تریبون مستضعفین- مهدی نورمحمدزاده (تبریز)
همزمان با وقوع انقلاب اسلامی بسیاری از مفاهیم اجتماعی و فرهنگی نیز در سطح جامعه دچار تغییر و تحول شدند. فرهنگ «مدیریت» و اقتضائات آن نیز از جمله مواردی بود که به تبع انقلاب در جامعه دچار تغییراتی ظاهری و بعضا باطنی شد. سالهای اول انقلاب به تبع فضای ارزشی خاص آن دوره، اصطلاح «مسئولیت» در مقابل مفاهیمی چون «ریاست» و «مدیریت» مطرح شد. البته این تغییر واژه با نوعی تغییر فرهنگ و آداب مدیریتی هم همراه بود که شرح و بسط آن مقالی دیگر می طلبد. اما اوج تجربه عملی و نظری انقلاب اسلامی در موضوع «مدیریت»، در سالهای جنگ شکل گرفت. تجربهی موفقی که توانست بعد هشت سال مقاومت، کیان ایران اسلامی را حفظ کند. با این همه به نظر میرسد انقلاب اسلامی تاکنون در ارائه مدلی کامل، جامع، بومی و اسلامی در موضوع نظریههای مدیریت ناتوان مانده است. به باور این قلم نگاه پوستهای و سطحی به ارزشهای دینی و انقلابی از یک طرف و برداشتهای تقلیدی، ناقص و صفر و یکی از نظریههای مدیریتی غرب باعث شده است که مدیران ما همواره در برزخ بین «ما و آنها» گیر بیفتند. این التقاط و بحران مدیریتی که متاسفانه تا امروز نیز ادامه دارد، به نوعی منافع و منابع ملی ما را هم هدر داده است. مدیران امروز جامعه ما به ویژه در ردههای میانی و پایینی، عموما واجد خصائصی مشترک هستند که توانسته اند با شناخت «مدل و سیستم مدیریتی حاکم» خود را به این قلههای حساس برسانند. علیرغم استثنائاتی که همیشه وجود دارند، با نگاهی انتقادی می توان گفت مدیران دولتی خصوصیات مشترک بسیاری دارند از جمله:
۱. تقید عمومی و ظاهری به احکام شرعی را رعایت میکنند. کت و شلوار رسمی میپوشند و سخنران همیشگی مراسمات و سمینارهای اداری هستند. تا دلتان بخواهد نظریهپردازی می کنند و نقد میکنند. از «دکترین امنیت ملی در حوزه فضایی» تا «ضررهای پزشکی و روانی عمل سه زارین!». و البته مواظب هستند که اگر جلسه مهمی نداشته باشند، صف اول نماز جماعت هم حاضر شوند!
۲. شناخت فرآیند انتخاب مدیران از حل معادلات دیفرانسیل هم سخت تر است! اما با روش سعی و خطا روشن شده است که ایام قبل انتخابات فصل کشت برای آنان و ایام بعد انتخابات فصل «برداشت» برایشان است. میزان برداشت هم رابطه مستقیم دارد با تعداد رای کاندیدایی که مدیر موردنظر در ستاد تبلیغاتی ایشان مشغول خدمت رسانی بوده است!
۳. معمولا تحصیلات و سابقه کار مرتبط با حوزه مدیریتی خود ندارند. طرف لیسانس کشاورزی میگیرد و بعد چند سال کار در واحد حقوقی، ناگهان مدیر یک شرکت طراحی الکترو موتور می شود! برای همین هم چنین مدیرانی از نظر تخصصی کمسوادترین نفر در مجموعه تحت مدیریت خود هستند! فک کارشناسان میپوسد تا یک طرح و ایده را برای مدیر مربوطه توجیه و تفسیر کنند! آخر کار هم اگر طرح جواب داد، آقای مدیر به پاس خلاقیت، ابتکار و… پاداش آن را از مدیر بالادستی میگیرد! اگر هم طرح جواب نداد کارشناس طراح بیچاره به جرم اتلاف بیت المال مسلمین و همدستی با ایادی استکبار توبیخ و تنبیه میشود!
