یکشنبه 15 جولای 12 | 07:30
تأملی در روش ورود به تولید اقتصاد اسلامی

فقه باید روی نظام سرمایه‌داری کار کند

شما پيش يك فقيه برويد و بدون اين كه نامي از بانك ببريد، بگوييد مي خواهيم سازماني راه بياندازيم كه پس انداز طبقات متوسط و محروم، ثروتمندان را ثروتمندتر كند، ببينيد فقيه چه جوابي مي دهد! آيا مجوز شرعي به شما مي‌دهد؟ اما جواز همين بانك‌ها را مي دهد چون كارشناس نمي‌گويد كه ماهيت اين بانك‌ها چيست. فقط اجزای بانك سرمايه داري را اسلامي مي‌كنند و بعد مي‌گويند بانك، اسلامي شد.


تریبون مستضعفین- متنی که در ادامه می‌آید سخنرانی «دکتر مسعود درخشان» استاد اقتصاد دانشگاه علامه طباطبایی در جمع دانشجویان دانشگاه امام صادق(ع) است که در شماره ۵۶ نشریه راه به چاپ رسیده است.

وقتي ما يك نظام فرهنگي تعريف مي كنيم كه مبتني بر تعاليم الهي است و يك نظام سياسي (ولايت فقيه) تعريف مي‌كنيم كه هماهنگ با آن نظام فرهنگي و متكفل اجراي احكام الهي است و يك نظام اجتماعي تعريف مي كنيم كه تبلور زندگي اجتماعي در چارچوب آن نظام فرهنگي و سياسي است، پس باید نظام اقتصادي هماهنگ با ديگر نظام‌ها و مبتني بر موازين الهي باشد.

«نظام» مجموعه اي است از اجزا كه هدف خاصي را دنبال مي كنند و دسته اي از اين اجزا مي توانند ماهيت مستقلي داشته باشند.

یک مسأله، مبناي اين نظام است. فلسفه تشكيل اين نظام چيست؟ اجزا را مي توان ديد، رابطه آنها و هدف را هم مي‌توان ديد، اما مبنا را نمي‌توان به اين سادگي تشخيص داد. بايد ديد اين اجزا بر چه مبنايي براي تحقق آن هدف در كنار هم قرار گرفته‌اند. در واقع كميت وكيفيت اجزا، در ارتباط با مبنا شكل مي‌گيرد.

آيا نظام اقتصادي غيرالهي داريم؟ مي‌گويند يك نظام در دنيا است و آن هم نظام عقلايي است كه اقتصاد بر مبناي آن شكل گرفته و لذا دنيا به اين نظام عقلايي رسيده است و اين وهم شما است كه از نظام اقتصاد اسلامي حرف مي زنيد. مي‌گويند شما هم روزي سرتان به سنگ مي خورد و به نظام ‌عقلايي برمي‌گرديد، لذا اين اقتصاد اسلامي تصور شما است و حقيقتي ندارد! مي‌گويند علمي وجود دارد به نام اقتصاد و تنظيماتي وجود دارد كه برمبناي عقلانيت است. دين و خدا و اعتقادات الهي ربطي به اقتصاد و تنظيم امور اقتصادی مسلمين ندارد.

از جمله نظام هاي غيرالهي، نظام اقتصاد سرمايه داري است. مبنا و فلسفه اين نظام چيست؟

در اين نظام، مبنا ازدياد سرمايه است و همه چيز بر اساس تراكم سرمايه شكل مي‌گيرد. هيچ تئوري اقتصاد سرمايه‌داري وجود ندارد كه بر مبناي ازدياد سرمايه نباشد. اين نظام با نظام سياسي چه رابطه‌اي بر قرار مي‌كند؟ازدياد سرمايه يعني قدرت اقتصادي و قدرت اقتصادي بايد هماهنگ با قدرت سياسي شود تا قدرت سياسي تسهيل كننده تكاثر سرمایه باشد. در نتيجه صاحبان قدرت اقتصادي و صاحبان قدرت هاي صنعتي و نظامي وارد نظام سياسي مي‌شوند، در احزاب نفوذ مي‌كنند، رئيس جمهور انتخاب مي كنند و … .

قدرت هاي ناشي از تكاثر سرمايه، فرامرزي اند. لذا حكومت‌ها و نظام‌هاي سياسی هم فرامرزي شده‌اند. امريكا با اين كه بزرگترين قدرت سياسي و نظامي است، براي حمله به كشورها با سایر قدرت‌ها مشورت مي‌كند؛چون سرمايه و ارتباطات سياسي هم جهاني شده‌است. اين مكانيسم ارتباط نظام اقتصادي با نظام سياسي است.

