وقتی جواد اردکانی و ابراهیم اصغری –کارگردان و تهیهکنندهٔ «شور شیرین» – دعوت ما را پذیرفتند و برای گپ و گفتی چند ساعته حاضر شدند، هنوز ماجرای تصمیم جنجالی حوزه هنری در اکران نکردن فیلمهای مسئلهدار پیش نیامده و متعاقباً از سوی مبتذلسازان جامعهٔ صنفی تهیهکنندگان، تصمیمی برای انتقام گرفتن از ارزشیها با اکران محدود فیلم «شور شیرین» گرفته نشده بود؛ اما با این حال، اردکانی و اصغری بدون اینکه بدانند در روزهای آینده قرار است چه بلایی بر سر فیلمشان بیاید، به شدت نسبت به آیندهٔ سینمای ایران و عملکرد مدیران سینما بدبین و ناامید بودند. تا جایی که اردکانی در این مصاحبه مدعی شد که به زودی مدیران به بهانهٔ بیت المال در سینما را تخته خواهند کرد! البته اردکانی وقتی در اثنای گفتگو، از جلسهٔ مقام معظم رهبری با کارگردانان در سال ۸۵ یاد کرد، آشکارا از آرزویش در برگزاری دوبارهٔ چنین جلسهای گفت تا نشان دهد که کورسوی امیدش به مدیریت فرهنگی مقام معظم رهبری است. وقتی هم که نوبت به انتقادات پرشمار ما از «شور شیرین» رسید، او و اصغری با تواضع تمام به انتقادات ما پاسخ دادند و در برخی مواقع، این انتقادات را خیلی ساده پذیرفتند. گرچه در برخی مواقع و به خصوص از موضع گیری در قبال «گشت ارشاد» ناراحت بودند. با این اوصاف، آنچه در ادامه میآید، مشروح گفتگوی ما با جواد اردکانی –کارگردان- و ابراهیم اصغری -تهیه کنندهٔ «شور شیرین» – است:
تا قبل از جلسه با حضرت آقا، کارهای جنگی را چشم بسته رد میکردم
آقای اردکانی! شما مدتی است که به ساختن زندگی شهدا و به ویژه شهدای خراسانی روی آوردهاید و پیش از ساخت «شور شیرین»، «به کبودی یاس» را با موضوع زندگی «شهید برونسی» ساختید. میخواهم بپرسم این دغدغه از کجا آمده است؟ آیا از جلسهای که مقام معظم رهبری در دیدار با کارگردانان (سال ۸۵) دربارهٔ لزوم توجه سینماگران به زندگی شهید برونسی صحبت کردند، این موضوع شروع شد یا از قبل هم این دغدغه را داشتید؟
اردکانی: تا جلسهای که خدمت رهبر معظم انقلاب بودیم، مطلقاً قصد ساختن فیلم جنگی را نداشتم و پیشنهادهایی را هم که میشد، چشم بسته رد میکردم و در مورد ورود به این حوزه چندان ضرورتی نمیدیدم. بالاخره دوستانی بودند که فیلم جنگی کار میکردند و دارای سوابق خیلی خوبی در این عرصه بودند. از طرفی هم متأسفانه نه فقط در سینما، بلکه در کل جامعه، موضوع دفاع مقدس کمرنگ شده بود و الان هم کمرنگ است. من میدیدم که مسئولین دارند موضوع دفاع مقدس را به حاشیه میبرند و در حد یکسری مراسم و چهار تا شعار خلاصه میکنند. پس به نظرم میآمد که تلاشهای هنری برای برگرداندن موضوع دفاع مقدس به متن زندگی مردم، تلاش موفقی نخواهد بود.
تعارض سیاستهای دولت سازندگی و اصلاحات با ارزشهای دفاع مقدس
پس از پایان جنگ، همه سیاستگذاریهایی که اتفاق افتادند ـچه در دولت سازندگی و چه در دولت اصلاحاتـ جامعه را به دور شدن از دفاع مقدس و ارزشهای آن کشاند و موضوع دفاع مقدس محدود شده بود به یکسری رفتارهای کماثر که در ساختارها و جاهای تأثیرگذار نبود.
همان شب صفارهرندی در حیاط بیت، ساخت فیلم «شهید برونسی» را به من سپرد
اینها رفتارهایی بوده و هست که ما نه فقط از یک قشر مرفه بیدرد جامعه، بلکه از مسئولین دیده و هم چنان میبینیم. من وقتی دیدم و الان هم میبینم که متأسفانه گرایش عمومی به سمت حفظ ارزشهای دفاع مقدس در متن زندگی مردم نیست، به خودم میگویم که واقعاً چهار تا فیلم دفاع مقدس مگر چقدر میتواند این ارزشها را به زندگی من برگرداند؟ منتهی در آن جلسه وقتی حضرت آقا به شهید برونسی اشاره کردند…
شما در آن جلسه حضور داشتید و صحبت هم کردید. درسته؟
اردکانی: بله و یکی از نکاتی که خدمت ایشان عرض کردم این بود که آقا! از نظر من اگر ده تا دولت دیگر هم عوض شود، اتفاقی در این سینما نمیافتد؛ چیزی که در رفتارهای بعدی متأسفانه شاهد آن بودیم. ولی به هر حال وقتی دغدغهٔ ایشان را در ان جلسه نسبت به این موضوع دیدم و نیز با توجه به اینکه همان شب، بعد از همان جلسه در صحن حیاط بیت، آقای صفارهرندی –وزیر ارشاد وقت-این مأموریت را به من واگذار کرد که در جهت خواست مقام معظم رهبری اقدامی انجام و فیلمی ساخته شود، ساخت این فیلم را تکلیف تلقی کردم و ورود من به این عرصه اصلاً از اینجا شروع شد. منتهی فیلم «به کبودی یاس» آنقدر به لحاظ شخصی برای من لذتبخش بود و آنقدر تجربههای ناب درجه یک عجیب و غریبی داشت که حیفم آمد این عرصه را رها کنم، با اینکه آن فیلم آمد در اکران و بعد چرخهٔ نمایش خانگی و له شد، یعنی همه، همهٔ تلاششان را کردند که این فیلم دیده نشود.
