چهارشنبه 11 جولای 12 | 22:04
چه کسی در برابر عدالت رسانه‌ای می‌ایستد؟

فیس‌بوک، توئیتر و مستضعفین داخلی

سید مرتضی هاشمی مدنی

راه حلی که وجود دارد، راهی است که هرچه بیشتر در انطباق با روح انقلاب اسلامی و همچنین شرایط زمانه است. با گسترش اینترنت و اهمیت روزافزون آن برای زندگی در دنیای امروز، شکل‌های جدیدی از رسانه نیز شکل گرفت. شکل‌هایی از رسانه که گاه “رسانه‌های شهروندمدار” خوانده می‌شوند.


تریبون مستضعفین- سید مرتضی امین مدنی

عدالت رسانه‌ای چیست؟ عدالت رسانه‌ای برای من به این معناست که توده‌های مردم از هر طبقه و قشری بتوانند خود را بروز دهند. هر کس بدون توجه به موقعیت سیاسی‌اش در ساختار قدرت یا توان اقتصادی‌اش بتواند نماینده‌ای در رسانه‌های جمعی داشته باشد و رسانه یا رسانه‌هایی دیدگاه او را بازنمایی کنند.

فیس بوک

از زمانی که رسانه به وجود آمده، فرآیند پیچیده‌ای هم در کنارش شکل گرفته با عنوان “فرآیند حذف” یا کنار گذاشتن! هرگاه رسانه‌ای بنابر سیاست رسانه‌ای خود حادثه‌ای را برجسته می‌کند، در عین حال حوادث دیگر را نادیده می‌گیرد یا بازنمایی کمرنگی می‌کند.

بخشی از فرآیند حذف، کاملاً طبیعی است. کلامی که از دهان گوینده بیرون می‌آید، هزاران کلام ناگفته را در پس و پشت خود دارد. این مسأله اجتناب ناپذیر است. اما از این که بگذریم، بخش مهم‌تر همان است که آگاهانه و عامدانه حذف می‌شود. لزوماً سیاست سوئی هم ممکن است در پشت ماجرا نباشد، اما در هر حال از میان هزاران خبر، در هر روز، هر رسانه‎ای باید دست به گزینش بزند و هر گزینشی، همیشه، از منطقی پیروی می‌کند. پس و پیش گفتن اخبار در سی ان ان و بی بی سی و الجزیره و پرس تی وی، طبیعتاً بنابر منطق و سیاستی است، اگر نه حادثه‌ای که در ساحل غزه می‌افتد، یکی است.

اما مساله‌ی محوری در بحث عدالت رسانه‌ای این است که چه کنیم که این سیاست‌ها رو به سوی مظلومین و مستضعفین داشته باشد؟ چه کنیم که همیشه مستضعفین در همان بخش حذف شده قرار نگیرند؟ با هر نقشه‌ای و خط کشی گویا جایی برای روایت‌های سرکوب شده در رسانه‌ها وجود ندارد. اما این طلسم رسانه‌ای را چگونه می‌توان شکست؟

پاسخ خیال پردازانه

جواب اولی که می‌توان به این سوال داد این است که “بیایید مانند ابتدای انقلاب همت کنیم”، “هر کس هر جا هست، اطلاع رسانی کند”، “بیایید هر کدام یک گزارش در مورد روستاهای مورد نظرتان بنویسید تا فلان روزنامه‌ی خودی چاپ کند” و از این قبیل پاسخ‌ها!

ناگفته پیداست که این جواب‌ها به نتیجه نمی‌رسند. اینکه بیاییم “همه” را به فعالیت و زنده شدن دعوت کنیم، سخن زیبایی است. درست مانند سخن آن کسی که گفت اگر ماست را در دریا بریزم، دوغ نمی‌شود اما اگر بشود چه دوغی می‌شود!

“همگان”ی که مورد دعوت ما هستند، هیچ گاه به یک سخن و ده سخن به تکاپو نمی‌افتند. این یک اسطوره‌ی سیاسی است که “همگان” به پا خیزند. “همگان” درست برابر آن اصطلاح معروف در گفتمان روایت رسمی است که مداوم به “عزم ملی” ارجاع می‌دهد؛ عزم ملی برای رفع بیکاری، عزم ملی برای ریشه کنی فساد اقتصادی و … . “عزم ملی”‌ای که هیچ وقت به ظهور نمی‌پیوندد اما اگر بپیوندد، چه خواهد شد!

