دکتر عماد افروغ دارای مدرک دکترای جامعهشناسی از دانشگاه تربیت مدرس است. وی سابقه تدریس در دانشگاههای تربیت مدرس، صنعتی شریف، شهید بهشتی، علامه طباطبایی، باقرالعلوم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) و پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی را دارد. علاوه براین مؤلف کتب هویت ایرانی، فرهنگشناسی و حقوق فرهنگی، احیاگری و مردم سالاری دینی، مناقشه حق و مصلحت و بنبست جنبش دانشجویی، گفتارهای انتقادی، چشماندازی نظری به تحلیل طبقاتی و توسعه و… است. وی مقالاتی نیز با موضوعات باز خوانی هویت در الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت، پیش فرضها و رویکردهای نظری عدالت اجتماعی، امام خمینی، تحجر و اندیشه صدرایی (ره)، دین، جهانی شدن و جوانان، فرصتها و تهدیدها، ویژگیهای فرهنگی و تمدنی شیعه و… را ارائه نموده است.
در این گفتگو مطالبات و نیازهای زنان، شناخت و مدیریت آنها را با ایشان به گفتگو نشستیم.
به نظر شما چه عواملی در شکل گیری مطالبات زنان تاثیر دارد؟
به نظر من باید سوال اینگونه مطرح شود که با وقوع انقلاب اسلامی چه اتفاقی در حوزه مطالبات زنان رخ داده است و بالتبع یک فرض مقدری در این سوال شما وجود دارد و آن این است که گستره مطالبات زنان افزایش پیدا کرده است و حال باید دید عوامل موثر بر این گستره از جمله انقلاب اسلامی چه نقشی را ایفا کردهاند؟ من از پیدایش انقلاب اسلامی شروع میکنم و بعد از آن عوامل و شرایط موثر دیگر را نیز مورد اشاره قرار میدهم. اولا همواره این را مورد تاکید قرار دادهام که نقش انقلاب اسلامی در عرصههای مختلف مخصوصا در عرصه مطالبات زنان را نمیشود بدون توجه به رژیم گذشته مورد ارزیابی قرار داد و ارزیابی رژیم گذشته نیز نباید با نگاه جزئی نگر باشد و باید در گفتمان خودش مورد بررسی قرار گیرد و تمام سیاستها و رفتارها مطمع نظر باشد تا بتوان به ارزیابی دقیقی رسید. مخصوصا نمیتوان از تاثیر فرهنگ بر مطالبات زنان چشم پوشی کرد. ممکن است سیاستهای شبه مدرنیستی پهلوی آوازههای توجه به مطالبات زنان را تداعی کند و پخش و نشر دهد؛ اما این یک نگاه سطحی و جزئی نگر است و باید دید آیا عملا، نوع نگاه رژیم پهلوی به زن و مطالبات زنان، با هویت فرهنگی و تاریخی مردم پیوند مستقیم داشت یا خیر و آیا مردم با این نگاهِ حاکم میانه خوبی داشتند و اعتماد به این سیاستها وجود داشت یا خیر و این به آن معنا نیست که ما صرفا به یک لایه هویتی و فرهنگی توجه کنیم و غافل از سیاستهای مختلف موثر بر مطالبات زنان باشیم. باید دید نگاه فرهنگی به زن تا چه اندازه جاذب حضور زنان در عرصههای مختلف با توجه به حساسیتهای فرهنگی و ارزشی موجود در کشور بوده است.
بحث من این است که بسیاری از خانوادههای سنتی و مذهبی ما از این مسئله ایمن نبودند که زنان ایشان حضور اجتماعی و سهمی از جایگاه خود داشته باشند فضای ایمن و مطمئنی نبود و این بدان معنا نیست که حرکتها و میتینگهایی انجام نمیشد و سیاستهایی موثر اتخاذ نمیشد. بحث نگاه گفتمانی و فرهنگی مد نظر من است.
