتهای «حیات معقول» انسانی قرار بگیرد، در گروه بایستگیهای فردی یا اجتماعی محسوب میشود؛
ششم؛ علوم انسانی در ارتباط با استعدادها و فعالیتهای روانی و مغزی او، مانند: الف- علوم روانی با رشتههای مختلف آنها، ب- روانپزشکی با رشتههای گوناگونش، پ- اصول و مسائل مربوط به فعالیتها و پدیدههای مغزی او مانند: ۱- سیبرنیتیک (شناخت ابعاد طبیعی و ماشینی مغز)، ۲- حافظه، ۳- هوش، ۴- تجسم، ۵- اراده، ۶- معرفتشناسی، ۷- تصمیم، ۸- اختیار، ۹- نبوغ، ۱۰- اکتشاف و شرایط آن، ۱۱- تجرید با انواع مختلف آن، ۱۲- علم و جهلشناسی؛
هفتم؛ علوم انسانی در ارتباط با ارزشهای اصلی و بایستگیها در مسیر تکامل شخصیت فردی و اجتماعی او، مانند: اخلاق، عرفان، مذهب.». (جعفری، ۱۳۸۹، صص ۲۰۰-۲۰۱).
بنابراین، ایشان ۷ قلمرو معرفتی و موضوعی را در حوزهی علوم انسانی شناسایی کرده است:
– قلمرو حیات طبیعی؛
– قلمرو زمانی و تاریخی؛
– قلمرو ابعاد اقتصادی؛
– قلمرو حیات اجتماعی؛
– قلمرو شایستگیهای تکاملی؛
– قلمرو استعدادها و فعالیتهای روانی و مغزی؛
– قلمرو ارزشهای اصلی و بایستگیها در مسیر تکامل شخصیت فردی و اجتماعی.
البته جناب علامه اضافه میکند که طبقهبندی عرضه شده، قطعی و نهایی نیست و مسیر برای بازاندیشی دربارهی آن، کاملاً باز است:
«بدیهی است که این گروهبندیها به طور تقریبی و تمثیلی مطرح شده است و برای تکمیل و تنظیم آنها، تحقیقات جداگانهای لازم است.» (جعفری، ۱۳۸۹، ص ۲۰۱). ایشان در ادامهی بحث خود، «غایت مطلوب» [۱۴] علوم انسانی را نیز مطرح میکنند و در واقع، به نوعی دست به «تجویز غایتشناختی» میزنند که همهی شاخهها و رشتههای گوناگون علوم انسانی باید در پی محقق ساختن و فعلیت بخشیدن به «منِ انسانی» انسان باشند؛ همان «من» که در ادبیات اسلامی از آن به «فطرت» تعبیر میشود و متضمن خصایص عالی و الهی است که حالت بالقوه دارند:
«با توجه به کیفیت قابل تفسیر قانون زندگی و تفکرات و عقاید و رفتارهای اصیل انسانی که بشر در طول تاریخ تا کنون از خود نشان داده است، به وضوح ثابت میشود که آن نقطهی مرکزی یا آن محوری که همهی علوم انسانی بهطور مستقیم یا غیرمستقیم میبایست در مسیر به ثمر رساندن آن حرکت کنند، «منِ انسانی» است که با الفاظ گوناگون مانند «شخصیت»، «روان» و «روح» مطرح میشود.» (جعفری، ۱۳۸۹، ص ۲۰۱).