نسخهٔ نمایش خانگی «به کبودی یاس» اصلاً پیدا نمیشود!
به نکتهٔ خوبی اشاره کردید. ماجرای ورود فیلم «به کبودی یاس» به شبکه خانگی خیلی عجیب است. چون فیلم اصلا پیدا نمیشود. در حالی که خبر ورود آن به شبکهٔ نمایش خانگی را خیلی از رسانهها زدند…
اردکانی: خود من هم در جاهایی که فیلم ارائه میدهند، این فیلم را ندیدهام. به هر حال «به کبودی یاس» هم با تعمد یا بیتعمد، له شد. اتفاقی که من نگرانم برای «شور شیرین» هم بیفتد. کسانی که به «کبودی یاس» را دیدند، بازخوردهای خیلی مثبتی بروز دادند و البته خیلیها هم از فیلم خوششان نیامد که کاملاً برای ما قابل پیشبینی بود؛ چون فیلم، فیلم گیشه و مخاطب عام به آن معنا نبود و به این نیت هم ساخته نشد. ما نگران بودیم که «به کبودی یاس» با گروه هدف ما هم نتواند ارتباط برقرار کند که خوشبختانه ارتباط خوبی برقرار کرد.
تمام سینماگران ما آمادگی تعامل با نظام را دارند
برگردیم به فضای جلسه. در جلسهای که در حضور مقام معظم رهبری تشکیل شد، سینماگرانی از همهٔ طیفها آمده بودند. جو جلسه چگونه بود و صحبتهای مقام معظم رهبری چه تأثیری روی افراد مختلف داشت؟
اردکانی: چیزی که از نظر من واقعیتی در فضای سینمای ایران است و آن جلسه نمونهٔ روشنی از این واقعیت بود، این است که بهرغم گرایشهای سیاسی و اعتقادی مختلف، تمام سینماگرهایی که در ایران مانده و پذیرفتهاند که در چهارچوب نظام فیلم بسازند، آمادگی تعامل را دارند و من کسی را نمیشناسم که آمادگی تعامل نداشته باشد.
تعامل با نظام؟
اردکانی: بله، راحت بگویم، منافعشان در این است. من به عنوان یک فیلمساز، حتی اگر در سطح خیلی بالاتری هم بودم، منافع من، چه به لحاظ مادی و چه به لحاظ معنوی در این است که در ایران بمانم و فیلم بسازم. ما فیلمسازان درجهی یکی را داشتهایم که از ایران رفتهاند و هم به لحاظ کمیت، هم به لحاظ کیفیت، افت وحشتناکی کردهاند، بعضی از آنها اصلاً از دور خارج شدهاند و در عرصهٔ فیلمسازی حضور ندارند. خیلی از آنها به لحاظ معیشتی، به نسبت زندگیای که در ایران داشتند، بهشدت عقبگرد کردهاند و دچار مشکلات هستند.
عدهٔ معدودی فکر میکنند که حضور در جلسهٔ رهبری، پیغام خوبی برای حامیان خارجیشان نیست
بنابراین این آمادگی وجود دارد و ظرفیتی است که به نظر من ظرفیت واقعی سینمای ایران است. قرار هم نیست همهٔ فیلمسازان ما به خاطر خدا و محضاًلله و با اخلاص فیلم بسازند؛ چون ما همه مدل آدم در همهٔ صنفها داریم. همینطور که همه صنعتگران ما که ایستادهاند و کار میکنند، به لحاظ مسائل روحیـروانی و انگیزهها و مسائل اعتقادی مثل هم نیستند. آن جلسه نشان داد که همه میخواهند کار کنند. فقط یک عدهٔ مخصوصی که تعدادشان هم خیلی کم است، با نظام عناد دارند و این عنادشان را هم ثابت کردهاند و نانشان را هم در همین عناد میبینند.
این عده در آن جلسه بودند؟
اردکانی: نه، در آن جلسه هم نبودند. آنهایی که من میگویم به آن جلسه نیامدند. برای جلسات مشابهی هم از آنها دعوت شده بود و هرگز نیامدند، چون تصور میکنند اگر در جلسهای بیایند و با رهبری نظام بنشینند، برای کسانی که باید در خارج برای اینها کف بزنند و برایشان دلار بفرستند، پیغام خوبی نیست، بنابراین اصلاً نمیآیند، ولی آنها خیلی کم هستند. متأسفانه بعضی از برخوردهای ما با بعضی از سینماگرها زمینهای ایجاد میکند که ما به آن تعداد کم، اضافه کنیم. یعنی همینکه ما بهراحتی سینماگران خودمان را از دست بدهیم و اجازه بدهیم از کشور بروند، نه به نفع نظام است و نه به نفع مملکت. فقط به نفع آدمهایی است که آن طرف مرزها نشستهاند.
در این جلسه، همه حرف خودشان را زدند و هیچ چیزی هماهنگ شده نبود
تأثیر این جلسه روی کارگردانان چه بود؟
اردکانی: در این جلسه هر فیلمسازی که حرف زد، حرف خودش بود؛ به نحوی که قبل از آن هم هیچکس نمیدانست قرار است چه کسی چه چیزی بگوید. من که در آن جلسه صحبت کردم و مفصل هم صحبت کردم، سر فیلمبرداری فیلم «سبیل مردونه» در اردکان بودم. صبح توی ماشین نشستم و خودم را با عجله به جلسه رساندم و بدون اینکه با من هماهنگی شده باشد که چه میخواهم بگویم و چه قرار است بگویم، حرف زدم. قبل از جلسه به من زنگ زده بودند که میخواهی صحبت کنی؟ و من گفتم: «بله». گفتند با آقای مجیدی هماهنگ کن که صحبت کنی. ولی اینکه چه بگویم یا نگویم با خودم بود. در مورد بقیه هم همینطور بود. به همین دلیل اگر حرفهای آن جلسه را مرور کنید، میبینید حرفها خیلی متنوع و متفاوت هستند. یعنی آقای کیانوش عیاری و یا خانم میلانی کاملاً حرف خودشان را زدند، آقای شمقدری هم کاملاً حرف خودش را زد. جلسه هم که تمام شد، همه حالشان خوب بود. طیفهای مختلف سیاسی و اعتقادی در آن جلسه حضور داشتند، حالشان خوب بود و امید، انگیزه و جدیتشان بیشتر شده بود. چون رهبر نظام آمد و حرفهایی راجع به سینما زد که خیلی سینما را بالا برد و خیلی ظرفیت برای سینما ایجاد کرد. وقتی رهبر نظام میآید و توقعاتش را از سینما میگوید، به معنی ایجاد ظرفیت برای سینماست.