۴. مدیران به هیچ وجه اهل مطالعه و تحقیق نیستند. اما در عوض تیتر روزنامهها، سایتها و بولتنهای اختصاصی را مرور میکنند تا از اوضاع و احوال دور و برشان بیخبر نمانند. هیچ دانش عمیق مدیریتی و اجرایی ندارند. چند کلمهای از کتابچههای «مدیریت در یک دقیقه»، «نیمه پر لیوان را ببینیم!»، «قورباغه ات را قورت بده!» و مزخرفاتی شبیه اینها یاد گرفته اند تا روز مبادا پزش را بدهند که «بله! ما هم دستی بر آتش مدیریت داریم!». همیشه سعی میکنند بین حرفها و سخنرانیهایشان چند لغت انگلیسی هم استفاده کنند تا اعتبار حرفها و البته شخصیت خودشان را در ذهن مخاطبان بالا ببرند! اما وقتی پای صحبت با خارجیها در میان است، بعد نیم ساعت صحبت فنی و تخصصی طرف مقابل، فقط بلدند OK OK OK بگویند!
۵. همیشه چند نفر از کارمندان و نیروهای خدماتی مشغول خدمترسانی به مدیران هستند. از خرید نان سنگک مخصوص برای صبحانه تا سرویس مدرسه فرزندان و از خرید مایحتاج منزل تا شستن ماشین آقای مدیر! برای همین هم همیشه در دفتر مدیریت چند نفری از جماعت آبدارچی، راننده، تلفنچی، منشی، مشاور، دفتردار، رییس دفتر و… علاف آقای مدیر هستند که اموراتشان با خم و راست شدن مقابل ایشان می گذرد. ضمنا قانون نانوشتهای هم هست که کلیه کارمندان عادی موظفند فاصله قانونی خود را با مدیران حفظ کنند. همه کارمندان عادت کرده اند به رعایت این فاصلهها و حسرت خوردن برای غذای مخصوص و بدون نوبت تا آسانسور و دستشویی اختصاصی آقای مدیر!
۶. بقای میز ریاست مدیران نه به بهبود شاخصهای کمی و کیفی مجموعه تحت مدیریت ایشان و نه به رضایتمندی ارباب رجوع و کارکنان آن مجموعه است! بلکه دوام میز مدیر بالادستی و یا سفارشکنندهای صاحبنفوذ اول شرط حفظ میز ریاست مدیران است. در چنین مدلی افزایش بهرهوری، اصلاح روشها، افزایش کیفیت خدمات، سنجش بازده کارکنان، بازار رقابتی و… معنای واقعی ندارد. برای همین هم چنین مدیرانی کسب رضایت ولی نعمت خود (مدیر مافوق) را اولین و مهمترین اولویت کاری خود می دانند. در مقابل دستورات و خواستههای قانونی و فراقانونی مدیران بالادستی (حتی اگر دستور پنج شدن دو دو تا باشد!) خاضعند و فرمانبردار و بی هیچ حرف و حدیث و انتقادی، همیشه ذکر «سمعا و طاعه» بر لب دارند!
نتیجه: «بودن یا نبودن» چنین مدیرانی هیچ اثر جدی در عملکرد اداره و شرکت مربوطه ندارد، الا تلف شدن ماهانه چند میلیون پول بیصاحب که صرف حقوق و پاداش ایشان می شود. مهمترین نقش اجرایی و حقیقی مدیران چیزی نیست جز پاراف و امضای درخواستها و نامهها به مدیران زیردستی خود! غیبت یک آبدارچی کار درست در همان ساعت اول اثر خودش را نشان میدهد، اما سفر دو هفتهای آقای مدیر هیچ تاثیری بر عملکرد کارکنان و خروجی سیستم ندارد! مدیری از همین جنس، نقل میکرد که موقع برگشت از سفر یک ماهه حج نگران امور شرکت بوده که در غیاب ایشان چگونه رتق و فتق میشده است. وقتی اوضاع عادی و آرام شرکت را میبیند تازه دو ریالیاش میافتد که دفتردار دیپلم ایشان به راحتی و به جای ایشان همه نامهها را به واحدهای مربوطه پاراف کرده و بهتر از ایشان امور شرکت را به اصطلاح مدیریت کرده است! و بعدتر پنج تومانی اش هم می افتد که چرا همه کارمندان از این ابتکار دفتردار راضی بوده اند و خوشحال! چرا که مجبور نبوده اند به خاطر خط بد آقای مدیر، زنگ بزنند و دستور پاراف شده کتبی را دوباره از زبان مبارک ایشان بشنوند!
به پایان آمد و حکایت همچنان باقیست…
درسته که اغلب اینگونه مدیران هستند که در مسند قدرتند ولی کاش با خود عهد کنیم اگر روزی روزگاری حتی یک لحظه مدیر شویم حداقل در برابر خدایمان روی سفید و دل فراخ گردیم.