این بخش از کلام وی را میتوان تعریف علوم انسانی به «غایت مطلوب» آن قلمداد کرد و مکمل تعریف به «موضوع» شمرد. از آنجا که تعیین کردن چنین غایتی برای علوم انسانی، برخاسته از پیشفرضهایی [۱۵] دربارهی کیفیت و نحوهی وجود انسان [۱۶] است، این غایت نمیتواند همهی مکاتب و انگارههای موجود و مندرج در علوم انسانی فعلی را – که در حقیقت علوم انسانی غربی و سکولار است- در بر بگیرد؛ چراکه گرایشهایی از این دست در علوم انسانی، انسان را به موجودی «مکانیکی» [۱۷] و «ناخودآگاه» [۱۸] از سنخ «ماشین» [۱۹] فرو میکاهند و «منِ انسانی» او را نادیده میانگارند. بدون شک، «رفتارگرایان» [۲۰] در علوم انسانی در این باره، گوی سبقت را از دیگران ربودهاند: «ما با آن نمودشناسان و رفتارگرایان [۲۱]
دوران معاصر که به خود اجازه میدهند انسان را در حدّ دندانههای ماشین ناآگاه، مورد تحقیق قرار بدهند، بحثی نداریم. آنان خودشان هم در مواقع فراغت از ماشینشناسی، به عنوان انسانشناسی (!) به «منِ انسانی» با خیرگی و نگرانی خاص مینگرند.» (جعفری، ۱۳۸۹، ص۲۰۲). از نظر علامه جعفری، بحران اساسی علوم انسانی مدرن، تبدل موضوع آنها و فروکاهیدن آن به موضوعات سطحی و غیربنیادی است؛ به این معنا که در علوم انسانی مدرن، شخصیت «منِ انسانی»، موضوع اصلی قلمداد نمیشود و معلولات و امور فرعی بر علل و امور اصلی، ترجیح و تفوق یافتهاند.
ایشان این روند عمومی را به عنوان «چشمپوشی از محور اصلی علوم انسانی» تعبیر میکنند و نتیجهی نهایی آن را، غلبه یافتن رویکرد رفتارگرایی بر علوم انسانی معرفی مینمایند:
«میتوانیم بگوییم از آن هنگام که صاحبنظران و متفکران علوم انسانی، اهمیت اساسی شخصیت «منِ انسانی» را از نظر دور داشتهاند، محور اصلی موضوع این علوم را از دست داده و به مختصات و معلولات و کارگردانان آن موضوع پرداختهاند! چنین چشمپوشی از محور اصلی علوم انسانی، نتایج غلطی را به وجود آورده است که از آن جمله؛ این علوم متوجه پدیدهها شدهاند، نه حقایق؛ و به معلولات روی آوردهاند نه به علل و به امور حاشیهای پرداختهاند نه به مرکز اصلی؛ و به آمارگیریها پرداختهاند نه به عوامل و شرایط اصلی. این جریان باعث شد که حتی همین پدیدهها و معلولات هم تدریجاً کنار گذاشته شود و جای آنها را رفتارشناسی بگیرد.» (جعفری، ۱۳۸۹، ص ۲۰۲).
بر این اساس، بسیاری از جهتگیریها و رویکردهای ناصواب و ناروایی شایع در علوم انسانی، از همین تقلیلگرایی [۲۲] در موضوع علوم انسانی ناشی شدهاند و از آن جمله، پدیدهگرایی [۲۳] (یا ظاهرگرایی)، معلولگرایی، آمارگرایی (یا کمیتگرایی) [۲۴] و رفتارگرایی [۲۵] است. بنابراین، ماهیت «رهیافتهای نظری» [۲۶] در یک سنخ و صنف از علوم انسانی، متناسب با تصویری است که فلسفهی آن علوم انسانی از ماهیت و حقیقت «انسان» به عنوان موضوع علوم انسانی، ساخته و پرداخته میکند.
نتیجهگیری
از آنچه بیان شد روشن میشود که بر پایهی تلقی و تعریف علامه محمدتقی جعفری از مفهوم علوم انسانی، این پهنه از علوم دارای خصوصیاتی از این قبیل هستند:
اول؛ علوم انسانی همچون علوم طبیعی، علم هستند؛ به این معنا که در پی «انکشاف از عالم واقع» اند. در این چارچوب، به کارگیری «روش تجربی»، ذاتی مفهوم «علم» نیست و چنان نیست که مرز میان علم و غیرعلم، روش تجربی باشد. بنابراین، علوم انسانی اگرچه علم است، اما ذاتاً و صرفاً مبتنی بر تجربه نیست.
دوم؛ آن واقع خارجی که متعلق و موضوع مطالعهی علوم انسانی قرار میگیرد، هم میتواند نمودی (عینی) باشد و هم میتواند غیرنمودی (مجرد) باشد.