قسمت اعظمی از خانوادهها از اینکه دخترانشان را تشویق کنند تا در عرصههای مختلف فرهنگی، اجتماعی، سیاسی حضور به هم برسانند، میترسیدند. من یادم میآید وقتی در سال ۵۹ در دبیرستانها و هنرستانهای چابهار تدریس میکردم و فعالان نهضت سواد آموزی به من رجوع کردند و میخواستند نهضت را بین چادر نشینان، روستاییها و کپر نشینها گسترش دهند؛ از من راهکار خواستند چون آنها هیچگاه دخترانشان را به مدارس رسمی نمیفرستادند. فکر من این بود چون آنها برای حضور دخترانشان در مدرسه احساس امنیت نمیکنند، بنابر اینخوب است معلمها برای تدریس داخل چادرها بروند. البته طرح خیلی خوبی هم بود و ما بچههای دبیرستانی را آموزش دادیم و اینها در شبکه فامیلی خود حداقل سواد را آموزش دادند.
بنده معتقدم به دلیل ماهیت و جوهره دینی، انقلاب اسلامی موفق شد این اعتماد را ایجاد کند و خانوادهها نیز به دلیل بافت ایدئولوژیک و مذهبی حکومت احساس کردند که با خیال آسوده میتوانند دختران خود را تشویق کنند تا هم سواد آموزی داشته باشند و هم در عرصههای دیگری ورود کنند. بنابر این من عامل موثر را انقلاب اسلامی و محتوا و جهت و جوهره دینی آن میدانم که مانع بزرگی از سر راه مشارکت زنان برداشت و انرژیهای خفتهای را آزاد کرد و ما نمیتوانیم این انرژی قابل توجه آزاد شده به نام زنان را که در عرصههای مختلف وارد شدند، نادیده بگیریم. این حقیقتی است که نمیشود آن را کتمان کرد و بالتبع وجود این انرژی آزاد شده یعنی افزایش و ارتقای مطالبات زنان و وقتی زن احساس میکند باید در صحنه حضور داشته باشد یعنی حضور یک مطالبه جدید و به هر سطحی از عرصهها که دست پیدا میکند مطالبات افزایش مییابد. مثلا وقتی سطح سواد بالا میرود مطالبه جدید تعریف میشود. سطح مشارکت که بالا میرود سطح جدیدی از مطالبه تعریف میشود.
برداشته شدن این مانع، مهمترین عامل موثر بر شکل گیری و افزایش مطالبات زنان بعد از انقلاب اسلامی است و البته این فقط در حد برداشتن یک مانع نبود بلکه همراه با سیاستهای ایجابی بود و جمهوری اسلامی همواره مشارکت و حضور زنان در تمام عرصهها را حمایت کرده است و من زمانی را سراغ ندارم که حاکمان و صاحبان قدرت برای مشارکت زنان مانعی بوده باشند و یا در صدد احیای تفکرهای سنت گرایانه بخشی از جامعه ما باشند. شاید در برخی از سیاستها و رفتارها قبضو بسط صورت گرفته است اما در نوع نگاه و نوع تفسیری که از حضور زنان میشود من هیچگاه انقباض ندیدم و همواره انبساط بوده است و به هر حال این نوع نگاه، معطوف به یک سری سیاستها و رفتارهایی شده که آنها این انرژی آزاد شده را توانمندتر کرده و بیشتر متوجه قابلیتهای زنان بوده است و این توجه مطالبات بیشتری را طلب کرده است. در نتیجه آثار تمام سیاستهایی که در جمهوری اسلامی اتخاذ شده است بر روی مطالبات زنان قابل رد یابی است. البتهنباید سیاستها را در مورد زنان فقط به سیاستهایی معطوف کرد که مستقیما زنان را نشانه گرفته است بلکه تمام سیاستهای اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی به گونهای متوجه زنان است چون تفسیری در جمهوری اسلامی جا افتاد که هیچ فرقی بین زن و مرد در نفس انسانی نیست. در نتیجه این نگاه، تمام سیاستها به همان میزان که معطوف به مردان است، معطوف به زنان نیز است. بماند که برخی اوقات سیاستهای ویژه زنان به کار گرفته شده است و ناخواسته جمهوری اسلامی متوجه بوده است که بسیاری از تبعیضات ناروای تاریخی در حق زنان روا داشته شده است که بایستی با این سیاستها با آنها مقابله کرد.
