مهدی جوکار
وقوع بیداری اسلامی در یمن و سقوط عبدالله صالح نقطهی عطفی در تاریخ این کشور میباشد که (به احتمال زیاد) نوید بخش آیندهای روشن برای مردم و گروههای مختلف در این کشور است. در بررسی انقلاب اخیر مردم یمن، در ابتدا باید به بررسی بافت جامعهی یمن و شکافهای موجود در آن پرداخت و از دل این شکافها، به بررسی گروههای موجود در تحولات منجر به انقلاب و نقش و خواستهی آنها در سقوط عبدالله صالح، رئیسجمهور یمن، پرداخت. در بررسیهای اولیهی انقلاب یمن، چندین گروه را میتوان از هم تشخیص داد که در مبارزه با حکومت صالح به توافق رسیده بودند؛ زیدیهای شمال، جداییطلبان جنوب (جنوب به صورت کلی) و جوانان معترض در میدان تغییر (که بیشتر خواستههای مدنی-سیاسی داشتند.) از مهمترین گروههایی که در این انقلاب نقشی اساسی داشتند و در این مقال قصد بررسی آنها را داریم، «زیدیهای» شمال میباشند. برای بررسی دقیقتر نقش زیدیها در برکناری صالح، ابتدا به بررسی گسلهای موجود در یمن پرداخته میشود و در ادامه،به بررسی روند تاریخ سیاسی زیدیها و مطالبات آنها از حکومت مرکزی، بافت اجتماعی- جغرافیایی آنها در منطقهی«صعده»، فرصتها و تهدیدهای سیاسی-اقتصادی و جغرافیایی این منطقه برای زیدیها و در نهایت، نقش آنها در انقلاب یمن میپردازیم.
گسلهای موجود در جامعهی یمن
یمن کشوری است با بافتی ساده و در عین حال پیچیده؛ ساده به این علت که فرهنگ غالب در این کشور مبتنی بر قبیلهگرایی و ملزومات خاص جامعهی سادهی قبیلهای است و پیچیده به این علت که این جامعه به ظاهر ساده، شکافها و گسلهای عمدهای دارد که وحدت آن را با چالشهای اساسی مواجه ساخته و حکمرانی را برای حکمرانان آن بسیار مشکل ساخته است. این چالشها و شکافها از دو منبع اصلی سرچشمه میگیرند: «منابع داخلی، شامل؛ وجود دو بافت متفاوت سیاسی- فرهنگی در شمال و جنوب، قبیلهگرایی، حضور القاعده. منابع خارجی شامل؛ دخالتهای آمریکا و عربستان در این کشور.»
وجود گسلهای داخلی باعث گشته است تا راه برای مداخلههای خارجی هموار گردد و ثبات سیاسی را در این کشور بیش از پیش متزلزل سازد. مهمترین گسلهای داخلی یمن به شرح زیر میباشد:
– بافت اجتماعی- فرهنگی متفاوت در شمال و جنوب
یمن کشوری است که طی قرنها به دو بخش شمالی و جنوبی تقسیم شده است. بخش شمالی دارای مناطق کوهستانی و صعب العبور و بخش جنوبی منطقهای هموار میباشد. این امر باعث شده که یمن شمالی از همان ابتدا به دلیل کوهستانی و صعب العبور بودن آن، کمتر مورد تعرض قرار گیرد؛ به خصوص از زمانی که حکومت امامان زیدی در سال ۸۱۸ در این منطقه شکل گرفت، بافت فرهنگی و اجتماعی آن به شکل نسبتاً پایدار و ثابت و البته متفاوت از دیگربخشهای این کشور شکل گرفت. برعکس، قسمت جنوبی به دلیل اینکه در کنارهی دریای سرخ و خلیج عدن و مشرف بر تنگهی «باب المندب» است و یک منطقه با ناهمواریهای طبیعی اندکی است، تحت تأثیر فرهنگ و ارتباطات مختلف بوده است و همواره حکومتهای مختلف به آن تعرض کردهاند؛ از جمله، در قبل از اسلام، رومیان و بعدها، اسماعیلیان، ایوبیان و در آخر هم، بریتانیا این منطقه و به ویژه بندر عدن را تحت سیطرهی خود در آوردهاند.