تهاجم اقتصاد سرمایه‌داری

نظام سياسي ما چه ربطي به سازوكار شكل‌گيري قدرت‌هاي اقتصادي و نهادهاي اقتصادي دارد؟ معلوم نيست! اين‌ها اصلاً به هم نمي‌خورند. مي شود اقتصاد كشور را بر اساس اقتصاد آمريكا شكل داد. اما اين نظام اقتصادي دير يا زود با نظام‌هاي سياسي، اجتماعي و فرهنگي مبتني بر تعاليم الهي در تعارض قرار مي گيرد، چون روابط اجتماعي مردم مبتني بر موازين الهي است.

ببينيد الان چطور ذهن مردم را بمباران فرهنگي مي‌كنند! برای اینکه می‌خواهند نظام اقتصادی غیرالهی به پیش برود. اين بانك يك بانك سرمايه‌داري است. تا حالا كدام يك از اين بانك هاي خصوصي گزارش داده‌اند كه چه كارهايي در جهت محروميت زدايي كرده‌اند يا بر اي تقويت و دوام اين نظام سياسي اسلامي مستضعفين و خانواده‌هاي فقير چه كرده اند؟ براي كاهش قيمت مسكن چه قدمی برداشته‌اند؟ بانك فقط براي اين است كه مرتب نرخ بهره را افزايش دهد تا مردم دارايي‌هاي‌شان را بياورند و به بانك بدهند. خوب با اين وجوه چه كرده‌ايد؟ گزارش بدهيد! فقط بمباران فرهنگي كرده‌ايد.

مثلاً بانك ذهنيت جامعه را كم كم به نرخ سود 20 درصد مي‌برد و لذا تورم بايد بالاي اين باشد! از اين قبيل كارها كه ذهنيت‌ها و فرهنگ را شكل مي‌دهند. چرا؟ چون اين بانك در بطن نظام اقتصادي سرمايه داري ایجاد شده و هدفش تنها تكاثر ثروت است.

حالا اگر نظام سياسي ما كمي ضعيف برخورد كند، اين سيستم سرمايه داري كه در حال شكل گيري است به سرعت در نمايندگان مجلس نفوذ مي كند، وزير و بعد كم كم ریيس جمهور تعيين مي‌كند، اما الان نمي‌توانند چون يك نظام ولايت فقيه قوي داريم كه اجازه نمي‌دهد. آنها تا يك لايه جلو مي‌آيند مي‌بينند به سنگي برخورده اند. طبع قضيه ايجاب مي‌كند كه به دنبال مته‌اي بروند تا سنگ را سوراخ كنند چون اقتضاي قضيه اين است كه بايد در نظام سياسي نفوذ كنند؛ همان طور كه در همه جاي دنيا اين كار را كرده‌اند.

آخرين حرف بوش اين بود كه مسأله ايران و سوريه زمان مي‌خواهد و ما فقط اميدواريم! اميد به چي؟ به شكل گيري نهادها و تغيير در نظام‌هاي سياسي و فرهنگي.

فشاري در نظام اقتصادي احساس مي‌كنم كه به طور طبيعي به دنبال اين است كه در نظام‌هاي سياسي، فرهنگي و اجتماعي تصرفات مبنايي انجام دهد.

افرادي كه فقط به فكر دين و خدا هستند كم‌كم كنار گذاشته مي‌شوند چون آن زيربناي اقتصادي فشارهايي را به وجود مي‌آورد كه نمي‌تواند اين مديران را تحمل كند. اگر بخواهم كمي جلوتر بروم به شما مي‌گويم كمي دوروبرتان را نگاه كنيد، مثل اين كه نسل جديدي از مديران در حال تربيت شدن هستند كه بتوانند خودشان را با اين اقتصاد هماهنگ كنند يعني آن مديران به نظام سياسي فشار بياورند و خداي نكرده متحول كنند! اين همان است كه ریيس جمهور آمريكا مي گويد «اميد»! يعني از طريق مديران نسل جديد اين اتفاق بيفتد.

مبنا را هدف بگیرید

اين جايي است كه بايد خيلي مواظب باشيم. وقتي مي‌خواهيم بانك اسلامي درست كنيم، يك بار مي‌گوييم بانك چيست و چه اجزايي دارد، بعد مي رويم اجزايش را با اسلام تطبيق مي دهيم. ولي يك موقع است كه مي گوييم اين بانك كارش چيست و چه وظيفه‌اي دارد، اصلاً چه نيازي به بانك بوده كه به وجود آمده؟ اين يعني سؤال از فلسفه ايجاد بانك. اين بانك به كساني كه صاحبان ثروت‌اند وام بيشتري اعطا مي‌كند. اگر شما وام مي خواهي بايد پولدار باشي! برويد امتحان كنيد! چند نفر دانشجو برويد به بانكي و بگوييد وام مي‌خواهيد. مدير بانك اول از همه مي‌گويد خوب شما چه داريد؟! شما مي‌گوييد هيچ، فقط جواني و اعتقادات و دانش. مي‌گويد نمي‌شود! اما اگر سه نفر بروند بانك و بگويند يك ميليارد وام مي‌خواهيم و همين برجي كه شما الان در آن نشسته ايد مال ماست، خوب مدير مي‌گويد بفرماييد اين هم وام! اصلاً دو تا وام مي‌دهد.