آرزو میکنم بازهم از این جلسات تشکیل شود
من واقعاً آرزو میکنم که باز هم از این جلسات تشکیل شود. چون مطمئنم حتی در شرایط بد و پرتنش سیاسی، اگر بچهها در حضور مقام معظم رهبری جمع شوند، اتفاقات عجیب و غریبی خواهد افتاد که مابهازا ندارد. یعنی مثلاً بگوییم بهجای اینکه یک جلسه برویم با مقام معظم رهبری حرف بزنیم، ده جلسه برویم با وزیر حرف بزنیم. آن ده جلسه سر جای خودش، ولی اصلاً جای این یک جلسه را نمیگیرد. امیدوارم این اتفاق تجدید شود. آن جلسه تجربهٔ بسیار خوبی بود که نتایج بسیار خوبی هم برای سینما داشت. به هر حال یکی از نتایج آن جلسه هم که امیدوارم بشود آن را یکی از نتایج خوب جلسه قلمداد کرد، این بود که فیلم «به کبودی یاس» با سفارش آقای صفارهرندی و پیگیری ایشان تولید شد.
ائمهٔ جمعه که میتوانند جلوی فیلمی گارد بگیرند، حتما میتوانند مردم را به دیدن فیلمی هم تشویق کنند
برگردیم به فیلم «به کبودی یاس» و «شور شیرین». ارزیابی شما از تعداد کسانی که علاقمند هستند این نوع فیلمها را ببینند، چقدر است؟ آیا اینها قشر کمی هستند؟ یا قشر پرتعدادی هستند که با سینما قهر کردهاند؟
اصغری: به نظرم میشود این را ارجاع داد به استنباطی که ما از کل جامعه داریم. ما به هر حال در جامعه، در راهپیماییهای مناسبتی مثل ۲۲ بهمن یا دیگر جاها، قشر زیادی از جمعیت کشورمان را میبینیم که به انقلاب وفادارند و به آن علاقه دارند که مسلماً بیش از ۵۰% جامعه ماست و بخش زیادی از اینها میتوانند مخاطب این فیلمها باشند.
چه کسی باید اینها را دعوت کند؟ چون شما اخیراً در نامهای که به آقای سید احمد خاتمی –امام جمعهٔ موقت تهران-نوشته بودید، اشاره کرده بودید که به نظر میرسد مردم با سینما قهر کردهاند و یک نیرویی باید اینها را برگرداند.
اصغری: مردم به دلیل اینکه احساس میکردند این سینما برایشان امنیت لازم را ندارد، قهر کردند. شرایط خیلی سخت است و باید یک جوری اینها را برگرداند. بخشی به این برمیگردد که آثاری با ذائقهٔ هماهنگ تولید شود. یک بخشی هم باید اینها از طریق مجامعی که به آنها اعتماد دارند، دعوت شوند و برگردند. به هر حال اگر ائمهٔ جمعه چنین جایگاهی دارند که میتوانند جلوی بعضی از فیلمها گارد بگیرند ـکه نمیدانم بهحق هست یا خیرـ میتوانند از همین تریبون هم استفاده کنند که عدهای تشویق شوند و بروند و این نوع فیلمها را هم ببینند. یا نهادهای دیگری مثل آموزش و پرورش میتوانند این کار را بکنند و برای مقاطع راهنمایی و دبیرستان، حتی به عنوان یک واحد درسی بگذارد که بتوانند با مفاهیم ارزشمند دهه اول انقلاب توسط کتاب، سینما و سایر رسانهها آشنا شوند. سپاه و بسیج و امثالهم هم میتوانند برنامهریزی کنند و این برنامهریزی خودبهخود این نوع فیلمها را خصوصاً در مرحلهٔ اکران، از مهجور شدن خارج میکند.
رسانههای ما نسبت به احکام اسلامی آنقدر حساس نیستند که نسبت به لفظ بسیجی!
من یادم نمیآید شما در مورد بلاهایی که بر سر «به کبودی یاس» آمد، اعتراضی کرده باشید؟ یا مثلاً با رسانهها این موارد را در میان بگذارید تا اعتراض شما منعکس شود؟
اردکانی: رسانههای ما آنقدر از واقعیتها پرت هستند که من معتقدم در همین شرایط حتی نقاط مسئلهدار را هم درست رصد نمیکنند. یعنی در کنار فیلمی مثل «گشت ارشاد» -که به نظر من فیلمی در این حد جنجالی نبود و بر سر این فیلم اینقدر نباید هزینه برای نظام تولید میشد- یک فیلم در کنارش اکران شد که یک حکم مسلم اسلامی به نام قصاص را زیر سئوال میبرد. اما رسانههای ما نسبت به احکام اسلامی آنقدر حساس نیستند که نسبت به لفظ بسیجی حساس هستند. این خیلی بد است. حکم قصاص به اندازهٔ کل نظام ما ارزش دفاع کردن دارد. حکم قصاص همان حکمی است که حضرت امام راجع به آن، آن برخورد را داشت و آن اعلامیه را صادر کرد و آنطور تهدید کرد. پس معلوم است که رصد هم رصد مسئلهدار و معیوب و بیماری است.