البته که ابتدای انقلاب و بنابر جو انقلابی و در حادثه‌ای یگانه در تاریخ معاصر، یک اراده‌ی عمومی شکل گرفت. اما دقیقاً یگانه بودن آن اراده‌ی همگانی به همین دلیل است که انقلاب چیزی نیست که هر روزه رخ دهد. انقلاب پدیده‌ای طبیعی و عادی و معمولی نیست. مدیری که به دنبال “عزم ملی” برای پیش‌برد کارش باشد، از ابتدا پذیرفته که مدیریت نمی‌تواند بکند، مگر معجزه‌ای رخ دهد!

مهم آن است که از انقلاب و ایده‌های انقلابی، ایده‌های مدیریتی برای زمان صلح و زندگی روزمره و عادی جامعه استخراج شود. اگر نه همه می‌دانیم که اگر اژدهای عزم ملی بیدار شود، دیگر کاری بر زمین نخواهد ماند. تخیلی بودن این پاسخ (و این ارجاع به “همه” یا “هر کس هر جایی که هست”) از یک اصل کلی حاصل می‌شود؛ برای اتفاقات جمعی و اجتماعی نمی‌توان تجویز فردی و روان شناختی صادر کرد.

وقتی از شکسته شدن یک انحصار (مثل انحصار رسانه در دست قدرتمندان) در جامعه سخن می‌گوییم در انتظار یک اتفاق بزرگ در جامعه هستیم. نمی‌توان برای این اتفاق بزرگ اجتماعی (که اگر تحقق پذیرد، یک انقلاب رسانه‌ای خواهد بود) تجویز روان‌شناختی بکنیم. یعنی بیاییم بگوییم که الان شما و شما حس مسئولیت داشته باشید! نمی‌توان با یک پند ساده‌ی اخلاقی منتظر یک اتفاق عظیم اجتماعی بود. اگر چه لازم به تذکر نیست که این توصیه‌های فردی و کوچک، بی‌نتیجه نخواهد بود. اما مساله این است که اگر منتظر آن اتفاق بزرگ در آینده‌ای نزدیک هستیم، این راه، راه ممکن و مناسبی نیست.

اقدام در سطح کلان

راه حل دوم برای شکست انحصار رسانه‎ای و رسیدن به عدالت رسانه‌ای، اقدام در سطح کلان است. یعنی در زمانی مثل زمان حال ما که جمهوری اسلامی قدرت دارد و پابرجاست، بیاییم و از امکانات صدا و سیما یا روزنامه‌های دولتی یا سایت‌های حامی نظام (به قول مخابرات؛ سایت‎های “مفید”) استفاده کنیم. سعی کنیم در روزنامه‌ها بیشتر به روایت‌های سرکوب‌شده‌ی مستضعفین بپردازیم. به آنها در رسانه‌هایی مثل صدا و سیما تریبون دهیم. بگذاریم آنها هم به رسانه‌های نظام اعتماد کنند و بدانند که حداقل در رسانه‎‌های رسمی بازنمایی می‌شوند.

موانع بسیاری پیش روی این راه حل دوم است. مانع اول مدیریتی است. یعنی فلان رسانه‌ی قدرتمند که سی سال، تن به شرکت دادن مستضعفین در روایت رسمی نداده است، چطور یک‌ شبه ره صد ساله می‌پیماید؟ بوروکراسی توی در توی ادارات و روزنامه‌ها و خبرگزاری‌های رسمی چطور می‌تواند فرصتی به عدالت‌خواهان بدهد که بیایند و کل دستگاه به شدت بوروکراتیک را یک شبه و انقلابی به هم بریزند و سیستم جدیدی با سیاست‌گذاری‌های رسانه‌ای جدید برقرار کنند؟ سازمان رسانه‌های دولتی، در فساد، فرقی با سایر سازمان‌های دولتی ندارند. عده‌ی زیادی از مردم از همین طریق نان می‌خورند و و منافعی در بقای این بوروکراسی دارند. نمی‌توان به سادگی این سیستم را طوری تغییر داد که آب از آب تکان نخورد. سیستم در برابر این تغییر مقاومت می‌کند و البته تا به حال نیز مقاومت کرده است.