در طول جنگ سرد نیز یمن به دو دولت «یمن شمالی» و «یمن جنوبی» تقسیم شده بود. یمن شمالی متحد غرب و یمن جنوبی متحد شوروی بود. این تفاوت محصول دو انقلاب در دو یمن در دههی۱۹۶۰م. بود. در یمن شمالی در سال ۱۹۶۲م. طی یک کودتا که توسط جمهوریخواهان مخالف نظام امامت شکل گرفت، یک رژیم جمهوری بر سر کار آمد و یمن شمالی به «جمهوری عربی یمن» تغییر نام داد. یمن جنوبی نیز پس از ۱۳۰ سال که عدن مستعمرهی بریتانیا بود، در سال ۱۹۶۷م. طی یک جنبش انقلابی به استقلال رسید و «جمهوری دموکراتیک خلق یمن» در این بخش از یمن تشکیل شد.
در طول جنگ سرد و تحت تأثیر مقتضیات خاص نظام دوقطبی، شمال و جنوب یمن به صورت دو دشمن بارها وارد درگیری شدند و حتی تا مرز جنگ نیز پیش رفتند. این مسئله جدایی دو یمن را بیش از پیش تشدید میکرد. بنابراین باید گفت که، دو یمن دو گونهی متفاوت از هم بودند؛ یمن شمالی یک جامعهیعمیقاً مذهبی بود، با نفوذ گستردهی قبایل به خصوص دو قبیلهی بزرگ «حاشد» و «بکیل» که نفوذ سیاسی زیادی نیز اعمال میکردند. در جهت عکس، یمن جنوبی، به خصوص شهر عدن، به نسبت سکولار بود و حقوق بشر و حقوق زنان رعایت میشد.[۱]
– قبیلهگرایی
جامعهی یمن، جامعهای است قبیلهای-سنتی که الگوهای رفتاری مردم بهشدت از بافت قبیلهای آن متأثر است. قبیلهها در یمن نقش تأثیرگذاری در ساختار سیاسی قدرت دارند به طوری که آنها همیشه یکی از نیروهای ناسازگار با هجوم خارجی بودهاند مثل مقاومت قبایل در برابر استعمار انگلیس. از طرفی نیز، این قبایل بهعنوان یکی از ابزارهای نفوذ دیگر کشورها بودهاند مثل عربستان که دارای روابط سنتی و دیرینه با قبایل یمن است و روابط این کشور با دو قبیلهی بزرگ «حاشد» و «بکیل» به قدری نزدیک است که دولت صنعا اغلب ناگزیر بوده است که برای مذاکره با آنها از راه مساعی جمیلهی ریاض اقدام کند. عربستان به این قبایل کمکهای مالی و تسلیحاتی میکند.[۲]
همچنین تسلط عرفهای قبیلهای بر ساختار جامعه باعث شکلگیری منازعات درون قومی و بین قبیلهای میشود. به طوری که معمولاً وقتی در پی اختلافهای قبیلهای بر سر یک قطعه زمین یا دربارهی یک مسئلهی اجتماعی یا تجاری و غیره و یا حتی به علت اختلافهای شخصی کسی کشته میشود، گرداب قتلهای قبیلهای به راه میافتد. برخی از بزرگان قبایل این مسئله را ناشی از عدم حاکمیت قانون، ضعف دادگستری و حاکمیت عرفهای قبیلهای میدانند.[۳] این وضعیت باعث کاهش اقتدار دولت در سطح ملی و نفوذ سران قبایل در ساختار سیاسی شده است.
