مراسم هفدهمین سالروز کشتار مسلمانان سربرنیتسا در بوسنی و هرزگووین برگزار شد اما…
امروز مزار شهدای سربرنیتسا یک کربلای کوچک بود.
زن کهنسالی که دو پسر هفده و بیست و یک ساله و همسرش را ازدست داده بود، با گریه میگفت که جسد یکی از پسرانش هنوز به صورت کامل پیدا نشده. نیم تنه پایین را یافته اند و نیمه تنه بالا را پیدا نکرده اند. (چون بسیاری از اجساد را با بولدوزر و لودر بار زده اند و در مناطق مختلف دفن کرده اند و …، و با توجه به نمونه دی ان ای که از بازماندگان گرفتهاند، دقیقا میتوانند اعضا را تفکیک کنند) و با بغض و اشک میگفت که دیگر از پیدا شدن سر و سینه پسرش ناامید شده و رفته رضایت داده که همانطور دفن شود.
دختر جوانی که در آن روزهای هولناک 1995 سربرنیتسا، تنها یک سال داشته؛ نشسته بود کنار قبر پدرش و با دستهای لرزان و عصبی اش، خاکها و کلوخهای روی قبر پدر را مرتب میکرد و آرام آرام گریه میکرد؛ پدری که شاید هیچ چیز از او به خاطر نمیآورد. …
و آن طرفتر، در جایگاه مراسم، یک بازمانده هولوکاست، یک خاخام یهودی نیویورکی برای این مصیبت دیده ها از هولوکاست میگفت و پیام پرزیدنت اوباما را میخواند که «ای مردم بوسنی، ما با شما هستیم و نمیگذاریم کسی این نسل کشی را فراموش کند»
و رئیس العلمای بوسنی، مهمترین شخصیت دینی مسلمانان از برادر خاخامش و پرزیدنت اوباما تشکر میکرد و هولوکاست را محکوم کرده و برای «سرزمین مقدس» آرزوی صلح پایدار میکرد تا تمامی فرزندان ابراهیم با خوبی و خوشی کنار هم زندگی کنند. نه! اشتباه نمیکنید، مقصودش فلسطین بود، ولی برای اینکه خدای نکرده به پر قبای برادر خاخامش برنخورد، ترجیح میداد نامی از فلسطین نبرد…
و در کل مسیر، پلیسهای صرب منطقه را میدیدی که مسئولیت تأمین امنیت برنامه را بر عهده دارند و شاید در دلشان به سادگی ما مسلمانها میخندند.
آنچه بیش از همه آزارت میدهد در این مراسم، مظلومیت مضاعف مردمان وداغدیدگان اینجاست که عزای عزیزانشان نیز، محفلی است برای بده بستان های سیاسی و تحقیر بیشتر این مسلمانان مظلوم…
و در یک کلام، مراسمی است برای فراموش کردن آنچه واقعا اتفاق افتاد، برای پاک کردن حافظه تاریخی یک ملت رنج دیده قصه پرغصه این مردم تمامی ندارد
Sorry. No data so far.