غلامرضا امامی مترجم و نویسنده در نشست بررسی دیدگاه علی شریعتی و جلال آل احمد در برابر غرب که شب گذشته در خانهموزه دکتر شریعتی برگزار شد، اظهار داشت: من زمانی به این خانه آمدم که این خانه، خانه زندهای بود، امروز موزهای زنده شده است و سعی میکنم علاوه بر اینکه با هر دو بزرگوار دوستی داشتم بدون حب و بغض سخن بگویم.
۴ ویژگی مشترک شریعتی و آلاحمد
وی افزود: آدمی که ۱۸ ماه در سلول انفرادی بود پس از ۱۸ ماه به استخوانهای پوسیده او رحم نمیشود و او را ساواکی مینامند. شریعتی و جلال در تبعیض و تکفیر بین دوستان عاشق و دشمنان خشمگین در نوسان هستند.
امامی با بیان اینکه این دو را باید در جغرافیای دوره آنان بررسی کرد که به چه نگاهی به غرب داشتند سخنان آنان وحی منزل نیست و احتیاج به نقد دارد، گفت: جلال و شریعتی هر دو تبار روستایی داشتند و هر دو متولد آذرماه هستند.
وی ابراز امیدواری کرد: بیشتر از آنکه در ایران سالروز مرگ بزرگان و مفاخر کشور گرامی داشته شود، سالروز تولد آنان بزرگ داشته شود و هر دو عمرشان اندک بود و اشتراک دیگر این دو بزرگوار این بود که پدر جلال روحانی متعبد سنتی و پدر شریعتی بر منش عالمان اسلام پایدار بود.
امامی گفت: سومین اشتراک آنان این بود که هر دو به نهضت مقاومت ملی به رهبری محمد مصدق وفادار ماندند و پس از کودتا علیه مصدق، شریعتی زندانی شد.
وی افزود: هر دو فرزند روز بودند و به فرهنگ و ادب فرانسه مسلط بودند و مشخصه دیگر آنان رویارویی آنها با غرب است.
این نویسنده و مترجم سپس با طرح این پرسشها که آیا نگاه آن روز آنان بر شرایط امروز ما حاکم است؟ آیا غرب واحد جغرافیای تاریخی و سیاسی است؟ گفت: آل احمد کتابهای «غربزدگی» و «در خدمت و خیانت روشنفکران» و شریعتی در کتاب «تمدن و تجدد» رهنمودهایی برای ایران ارائه دادند.
وی گفت: در دوران آنان دو تفکر بر جهان سیطره داشت: نخست تفکر سرمایهداری به رهبری آمریکا و دوم تفکر چپ موسوم به مارکسیسم به رهبری اتحاد جماهیر شوروی بود. اما این دو در پی راهی بودند که هویت مردم کشور را حفظ کنند و از سر بغض و عناد سخن نمیگفتند.
آلاحمد بین جریان چپ و دربار، چپ را انتخاب کرد
امامی با اشاره به اینکه شریعتی در نخستین ترجمه خود، ابوذر غفاری را نخستین خداپرست سوسیالیست نامید، گفت: جلال به سنت بازگشت کرد و من روزی از جلال پرسیدم که چگونه با اینکه از خانوادهای مذهبی بوده است به جریان چپ پیوسته که وی جواب داد: میان چپ و دربار باید یکی را انتخاب میکردم و من جریان چپ را انتخاب کردم.
وی گفت: جلال زمانی که همسایه شمالی داشت به خاک ایران طمع میکرد دست از ادامه حمایت از جریان چپ برداشت اما شریعتی به تبار سنتی خویش وفادار ماند و به نهضت مقاومت ملی پیوست به فرانسه رفت اما همچنان از آبشخور پاک اسلام تغذیه میکرد.
نگاه شریعتی به اسلام، نگاهی نو بود
امامی گفت: آل احمد مذهب را میان روشنفکران برد و شریعتی سخن روشنفکران را در میان مذهبیان رواج داد.
وی ادامه داد: عنصر مشترک دیگری که بین شریعتی و آل احمد دو برقرار بود، صدق و صفا بود آنان به آنچه میگفتند باور داشتند و به آنچه باور داشتند مینوشتند و مانند روشنفکران دکان دو نبش باز نکردند و با دروغ و ریا بیگانه بودند.
امامی افزود: شریعتی برای مقابله با غرب به مذهب روی آورد و اسلام را مظهر اعتراض میدانست او دین را برای داد میخواست.
این نویسنده ادامه داد: نگاه شریعتی به اسلام نگاهی نو بود میتوان به آرای او موافق بود یا نبود اما نمیتوان منکر تازگی نگاه شریعتی به دین شد و جلال نخستین نویسندهای بود که زبان گفتار را به زبان نوشتار نزدیک کرد.
شریعتی پرسوز و جلال پرشور بود
وی ادامه داد: شریعتی پرسوز و جلال پرشور بود و سرانجام دل و عشق نجات پیدا کرد و رهایی بیشک باید به آنان به دید شک نگریست. شفیعی کدکنی میگفت: نخستین بار شریعتی مرا با اخوان ثالث آشنا کرد و جلال به من گفت من کتاب خواجه عبدالله انصاری را ۵۰ بار خواندم.
امامی با اشاره به گفته گاندی که میگوید: پنجره اتاق را باز میکنم تا اجازه دهم نسیم وارد اتاق شود اما اجازه نمیدهم سیل ما را ببرد، ادامه داد: کسانی که بگویند ما بر حق هستیم و دیگران باطل هستند، افرادی غافلند که اندیشه حق و هنر را نمیتوانند فروبنشانند.
بیشک امیرکبیر حلقه اتصال شریعتی و آل احمد به غرب است
امامی با اشاره به نخستین مواجهه ایرانیان با غرب گفت: نخستین جرقه شکست از شکست صفویه از عثمانی و قاجاریه از روسیه زده شد و بیشک امیرکبیر حلقه اتصال شریعتی و آل احمد به غرب است.
وی در پایان خاطرنشان کرد: مواجهه آل احمد و شریعتی با غرب با رویکرد شرطی و سیاسی بود و رویکرد علمی نداشت.
جلال مدت اندکی به دار و دسته ی مصدق پیوست و وقتی دید نهضت به اصطلاح ملی او نیز فقط می خواهد نفت را از انگلیس بگیرد و به آمریکا واگذارد از این عده جدا شد.
گروه “نیروی سوم” که توسط جلال و دو سه نفر از دوستانش اعلام موجودیت کرد دقیقا در اعتراض به مصدق بود.
جلال بعد از آن در اغلب کتابهایش(چه تحلیلی مثل غربزدگی، چه داستانی مثل نفرین زمین و…) اظهار داشته که اعتمادش به مصدق اشتباه و از سر خامی بود. و مصدق خیانتش از خدمتش بیشتر بوده.