-وجود پایگاههای القاعده
یکی دیگر از مشکلاتی که یمن از آن در رنج است، حضور گستردهی القاعده در یمن میباشد که خسارات زیادی را به منافع یمن وارد کرده است و باعث دخالت آمریکا و دیگر کشورها در این کشور شده است. پس از حملات سرکوبگرایانهی هواپیماهای بدون سرنشین آمریکایی برضد نیروهای القاعده در پاکستان و در استان وزیرستان، همچنین سرکوب آنها در افغانستان و عراق و سرکوب شدن آنها در عربستان توسط نیروهای امنیتی این کشور به خصوص بعد از سوء قصد نافرجام به جان شاهزاده «نایف»، نیروهای القاعده یمن را مکان مناسبی برای فعالیتهای خود یافتند.
در مارس ۲۰۰۹م. یک بمبگذار طی یک عملیات انتحاری ۴ تروریست که تبعهی کره جنوبی بودند را در شهر جنوبی شیبام کشت. همچنین عملیاتهای متعدد دیگری را برضد نیروهای خارجی در یمن و نیروهای یمنی انجام دادند. بهخصوص بعد از بمبگذاری ناموفق بمبگذار نیجریهای در هواپیمایی دیترویت آمریکا و اعتراف به اینکه تحت تعلیم القاعدهی یمن بوده است و همچنین کشف بستههای پستی حامل مواد منفجره در پروازهای دبی و انگلیس به مقصد آمریکا که از یمن پست شده بود، آمریکا و دولتهای غربی توجهشان به خانهی جدید القاعده جلب شد و علی عبدالله صالح تحت فشار شدیدی قرار گرفت که فعالیتهای خود را برضد نیروهای القاعده، گسترش دهد. همچنین آمریکا نیز با هواپیماهای بدون سرنشین در این امر به دولت یمن کمک میکند.
زیدیهای شمال و جنبش الحوثی
– نگاهی کوتاه بر تاریخ معاصر و خواستههای سیاسی زیدیها
ریشهی اصلی اختلافهای زیدیها و به ویژه جنبش «الحوثی» با حکومت مرکزی به انقلاب ۱۹۶۲م. بر میگردد که رژیم امامت منحل و رژیم جمهوری تشکیل شد.[۴] امام بدر، جانشین امام احمد، آخرین امام رژیم امامت و طرفداران وی بارها در پی احیای رژیم امامت برآمدهاند اما تا کنون موفق به این کار نشدهاند ولی همواره با سیاست دولت جمهوری به مخالفت برخاستهاند. سیاستهای غلط علی عبدالله صالح نیز نارضایتی زیدیها را دامن زده بود و باعث شد مخالفت زیدیها با حکومت مرکزی افزایش یابد.
«البته در بررسی ریشههای نارضایتی زیدیها باید به سیاستهای غلط دولت در امر خدمات، بهداشت، اشتغال و…. نیز اشاره کرد؛ همانطور که برخی از پژوهشگران هم عنوان کردهاند: یکی از ریشههای اصلی این نارضایتی به دههی ۱۹۷۰م. بر میگردد. جمهوری عربی یمن تمام انرژی و تمرکز خود را بر روی پایتخت این کشور گذاشت و باقی مناطق مورد غفلت واقع شد ….. صعده نیز یکی از این مناطق مورد غفلت واقع شده بود. به خصوص در زمینههای رفاه اجتماعی، تحصیلات و حفظ امنیت. این محرومیت نسبی به خصوص بعد از دههی ۱۹۸۰م. که شمار جوانان زیدی رو به افزایش گذاشت، شدت گرفت و نارضایتیها به مرحلهی طغیان رسید.»[۵]
در سال ۱۹۹۲م.، یک گروه سیاسی که «شباب المؤمنین» نامیده میشد، در صعده، مرکز فعالیت زیدیها، تشکیل شد که هدف آن تربیت جوانان زیدی بود[۶]. این گروه به مرور فعالیتهای خود را افزایش داد و طرفداران بسیاری در میان زیدیها پیدا کرد. «یکی از علل بلافصل جنگ بین دولت مرکزی یمن و حوثیها، احیای فعالیتهای خدماتی و آموزشی این گروه بعد از سال ۲۰۰۰م. توسط «حسین الحوثی»میباشد که این امر با مخالفت شدید علی عبدالله صالح، رئیسجمهور یمن، مواجه شد. چرا که این امر را به منزلهی تهدیدی سیاسی برضد دولت خود میدید».[۷] از این به بعد فعالیت زیدیها در قالب گروه «شباب المؤمنین» دنبال میشد. اتفاقهایی که در سال ۲۰۰۴م. در پی تظاهرات برضد همکاری صالح با آمریکا در شهر صنعا رخ داد، منجر به درگیری نظامی بین گروهی از قبایل زیدی تحت رهبری حسین الحوثی، با حکومت عبدالله صالح شد. از این به بعد، جنبش زیدیها به عنوان جنبش الحوثیها شناخته شد.
