پنج‌شنبه 05 جولای 12 | 08:30
شاعران انقلاب اسلامی- چهارم

نصرالله مردانی؛ مردی از جنس حماسه و تغزل

حماسه، عرفان، تغزل و ترکیب سازی‌های بدیع شناسنامه‌ی کاری اشعار استاد نصرالله مردانی است و همین سبک ویژه‌ی اشعار اوست که باعث تفاوتش با اشعار دیگر می‌شود و پس از آشنایی با سبک گفتاری استاد مردانی به راحتی می‌توان شعرهایش را نسبت به دیگر شعرها تشخیص داد.


تریبون مستضعفین- محمد غفاری (شاعر و منتقد ادبی)

استان فارس همواره مهد پرورش شاعران بزرگ بوده است. شاعرانی که بیت به بیت با مردم همراه بوده‌اند و قدم به قدم با آن‌ها حرکت کرده‌اند. نصرالله مردانی از این دست شاعران است، شاعری که شعرهایش در ذهن‌ باقی است و واژه‌های مطنطن‌اش همچنان هر انسانی را به وجد می‌آورد.

نصرالله مردانی سال 1326 در کازرون متولد شد و تا پایان دوارن متوسطه تحصیلاتش را در زادگاهش ادامه داد و در همان‌ سال‌ها نوشتن شعر و نثر را آغاز کرد و چاپ آن ها در مجلات آن‌روزها برای مردانی اتفاق مهمی در ورود به دنیای شعری و شناساندن او جامعه‌ی ادبیات بوده است.

زندگی نصرالله مردانی تا پیش از انقلاب با کارمندی در بانک ملی ایران همراه بود و مطالعه اشعار گذشتگان و پشتکار و تلاش برای بهتر سرودن، شعرهای مردانی را به یک پختگی منحصر فرد رساند. با پیروزی انقلاب اسلامی و ایجاد یک تحول بنیادین در ساختار فرهنگی کشور، فضا برای حضور چهره‌های ارزشی و متعهد هنر در عرصه‌های بالاتر فراهم شد و از جمله شاعرانی که در آن سال‌ها خدمت بزرگی به هنر و ادبیات انجام داد نصرالله مردانی بود. او در دوران ابتدایی انقلاب در بخش فرهنگی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی مشغول به فعالیت شد و همکاری با وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان پژوهش و برنامه ریزی وزارت آموزش و پرورش جهت تدوین ادبیات انقلاب اسلامی و همكاری با جهاد دانشگاهی برای برگزاری كنگره‌ی شعر دانشجویان سراسر كشور از جمله فعالیت‌های مهم استاد نصرالله مردانی بود.

شادی اوج اشعار استاد نصرالله مردانی در زمان دفاع مقدس بود. آن‌جا که با شروع جنگ پا به پای رزمندگان در جبهه حاضر شد و با کلام شیوا و تاثیرگذار خود، روحیه‌ی رزمندگان را تقویت می‌کرد. همچنین برپایی و شرکت در شب شعر‌ها و کنگره‌های مرتبط با دفاع مقدس در تولید شعرهای حماسی و میهنی نقش مهمی داشت.

شعرهای استاد نصرالله مردانی آنگونه که خود می‌گوید پیوندی است بین حماسه و تغزل و این یک اتفاق جدید و بکر در عرصه ادبیات بود. انتخاب واژگان و اوزان حماسی جذابیت اشعار نصرالله مردانی را دوچندان می‌کرد و ضرب کلامش همچنان در ذهن‌ها جاری است.