يكي از شيوه‌هاي رايج در نظام سرمايه داري اين است كه اگر مي‌خواهيد ثروتمند شويد محرومان را هدف قرار دهيد نه ثروتمندان را ! هيچ وقت ثروتمند نمي‌تواند از ثروتمند پول بچاپد، بلكه محرومان را مي چاپند! بنگاه هاي اقتصادي نوعاً كالاها و خدماتي توليد مي‌كنند كه طبقات متوسط متقاضي آن هستند چون بسيار مي‌فروشند و سود زيادي هم مي‌برند. بانك چنين وضعيتي دارد. يعني جايي است كه پس انداز طبقات ضعيف و محروم و مستضعف را مي‌گيرد و به ثروتمندان منتقل مي‌كند تا ثروتمندتر شوند. شما پيش يك فقيه برويد و بدون اين كه نامي از بانك ببريد، بگوييد مي خواهيم سازماني راه بياندازيم كه پس انداز طبقات متوسط و محروم، ثروتمندان را ثروتمندتر كند، ببينيد فقيه چه جوابي مي دهد! آيا مجوز شرعي به شما مي‌دهد؟ اما جواز همين بانك‌ها را مي دهد چون كارشناس نمي‌گويد كه ماهيت اين بانك‌ها چيست. فقط اجزای بانك سرمايه داري را اسلامي مي‌كنند و بعد مي‌گويند بانك، اسلامي شد. وظيفه ما اين است كه روي مبنا كار كنيم.

نمي شود نظام سياسي ما بر مبناي ولايت فقيه باشد اما بانك ما عين بانك خارجي باشد، از اين بدتر اين كه بانك خارجي خودش بيايد و فعاليت كند! بعد هم جشن مي گيريم و مي گوييم اين اولش است، انشالله در آينده بانك هاي خارجي بيشتري خواهند آمد! اگر بانك سرمايه داري بتواند در يك نظام اقتصادي اسلامي تنفس و رشد كند، معلوم مي‌شود كه آن نظام اقتصادي اسلامي اشكال دارد.

حال اگر بخواهيم طوري اين نظام اقتصادي را شكل دهيم كه با نظام سياسي ولايت فقيه سازگار شود چه بايد بكنيم؟ البته اين كاري مشكل است. اگر دولت اقبال كند وعلاقه‌مند باشد، اين اقتصاد اسلامي رشد مي‌كند. دولت، دانشگاه و حوزه بايد با هم همكاري داشته باشند. بايد بين اقتصاد و دين پيوند بزنيم؛ پيوند حوزه و دانشگاه و دولت. چگونه مي توان بين اقتصاد و دين پيوند ايجاد كرد؟ نه تنها بايد دلباختگي به تئوري‌هاي اقتصاد سرمايه داري از بين برود بلكه وقتي راجع به بانك فكر مي‌كنيم بايد همان حالتي را داشته باشيم و از آن جايي تغذيه شويم كه داريم راجع به قول معصوم فكر مي‌كنيم، آن وقت ديدن اين كه تلويزيون مرتباً تبليغ سود بانكي مي كند، دلخراش است. اگر اين تبليغات ممنوع شود تأثير والايي بر تفكر مردم دارد.

مردم بنا به فرهنگ خود اصلاً به اين مسايل كاري ندارند اما ما داريم به زور توي مغز آنها جا مي‌اندازيم! البته مي دانم كه قطعاً دست‌هايي در كار است.

مردمي كه حساب قرض الحسنه اي باز مي‌كنند، انتظار دارند كه اين پولشان درد عده اي را برطرف كند، خوب بانك بايد گزارش دهد با اين پولي كه از مردم گرفته چقدر به مستمندان و فقيران كمك كرده‌است؟ و چگونه؟ چطور بانك‌ها مي‌توانند به جاي انگيزه دريافت و پرداخت بهره، جامعه را در سازندگي و توسعه اقتصادي مشاركت دهند؟

به نظر من بايد در چند حوزه فعاليت‌هاي‌مان را به طور همزمان آغاز كنيم.