در نتیجه من عوامل موثر را بسیار گسترده و در وهله اول مرهون واقعه عظیمی به نام انقلاب اسلامی میدانم و در وهله دوم تمام سیاستهای اتخاذ شده جمهوری اسلامی را به گونهای میدانم که زنان را در برگرفته و حتی زنان در اینجا از موهبت تبعیض مثبت نیز برخوردار شدهاند و یک سری سیاستها تنها مخصوص زنان بوده است. البته نگاه ما به این تبعیض، به علت تبعیضهای تاریخیای که در طول زمان علیه زنان اتخاذ شده است و به علت برابر کردن فرصتها، مثبت است. من یادم است حضرت امام فرموده بودند حتی در دفاع هم زنان باید حضور داشته باشند. بسیاری از متفکران و اندیشمندان و روشنفکران ما هم همواره با نگاه ناموجه معطوف به سنت برخی از لایههای جامعه مخالف میکردند. مثلا استاد شهید مطهری تنها یک قید را ذکر میکنند وآن حفظ حریم است. تنها نکته جدیای وجود دارد که ایشان در قالب تساوی به آن نگاه میکردند که ما به تساوی باور داریم اما به تشابه نه. اتفاقا نگاه تشابه گرایانه به گونهای ظلم در حق زن است و اگر زن بخواهد خود را با مرد در تمام عرصهها یکی بپندارد، به طور ناخواسته منجر به اشاعه مردسالاری خواهد شد چرا که قرار نیست مرد ملاک داوری باشد و تمام کارهای مردانه را زنان نیز انجام دهند. این نگاه، نادیده انگاشتن بسیاری از تفاوتها است که منشا حق است و اگر زنان به تفاوتهای خود توجه نداشته باشند به بسیاری از حقوق خود نیز آگاه نخواهند بود.
اشاره کردید به سیاستهای اخذ شده توسط سیاستمداران و نیز اعتماد مردم به انقلاب اسلامی، برخی معتقدند بعد از انقلاب به همین دو دلیل رواج ارزشهای مدرن سرعت گرفته و بالتبع تاثیر بر مطالبات اقشار مختلف به ویژه زنان داشته است. مانند اشتغال و تقبیح خانه داری و بسیاری از مطالبات حاضر.
من احساس میکنم این نوع نگاه هم وجوه مثبت دارد و هم وجوه منفی. در ابتدا باید بدانیم تعریف ما از مدرن چیست و نباید هر نوع نوشدگی و هر نوع تغییر و تحولات اجتماعی را به یک معنایی از مدرنیته برگردانیم. اگر مدرنیته به معنای نوشدن است خب نوشدگی گفتمان خاصی ندارد و تمام عرصهها و شرایط زمانی و مکانی را میتواند در بر گیرد و این را باید در ذیل تغییر و تحولات اجتماعی بررسی کرد تا ذیل یک گفتمان خاص که در قالب مدرنیته قابل ردیابی و مربوط به سده ۱۸ به بعد است که روشنگری به اوج خود میرسد. اگر بخواهیم هر نوع تغییر و تحول را به عنوان مدرنیته، اومانیستی و خرد خود بنیاد آن نسبت دهیم به نظر من این یک نوع بدفهمی است و البته قابل کنترل است چون گفتمانهای مختلف از حضور زن به خاطر شرایط مختلف اجتماعی و یا به خاطر نوع نگاه گفتمانی خود، استقبال کردهاند. در این میان قرائتهای مدرن نیز نگاه خوبی به زن داشتهاند که باعث یک تقارن شده است. و نباید این تقارن را بد تفسیر کرد. بماند که همواره نکتهای گفته شده که این برای بشر غربی به علت آنکه توجه به حق انسان شده، یک امر مبارکی است اما چون حق انسان را در بستری از خدا زدایی دنبال کرد به نتایج عکس آن رسیده است یعنی همان نسبتی که بین نهیلیسم و اومانیسم برقرار میشود. به نظر من ارتباط بسیار روشن است چرا که وقتی خرد خود بنیاد یعنی انسان گرایی منهای خدا مطرح میشود در واقع انسان گرایی تکیهگاه خود را از دست میدهد به ضد خود بدل میشود و این همان رابطهای است که بین اومانیسم و نیهیلیسم از یک طرف و مدرنیسم و پست مدرنیسم از طرف دیگر مطرح شده است.
