«جواد منصوری» را کمتر مبارزی است که نشناسد. او فعالیت سیاسی خود را از زمانی که محصل بود آغاز کرد. ادوار طولانیمدتی را زندانی بود. پس از پیروزی انقلاب، توانست اولین فرماندهٔ سپاه لقب بگیرد. پس از اندک زمانی، به وزارت امور خارجه راه یافت و در دوران طولانی جنگ در سمت معاونت وزیر خدمت کرد. از این رو، در خصوص مباحث مربوط به پایان جنگ و قطعنامه، او یکی از افرادی است که اطلاعات خوبی در اختیار دارد. نباید فراموش کرد که بخش بزرگی از مجموعهٔ فعالیتهای کشور در طول جنگ بر عهدهٔ وزارت خارجه بود که البته پس از اتمام جنگ با قدردانی رهبر معظم انقلاب همراه شد. آنچه در زیر میخوانید مصاحبهای با «دکتر جواد منصوری» پیرامون قطعنامهٔ ۵۹۸ است.
جناب آقای منصوری، لطفاً فضای حاکم بر کشور را در زمان پذیرش قطعنامه توصیف کنید.
در تیر ۱۳۶۷، به دنبال شرایط ویژهای که در جنگ به وجود آمد، ابتدا تصور میشد که امکان ادامهٔ جنگ تا رسیدن به اهداف تعیینشده وجود دارد و به این دلیل اصرار بر ادامهٔ جنگ بود. قطعنامهٔ ۵۹۸، حدود یک سال قبل از پذیرش آن از سوی ما، به تصویب شورای امنیت سازمان ملل رسیده بود و میتوانست در زمانی که موقعیت ما بهتر بود، برای ما دستاورد بهتری داشته باشد و ما در برخورد با مسئلهٔ جنگ از موضع قدرت کار را به پایان برسانیم، ولی در شرایطی قرار گرفتیم که در واقع به دلایل مختلف، از جمله نبود امکانات و فشار فوقالعادهٔ عراق و آمریکا، ادامهٔ جنگ برای ما مقدور نبود.
آمریکا در خلیج فارس به اشکال مختلفی کار را بر ما بسیار سخت کرده بود. نمونهاش قضیهٔ سقوط هواپیمای غیرنظامی ما با حدود ۳۰۰ سرنشین در ۱۲ تیر ۶۷ بود. این مسئله طبیعتاً نشاندهندهٔ عزم جدی غرب برای پایان دادن به جنگ و جلوگیری از رسیدن ما به اهداف تعیینشده بود.
سرانجام در روز ۱۶ تیر، با نظر امام (رحمت الله علیه) جلسهای در دفتر ریاست جمهوری تشکیل شد. اتفاقاً در آن زمان آقای دکتر ولایتی، به عنوان وزیر امور خارجه، برای شرکت در جلسهٔ فوقالعادهٔ شورای امنیت سازمان ملل، که به منظور رسیدگی به قضیهٔ سقوط هواپیما تشکیل شده بود، در نیویورک بودند. در آن روز از ریاست جمهوری خواستند که آقای جواد لاریجانی، معاون امور بینالملل، در جلسه شرکت کنند.
در آن جلسهٔ بسیار طولانی، ابتدا این نظریه مطرح شد که الجزایر به عنوان میانجی وارد شود که البته این نظر رد شد. پس از آن پیشنهاد میانجیگری کنفرانس اسلامی هم پذیرفته نشد و سرانجام قرار بر این شد که مستقیماً خودمان از طریق سازمان ملل وارد کار بشویم و اجازهٔ سوءاستفاده به دولت دیگری را ندهیم. از این رو، قرار شد که ما رسماً پذیرش قطعنامه و همچنین اعلام آمادگی برای همکاری در اجرای قطعنامه را به دبیرکل سازمان ملل اعلام کنیم و به این ترتیب مقدمات آتشبس را فراهم آوریم.
ساعت ۱۰ شب همان روز، جناب آقای ولایتی از نیویورک به تهران بازگشتند و در فرودگاه تهران به ایشان گفته شد که چنین جلسهای بوده و چنین تصمیمی گرفته شده است. آقای ولایتی حدود ساعت ۱۱ به منزلشان رفتند و همان موقع با تمام معاونین وزارت خارجه تماس گرفتند که به منزل ایشان بروند تا جلسهٔ فوقالعادهای تشکیل شود.