اعتراض کنم که چه بشود؟
ما میتوانستیم اعتراض و جنجال کنیم، ولی اولاً من میدانستم که هیچ فایدهای ندارد. چون سیستم دولتی ما در تولیدات فرهنگیاش انگیزهٔ پخش مناسب کارش را ندارد و کارمندی که آنجا نشسته، برایش هیچ فرقی نمیکند که این فیلم ده میلیارد یا ده میلیون بفروشد. چرا که یک ریالش هم به جیب آن کارمند نمیرود درحالی که برای هر یک ریال این فیلم در پخش خصوصی حساب کردهاند. وقتی سیستم دولتی ما میآید و دست روی ارزشها میگذارد، تولیدات ارزشی هم انجام میدهد و بعد در مرحلهٔ ارائه و مصرف آنها را رها میکند، با اعتراض من چه اتفاقی میافتد؟
فروش نه، درصد رضایت!
من فکر میکنم این مدل حرف زدن، تسلیم شدن در برابر شرایط است، چون پیشفرض شما این است که فیلمتان فروش نمیکند. اینطور نیست؟
اصغری: اصلاً، اتفاقاً من فیلم «شور شیرین» را اینطور نمیبینم. حتی فیلم «به کبودی یاس» را هم من بیشتر از ۲۵ بار همراه جمعیت در سینما تماشا کردم. مهمترین ویژگیای که برای من جالب بود این بود که جمعیت تا پایان فیلم مینشستند و از فیلم هم راضی بودند. این نشان میدهد که به لحاظ آماری هم در جامعه آدمهای زیادی هستند که اگر سازوکاری تعریف شود و اینها دوباره به سمت سینما برگردند، مسلماً این فیلمها مهجور واقع نمیشوند. البته «شور شیرین» به دلیل خود شخصیت شهید «کاوه» و جوانی و جسارت بالای ایشان، جذابیتهای بیشتری به خصوص برای نسل جوان و نوجوان دارد.
به نظرم اگر ما فاکتور فیلم خوب را از این منظر نگاه کنیم که کسانی که به سینما میآیند، چند درصدشان از فیلم راضی هستند و چند درصد نیستند، این اطلاعات آماری مناسبتری است تا اینکه بگوییم چقدر بلیط خریداری شده است و یا داوران جشنواره به چه فیلمی بیشتر اهمیت و جایزه دادهاند.
قرار نیست هر کاری که انسان انجام میدهد، بازخورد مالی داشته باشد
بگذارید در مورد همین موضوع انتقاد عدهای را بازگو کنم. عدهای معتقدند که این فیلمها با پول بیتالمال ساخته میشود و هزینهٔ آن هم هیچگاه برنمیگردد و این مشکل دارد.
اصغری: بله به گوش ما هم رسیده است. بعد از «به کبودی یاس» وقتی آمدیم تولید فیلم شهید «کاوه» را شروع کنیم، خیلیها میگفتند که فیلمی بسازید که گیشه را بترکاند! یادم هست گفتم به هر حال تا آنجا که من شناخت دارم فاکتورهایی که الان باعث میشوند که فیلم بفروشد و به قول شما بترکاند، شهید «کاوه» ندارد و قرار است راجع به یک شخصیت مستند فیلم بسازیم.
ببینید بهتدریج عواملی که دست به دست هم دادهاند که این فیلمها همچنان مهجور بمانند، در کارشان موفق شدهاند و فقط معدودی هستند که دارند در این عرصه قدم میزنند که ریشه اصلی آن تأکید خود مقام معظم رهبریست. مثلاً همین که ما را به بیت المال ارجاع میدهند. ما بالاخره یک چیزهایی از احکام شرعی میدانیم. قرار نیست هر کاری که انسان انجام میدهد، بازخورد مالی داشته باشد. خیلی کارها در جامعه انجام میشود، آن هم با هزینههایی چندین برابر تولید یک فیلم سینمایی دفاع مقدس و اصلاً کل بودجه سینما که ظاهراً بازخوردش اصلاً بازخورد مالی نیست و اگر از این منظر نگاه کنیم که کاملاً حیف و میل بیتالمال است، ولی بازخوردی در جامعه دارد که هزاران برابر آن بودجهها ارزشمند است.
به بزرگواران آشنا به فقه مراجعه کردم، گفتند این تکلیف شماست
این به متن جامعه هم کشیده شده و اتفاقاً از طرف آدمهای مذهبی جامعه هم این حرف گفته میشود. چون آدمهای غیرمذهبی خیلی به بیتالمال و مسئولیتی که در قبال آن دارند، رجوع نمیکنند. آنها فقط میگویند که ما از این فیلمها خوشمان نمیآید. به نظرم میآید اینها دارند به شکلی پیش میروند که همین تعداد اندکی را هم که دارند در این عرصه فعالیت میکنند، خودبهخود منصرف کنند و طرف با یک نگاه فقهی و شرعی بگوید که روز قیامت باید جواب بدهیم که این میلیارد را که خرج کردیم، چهجوری برگشت؟ خب کل سینمای ایران این مشکل را دارد. البته من در این مواقع، رجوع میکنم به آدمهای بزرگوار آشنا به فقه که بتوانم تردید خودم را حل کنم و خوشبختانه اینها میگویند این کار تکلیف شماست و باید انجام بدهید.
به زودی مدیران به بهانهٔ دفاع از بیت المال در سینما را تخته خواهند کرد!
اردکانی: این حرف مرا به عنوان سند نگه دارید که چند سال دیگر و شاید هم زودتر، همین آمار فیلمهای اینچنینی مهمترین دلیل خواهد شد که مدیران ما به خاطر حفظ بیتالمال، صیانت از بیتالمال و حقوق مردم و به خاطر اینکه این فیلمها مخاطب ندارند، در این سینما را تخته میکنند. مدیران ما، درِ این سینما را به بهانهٔ دفاع از بیتالمال بهزودی تخته خواهند کرد. تا الان هم اگر تخته نکردهاند، معتقدم فقط و فقط حضور شخص مقام معظم رهبری و تأکید ایشان بوده است، وگرنه تا الان تخته شده بود. این را با قاطعیت میگویم. من اصلاً خوشبین نیستم.
