رضا عدالتیپور – سرانجام انتخابات لیبی به پایان رسید و اگرچه شورای انتقالی اعلام نتیجهٔ نهایی را به اواخر هفتهٔ جاری موکول کرد اما شمارش آرا در روز پنجشنبه نشان داد لیبرالهای لیبی با نام ائتلاف گروههای ملیگرا متشکل از ۶۵ حزب، به رهبری «محمود جبرئیل» نخستوزیر منتخب شورای انتقالی توانستند نسبت به جریانهای دیگر توفیق بیشتری کسب کنند. از زمان آغاز بیداری اسلامی تا کنون تمام جریانها و تحولات پدید آمده در کشورهایی که تحت تأثیر این روند اسلام خواه قرار گرفتند به نوعی با انتقاد از روند گذشته با درصدهای متفاوت در جبههٔ مقاومت قرار گرفتهاند.
تا پیش از اعلام نتایج نیز انتظار میرفت احزابی که مسئلهٔ اسلامگرایی را در رأس شعارهای خود قرار دادهاند به مانند تونس و مصر به پیروزی قاطعی دست یابند. اما آنچه که روز پنجشنبه از سوی شورای انتخابات این کشور مطرح شد، نشان داد باز هم میتوان از لیبی به مانند دوران سرهنگ «قذافی» شاهد اخبار خیره کننده بود. در تحلیل نتیجهٔ انتخابات و آنچه غربیها از آن به عنوان طرحی نو در روند بیداری اسلامی یاد میکنند باید متذکر شد در شانزدهمین کشور وسیع دنیا که تنها ۶. ۵ میلیون جمعیت دارد، ۹۷ درصد مردم پیرو دین اسلام هستند و بالطبع نمیتوان آنچنان که هجمهٔ رسانههای غربی پیروزی ائتلاف ملیگراها را پیروزی سکولارها قلمداد میکنند، به این امر باور داشت که به راستی جریانهای اسلامی شکست خوردهاند و دولت آینده دولتی بر پایهٔ قواعد سکولاریسم آن چنان که در ترکیه و دیگر نظامهای غربی شاهد هستیم، خواهد بود.
اما اینکه چرا جریانهایی که برند ملیگرایی به رهبری لیبرالها را به عنوان نماد انتخاباتی پوسترهای خود داشتند توانستند حائز اکثریت آرا شوند باید در این چند نکته دید که رهبر این ائتلاف بزرگ از شخصیتهای شناخته شدهٔ پیش و پس از انقلاب است و توانسته با ارائهٔ یک چهرهٔ علمی و متخصص از خود در هر دو دوره، نظر برخی نخبگان و عامه را به خود جلب کند، پس طبیعی بود که لیبرالها بتوانند حول این شخصیت برجسته در افکار عمومی به ائتلاف منسجمی برسند.
چنان که عنوان شد، ۹۷ درصد جامعهٔ لیبی مسلمان هستند و حتی محمود جبرئیل رهبر لیبرالها نیز همواره خود را مسلمان عامل به فرایض مطرح کرده، به همین دلیل موضوع اسلامگرایی در برابر جریان ضددین آن چنان که در دیگر جوامع میان احزاب پیداست در لیبی مشاهده نمیشود، اما نحوهٔ نگاه متفاوت به اسلام از سوی احزاب سلفی که خود را آشکارا وامدار وهابیون عربستان میدانند در برابر جریان سیاسی اجتماعی اخوان که بیش از ۸۰ سال سابقهٔ فعالیت در مصر و دیگر کشورهای عربی را دارد و توانسته به تفکری مبتنی بر یک جامعهٔ مدنی مبتنی بر احکام مترقی اسلام دست یابد، علت اصلی نبود ائتلاف میان اسلامگرایان بود. به نوعی میتوان گفت اخوانیها نهادینه کردن احکام اسلام را بر منافع گروهی ترجیح دادند و به این علت از اتحاد با بنیادگرایان سلفی سر باز زدند.
این امر سبب شد آرای طرفداران جریانهای اسلامی شکسته شود و به نوعی لیبرالها توانستند از نبود ائتلاف اسلامخواهان بهره ببرند. به نظر میرسد در این مورد میتوان مسئلهٔ نبود ائتلاف را به سود اسلام خواهان تلقی کرد چراکه وجود دو عقیدهٔ کاملاً متضاد در رأس هرم قدرت سبب خواهد شد تا هزینهٔ آزمون و خطا در سیستم افزایش یابد و البته آنچه مسلم است بر پایهٔ منافع کلان جهان اسلام منافع مسلمانان نباید قربانی اختلاف نظر قدرتمندان شود.