چه نسبتی بین مدرنیسم و پست مدرنیسم است؟ مدرنیسمی که آمده است تا از حق انسان چه زن و چه مرد دفاع کند سر از پست مدرنیسمی در میآورد که هیچ گونه شالوده و جوهری برای انسان قائل نیست در حالی که گفتمان دیگری به نام انقلاب اسلامی مطرح شده است و این گفتمان در آراء و اندیشههای حضرت امام است که هم حق را به خاستگاه خود یعنی خدا وصل کرده است و در این بین با نگاه یکسان به نفس انسانی، هیچ تفاوتی بین زن و مرد قائل نشده اما توجه به یک سری تفاوتهای زن و مرد دارد و میداند این تفاوتها به نفس انسانی مربوط نیست و به نفس نباتی آنها مربوط است.
در اینجا باید بحثهای تئوریک صورت گیرد و صراحت بخشی شود. به دلیل اختلافات مفهومی و برداشتهای غلطی که از مدرنیسم و پست مدرنیسم و نو شدگی و نوگرایی شده است به نظر من ما دچار تقلیل گرایی شدهایم در حالی که اینها هم معنا نیستند. شما در حال القا ایدئولوژیای هستید که هر امر نویی و هر تغییر و تحولی را مدرن به معنای مدرنیته تفسیر کنید در حالی که این غلط است. چرا که مثلا اتفاقاتی که در غالب فاشیسم و نهیلیسم و جنگهای جهانی اول و دوم و حتی سیاستهای جنگ گرایانه افراطی که در روسیه اتفاق افتاد چه نسبتی با مدرنیته فرد گرایانه خود بنیاد دارد؟ یعنی بحثها پیچیدهتر از این حرفها است. ما یک بحث ساختار، شرایط و حادثه و نمود داریم. ما در بحثهای ساختاری بحث نظری میکنیم که مرد و زن هر کدام این چنین هستند، خلقت برابر دارند و تفاوت، مربوط به ابعاد فیزیولوژیک است. بعد از این بحثهای نظری و ساختاری باید بدانیم این بحث در شرایط مختلف نمودهای مختلف دارد. بحثهای ساختاری مستقلا قابل پیگیری است و در شرایط ایران ارتباط بین ساختار و شرایط نمودها و حوادثی را رقم زده است که ما امروز در مورد آن صحبت میکنیم.
ما معتقدیم که در پس این نمودها و حوادث مربوط به مطالبات زنان شرایطی به نام جغرافیای ایران با یک شرایط زمانی با شرایطی به نام انقلاب اسلامی و آموزههایی درباره زنان و مردان پیوند خورده است و چنین نمودها و حادثههایی داشته است. در اینجا ممکن است اشتراکاتی در عرصه ساختار، شرایط و یا نمودها با جوامع دیگر داشته باشیم و ما مشکلی نداریم که با دیگر جوامع قیاس شویم و یا گفتوگو کنیم تنها بحث ما این است که تقلیل گرایانه برخورد نکنیم و توجه به تفاوتهای مربوط به شرایطها و زمینهها و بالتبع حوادث و نمودها داشته باشیم.