سوم؛ علوم انسانی همچنان که از نامش پیداست، به دنبال مطالعهی انسان است. به بیان دیگر، علوم انسانی عبارت است از علومی که انسان به عنوان موضوع کلی در مرکز آنها قرار دارد. البته انسان دارای ابعاد و ساحات مادی و معنوی است و علوم انسانی به مطالعهی هر دو علاقه دارد.
چهارم؛ حوزهها و شاخههای مختلف علوم انسانی را میتوان با معیار «حیثیت یا جهت خاصی» که هر یک از آنها با توجه به آن، به موضوع کلی یاد شده (یعنی انسان) مینگرند، از یکدیگر تفکیک و متمایز کرد که عبارتاند از: قلمرو حیات طبیعی، قلمرو زمانی و تاریخی، قلمرو ابعاد اقتصادی، قلمرو حیات اجتماعی، قلمرو شایستگیهای تکاملی، قلمرو استعدادها و فعالیتهای روانی و مغزی، قلمرو ارزشهای اصلی و بایستگیها در مسیر تکامل شخصیت فردی و اجتماعی.
پنجم؛ علوم انسانی را بر اساس غایت آن نیز میتوان به این صورت تعریف کرد که علوم انسانی عبارت است از آن دسته علومی که بهطور مستقیم یا غیرمستقیم میبایست در مسیر به ثمر رساندن «منِ» انسانی حرکت کنند.
ششم؛ به دلیل اینکه صاحبنظران و متفکران علوم انسانی سکولار، اهمیت اساسی شخصیت «منِ» انسانی را از نظر دور داشته و از آن غفلت کردهاند، محور اصلی موضوع این علوم را (که همان «منِ» انسانی است) از دست داده و به مختصات و معلولات و کارگزاران آن موضوع پرداختهاند. از این رو، علوم انسانی سکولار در ورطهی تقلیلگرایی فرو افتاده است.
پینوشتها:
[۱]. Humanities
[۲]. Facts.
[۳]. «قضیه ی جزیی»، قضیهای است که تنها بر یک فرد صدق میکند، اما «قضیهی کلی» بر بیش از یک فرد صدق میکند. برخی از صاحبنظران، قضایای جزیی را به علت عدم کلیت و عدم تعمیمپذیری، علم به شمار نیاوردهاند، در حالی که در اینجا، علامه جعفری این قضایا را نیز در کنار قضایای کلی، «قضیهی علمی» انگاشته است (مظفر، ۱۳۸۷، صص۹۵-۹۷).
[۴]. Method.
[۵]. Subject.
[۶]. Perception.
[۷]. Positivism.
[۸]. Science.
[۹]. علامه جعفری بر این باور نیست که میتوان بر واقعیتها، آنچنان تسلط و اشرافی یافت که تعریفی در قالب «حدّ تام» از آنها ارائه نمود:
«توقع شناخت واقعیات به وسیلهی حدّ تام، توقع امری تقریباً امکانناپذیر است؛ زیرا برای شناخت واقعیات، به طوری که همهی ارکان ذاتی و مختصات واقعیات را برای ما ارائه بدهد و در ضمن، کمترین دخالتی از طرف حواس و ذهن و دیگر وسایط و وسایل شناخت و همچنین از طرف موضعگیریهای هدفی صورت نگیرد، باید عامل درک انسانی، فوق همهی عوامل دخالتکننده و هر چه که موجب محدودیت میگردد، بوده باشد تا بتواند واقعیات را آنچنان که هستند درک نماید.» (جعفری، ۱۳۸۷، ص ۶۹).
در علم منطق آمده است که تعریف یک شیء یا به صورت «حدّ» است یا «رسم» و هر یک از حدّ و رسم نیز یا «تامّ» است و یا «ناقص». «حدّ تامّ» تعریفی است که تمام ذاتیات معرَّف (شیء تعریف شده) را دربر دارد و از جنس قریب و فصل قریب تشکیل میشود؛ چراکه جنس قریب و فصل قریب، همهی ذاتیات معرَّف را شامل میشود و هیچجزیی را فرو نمیگذارد. از این رو، حدّ تامّ، دلالت مطابقی بر معرَّف دارد و این دو مانند دو لفظ مترادف هستند (مظفر، ۱۳۸۷، صص ۱۵۶-۱۵۷).