در آن جلسه ما مسئله را به طور مفصل بررسی کردیم و در نهایت قرار شد که آقای محلاتی، نمایندهٔ ایران در سازمان ملل، طی یادداشتی رسمی به آقای خاویر پرز دکوئیار، دبیرکل سازمان ملل، اعلام کند که ما قطعنامهٔ ۵۹۸ را پذیرفتهایم و آمادگی اجرای آن را داریم و به این ترتیب منتظر میمانیم تا آقای دبیرکل موضوع را برای چگونگی اجرا رسماً اعلام کند. بعد از این قضیه، یکی از مسائلی که مطرح شد این بود که آیا اعلام کنیم قطعنامه را پذیرفتهایم یا نه؟ با توجه به شرایط داخلی کشور، این مسئله برای ما بسیار سنگین بود. از سویی دیگر، اگر ما این موضوع را اعلام نمیکردیم، قطعاً دیگران خبر آن را منتشر میکردند.
به علاوه این مسئله چیزی نبود که ما بتوانیم آن را مخفی نگه داریم، چرا که بالاخره باید درگیریهای درون جبههها را متوقف میکردیم. لذا قرار شد که پذیرش قطعنامه را اعلام کنیم. به این ترتیب، در بخش اخبار ساعت ۱۴ روز ۱۷ تیرماه، برای اولین بار این خبر اعلام شد و در صدر اخبار جهان قرار گرفت. برای ایران هم خبر بسیار مهمی بود و به نوعی مردم و رزمندگان شوکه و نگران شدند.
با توجه به اینکه امام (رحمت الله علیه) در تاریخ ۲۹ تیر ۱۳۶۷ فرمودند: «من تا چند روز قبل معتقد به همان شیوهٔ دفاع و مواضع اعلامشده در جنگ بودم و مصلحت نظام و کشور و انقلاب را در اجرای آن میدیدم، ولی به واسطهٔ حوادث و عواملی که از ذکر آن فعلاً خودداری میکنم و به امید خداوند در آینده روشن خواهد شد…» آیا این حوادث و عوامل همان فشار جامعهٔ جهانی بود یا اینکه در داخل هم مسئلهای وجود داشت؟
قطعاً فشار دولتها و سازمانهای بینالمللی وجود داشت؛ در این موضوع تردیدی نیست، ولی در داخل هم عدهای به طور جدی معتقد بودند که ادامهٔ جنگ به نفع ما نیست، منتها تفکر غالب ادامهٔ جنگ بود. گروههای مخالف، مثل نهضت آزادی، چندین بار رسماً گفته بودند که باید قطعنامه را بپذیریم، اما کسانی که در مجموعهٔ نظام بودند علناً چنین موضوعی را مطرح نمیکردند. هرچند ممکن بود به صورت شخصی و خصوصی این نظر را داشته باشند، ولی سیاست کلی ادامهٔ جنگ بود.
زمانی که ما قطعنامه را پذیرفتیم، طبیعتاً بخشی از اجرای قطعنامه مربوط به دستگاه دیپلماسی، وزارت امور خارجه و استفاده از اهرمهای فشار میشد. سؤال اول این است که ما چقدر قدرت داشتیم و آیا به قدرت خودمان اشراف کامل داشتیم؟ و سؤال دوم اینکه با وجود داشتههایمان، چقدر توانستیم در اجرای تکتک بندهای قطعنامه موفق عمل کنیم؟
معمولاً در مذاکرات سیاسی و بینالمللی، دولتها به دقت شرایط موجود در کشور را زیر نظر میگیرند و بر اساس آن شرایط در مذاکرات و اقدامات بعدی عمل میکنند. دولت عراق تصورش این بود که وضعیت داخلی ایران باثبات و مستحکم نیست و لذا میتواند در مذاکرات نظرات ایران را نادیده بگیرد، موانعی برای اجرای قطعنامه ایجاد کند، برای ایران تعهداتی به وجود بیاورد و حتی از زیر بار اجرای تعهدات خودش شانه خالی کند. تصور دولت عراق این بود که ما نمیتوانیم کاری انجام دهیم. به همین دلیل، در حدود ۲ سال، عراقیها به جز قضیهٔ آتشبس، که آن هم به شکل خاصی بعد از قضیهٔ مرصاد اجرا شد، بندهای دیگر قطعنامه را اجرا نکردند. عقبنشینی به مرزها، مبادلهٔ اسرا، بررسی آغازکنندهٔ جنگ و بحث خسارت جنگ بندهایی از قطعنامه بودند که عراق هیچ کدام از آنها را اجرا نکرد تا اینکه قضیهٔ اشغال کویت و جنگ غرب علیه عراق پیش آمد و طبیعتاً شرایط ما و عراق عوض شد.