مانع دوم این راه حل هم “اخلاقی” است. سوال این است که اگر بالفرض این تغییر در رسانه‌های دولتی ممکن شد، آیا این یک راه حل وافی به مقصود است؟ به نظر می‌رسد در این صورت هم باز، به نوعی، کرامت انسانی روایت‌های سرکوب‌شده‌ی مستضعفین در نظر گرفته نمی‌شود. این راه حل در بهترین صورت ممکن، نوعی “صدقه‌ی رسانه‌ای” است نه عدالت رسانه‌ای!

در این صورت مستضعفین باید همیشه چشم به بازنمایی خود در رسانه‌های دولتی داشته باشند. چرا که تمام عملکرد دولت در برابر مستضعفین بستگی به تعریف او از “استضعاف” دارد. این تعریف هم طبیعتاً بنابر زمان و مکان و رویکرد دولت‌ها فرق می‌کند. بنابراین نباید انتظار یک روند ثابت در بازنمایی مستضعفین را داشته باشیم. افرادی که حتی در بازنمایی رسانه‌ای چشم به انتظار اقدام دولت هستند هر چه داشته باشند، کرامت انسانی‌شان تامین نشده است. آنها خود، قدرت‌مند نشده‌اند تنها هر چه بیشتر به پدرخوانده‌ی قدرتمندی مانند دولت متکی شده‌اند.

قدرت‌ دادن به مستضعفین برای بازنمایی خود

راه حل سومی که وجود دارد، راهی است که هرچه بیشتر در انطباق با روح انقلاب اسلامی و همچنین شرایط زمانه است. با گسترش اینترنت و اهمیت روزافزون آن برای زندگی در دنیای امروز، شکل‌های جدیدی از رسانه نیز شکل گرفت. شکل‌هایی از رسانه که گاه “رسانه‌های شهروندمدار” خوانده می‌شوند.

رسانه‌هایی مانند “وبلاگ” (که فرد، خود مدیر و نویسنده و ویرایشگر ایده‌های خود است اما به صورت بالقوه محتوای تولید شده‌ی رسانه‌اش می‌تواند بی‌نهایت مخاطب جذب کند) یکی از این رسانه‌های جدید است. همچنین در اتفاق مهم دیگری که در سال‌های اخیر افتاده است، با گسترش شبکه‌های اجتماعی مانند فیس‌بوک، توئیتر، کلوب (ایرانی) و گودر (گوگل ریدر)، کاربران، خود، با همدیگر ارتباط می‌گیرند و مدام با تولید و به اشتراک گذاشتن محتوا، در رسانه‌ی محدود و فردی خود به بازنمایی خود می‌پردازند.

ابتدا وبلاگ و بعد این شبکه‌ها در دنیای امروز تاثیرگذاری وسیعی داشته‎اند. از ابعاد متفاوتی به این تاثیر می‌توان اشاره کرد. اما آنچه برای من در اینجا اهمیت دارد، تنها قدرتی است که این رسانه‌های جدید به کاربر خود می‌دهند. کاربر می‌تواند همیشه در شبکه‌ای از مخاطبین ایده‌های خود را به اشتراک بگذارد و یا خبر کسب کند و در هر حال به نوعی “خلق” دست بزند. قدرت رسانه‌های شهروندمدار تنها در یک چیز است که در رسانه‌های کلان و دولتی یا روزنامه‌های چاپی وجود ندارد؛ توانایی بازنمایی سرکوب شده‌ها!

مساله این است که هر کسی می‌تواند خود را بازنمایی کند. چه مستضعف، چه مستکبر، چه اشراف و چه عامی! در اینجا لزوماً و در نقطه‌ی آغاز تفاوتی بین اینها وجود ندارد، جز یک چیز و آن هم وجود حداقل امکاناتی مانند خط تلفن و رایانه است، که دولتی که مدعی عدالت محوری است، باید وجود این حداقل‎ها را تضمین کند.

این به نظر من تنها راه واقع بینانه‌ی تحقق عدالت رسانه‌ای است. به جای توجه از بالا به مستضعفین و اکثراً در جهت منافع خاص سیاسی، بهتر است به وعده‌ی “حذف استضعاف” بازگردیم و ببینیم که چطور می‌توان به مستضعفین رسانه‌ای کمک کرد که قدرت‌مند شوند و بتوانند خود را بازنمایی کنند. رسانه‌های جدید این امکان را برای ما فراهم می‌کنند.

مرور چند واقعیت

قبل از اینکه عده‌ای از مخاطبین موضع بگیرند که فلان دهقان را چه به فیس بوک و یا زن خانه‌دار روستایی چه می‌داند وبلاگ چیست؟ بگذارید سه واقعه را با هم مرور کنیم.