از خوان خون گذشتند صبح ظفر سواران
پیغام فتح دارند آن‌سوی جبهه یاران

در شط سرخ آتش، نعش ستاره می‌سوخت
خون‌نامه‌ی نبرد است آیین پاسداران

در شام سرد سنگر، روشن چراغ خون است
ای آب دیده، تر کن لب‌های روزه‌داران…

نقش عرفان در اشعار استاد مردانی بسیار پررنگ است و بسامد واژه‌های عرفانی در اشعار او چشمگیر است؛ در واقع ساختار کلی شعرهای استاد مردانی عرفانی است و استخدام واژه‌ها در اشعارش به گونه‌ای است که فضای شعر لبریز از کشف و شهود است:

تا ز تار نفسم نغمه هو می‌ریزد
دلم از هیمنه عشق فرو می‌ریزد

گرچه لب بسته‌ام ای عشق به آهنگ سكوت
حرفهای دل من از لب او می‌ریزد

حرف ناگفته دل بود كه می‌گفت: بگو
كز نسیم نفسش رازمگو می‌ریزد

حماسه، عرفان، تغزل و ترکیب سازی‌های بدیع شناسنامه‌ی کاری اشعار استاد نصرالله مردانی است و همین سبک ویژه‌ی اشعار اوست که باعث تفاوتش با اشعار دیگر می‌شود و پس از آشنایی با سبک گفتاری استاد مردانی به راحتی می‌توان شعرهایش را نسبت به دیگر شعرها تشخیص داد. به ترکیب‌های زیر توجه کنید:

خوان خون، رستخیز ناگاه، انقلاب سکوت، موج خیز نگاه، حادثه صبح و….

این دست واژگان در اشعار استاد مردانی بسیار یافت می‌شود و این همان سبک گفتاری خاص و پی ریزی بنایی نوع و نوین در شعر انقلاب است که پیش از این بیان شد.

«خون‌نامه‌ی خاک»، «قیام نور»، «آتش نی»، «ستیغ سخن»، «غزل در آیینه‌ی انقلاب»، «الماس آب»، «حافظ از نگاه مردانی»، «گل باغ آشنایی»، «شهیدان شاعر»، «قانون عشق» و «مست برخاستگان» مجموعه‌هایی هستند از استاد نصرالله مردانی به جای مانده است که در این بین خون نامه‌ی خاک در سال 1364 توانست جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی ایران را به خود اختصاص دهد؛ همچنین استاد مردانی در سال 1382 به عنوان چهره‌ی ماندگار ادبیات ایران معرفی شد.

مرحوم نصرالله مردانی سال 1382 در کربلای معلی جان به جان آفرین تسلیم کرد و در زادگاهش کازرون به خاک سپرده شد. در بوستان مردانی شهر کازرون برای این شاعر شهیر مقبره‌ای ساخته شده است تا به عنوان نمادی از فرهنگ و ادب در زادگاهش باشد.

روحش شاد و یادش گرامی.

ما راز سر به مُهر یک آغاز مبهمیم
یعنی در این سراچهٔ بازیچه آدمیم

شاید به شیب درهٔ این جنگل بزرگ
ما سایه‌ای ز شاخه یک بید درهمیم

در پرتگاه صخرهٔ صحرای نیستی
گویا که ما نتیجه لبخند یک دمیم

چون نقطه، کوچکیم به پرگار روزگار
اما برون ز دایرهٔ هر دو عالمیم

در ما هزار عالم دیگر نهفته است
ما جام در غبار فرو رفتهٔ جمیم

از ما ربوده دیو زمان خاتم روان
آن‌جا که ما تجلی اسماء اعظمیم

سنگینی تمامی عالم به دوش ماست
ما در حریم عشق تو ای دوست محرمیم

جوشیده از بلندی فریاد ما زمان
گاهی چو دود آتش و گاهی چون شبنمیم

در ما بهشت و دوزخ درهم تنیده است
اهریمن و فرشتهٔ یک قصه با همیم

آگه نشد ز سر سویدای ما کسی
ما قصه شگفت مسیحا و مریمیم

  1. ناشناس
    14 می 2014

    من به کشورم افتخار میکنم و افتخار کشور هم برای همین شاعرانی است که نامشان همیشه بر سر زبان مردم است

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.