مقام معظم رهبری از «به کبودی یاس» راضی بودند
با این همه بدبینی آن هم بعد از «به کبودی یاس» که به آن سرنوشت دچار شد، چرا سراغ ساخت «شور شیرین» رفتید؟
اردکانی: بگذارید من فقط قصهٔ خودم را بگویم. من علیرغم همه بیمهریهایی که در ماجرای «به کبودی یاس» شد، دو دلیل برای ساختن «شور شیرین» داشتم. یک دلیلم این بود که شخصاً به لحاظ روحی و معنوی در «به کبودی یاس» خیلی اشباع شدم؛ یعنی صرفاً یک رفتار حرفهای معیشتی نبود. «به کبودی یاس» از آن نظر خیلی برای من آورده داشت. دوم اینکه «به کبودی یاس» را رهبری نظام دیدند و به واسطه آقای حسین محمدی و هم به واسطه آقای صفارهرندی به ما پیغام دادند که راضی بودند و تشکر کردند و خدا قوت گفتند و بالاخره به شکلی هم از طریق آقای صفارهرندی پیغام گرفتیم که این راه ادامه پیدا کند. البته علاقهٔ دیرینهی خودم به شخصیت «شهید کاوه» هم بیتأثیر نبود.
اگر فشار برخی داوران نبود، همین دو رشته را هم نامزد نمیشدیم!
البته تا همین جای کار هم در مورد «شور شیرین» تا به حال دو سه تا اتفاق جالب افتاده است. اول اینکه آنهایی که فیلم را دیدند و خوششان آمد، آمدند در گوش ما گفتند دمتان گرم! خیلی فیلم خوبی بود. آنهایی که فیلم را دیدند و خوششان نیامد، رفتند و توی سایتهایشان نوشتند. بعد من به این دوستان گفتم خب بیانصافها! اینکه نمیشود که شماهایی که فیلم را دوست دارید، درِ گوشمان میگویید، ولی آنهایی که دوست ندارند توی سایتهایشان میگویند. لااقل شماها هم بروید و در سایتهایتان بنویسید.
از آن طرف در جشنواره، دوستان ملاکهایی داشتند و تصمیماتی که شاید اگر فشار بعضی از اعضای هیئت داوری نبود، در همان دو رشتهای هم که فیلم را کاندید کردند، نمیکردند. چون اصولاً باور این بوده که این فیلم دههٔ شصتی و بنجل و بیخود است. حالا یکی از دوستان ما – آقای مستغاثی- در سایتی مطلب نوشته بود که این فیلمها ضربه به شهداست که تکلیف روشن است! مدیران فارابی هم که انگار اصلاً این فیلم را جزو تولیدات خودشان به حساب نمیآورند. چون تا الان هم هر جا صحبت کردهاند، برای فیلمهای دیگرشان سینهای زده و سروصدایی کردهاند، ولی یک جا ندیدهام که از فیلم «شورشیرین» اسمی به میان بیاید.
چرا باید نقش شهید را به بازیگری بدهم که ذرهای به ارزشها اعتقاد ندارد؟
آقای اردکانی! چرا همیشه با نابازیگر کار میکنید؟
اردکانی: من واقعاً دلم میخواست آدمی که روی پرده نمایش داده میشود، «عبدالحسین برونسی» باشد. هم به لحاظ شخصیتی که در فیلمنامه نوشته میشود، هم به لحاظ فیزیک ظاهری که تماشاگر میبیند. از طرفی هم من اصلاً آدمی نیستم که تن بدهم به اینکه بازیگری را که میدانم ذرهای به «عبدالحسین برونسی» و به ارزشها و جنگی که او کرده اعتقاد ندارد، بردارم و بیاورم و بگویم «برونسی» را بازی کن. چون به نظرم اینطوری همه چیز را با هم باختهام. در «به کبودی یاس» و «شور شیرین» تمام تلاش من و آقای اصغری این بود که حتی آدمهای پشت دوربین را از آدمهایی بیاوریم که جنس این کار باشند. من کاملاً معتقدم که شخصیت آدمها، باور آدمها، پشت صحنهی کارها در خروجی نهایی فیلم، خودش را نشان میدهد. ضمن اینکه تصور کنید بازیگری را در نقش شهید «برونسی» بگذارید و بعد ناگهان او را در فلان پارتی بگیرند و ممنوعالچهره شود! اینها ریسک بسیار بزرگی است.
همین که میفهمند شهرستان است، نمیآیند!
نکتهٔ دوم هم این است که من در این فیلمها به رئالیست قائلم؛ یعنی معتقدم «به کبودی یاس» و «شور شیرین» باید آنقدر به واقعیتها نزدیک باشد که آدمهایی که در آن دوران در آن عملیاتها بوده و جنگ را دیدهاند، آنها را تأیید کنند و این فیلم بخشی از مستندات جنگ ما شود آن فضای رئالیستیای که باید ایجاد کنیم، دست ما را در چینش بازیگرها میبندد. البته شاید بگویید میشود یک عده چهره را برد و با آنها کار کرد که لهجهی کردی یا مشهدی را دربیاورند -چون لهجه خیلی مهم است- ولی اولاً این کار را نمیشود کرد و آن فضا را دیگر نمیشود با او ساخت و ثانیاً ما به لحاظ به کارگیری بازیگران چهره و حرفهای دو تا مشکل بزرگ داریم. یک مشکل ما این است که خیلی از این خانمها و آقایان نمیآیند در این فیلمها بازی کنند -حالا نه فیلم ارزشی و دفاع مقدس- بلکه خیلی از بازیگرها همینکه میفهمند فیلمبرداری در شهرستان است، نمیآیند. آنهایی هم که قبول میکنند و میآیند، یکمرتبه رقمهایی را میگویند که اگر شما بخواهید آن ارقام را به هزینههای بالای یک فیلم جنگی اضافه کنید، رقم وحشتناکی میشود.
