تریبون مستضعفین- مطلب ذیل پاسخ محمدحسین بدری به سرمقاله وحید جلیلی در شماره 56 نشریه راه است که برای تریبون مستضعفین ارسال کردهاند.
دوست بزرگوار و برادر گرامی،
جناب آقای جلیلی؛ سردبیر محترم ماهنامه «راه»
خیلی وقت پیش میخواستم وجیزهای بنویسم درباره اینکه وقتی از نگاه «جبهه»ای به موضوع فرهنگ حرف میزنیم، لابد منظومهای از فرهنگ و هنر و ادبیات انقلاب اسلامی مورد نظر است که در آن، هر گوشهای و کسی و جمعی که کار کند، رشد میکند و باقی میماند و هرکه به استراحت مشغول شود، درمیماند و از بین میرود. یعنی ممکن است بچههای مسجد جامع ایذه یا فلان کانون فرهنگی در خرمآباد یا دو معلم مدرسه در روستای اسماعیلآباد خاش، یا مسجدی در مشیریه تهران بیشتر از فلان نهاد و بنیاد فرهنگی مرکزی به کار بیایند و محصول تولید کنند.
همین هم مایه حیات «جبهه» فرهنگ انقلاب خواهد بود. اما همزمان آسیبی هم متولد میشود. که کسانی دندان این حرفها و جرأت منجر به آن را بشمارند و راه کار و کاسبی یاد بگیرند. یعنی نکند جماعتی به جمع این «جبهه» اضافه شوند که بیشتر از کار و فرهنگ و انقلاب، به خودشان، به خود خودشان فکر کنند و در این بساط، فقط مصرفکننده باشند؛ اسمی و رسمی و رزومهای و پروژهای و پیدا کردن و تکرار چند جمله از امام و رهبری و سیدآوینی هم که سخت نیست. خدا برکت بدهد.
غرض، متن مفصلی شد با هزار هشدار و زنهار و آسیبشناسی و نقد و کذا. که صرافت ارسال و انتشارش به بهانه¬ای از میان رفت.
حالا سرمقالهای نوشتید درباره نسل جدیدی از تنبلها و کارنکنها که البته بهسرعت جا میافتند و دیگران را از هرجور کار کردنی پرهیز میدهند. در روزگار نوجوانی ما، آدمهایی پیدا میشدند که میگفتند برای فهمیدن و سواد داشتن و گفتن و اینجور کارها، باید بخوانید. باید شب و روز دیوانهوار بخوانید و ببینید و یاد بگیرید، تا بتوانید «کار» درستی انجام دهید. اما حالا جماعتی پدید آمدهاند که فکر میکنند – و تبلیغ میکنند- که نیازی به «خواندن» نیست. چون «کار» موضوعیت ندارد.
یعنی این گمان کم و بیش وجود دارد که برای «فهمیدن» و «کار کردن» میشود کسانی را استخدام کرد و این مدیریت بر آنهاست که هنر میخواهد. اگرنه «کار فرهنگی» که میدانید، خودمان در آن اوستاییم!
تا اینجا عیبی ندارد. کسانی کار نکنند و خدا پدرشان را بیامرزد که مزاحم دیگران نباشند. اما خیلی جدی، در جلسهها و اردوهایی، کلاسهایی برگزار میشود که «حرف زدن» درباره یک کار را به جوانترها آموزش میدهند. درباره کارهایی که باید در «آینده» بشود و از آن مهمتر، درباره کارهایی که دیگران کردهاند.
قبل از آنکه جوانی تواضع زانو زدن و خواندن یک کتاب خوب را پیدا کند، حرفهایی را – گاهی سر کلاس- یاد میگیرد که باید «برای گفتن» داشته باشد و در این معرکه، خود «خواندن» هم به باد میرود. کار کردن و تولید و ساختن پیشکش.
این، به رسمیت شناختن تنبلی فراگیر از سوی آدمهایی است که این خصلت دوستداشتنی را به دیگران هم منتقل میکنند. اما جسارتاً گمان نمیکنم این مشکل به نقص در فهم موضوع مربوط باشد. اگر نه پیدا کردن ضرورتهای فرهنگی به اشاره بزرگترهای فرهنگ و هنر انقلاب که ممکن است، نیست؟
گفتن حرفهای کلی و مبهم، غیر از آنکه تقریبا کسی از آن سر درنمیآورد و طبعاً قابل ارزیابی هم نیست، ضرورت «کار» کردن را هم از بین میبرد. تنبلی فراگیر اهالی «حرف»، کمکم به جوانترها هم منتقل میشود و کار گره میخورد.