تنش بین زیدیهای شمال و حکومت مرکزی تا کنون منجر به ۶ جنگ بین حکومت با آنها شده است. اولین جنگ آنها در سال ۲۰۰۴م. و آخرین جنگ آنها نیز در سال ۲۰۰۹م. رخ داد که تنشهای دامنهداری را بین آنها و حکومت مرکزی دامن زد به گونهای که دولت در جنگ ششم به طور رسمی از عربستان برای سرکوب حوثیها کمک خواست که منجر به دخالت مستقیم نظامی عربستان در سرکوب حوثیها شد.
-وضعیت جغرافیایی منطقهی صعده
شیعیان زیدی در منطقهی صعده در شمال یمن سکنی دارند. استان صعده در ۲۴۰ کیلومتری شمال غرب صنعا (پایتخت سیاسی یمن) واقع شده است. ۱۱٫۳۷۵ کیلومتر مربع مساحت آن میباشد. شهر صعده در یک منطقهی کوهستانی واقع شده است. فاصلهی بین صعده و صنعا را کوهستانهای مرتفع با درههای متعدد پر کردهاند.[۸]
این مشخصات فیزیکی باعث شده تا استان صعده محصور بماند و آن را از دسترس حکومت مرکزی و باقی نقاط کشور در امان نگه داشته است. این امر باعث شده است تا صعده خودکفایی غذایی و استقلال اقتصادی خود را حفظ کند. برای مثال، استان صعده به عنوان ذخیره کنندهی گندم برای مواقع خشکسالی یا بیثباتی سیاسی شناخته میشود. بیشترین تمرکز جمعیت در شمال یمن، در غرب صعده قرار دارد و آن هم به این دلیل است که زمینهای قابل کشت بیشتری در آنجا وجود دارد. مناطق پر جمعیت استان صعده شامل صحار (sahar)، با ۱۳۳٫۰۵۶، رضیه(razih)، با ۶۲٫۸۹۵، مجز(majz)، با ۶۸٫۶۰۳، حیدان(haydan)، با ۶۰٫۳۲۹ هزار نفر میباشد.[۹]
مناطق اصلی که حوثیها در آنجا خودشان را برضد حکومت عبدالله صالح سازماندهی میکردند شامل ماترا (matra)، النقآ(al-naqa a)، رضامات(razzamat)، و دحیان(dahyan) میباشد. به دلیل موقعیت جغرافیایی و حمایتهای محلی، این مناطق محیط مناسبی را برای سازماندهی حوثیها در اختیارشان قرار میداد.[۱۰]
-تمایزهای جغرافیایی- فرهنگی منطقهی صعده با دیگر مناطق یمن
منطقهی صعده چندین ویژگی اصلی دارد که آن را از دیگر مناطق یمن مجزا و متمایز ساخته است. اولین آنها، موقعیت خاص جغرافیایی این منطقه است که در بالا به آن اشاره شد. محیط جغرافیایی خاص صعده باعث شده است تا گروهها و اشخاص به خوبی بتوانند در مقابل حکومت مرکز استقلال خود را حفظ کنند. همچنین اینکه منطقهی صعده دارای بیشترین جمعیت روستایی در یمن است. (بالغ بر ۷۰ درصد جمعیت) و ۱۱۲۶ روستا دارد. بیشتر این روستاها جمعیت کمی دارند. این امر باعث استقلال بیشتر مردم این مناطق و جدایی آنها از دیگر مناطق شده است. این شاخههای جمعیتی کوچک فرصتهای مناسبی را در اختیار حوثیها برای جذب نیرو قرار داده است. همچنین، مبارزان حوثی به خوبی از این مناطق برای پنهان ماندن از مأموران حکومت عبدالله صالح استفاده میکنند.