چرا جنگ را طوری نشان بدهم که نوجوانان از آن بترسند؟
برسیم به انتقادها. به نظرم یکی از انتقاداتی که به فیلم وارد است، حجم زیاد و اغراقشدهٔ اکشن و قهرمانپروریها در مقایسه با بعد معنوی دفاع مقدس است. شاید بعضی از حرفهایی هم که درباره دههٔ شصتی بودن فیلم میزنند، به این موضوع برمیگردد. آیا این را قبول دارید؟
اردکانی: اینکه میگوییم زیاد یا کم است، باید با یک متری این را بگوییم. متر ما چیست؟ اصلاً اینکه میگوییم فیلم دههٔ شصتی است، یعنی چه؟ اینها حرفهایی است که در فضای رسانهای زده میشود و اصلاً کارشناسی نیست، یعنی یک نفر بیاید و به من بگوید فیلم دههٔ شصتی یعنی چه؟ یعنی سینمای دههٔ ۶۰ ما چه ویژگیهایی داشته که اگر الان فیلم ما آن ویژگیها را داشته باشد، بد است؟
دههٔ ۶۰ اقتضائاتی داشته و مردم با وجه حماسی فیلم بیشتر ارتباط برقرار میکردند.
اردکانی: دقیقاً. اتفاقاً رسیدیم سر اصل قصه. سینمای جنگ دههٔ ۶۰ ما، سینمای حماسی جنگ است و من معتقدم اگر ما از دههٔ ۶۰ فاصله گرفتهایم، هیچ دلیلی ندارد که وجه حماسی دفاع مقدسمان را نادیده بگیریم. اگر قرار باشد من فیلم جنگی بسازم، چرا باید به بهانهٔ نگاه هنری یا نگاه اجتماعی، فضایی را از جنگ نشان بدهم که مخاطب امروز، نوجوان امروز که مینشیند و فیلم را میبیند، بهشدت از جنگ بترسد و نسبت به جنگ مسئلهدار شود؟
بعضی قهرمانان جنگ را اگر نشان بدهیم، بیننده سرش سوت میکشد!
ببینید به طور مثال بروز این مسئله را بهطور مشخص در سکانسهای تکتیراندازی مثال میزنم. این بخش کمی اغراق شده است. ضمناً در این سکانسهای تک تیراندازی به نظرم اشکال انگیزشی وجود دارد. یعنی کاراکتر رضا رویگری در حالی که هنوز تردید وجود دارد که بالاخره طرف رزمندگان را میگیرد یا کمولهها، تفنگ دست میگیرد و تیراندازی میکند. در واقع این سکانس یکمرتبه از فضای رئالیستی فیلم دور میشود و وجه قهرمانپردازانهٔ افراطی به خود میگیرد.
اردکانی: من به عنوان یک نظر روی این حرف شما فکر میکنم تا الان اصلاً چنین تصوری نداشتم. الان هم باورم نمیشود که اگر من یک قهرمان تیراندازی ارتش را توی فیلم بگذارم که نشانی را دقیق میزند، از فضای رئالیستی دور شده باشم.
اصغری: در مورد وجه قهرمانپردازی، در جنگ شخصیتهایی داریم که اگر به تصویر بکشیم، بیننده سرش سوت میکشد و تصور میکند که ما کپیبرداری کردهایم. درحالی که کاملاً شخصیتهای واقعی هستند. ما در جنگ شخصیتی داریم که بدون اسلحه با ۶ تا عراقی روبرو میشود و هر ۶ تا را میکشد. در مورد همین «شهید کاوه» هم خیلی چیزها را نمیشد ساخت. آقای اردکانی میدانند که ما تحقیقاتی کردیم و از یکی از معاونین «شهید کاوه» شنیدیم که میگفت موقع تیراندازی، همهٔ ما سنگر میگرفتیم و تیراندازی میکردیم، ولی شهید کاوه راه میرفت و تیراندازی میکرد و ما تعجب میکردیم که چرا تیر به او نمیخورد و کف زمین نمیخوابد؟ این را در فیلم بگذارید، تماشاچی میگوید این چیست که ساختی؟
هر چه از جنگ بگذرد، سینمای دفاع مقدس بیشتر تحریف میشود
من میگویم اگر اتهام دههٔ شصتی بودن به این فیلم میخورد -با این وجه که شما میگویید این فیلم حماسی است- پس بدانید که نسخهٔ درست جنگ است، یعنی ما برگشت کردهایم به چیزی که نسخهٔ درست جنگ بوده و حالا داریم به تماشاچی منتقل کنیم. چون به نظر من هر چه از جنگ بگذرد، سینمای دفاع مقدس ما بیشتر تحریف خواهد شد یا اولویتهای جنگ را جابهجا خواهند کرد.
این انتقاد را کاملاً میپذیرم!
اما یک انتقاد مهمتر هم وجود دارد. به نظرم اگر گفته میشد که «شور شیرین» فیلمی در مورد غائلهٔ کردستان است، بیشتر قابل قبول بود تا وقتی که میگویید فیلم دربارهٔ «شهید کاوه» است، چون در بخشی زیادی از این فیلم، «شهید کاوه» در حاشیه است.
اردکانی: من اصل انتقاد را قبول دارم و این کاملاً آگاهانه بوده است. یعنی ما از مرحلهٔ طراحی قصه میدانستیم که این اتفاق میافتد. اگر بخواهیم وارد تحلیل این قضیه بشویم، آن وقت وارد یک مقولهٔ بسیار گسترده میشویم به نام شخصیتپردازی در سینمای ایران تا برسیم به فیلمهای شخصیتمحور تا برسیم به فیلمهای شخصیتمحوری که یک شخصیت ناب جنگی دفاع مقدسی محور آن است و بعد باید مشکلات آن را توضیح بدهم. وقتی مشکلات را توضیح بدهم، ممکن است شما بگویید وقتی در سینمای ما، شخصیتپردازی اینقدر سخت است، نباید به سراغ یک کار شخصیتمحور رفت. من میگویم این یک انتخاب است و دوستان ما سالهاست این کار را کردهاند و تا حالا به سراغش نرفتهاند و من هم میتوانستم همین انتخاب را بکنم و نروم. آیا اینکه ما دیگر اصلاً به سراغ کارهای شخصیتمحور نرویم یا با همه محدودیتها و مشکلاتش به سراغش برویم و به این اشکالات هم تن بدهیم؟ من این را به عنوان یک اشکال در این کار میپذیرم.
یک عدهای خود «کاوه» را علم کردهاند تا فیلم «کاوه» را بزنند!