در این معرکه، معلوم است که شناخت وهمی از کابالیستها و شیطانپرستهای فرضی و فراماسونهای فلان لژ پنجاه سال پیش یا بیست هزار کیلومتر آنطرف دنیا، از دانستن اهمیت و مصداقهای فرهنگ و هنر انقلاب بیشتر میشود و هرکس به این شریعت پلاستیکی مومن نباشد، به سادهلوحی برابر توطئه همجنسبازهای کلوپهای شبانه متهم میشود. چرا نشود؟
واحدهای «حرفهای قلمبهسلمبه» و «آیندهپژوهی» و «غربشناسی»، گوشه و کنار نهادهای فرهنگی و شبهفرهنگی، مثل «مشاور امور زنان» و «معاونت راهبردی» ایجاد میشوند و جماعتی را به خود مشغول میکنند.
توی این وضعیت، امید سربازهای صف «جنگی که هست» به همان بچههای مسجد امامحسن(ع) مشیریه و کانون فرهنگی مبشر صبح خرمآباد و مسجد جامع ایذه و بچه های مسجدی در جیرفت، بیشتر از ستادهای برنامهنریز و جریاننساز و سیاستنگذار فرهنگی است که اهالی فرهنگ و هنر و ادبیات انقلاب را محاصره کردهاند.
ما كه هر چي زور زديم نه موضوع را فهميديم و نه نقد آن را!!!
نكند براي نقد حرف هاي قلمبه بايد از حرفهاي مبهم و قلمبه استفاده كرد؟
شما به شناخت فراماسونری خیالی ادامه بده
زیاد هم زور نزن :)
اذیت میشی
نميشد ساده تر بگيد؟ البته شايد براي ما ننوشتين!
اخوی کجایید؟
کامنت ها را دیدید؟
امت حزب الله با اجازه تان گلابی تر از این ها تشریف دارند این نه گناه این فرزندان است بلکه بخاطر امثال ماست که چندین سال خودمان را جلو دار دانستیم و بجای اینکه دید بدهیم و راه نشان دهیم امثال جناب سراج عزیز را آوردیم تا از مکالمات محرمانه بگوید و وظیفه مان در انتخابات های زودگذر را تببین کنند دریغ از تبیین زندگی و نبرد حق و باطل!
امروز هم این روضه خوانی ها فایده ی چندانی ندارد اگر ما مرد باشیم بجای این حرفها “باید جمع بشویم و برای فرزندان حزب الله در هر جایی که هستند از کانون های مساجد روستایی گرفته تا بسیج دانشجویی محتوا طراحی کنیم” حتما دیده اید بسیجی هایی را که ول می چرخند در پایگاه ها به امید اینکه بتوانند کمکی کنند حساب آنها را از ما خواهند کشید پس به جای نق زدن می توان چاره کرد!
به نام خدا
خدمت آقای تهرانی و بقیه دوستان عرض می کنم که نادیده گرفتن دسیسه ها و توطئه فرماسونرها و صهیونست جهانی به بهانه خیالی بافی و … ساده انگاری بیش نیست ، البته نباید وجود کارفرهنگی را در شکل دهی شخصیت جوانانی که در برابر هرگونه تهاجم فرهنگی صهیونیست ها واکسینه شده است نادیده گرفت ، ولی باید این نکته را در نظر گرفت که همین موضوعات حوزه فرماسونری به خاطر جذابیتشان تعداد زیادی از جوانان را با توطئه دشمن از گذشته تا حال آشنا کرده و با زدن تلنگری هرچند ناقص به ذهن جوان، او را ترغیب به مقابله با این توطئه ها از حوزه انقلاب اسلامی (به عنوان تنها طلایه دار مبارزه با صهیونیست) کرده است. که بنده شخصا موارد زیادی از جوانانی که تنها با تحقیق در زمینه فرماسونری و توطئه آنها به حقانیت انقلاب پی برده و راهی برای آشنایی ومبارزه آنها با حوزه های کلان تر جنگ نرم باز شده است .