۱. در ابتدا بايد كاستي‌هاي نظام غيرالهي را نشان دهيم. تا زماني كه اين نظام اقتصاد سرمايه داري خودش را موجه نشان مي‌دهد، اين خطر همواره وجود دارد. اين كاستي‌ها دو وجه دارد: يكي تعارض‌ها و تناقص‌هايي كه در خود اين نظام سرمايه داري وجود دارد. در اين نظام چيزي به نام عدالت و انسان محوري و رشد در مسيري كه خدا خواسته مطرح نيست. بايد با شناخت و آگاهي از اين نظام اقتصاد متعارف و سرمايه داري، به اين سؤال‌ها پاسخ داد. اگر اقتصادسنجي يا بانكداري يا توسعه درس داده مي شود، نقد آن هم گفته شود. از همين اقتصاددانان غرب هم كتاب‌هايي در مورد نقد اين مباحث و محدوديت‌هاي كاربرد آن در كشورهاي در حال توسعه هست.

۲. مسأله بعد اين است كه در تنظيم امور اقتصادي مسلمين، معيارهاي الهي و اسلامي خودمان را همواره مدنظر داشته باشيم، نخست حقيقت مسايل اقتصادي را در اختيار فقيه قرار دهيم و سپس از او فتوا بخواهيم.

اگر دلباخته معصومين عليهم السلام باشيد نگران اين بانك‌ها هستيد، ولي اگر دلباخته فيلسوفان و اقتصاددانان غربي باشيد و به آن‌ها افتخار كنيد ديگر اين بانك برايتان مهم نيست و مي‌گوييد بايد نظام سياسي، خودش را با اقتضاي بانك تطبيق دهد، تا جايي كه نهايتا مي‌گويند بايد دين را هم تغيير داد! پس اساس كار به خودمان برمي گردد كه دغدغه دين داشته باشيم. بانك را كه مي‌خوانيد فلسفه بانك را هم بخوانيد.

۳. كار بعدي اين است كه مبنا و فلسفه اين تنظيمات اقتصادي را در چارچوب مختصاتي به نام احكام قرار دهيم. ببينيد هر چيزي مختصاتي دارد. ما مختصاتي داريم به نام احكام الهي، مباني و اصول. بايد مباني و فلسفه نظام اقتصادي با مختصات احكام سازگاري داشته باشد، احكامي كه فقها استنباط كرده اند.

متأسفانه در بسياري موارد فقه نظر به اجزا مي‌كند. ما بايد به مراحلي برسيم كه بتوانيم «نظام سرمايه داري» را موضوع اجتهاد قرار دهيم؛ يعني جايي كه فقه به كل نظر مي كند. آيا فقه مي‌تواند به اين مرحله برسد؟ البته فكر مي‌كنم كه مسأله حساسيت زيادي دارد چون امكان خطرات ديگري وجود دارد. البته اين فرضيه را نيز نبايد فراموش كرد كه همين فقه كافي است. چون اين فقه مي‌تواند به همه مسايل پاسخ شرعي بدهد، به شرط آنكه مسأله را درست مطرح كنيم. به عنوان مثال، آيا صادرات نفت ما مصداق سلطه كفار بر مسلمين نيست؟ آمريكا توپ و تانك خودش را به چه منظوري آورد و درعراق پياده كرد؟ غير از امنيت عرضه نفت خام به جهان سرمايه داري؟! ما به دنياي استكبار نفت مي دهيم، آن‌ها صنعت‌شان را رشد مي‌دهند و ابزار سركوب‌شان را تقويت مي‌كنند و در عوض به ما دلار مي‌دهند و ما با آن دلارها، بيشتر خودمان را به اجناس آنها وابسته مي‌كنيم! پس با اين صادرت نفت، هم مستكبرين وكفار را تقويت كرده‌ايم و هم اقتصاد خود را به آنها وابسته كرده ايم. آيا كسي تاكنون اين مسأله را به اين نحو پيش فقيه مطرح كرده‌است؟

۴. حرف آخر اين كه وظيفه اقتصاد اسلامي اين است كه طبقات پايين را بالا ببرد، تا هر جا كه استعدادش را داشته باشد. الان مي بينيم كه با اين نظام سرمايه داري چقدر شكاف در جهان زياد شده و اين شكاف، نظام سرمايه داري را با بحران مواجه خواهد كرد. ما نمي خواهيم افراد ثروتمند را فقير كنيم بلكه مي خواهيم افراد فقير را بالا بكشيم كه در نهايت موجب رشد و توسعه اقتصادي و توانگري كليه طبقات اجتماعي است. كدام يك از تئوري‌هاي اساسي اقتصاد سرمايه داري محور اصلي بحث خود را عدالت و رشد طبقات محروم قرار داده است؟

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.