شاید مثلاً در شخصیت شهید «کاوه» و ماجرای کردستان حساسیتهایی وجود دارد که در مورد شخصیت شهید برونسی این حساسیتها کمتر است.
اردکانی: ما در مورد شهید «برونسی» هم دو جور مخاطب داشتیم. یکی کسانی که خودشان شهید «برونسی» را میشناختند و با او زندگی کرده بودند که از همسر شهید «برونسی» تا همرزم و فرماندهاش را در میگرفت. از بین این جماعت ـاین حرف مرا به عنوان یک ادعا مطرح کنیدـ یک نفر نیامد بگوید این «برونسی»ای که شما نشان دادید، «برونسی» نبود، یعنی کسانی که «برونسی» را میشناختند، تماماً تأیید کردند که بله، این «برونسی» بود. گروه دومی بودند که با این شهید زندگی نکرده بودند و از او شناخت مستقیم نداشتند، بلکه او را در ذهن خودشان ساخته بودند. بعضی از آنها با فیلم مشکل داشتند. چرا؟ چون «برونسی «ای که آنها در ذهن خودشان ساخته بودند، با «برونسی» واقعی خیلی متفاوت بود. من دیگر مسئول این بخش نیستم. عدهای که با «کاوه» نبودهاند، «کاوه «ای را در ذهن خود ساختهاند که با «کاوه» ی واقعی بسیار متفاوت است.
در کار شهید «کاوه» هم بحث ما این است که یک عدهای خود «کاوه» را علم کردهاند تا فیلم «کاوه» را بزنند زمین. اینها چه کسانی هستند؟ یکی از اینها کسی نیست که با «کاوه» زندگی کرده باشد.
این بخش کوچکی از شخصیت «کاوه» است
خانوادهٔ شهید چطور؟
اردکانی: خانوادهٔ شهید کاملاً از فیلم راضی هستند، همرزمهای شهید از فیلم راضی هستند، البته در حد بضاعت یک فیلم و در حدی که میشده در یک فیلم سینمایی از «کاوه» حرف زد. این همه «کاوه» نیست، بلکه بخش کوچکی از شخصیت «کاوه» است…
اگر سراغ شهید دیگری بروم، حتماً سریال حداقل ۲۶ قسمتی خواهد بود
به نظر میرسد که یک فیلم ۱۰۰ دقیقهای برای بیان شخصیت شهید «کاوه» قالب کوچکی است.
اردکانی: دقیقاً. خود من به این نتیجه رسیدهام که اگر بخواهم سراغ شهید دیگری در این اندازههای بروم، حتماً باید دنبال سریالی بروم که حداقل ۲۶ قسمت فرصت حرف زدن داشته باشم. این انتقاد کاملاً وارد است. از روز اول هم این را میدانستیم، منتهی من دیدم میروم و راجع به کاوه به اندازه ۱۰۰ قسمت مطلب جمع میکنم -یعنی واقعاً الان میتوانم فیلمنامه برای یک سریال ۱۰۰ قسمتی برای شهید کاوه بنویسم که به شما قول میدهم تماشاگر از پای تلویزیون تکان نخورد- ولی بعد میآیند این ۱۰۰ قسمت را به ۱۰۰ دقیقه تبدیل میکنند و من مجبور میشوم بخش زیادی از مطالب را کنار بگذارم و همراه با آن از بسیاری از ابعاد شخصیتی شهید صرفنظر کنم. این ایدهآل من است و توصیه من هم به دوستانی است که میخواهند این جور کارها را بکنند، این است که ترجیحاً سراغ سریال تلویزیونی بروند، چون فرصت بیشتری برای گفتن هست.
پس با این وجود چرا فیلم شهید «کاوه» را ساختید؟
اردکانی: مسئله اینجاست حالا که امکان ساخت سریال از این شهید نیست، فیلم سنیماییاش را هم نسازیم؟
داریم روی سریال شهید شوشتری کار میکنیم
واقعاً زمینه سریالی آن فراهم نبوده؟ صحبت کردید؟
اصغری: زمینهٔ سریالی آن مسلماً بسیار سخت است. در سالهای اخیر تنها کاری را که دیدیم با همّت یک تیم خوب ساخته شده و شخصیت آن شخصیت دفاع مقدس بوده است، سریال «شهید بابایی» است. البته ما داریم روی سریالی با موشوع زندگی «شهید شوشتری» کار میکنیم که موافقتهای اولیهٔ آن توسط تلویزیون هم گرفته شده است.
سریال ۵ قسمتی شهید «کاوه» آماده است
البته از «شور شیرین» ظاهراً سریالی هم تهیه شده است؟
اصغری: موقعی که این فیلم را میساختیم، از چیزهایی فیلمبرداری کردیم که میدانستیم مسلماً در وقت یک فیلم سینمایی جواب نمیدهد، ولی با علم این کار را کردیم. چون میدانستیم که این شخصیت قرار نیست حداقل در همین قصهٔ خودمان الکن بماند. در مونتاژ نزدیک به ۱۰۰ دقیقه برای فیلم سینمایی درآوردیم. بخش دیگری که همهٔ آن باز مال همین مقطع است، شاید ۲۰۰ دقیقه بشود و سریالی است که در ۵ قسمت آماده است. مطمئنم که همان ۵ قسمت هم فوقالعاده جذاب است و ویژگی آن این است که شخصیت «شهید کاوه» را یک کمی کاملتر بیان میکند.
همهٔ امکانات سینمای ایران برای ترسیم یک عملیات شهید کاوه کم است!
چرا این برههٔ زندگی «شهید کاوه» را برای ساخت فیلم انتخاب کردید؟
اصغری: دو سه تا دلیل دارد. یکی بحث ملاحظات کردستان بود و یکی هم بحث امکانات سینمای ماست. مثلاً ما رفتیم و دو سه تا بخش دیگر را هم دیدیم. اولاً آن بخش بسیار نظامی بود، چون عملکرد «شهید کاوه» بیشتر نظامی بوده است. دومین دلیل کمبود امکانات سینمای ایران بود. بدون اغراق بگویم که باید همهٔ امکانات و بودجهٔ سینمای ایران را بسیج میکردیم تا فقط یک عملیات درخشانی را که کاوه انجام داده به تصویر میکشیدیم. ما تمام سالهای فعالیت شهید کاوه را بررسی کردیم و با توجه به همه این امکانات و جوانب، این برهه را انتخاب کردیم.