تقسیم جغرافیایی همراه با تقسیمبندی اجتماعی است. این تقسیمبندی اجتماعی به قبیله و قبیلهگرایی و شکلهای مختلف آن مربوط میشود. در صعده سه کنفدراسیون اصلی قبایل وجود دارد؛ حاشد، باکیل، خولان بن امر. حاشد بزرگترینآنها و خولان بن امر کوچکترین آن است. همراه با تفاوتهای جغرافیایی و اجتماعی، مذهب در یمن نیز این معادله و تمایز بین شمال با دیگر مناطق کشور را پیچیدهتر میسازد.؛ اکثریت منطقهی صعده را شیعیان زیدی تشکیل میدهند در حالی که دیگر مناطق یمن را سنیهای شافعی مذهب تشکیل دادهاند. این امر کشمکشهای دامنهداری را بین این دو مذهب و به دنبال آن، بین منطقهی شمال و جنوب شکل داده است.
– ساختار اقتصادی منطقهی صعده
به طور کلی، کشور یمن ساختار اقتصادی بسیار سنتی دارد که بیشتر متکی بر کشاورزی و تا حدودی صادرات نفت و گاز است. وضعیت منطقهی صعده از لحاظ اقتصادی به مراتب از وضعیت جنوب کشور سنتیتر و به کشاورزی سنتی وابستهتر است، به گونهای که به جرئتمیتوان گفت که صنعت در این منطقه جایی ندارد. مهمترین محصولات کشاورزی این منطقه را انگور، مرکبات، سیب، قات، یونجه و ذرت خوشهای در بر میگیرد. همراه با محصولات کشاورزی، تجارت اسلحه یکی از منابع اصلی اقتصاد محلی صعده است. [۱۱]
نقش زیدیها در سقوط حکومت عبدالله صالح
سقوط حکومت ۳۰سالهی عبدالله صالح، آرامش روانی را برای زیدیهای شمال به ارمغان آورد. زیدیها نیز همانند دیگر گروههای یمنی در مبارزه برضد حکومت عبدالله صالح شرکت کردند. نقطهی مشترکی که گروههای مختلف یمنی را (زیدی، جداییطلبان جنوب، القاعده، جوانان میدان التغییر و …) در اعتراضهای منجر به سقوط صالح در کنار یکدیگر قرار داد، مخالفت با صالح و تلاش برای سقوط وی بود.زیدیهای شمال و جنبش الحوثی نیز به دلایلی که در بالا به آن اشاره شد، در سقوط صالح نقشی اساسی داشتند.
شروع اعتراضهاییمنیها را باید از جنبش اعتراضی جوانان یمنی دانشگاه صنعا در میدان التغییر جستوجو کرد که خود ملهم از انقلاب مصر و تونس بود. وقوع این جرقه باعث گردید تا عقدههای سرکوب شدهیزیدیها نیز مجالی برای برعهدهگیری نقشی در سقوط عبدالله صالح بیابد.