اول: عبدالمحمد شعرانی را کسی نمی‌شناخت. اما اگر این اسم هنوز هم برای شما ناآشناست، باید تعجب کرد. او یک سرباز معلم ساده در یک روستای سی و چهار نفره، در صد و شصت کیلومتری بوشهر است. روستای کالو تنها چهار دانش آموز دبستانی دارد (شاید تا زمان چاپ این مقاله، تعدادی‌شان فارغ التحصیل شده باشند).

مدرسه‌ای که آقای شعرانی در آن درس می‌داد تشکیل شده بود از یک اتاق انباری که معلم و بچه‌ها کمی تورهای ماهیگیری را جابجا کرده بودند تا بتوانند در آنجا کلاسی تشکیل دهند! شعرانی برای بازنمایی خودش و موقعیت حاشیه‌ای خود و کارش، وبلاگ ساده‌ای را راه‌اندازی می‌کند (1). در آن وبلاگ از خودش و “کوچکترین مدرسه‌ی دنیا” با چهار دانش آموز می‌نویسد. اما روزی یک ایرانی مقیم خارج یادداشت‌های صمیمانه‌ی او را به انگلیسی بر می‌گرداند. کسی هم لینک این یادداشت‌ها را برای یونسکو می‌فرستد. بعد یونسکو این مدرسه را به عنوان “کوچک‌ترین مدرسه‌ی دنیا” ثبت می‌کند.

قابل تصور است که بعد چه اتفاقی می‌افتد. هر روز از ایرانیان سراسر دنیا هدایایی به این روستای محروم و برای بچه‌های مدرسه‌ی کالو فرستاده می‌شود. آقای شعرانی بارها با خبرگزاری‌های مهم ایران و دنیا مصاحبه می‌کند و خیرین مدرسه ساز برای کوچک‌ترین مدرسه‌‌ی دنیا ساختمان مناسبی می‌سازند. حتی شعرانی در جایی می‌گوید:

“در سال 86 یک روز رئیس آموزش و پرورش منطقه برای بازدید به مدرسه ما آمده بود. او از بچه‌ها خواست که آرزوهایشان را نقاشی کنند. حسین، یکی از بچه‎‌های مدرسه، یک رایانه را به عنوان آرزویش نقاشی کرده بود. چند روز بعد، عابدی، رئیس آموزش و پرورش، رایانه‌ی اتاق خودش را برای بچه‌ها فرستاد و به این ترتیب آرزوی حسین برآورده شد” (2).

دوم: دفتر UNRWA  (وابسته به سازمان ملل متحد) به دویست هزار کودک غزه لپ‌تاپ هدیه‌ می‌دهد (3). لپ‌تاپی که مورد تمسخر برخی در جهان عرب و خاورمیانه قرار می‌گیرد، با این استدلال که “کسی که نان ندارد بخورد لپ‌تاپ می‌خواهد چه کار”؟

سوم: در زمان نوشته شدن این یادداشت نیروهای امنیتی سایت‌های فیس بوک، توئیتر، یوتیوب، فلیکر و وردپرس را فیلتر کرده‌اند. بنابراین این سایت‌ها از دسترس عامه‌ی مردم ایران خارج می‌شوند.

این امر هم‌زمان با گسترش روزافزون استفاده از این سایت‌ها در سراسر جهان است. البته اپزسیون فعال خارجی، به شدت از این ابزار قدرتمند برای تخطئه‌ی انقلاب استفاده می‌کند. برای همین اگر نام هر یک از مسئولین بلند پایه‌ را مثلاً در یوتیوب (YouTube) سرچ بکنیم، با سیل ویدئوهای تبلیغاتی یا هجو اپزسیون مواجه می‌شویم. این سانسور نه تنها مستضعفین داخلی را از قدرتی که می‌توانند به صورت بالقوه داشته باشند، محروم کرده، که حتی باعث ضعف حامیان داخلی جمهوری اسلامی در تولید محتوا به نفع نظام شده است.

شما خود قضاوت کنید که چه راهی برای رسیدن به “عدالت رسانه‌ای” کارآمدتر و به روزتر است و امروزه چه کسی در برابر عدالت رسانه‌ای ایستاده است!

  1. محمد نصرتی
    14 جولای 2012

    تا زمانی که شعار اعتماد به مردم، عملیاتی نشود و در حد شعار باقی بماند به مردم اجازه داشتن رسانه داده نخواهد شد.

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.