در آن شرایط بود که عراق ۱۸۰ درجه مواضعش را تغییر داد تا آنجا که حتی زودتر از اینکه ما آمادگی داشته باشیم اسرایمان را سر مرز تحویل بگیریم، آنها اسرا را لب مرز میآوردند، در حالی که قبلاً به هیچ عنوان حاضر به انجام این کار نبودند. اولین گروه اسرا در تاریخ ۲۶ مرداد ۱۳۶۹، یعنی ۲ سال پس از پذیرش قطعنامه، وارد مملکت شدند. بنابراین بحث مذاکرات قطعنامه تابعی از شرایط بود.
قبل از آزادسازی اسرا، صدام نامههایی برای آقای هاشمی رفسنجانی فرستاد و با توجه به شرایط جدید، اعلام کرد که ما قرارداد ۱۹۷۵ را پذیرفتهایم و حاضریم به مرزهای قبلی برگردیم و مبادلهٔ اسرا و مفاد دیگر قطعنامه را اجرا کنیم. به این ترتیب، تقریباً همهٔ کارهایی را که ۲ سال قبل از آن باید انجام میدادند انجام دادند. البته در بخش مبادلهٔ اسرا طرف ایرانی معتقد بود که عراقیها صادقانه عمل نکردهاند، ولی عراقیها زیر بار نرفتند و معتقد بودند تمامی اسرا را تحویل دادهاند.
قطعاً سفرای ما در سایر کشورها و همچنین خود وزارت خارجه میتوانستند در مجامع بینالمللی بلندگوی کشورمان باشند. وقتی صدام در عمل به قطعنامه تعلل کرد، ما چقدر از ظرفیتهایمان برای دستیابی به حقوقمان استفاده کردیم؟
الحق ما تلاشهای زیادی کردیم. این تلاشها آن قدر زیاد بود که بعد از عملی شدن قطعنامه، مقام رهبری نامهای به وزارت خارجه نوشتند و صریحاً، به خاطر تلاشهای وزیر و دستاندرکاران وزارتخانه در جریان جنگ و به خصوص اجرای قطعنامه، از آنها تشکر کردند. این نشاندهندهٔ اهمیت کاری است که وزارت خارجه انجام داده بود.
در آن زمان دبیرکل سازمان ملل چندین بار این موضوع را مطرح کرد که ما از عراقیها دعوت میکنیم تا پایبندی خودشان را به قطعنامه نشان بدهند. او در همین راستا چندین بار به تهران و بغداد سفر کرد، ولی معمولاً حکومتهایی مثل صدام به هیچ یک از قوانین و مقررات دوجانبه، منطقهای و بینالمللی عمل نمیکنند، همان طور که قذافی، مبارک و سیاستمداران اسرائیل هیچ کدام در طول دوران کاریشان به موازین بینالمللی عمل نکردهاند.
بالاخره ما در دنیا مواضعی داشتیم که فارغ از مثبت یا منفی بودن آنها، برای مردم منطقه جذاب بود. عقبنشینی ما در مقابل فشارها در میان مردم منطقه چه بازخوردی داشت؟
مردم منطقه خیلی خوشحال بودند از اینکه میدیدند ما مقاومت میکنیم و با شعار اسلامی در مقابل مجموعهای از دولتها ایستادهایم و هدف نهاییمان سقوط صدام است. قطعاً آنها مثل ما راضی نبودند جنگ به این شکل پایان یابد، ولی ما ندیدیم که چنین چیزی را علناً ابراز کنند. همان زمان به صورت جستهوگریخته بعضاً به ما میگفتند که ایکاش جنگ را ادامه میدادید و ایکاش این جنگ منجر به سقوط صدام میشد. صدام مظهر دولتی فاسد، وابسته و ضداسلام بود و این را مسلمانان میدانستند.