دو دلیل اصلی برای مخالفت زیدیها و نقش آنها در سقوط صالح وجود دارد. یک دلیل مذهبی؛ زیدیها که تا زمان کودتای ۱۹۶۲م. زیر نظر رژیم امامت در شمال یمن قرار داشتند، بعد از کودتا و روی کارآمدن رژیم جمهوری، مدام در پی احیای رژیم امامت به راههای مختلف بودهاند. چرا که زیدیها حکومت را حق امامان زیدی میدانند؛ امری که مشروعیت حکومت غیر امام را رد میکند و باعث اعتراض و طغیان برضد آن میشود.
دلیل دوم به سیاستهای عبدالله صالح در قبال زیدیها و به حاشیه راندن آنها باز میگردد. این مخالفت از دو جنبه اعمال میشد: مردم قبایلی که احساس میکردندرؤسای قبایلشان با حکومت صالح هم پیوند شدهاند و توجهی به خواستهها و نیازهای مناطق روستایی شمال ندارند، و قبایلی که بهوسیلهی رژیم عبدالله صالح به حاشیه رانده شده بودند و صالح آنها را سرکوب میکرد.[۱۲]
برای مردم شمال مشخص شده بود که عبدالله صالح برای مقاصد سیاسی و به حاشیه راندن زیدیها و به ویژه الحوثیها، از گروههای وهابی و سلفی حمایت میکند. این امر باعث شده بود تا زیدیها از دو جانب به شدت احساس ترس و عدم امنیت داشته باشند؛ عربستان در شمال و حکومت مرکزی. پیوند استراتژیک حکومت صالح با عربستان سعودی برای سرکوب زیدیها این مسئله را پیچیدهتر و امنیتیتر کرده و مشروعیت رژیم صالح را برای مردم مناطق شمالی بیش از پیش کمرنگ ساخته بود. در نهایت اینکه، هر چند در اعتراضها برضد حکومت صالح، زیدیها و جنوبیهاهمپیمان شده بودند، اما باید گفت که در جمع اعضای حکومت موقت میدان تغییر فقط «عبدالمالک المتوکل» از حزب «اتحاد»، «القوا الشعابی» از احزاب سیاسی زیدی از خاندان «الوزیر»، در جمع آنها حضور داشت]۱۳[. این نقیصهی بزرگی برای زیدیهامیتواند به شمار آید که در تاریخ آیندهی آنان و نقش آنها در حکومت یمن بعد از صالح میتواندتأثیرات زیادی داشته باشد.(*)
[۱]. human rights watch/middle east(1994).”human right in yemen during and after the 1994 war”.vol.6,No.1. page5
[2]. جعفری ولدانی، اصغر(۱۳۸۸). «عربستان و رؤیای تسلط بر یمن»، رهیافتهای سیاسی و بینالمللی، شمارهی ۱۷٫ ص۴۴
[۳]. امیردهی، ع.ر (۱۳۸۸). «یمن؛ از تمدن کهن تا صنعا»، .اندیشهی تقریب. سال ۶٫ ش۲۱٫ ص۱۹
[۴Hill Genny.(2008). Yemen: Fear of Failure, Chatam House: Middle East Program(November 2008). Page 5 .[4
[5].Salmoni, Barak A.(2010). Regim and Periphery in Northern Yemen: the Houthi Phenomenon. Page 5
[6]. Freeman,Jack.(2003). The Al huthi Insurgency in the North of Yemen: an Analiysis of the Shabab Al Moumineen. Studies in conflict terrorism, Vol. 28, No. 5 (September/October 2003). Page 1008
[7]. ibid. page 1013
[8]. Salmoni, Barak A.(2010). Regim and Periphery in Northern Yemen: the Houthi Phenomenon. Page 25
[9]. ibid. page27
[10]. ibid. page 27
[11]. ibid. page 36
[12]. schmitz,Charles. (2012) “Yemens spring: whose agenda?” middle east journal
[13]. ibid
Sorry. No data so far.