[۱۰]. Natural sciences.
[۱۱]. Human.
[۱۲]. Meaningfulbehavior.
[۱۳]. این رویکرد، ناشی از تلقی ایشان از ملاک و معیار «تمایز علوم» از یکدیگر است. جناب علامه معتقد است که علوم در سطح اول باید بر اساس تفاوت در «موضوع» از یکدیگر تفکیک شوند و در سطح دوم، بر اساس «حیثیت موضوع»:
«اگر این جمله را که در گذشته میگفتند: «تمایز العلوم بتمایز الموضوعات و تمایز الموضوعات بتمایز الحیثیات» (تمایز علوم در تمایز موضوعات آنها و تمایز موضوعات آنها در تمایز حیثیات آنهاست)، به طور دقیقتر بررسی نماییم، خواهیم توانست ملاک تمایز علوم با مجموعهای از مسائل با جامع مشترک را به دست بیاوریم.» (جعفری، ۱۳۸۸، ص۱۱۷).
[۱۴] avorable End.
[۱۵]. Assumptions.
[۱۶]. Humanexistence.
[۱۷]. Mechanical.
[۱۸]. Unconscious.
[۱۹]. Machine.
[۲۰]. Behaviorists.
[۲۱]. رفتارگرایی موجود در شاخههای مختلف علوم انسانی، به صورت مستقیم از روانشناسی و به ویژه، رفتارگرایی بیاف اسکینر، الهام گرفته است. رفتارگرایان به مطالعهی رابطهی میان فرد و محیط علاقهمند هستند و از ذهنیت و معنا در کنشگر صرفنظر میکنند و انسان را به موجودی مکانیکی فرو میکاهند. از آنجا که اینان معتقدند انسان به صورت ناآگاهانه در برابر محرکهای بیرونی واکنش نشان میدهد، دامنهٔ اختیار و آزادی و خلاقیت بسیار محدودی برای وی قائل هستند. اسکینر به دو شرط حاضر بود حالتهای درونی مانند احساسات و ادراکها نیز را مورد بررسی قرار دهد: یکی اینکه این حالتها، تنها متغیر وابسته در نظر گرفته شوند، نه متغیر مستقل؛ دیگر اینکه، بتوان حالتهای درونی را به گونهای مشاهدهپذیر و محسوس کرد.
[۲۲]. Reductionism.
[۲۳]. Phenomenalism.
[۲۴]. Quantity-oriented.
[۲۵]. Behaviorism.
[۲۶]. Theoreticalapproaches.
منابع:
جعفری، محمدتقی (۱۳۸۷) بررسی و نقد نظریات هیوم در چهار مسألهی فلسفی؛ تهران: مؤسسهٔ تدوین و نشر آثار علامه جعفری؛ چاپ سوم.
___________ (۱۳۸۸) تحقیقی در فلسفهی علم؛ تهران: مؤسسهٔ تدوین و نشر آثار علامه جعفری؛ چاپ چهارم.
__________ (۱۳۸۹) پیام خِرد: مجموعه مقالات و سخنرانیهای بینالمللی؛ تهران: مؤسسهٔ تدوین و نشر آثار علامه جعفری؛ چاپ پنجم.
___________ (۱۳۷۸) تفسیر و نقد و تحلیل مثنوی جلالالدین محمد بلخی؛ جلد هجدهم؛ تهران: انتشارات اسلامی؛ چاپ هفتم.
___________ (۱۳۷۴) ترجمه و تفسیر نهجالبلاغه؛ جلد هفتم؛ تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی؛ چاپ هفتم.
___________ (۱۳۷۱) ترجمه و تفسیر نهجالبلاغه؛ جلد بیستوسوم؛ تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی؛ چاپ اول.
مظفر، محمدرضا (۱۳۸۷) المنطق؛ ترجمهی علی شیروانی؛ قم: دارالعلم؛ چاپ هجدهم.
Sorry. No data so far.