پس از اتمام هر جنگ، وضعیت کشور بسیار حساس میشود. در ایران، پس از اتمام جنگ، حضرت امام خمینی (رحمت الله علیه) در تیر ۱۳۶۷، در ادامهٔ سخنانی که به مناسبت سالگرد حج خونین ایراد نمودند، هشدارهایی راجع به ایران پس از پذیرش قطعنامه دادند. ایشان با اشاره به ورود به امتحان جدید الهی، مردم و مسئولان را از بازگشت قاعدین به صحنه بر حذر داشتند و این جماعت را این گونه توصیف کردند: «آنهایی که در این چند سال مبارزه و جنگ به هر دلیلی از ادای این تکلیف بزرگ طفره رفتهاند و خودشان و جان و مال و فرزندانشان و دیگران را از آتش حادثه دور کردهاند…» به نظر شما اولاً این هشدار امام (رحمت الله علیه) عمومی است یا میتوان مصداق خطاب آن را در عدهای از مسئولان دید؟ سؤال دیگر اینکه آیا ما واقعاً توانستیم به این رهنمود امام (رحمت الله علیه) عمل کنیم یا در نهایت آن قاعدین نفوذ کردند؟
جریانهای فرصتطلب هنرشان این است که در هر شرایطی سعی میکنند، برای خودشان و خانوادهشان، حداکثر فایده را ببرند. این مسئلهٔ جدیدی نیست و تنها در ایران نبوده است، بلکه در همه جای دنیا بوده و هست و خواهد بود. اما کسانی که مسئول، مؤمن و مخلص هستند باید با آگاهی و هشیاری از فرصتطلبیها و سوءاستفادهها جلوگیری کنند. برای نمونه، در الجزایر از ۹ میلیون جمعیت کشور یک میلیون نفر در جنگهای انقلابشان شهید شدند.
ملت الجزایر واقعاً فداکاری عظیمی برای کسب استقلالش کرد، ولی دیدیم که بعد از پیروزی انقلاب، آرامآرام تحصیلکردههای غرب پستها را گرفتند و نظامی سکولار و متمایل به غرب را آرامآرام جا انداختند و کار را به جایی رساند که وقتی یک جنبش اسلامی از طریق قانونی در انتخابات رأی آورد، قتل عام شدند. این اتفاقها در کشورهای دیگر هم افتاده است.
در ایران هم با وجود اینکه امام (رحمت الله علیه) خیلی دربارهٔ این موضوع هشدار دادند، واقعیت قضیه این است که بعد از جنگ این اتفاق تا حدودی در ایران هم افتاد و آرامآرام عدهای که اصلاً اعتقادی به انقلاب و حکومت دینی نداشتند در جریانات مختلف نفوذ کردند تا جایی که در دوم خرداد سال ۷۶ دولتی روی کار آمد که ماهیتش سکولار بود. اگر به صحبتها، رفتارها و برنامههای اصلاحطلبان نگاه کنیم، میبینیم دقیقاً همین اتفاق افتاد. منتها مجموعهٔ روحانیت شیعی، رهبر انقلاب و همچنین نهادهای انقلاب اسلامی تا حدودی توانستند این جریان را مهار کنند.
البته افرادی از این دست کاملاً از بین نرفتهاند و به همین دلیل بسیاری از مسائل فرهنگی، اداری و مباحثی تحت عنوان مفاسد اقتصادی همچنان ادامه دارند. این مشکلات دقیقاً توسط عواملی به وجود میآیند که مستقیم یا غیرمستقیم به نظام دینی یا ارزشهای انقلاب اعتقادی ندارند و بعضاً ممکن است تمایلاتی به دیگران هم داشته باشند. در سالهای اخیر بعضاً در اشکال مختلف این موضوع دیده شده و عوامل نفوذی توانستهاند در قسمتهای مختلف کارهایی انجام دهند. البته این اتفاقات پیشبینی میشد، ولی عملاً ما نتوانستیم به طور کامل از آنها پیشگیری کنیم.
Sorry. No data so far.