قطعا منظور نظر من از مدرن هر چیز نو و جدیدی نیست بلکه منظور یک جریان مبتنی بر تفکر اومانیستی است که پیشینه تاریخی مشخصی دارد. منظور آن نوع تفکر است که زاویه با نگاه دینی دارد و بالتبع در عرصههای مختلف نیز این تفاوت ایجاد میشود. مثلا طبق نگاه مدرن ما معتقد به خانواده دموکرات خواهیم بود ولی در نگاه دینی خانواده سیستم عمودی دارد و یا بحث توجه به بدن و آزادی نامحدود حتی در مواردی چون حق تسلط بر بدن.
بله من هم موافقم که در پارهای زمینهها اختلاف وجود دارد و باید مدیریت اعمال شود اما باید جنس این مدیریت مشخص باشد. اولا باید گفتمان نظری این مدیریت معلوم باشد، ثانیا اینکه باید مشارکت و تعامل مشخص باشد و تفاوتها باید دیده شود. باید روی گفتمان و شیوه مدیریت دقت شود. ما که نمیگوییم ارزشها را رها کنیم و درها را باز کنیم. اگر میخواهیم ارزشها بسط پیدا کند، نمیشود به صورت دستوری و از بالا به پایین دیکته شود. بلکه باید بستر را به گونهای فراهم آورد و شرایط را به گونهای تفهیم کرد که افراد بتوانند این ارزشها را کشف کنند و از آنها لذت ببرند و این قضیه تنها در صورت تعامل و مشارکت اتفاق میافتد. باید به کرامت انسانی ایشان بها داده شود که البته این کار جزء کارهای ظریف فرهنگی است که به آن نقدهایی وارد است. به جای اینکه مضمونی و محتوایی به این سیاستها نگریسته شود بیشتر شکلی و محتوایی به آن نگاه کردیم و نتیجه آن میشود که این سیاستها از بالا دیکته میشود و از پایین مقاومت میشود. هم شیوه غلط است و هم در گفتمان ارزشی باید چالش نظری وجود داشته باشد.
هر چه نقش خود را فعالتر تعریف کنیم، آنها نیز از ما الگو خواهند گرفت اما متاسفانه ما تفسیرهای بدی از شرایط جهانی میکنیم و گرفتاریهایی را با دست خود رقم میزنیم که نمادی از یک نگاه پارادوکسیکال است. در نظر رد میکنیم و در عمل تاسی میجوییم.
به نظرم ما اکنون در دنیایی نیستیم که بخواهیم بگوییم باید درها را بست و از شرایط و تحولات بین الملل متاثر نبود. چرا که اگر شما با این تاثر مخالفت کنید به این معنی است که آنها نیز از شما متاثر نشوند و این یک ارتباط متقابل و دو طرفه و سازنده است. نه به لحاظ نظری امکان پذیر است که راههای ارتباطی بسته باشد و نه به لحاظ عملی. به لحاظ نظری درست نیست که راههای ارتباطی را بست؛ چرا که باید گفتگو کرد و تعامل داشت و از لحاظ عملی هم شرایطی پیش آمده که نمیتوان درها را بست و ما نباید حصاری دور خودمان بکشیم. چرا که حالا راهها باز شده است این یک فرصت است و باید بتوان از این فرصت استفاده کرد. با اینکه من از مخالفان جدی جهانی سازی هستم، اما گفتهام که جهانی سازی فعلی حداقلهایی مثل تکنولوژی ارتباطات را دارد که ما میتوانیم از آن استفاده کنیم. این تکنولوژی ارتباطات بخشهایی از جهانی سازی است و عدهای میخواهند این تکنولوژی را تقلیل دهند به اطلاعات که بنده مخالفم. اما میتوان از آن به عنوان فرصت استفاده کرد چرا که بسیاری از این فرصتها استفاده میکنند و افکار دینی خود را نشر میدهند. باید در قسمت بین الملل نقش آفرینی کرد، چرا که اگر بدانید بخشی از روابط بین الملل هستید دیگر این مسئله، مسئله و معضل نخواهد بود و تبدیل به امری عادی خواهد شد. البته این بدان معنا نیست که هر چه در دنیا اتفاق میافتد مورد پذیرش باشد، بلکه باید در این عرصه نقش فعال و مثبت داشت. باید انتخاب، نقد، ارزیابی و آسیبشناسی کرد.