به هر حال شاید بتوان توفیق نیافتن سلفیها در دستیابی به قدرت را در کشوری که هنوز قبایل در شرقی و جنوبی خواستار جدایی و تجزیهٔ لیبی هستند امری مبارک قلمداد کرد که این مهم طبعاً مرهون نگاه عملگرا و کارشناسانهٔ جریان اخوان به مسئلهٔ قدرت است. یکی از نکات مثبت انتخابات برای مسلمانان میتواند پایان کار «عبدالکریم بالحاج» مبارز عرب افغانی باشد که پس از مرگ بنلادن با ترک افغانستان و حضور در کشورش از راه حمایت مالی قطر، فرماندهی برخی گروههای شبه نظامی را عهدهدار شده است و با تشکیل حزب «الوطن» قصد داشت در قدرت بماند که البته این امر میسر نشد.
اینکه چرا حزب «عدالت و سازندگی» که از آن به عنوان شاخهٔ لیبی اخوان یاد میشود، نتوانست رقیب جدّی برای لیبرالها باشد به این علت است که نخست مشارکت ۶۰درصدی مردم در انتخابات یک کشور انقلابی علیرغم آنکه برخی رسانههای داخلی و خارجی آن را گام محکم و منسجمی قلمداد کردند، نمیتواند چندان مورد تأیید اهل فن قرار گیرد و این نبود مشارکت بالای مردم نشان از نبود ساختارهای لازم برای برگزاری انتخابات است، چراکه نحوهٔ تقسیمبندی سهمیهٔ کرسیها و تبعیض صورت گرفته نشان داد شرقیها سهم کمتری در پارلمان خواهند داشت و از آنجا که شرق و غرب لیبی از نظر نگاه به مسائل دارای دو دید متفاوت هستند، شرقیها در عمل انتخابات را تحریم کردند و این منجر به کاهش رأی اسلامگرایان شد اما غربیها به واسطهٔ زندگی در شهرهای ساحلی مدیترانه لیبرالها را تأیید میکنند و شاید این تفاوت نگاه در مشارکت و نبود مشارکت نیز سبب ریزش رأی اخوانیها شده است.
دیگر دلیل توفیق لیبرالها را نیز میتوان استفاده از ابزارهای رسانهای آنان و حامیان غربیشان دانست که آن طور که باید در اختیار اخوانیها نبود و آنها تنها توانستند طی اندک زمان تأسیسشان در لیبی صرفاً به تبیین افکار عمومی نسبت به دوری از سلفیها اقدام کنند. اما آیندهٔ لیبی را حول ۳موضوع اساسی میتوان بررسی کرد و اینکه نخست اگرچه لیبرالها انتخابات را به سود خود به پایان بردند اما نتوانستند اکثریت آرای کرسیهای پارلمان را به دست آورند چراکه بر پایهٔ قانون انتخابات از ۲۰۰ کرسی ۱۲۰ کرسی متعلق به نامزدهای مستقل است و تا زمانی که این نامزدها در قالب فراکسیونهای داخلی ائتلاف نکنند نمیتوان هیچ حزبی را پیروز اصلی انتخابات دانست.
چرا که در حال حاضر لیبرالها برای رسیدن به اکثریت نسبی نیازمند ائتلاف با ۴۵ تا ۵۵ نمایندهٔ مستقلاند که اگر این نمایندگان با حزب عدالت و سازندگی وارد ائتلاف شوند میتوان شاهد پیروزی جریان اسلامخواهان لیبی در پارلمان بود. دوم اینکه بر پایهٔ نظر شورای انتقالی درست یک روز قبل از انتخابات که با هدف افزایش مشارکت مردمی صورت پذیرفت، پارلمان حاضر صرفاً مسئولیت تعیین قوهٔ مجریهٔ جدید را دارد و تدوین قانون اساسی به عهدهٔ مجمع ۶۰ نفرهای خواهد بود که ۲ ماه آینده طی یک انتخابات همگانی انتخاب خواهند شد پس این نیز دلیلی خواهد بود تا نتوانیم پیروزی لیبرالها را آن طور که باید جدّی بگیریم.
اما مهمترین نکته شاید مسئلهٔ امنیت در آیندهٔ لیبی است که اکنون بیش از هر امر دیگری مهم جلوه میکند. در لیبی هنوز افراطیون و طرفداران کلنل مخلوع دست از اسلحه نکشیدهاند و جنوب این کشور مأمنی شده برای تروریستهای «الشباب» و «القاعده» که در فکر جدا کردن نواحی جنوب لیبی از قسمتهای مرکزی هستند. این مسئله البته در بنغازی و بریقه به شکل فدرالیسم نیز مطرح شده که گویا شدت کمتری دارد. در هر حال دولت آینده برآمده از نظر نمایندگان چه لیبرال و چه اسلامی نیازمند همکاری با تمام قبایل و جریانهایی است که میتوانند در آیندهٔ امنیت و اتحاد لیبی واحد مشارکت داشته باشند.
Sorry. No data so far.