«کاوه» به اعتبار جنگ کردستان «کاوه» شد
آقای اردکانی! فکر نمیکنید پایان فیلم شما یک کمی نامتعارف است؟ چرا این پایان را که برههٔ نه چندان مهمی از زندگی شهید کاوه را نشان میدهد، انتخاب کردید؟ پایان فیلم قانعکننده نیست.
اردکانی: قانعکننده اگر به این معناست که تماشاگر دلش میخواهد فرجام کار شهید کاوه را در فیلم ببیند…
یا شاید میخواهد واقعهٔ بزرگتر ومهمتری ببیند، چون «شهید کاوه «ای را که شنیده -با آن عملیاتهایی که کرده- خیلی فراتر از این چیزی است که در این فیلم میبیند.
اردکانی: ما شاهدیم در شرایطی که کردستان دست ضد انقلاب است و آنها پرقدرت و پرنفر و در موضع برتر هستند، عدهای پاسدار، همراه پیشمرگها، به فرماندهی «کاوه» و چنگیز عبدی و امثال اینها با همه محدودیتهایی که از همه نظر دارند، موفقیتهایی را کسب میکنند. به نظر من این سینماییتر و بزرگتر از شرایط مثلاً سال ۶۳ و ۶۴ کردستان است که معادلات عوض شده بودند و موازنهٔ قوا به نفع ما بود. حالا دیگر ما با تجهیزات کافی ستونکشی میکردیم و دیگر بنیصدری هم نبود که بخواهد نیروها را در منگنه بگذارد و ارتش و سپاه هم در کنار هم میجنگیدند. در این شرایط، نیروهای ضد انقلاب از طریق جنگ چریکی، از این طرف به آن طرف فرار میکردند.
بنابراین به زعم بنده، این «کاوه» ی جوان که تازه به کردستان آمده، اگر بیاید و در این شرایط بتواند مدیریت کند و به موفقیتهایی دست پیدا کند، خیلی دلنشینتر است. گرچه «کاوه» با نیروهای عراقی هم جنگیده و عملیات موفقی هم داشته، ولی به نظرم میرسید که «کاوه» به اعتبار جنگ کردستان و حضور در آنجا «کاوه» شده باشد.
وقتی فیلم جنگی هالیوود تمام میشود، تماشاگر نمیگوید جنگ چه چیز مزخرفی است!
این را هم بگویم که همهٔ این اتفاقات بر واقعیت منطبق هستند. مثلاً خود بحث دکل بنفشه، عملیات اسرا، عملیات مبادلهٔ آخر و… اتفاقاتی بوده که دقیقاً به همین شکل اتفاق افتادهاند. اگر پایان کار از این جهت میگویید قانعکننده نیست که ما فرجام کار «کاوه» را نمیبینیم، حق میدهم. ولی برای قصهای که طراحی کرده بودیم، این پایان به نظرمان پایان مناسبی بود. ضمن اینکه بهشدت معتقدم مخاطب اصلی فیلمهای دفاع مقدس باید نوجوانان باشند. باز تأکید میکنم که بروید و فیلمهای جنگی هالیوودی را ببینید. آنها اگر سختیهای جنگ را نشان میدهند، انتهای آن را با یک امید و نشاطی میبندند که تماشاگر وقتی سالن را ترک میکند به خود نمیگوید که جنگ عجب چیز مزخرفی است. چرا؟ چون میدانند اگر فردا جنگ بشود و لازم باشد که این جوان و نوجوان اسلحه دست بگیرند، به روحیهای نیاز دارند که سینما موظف است در ایجاد آن روحیه تأثیر بگذارد و عمل کند. کارهایی که «شهید کاوه» انجام داده، پتانسیل بسیار بالایی داشت برای اینکه فیلمی بسازیم که مخاطبین نوجوان فیلم را ببینند و دوست داشته باشند.
چرا باید اداهای روشنفکری من گل بکند؟
ضمناً من آن پایان را انتخاب کردم، چون در آن امید، پیروزی، شکوه و حماسه هست. من فکر میکنم وقتی قصهٔ ما اجازه میدهد که به این شکل کار را ببندیم، بسیار غلط است که اداهای هنرمندی و روشنفکربازی من گل کند و این ظرفیت را کنار بگذارم و برایش یک پایان هنری طراحی کنم که اصلاً هم سخت نیست، اما آن پایان هنری، دیگر این آثار را روی مخاطب من نخواهد داشت.
من نمیفهمم چرا این فیلم باید ساخته شود؟
نکتهٔ پایانی؟
اردکانی: نکته پایانی که باز روی آن تأکید میکنم این است که اگر قرار است فیلم دفاع مقدس ساخته شود، باید بتوانیم به این سئوال اساسی جواب بدهیم که قرار است کارکرد این فیلم دفاع مقدس در جامعهٔ امروز چه باشد؟ اگر کارکرد این فیلم این است که مخاطب را نسبت به جنگی که کردیم دچار تردید کند و در مورد جنگی که ممکن است پیش بیاید، دچار تزلزل کند، من نمیفهمم چرا این فیلم باید ساخته شود؟ الان بسیاری از فیلمهای ما متأسفانه این شکلی ساخته میشوند.
اصغری: تقاضای ما این است که رسانهها همانطور که انتظار دارند سینمادارها، سینماگرها و مردم این فیلم را به عنوان یک محصول فرهنگی جدی بگیرند، خودشان هم این فیلمها را طوری منعکس کنند که مردم تشویق شوند این فیلمها را ببینند و سینماگرها هم به تولید این نوع فیلمها تشویق شوند و این فیلمها جای خود را در سینما پیدا کنند، والا خودبهخود این نوع فیلمها محکوم به نابودیاند.
ممنون از وقتی که گذاشتید و به سوالات ما پاسخ دادید.
Sorry. No data so far.