در نظر بگیریم که ما نگاهی منفعل داشته باشیم و بگوییم بسیاری از مطالبات مربوط به روابط بین الملل است، باید دید آیا این مطالبات ناپسند است و یا مغایرتی با نیازهای زنان ما دارد؟ بحث تفاوت نیازهای کاذب و واقعی را باید جای دیگر مشخص کرد و نیاز واقعی را بدون مفهومشناسی صحیحی از زن و مشارکت زنانه و بدون مشارکت مستقیم و تعامل آنان نمیشود شناخت. مگر میتوان از طریق فرآیندهای هژمونیک و انتقادی شرایطی فراهم کنیم که نیازهای کاذبی به زنان القا کنیم؟ در نتیجه باید بیچیدهتر با این قضیه برخورد کرد و باید عدهای که کمتر شبهه قدرت رسمی دارند درباره زنان و مردان بیندیشند و حقوق شهروندی را تبیین کنند که دیگر زن و مرد نمیشناسد.
با این تفاسیر به نظر شما نظام تاکنون طرح مشخصی برای شناخت نیازهای جامعه زنان داشته است؟
به نظرم منشوری که توسط شورای عالی انقلاب فرهنگی تنظیم شد و در نهایت به پیشنهاد خود ما در کمیسیون فرهنگی مطرح شد، مسئولیتهایی بر دوش دولت گذاشته شده است تا این منشور را اجرایی کند، منشور قابل قبولی است. همان منشوری که از آن به عنوان حقوق و مسئولیتهای زنان نام برده میشود. البته هر منشوری نیاز به بازنگری با توجه به تغییر شرایط دارد. اما آیا دولت به این منشور وقعی نهاد؟ آیا زمینههای اجرایی آن را فراهم کرد؟
این منشور میتواند دستاویز سیاستهای عملی و اجرایی دولت باشد و قانون آن را نیز مجلس تصویب کرده است. اما آیا به تمام ظرفیتهای معطوف به سیاستهای دولت در خصوص این منشور عمل شده است؟ جایی که قانون تصویب شد به نام تسهیل ازدواج جوانان و منبع مالی آن مشخص شد، دولت اصلا اجرا نکرد و آن را بایگانی کرد و حتی دستور اجرای آن را صادر نکرد. نکته ظریفی که باید بگویم این است که بیمهریها و تقلیل گراییهایی نسبت به زنان وجود دارد. همیشه مشکلات زن روستایی را از منظر زن شهری میبینند و یا مثلا مشکلات زن اقوام و خرده فرهنگهای مختلف را از منظر زن متروپل نشین تهرانی میبینند و اینها مشکلات تئوریک است.
من برای این ادعا، شاهد آماری ندارم ولی به لحاظ شهودی میگویم که زنان در ارائه مطالبات خود و حتی اتخاذ برخی مطالبات به مراتب موفقتر از مردان هستند؛ به نظر میرسد که زنها از مردان نسبت به مطالبات خود آگاهتر هستند. بر خلاف تصورات غالب و جاری و به رغم محدودیتهای پیش پای زنان، زنان در طرح مطالبات و در عرضه آن بسیار موفقتر بودهاند و جاهایی هم این مطالبات را به فعلیت رساندهاند، مثلا حضور مدنی آنها به مراتب پر رنگتر از حضور مردان است. یعنی انجمنهای مدنی زنان به مراتب بیشتر از مردان است و این به نظر من قابل تحقیق است. بخشی از آن به ویژگیهای ذاتی و ارتباطی و عاطفی زنان؛ بخشی به آن انرژی آزاد شدهای که میخواهد به حقوق از دست رفته خود برسد؛ بخشی به تبعیضهای ناروای گذشته و بخشی نیز به فراهم شدن زمینهها و بسترهای مناسب برای طرح و به فعلیت رساندن مطالبات بر میگردد.
منظور من از حضور، تنها حضور اقتصادی نیست بلکه حضور اجتماعی، سیاسی، نهادهای مدنی، انجمنهای خیریه را نیز شامل میشود. شما به ندرت میبینید مردها، نهاد مدنی در عرصه عمومی تشکیل دهند اما زنان نهادهای مختلفی دارند. دور هم جمع میشوند، سفرههای مختلفی دارند که با قرض الحسنهها پیوند میخورد و کارهای اساسی خیریه انجام میدهند و این نکته جالب توجهی است. مثلا در شهرداری که نهادهایی در اختیار دارد؛ بیشترین مشارکت کنندگان از زنان هستند.
شاید دلیل آن این باشد که زنان اوقات فراغتشان بیشتر است و عرصه اقتصاد رسمی بیشتر در اختیار مردان قرار گرفته است و به گونهای مشارکت اجتماعی خود را در ابعاد غیر اقتصادیتر جستجو میکنند. البته برخی از فعالیتهای فرهنگی و مدنی خانمها دلالتهای اقتصادی نیز دارد. یکی از پایان نامههای دانشجویان من در خصوص همین استقبال زنان از برخی فعالیتهای مدنی شهرداریها است.
نهادهای دولتی، غیر دولتی و کارشناسی در بحث مدیریت مطالبات زنان تا به حال چقدر موفق بودند و چه انتقاداتی به عملکرد آنها وارد است؟
همان گونه که اشاره کردم نقد به جدی گرفته نشدن منشور حقوق زنان وارد است. به رغم اینکه منشور خوبی تصویب شده و این منشور میتوانست جدیتر در دستور کار دولت قرار گیرد؛ این گونه نشد. یا بحث تسهیل ازدواج جوانان که یک مقوله آسانی نیست. قطع نظر از اینکه این طرح بسیار فاخر و ارزشمند بود. اما وقتی شما به مشکل ازدواج جوانان و مسائل و مشکلات اقتصادی مرتبط با آن توجه نکنید نمیتوانید توجه داشته باشید که چالشهای فرهنگی و مشکلات اخلاقی، جای دیگری بروز نکند و دولت این طرح را مغفول گذاشت و به آن توجه نکرد. مسائل فرهنگی را نباید یک طرف دید، باید به ریشههای غیر فرهنگی مسائل فرهنگی توجه کرد. عوامل سیاسی، اقتصادی و اجتماعی آن را باید در نظر گرفت و یکی از عوامل بحث ازدواج است. تسهیل ازدواج با یک وام امکان پذیر نیست. برای آن طرح دو سال زحمت کشیده شد. این یک درد دل مبنایی است و حسب دغدغههای روشنفکرانه ما اولین طرحی بود که در مجلس به آن رسیدگی کردیم و ابعاد مختلف آن را مورد بررسی قرار دادیم. به عنوان مثال مسکن، شغل، سربازی و برپایی جشنهای ازدواج مورد توجه قرار گرفته بود اما بنا بر دلایلی این طرح مصوب هیچ گونه توسط دولت اجرایی نشد.
هم منشور حقوق زنان و هم طرح تسهیل ازدواج جوانان در دولت فعلی با بیمهری مدیران مواجه شد و از این بابت من امتیاز خوبی نمیدهم و این عدم توجه میتواند معضلاتی را در خصوص مطالبات زنان ایجاد کند چرا که همان گونه که مرد مطالبه ازدواج دارد، زن نیز همین گونه است و وقتی شرایط فراهم نباشد، مشکلات دیگری، جور دیگری بروز میکند. اینکه عدهای نیازهای واقعی زن در سه عرصه فردی، گروهی و اجتماعی را احصا کرده باشند و زنان تمام فرهنگهای بومی ایران را نیز دیده باشند من سراغ ندارم و مسائل، صرفا از منظر زن تهران نشین است و نمیدانم چنین تلاشی در دستور کار هست یا خیر اما به نظر من باید در دستور کار قرار گیرد اما حداقل دلم خوش است که منشوری وجود دارد که میتواند بازتولید آن، در دستور کار قرار گیرد.
Sorry. No data so far.