سه‌شنبه 24 جولای 12 | 15:44
مروری بر اشعار مذهبی «محمدرضا آغاسی» در گفتگو با فرزندش؛

پدرم كربلا را در آب خلاصه نكرد

من در آن زمان می‌دیدم اشعاری که مداحان و شعرا در مورد امام حسین (ع) می‌خوانند با اشعار پدرم تفاوت دارد و آن تفاوت این بود که پدرم در اشعارش حضرت امام حسین (ع) و ۷۲ سردار ایشان را ذلیل تصویر نکرده بود. در حالی که متأسفانه خیلی از شعرا و مداحان ما اصرار دارند که بحث شهادت امام حسین (ع) و یارانش را طوری نشان دهند و تکرار کنند که امام (ع) تشنه بود…


مرحوم «محمدرضا آغاسی» یکی از شاعران سینه سوخته و پرورش یافته انقلاب بود که به گفته فرزند ارشدش جریانات انقلاب از وی یک چریک بااخلاق ساخته بود. این شاعر مذهبی در زمان حیات بار‌ها مورد تهمت قرار گرفت اما لحظه‌ای از پای ننشست و همواره با توکل بر خدا تا آخرین نفس در مدح و ثنای خاندان عصمت و طهارت (س) شعر گفت.چند سال بعد از مرگ وی اولین کتاب حاوی اشعارش به زیور طبع آراسته شد و بعد آن دو مجموعه دیگر در قالب کتاب‌های دوم و سوم به بازار نشر روانه شد و قرار است این روز‌ها چهارمین کتاب وی نیز به دست علاقه‌مندان به شعر مذهبی برسد. باید به این مهم اشاره کرد که در پرونده مرحوم آغاسی به جز سرایش شعر در حوزه دین و مذهب که عمده‌ترین فعالیت وی را تشکیل می‌دهد اشعار فلسفی، انتقادی، سیاسی – اجتماعی و اشعار طنز نیز به چشم می‌‌خورد که در هر کدام از این بخش‌ها تبحر خاص داشته است. با این اوصاف در ایام سالگشت مرگ او با فرزند ارشدش «غلامرضا آغاسی» به گفت‌وگو نشستیم که وی نیز با تأسی از پدر به سرایش اشعار مذهبی اهتمام دارد. به این وسیله در راه روشن پدر گام می‌زند که همین مقوله انگیزه‌ای شد برای این گفت‌وگو که در ادامه پیشکش خواهد شد.

شما اولین قطعه یا بیت یا مصراع را در چه وقت و زمانی گفته‌اید؟
من در ۱۱-۱۰ سالگی اولین بیت شعری که گفتم این بود «آب در دست یزید کوفه نیست/ آب در دست ولی مطلق است» این اولین بیتی بود که من با گفتن آن وارد دنیای شعر و شاعری شدم. جاهایی هم که با ابوی می‌رفتیم، ایشان تعریف می‌کردند و می‌گفتند غلامرضا یک بیت دارد که بیت خوبی است و منظورش همین بیت اول من بود.

گفتن این شعر و چنین برخوردهایی که به آن اشاره کردید، چه تأثیری روی کارهای شما گذاشت؟
خب این استقبالی که از طرف پدر و سایرین می‌شد من را بیشتر و زود‌تر به دریا و اقیانوس و وادی شعر برد. جالب اینکه بعد از این اتفاقات ما برای موضوعی به اراک رفتیم و یکی از دوستان شاعر به نام آقای فرامرز احمدی را دیدیم که یک مثنوی ۳۰-۲۰ بیتی گفته بود و یک مصراع آن مانده بود که مصراع اولش این بود که می‌گفت «این چشم‌ها که غالب اوقات بسته‌اند» و مصراع دیگرش مانده بود که من در ادامه مصراع دیگرش گفتم: «در انتظار رجعت قائم (عج) نشسته‌اند» خود ایشان گفتند که مصراع خیلی قشنگی است و مرحوم پدر هم دوباره از این اتفاق استقبال کردند و این شد یک مصراع هدیه من به آقای احمدی بود.

اولین باری که در مراسم یا جلسه‌ای رسمی شعر خواندید کی بود؟
اولین شعر خواندن من در مراسم هفتم مرحوم پدر بود که یک شعر از خود ایشان خواندم.

همانطور که اشاره کردید دومین مصراع از اولین بیتی که سرودید مصراع «آب در دست ولی مطلق است» بود. با توجه به اینکه در ۱۱-۱۰ سالگی این بیت خاصه این مصراع را سرودید، مشخصاً چه تغییر و تصویری از ولی مطلق داشتید؟

راستش من با اینکه سنم کم بود اما خیلی به تفاوت‌ها توجه می‌کردم. چون به رغم سن کم از روی تفاوت‌ها هر فرد می‌تواند خیلی از موارد را بفهمد. ضمن اینکه آموزه‌ها و توصیه‌های ابوی‌ام نیز در این فهم و دریافت بی‌تأثیر نبود. به هر جهت من در آن زمان می‌دیدم اشعاری که مداحان و شعرا در مورد امام حسین (ع) می‌خوانند با اشعار پدرم تفاوت دارد و آن تفاوت این بود که پدرم در اشعارش حضرت امام حسین (ع) و ۷۲ سردار ایشان را ذلیل تصویر نکرده بود. در حالی که متأسفانه خیلی از شعرا و مداحان ما اصرار دارند که بحث شهادت امام حسین (ع) و یارانش را طوری نشان دهند و تکرار کنند که امام (ع) تشنه بود و در صحرای کربلا آب نبود و بزرگ و کوچک در آنجا و در روز عاشورا تشنه بودند و با تشنگی به شهادت رسیدند. اما در واقع این مقوله تنها یک جزء از حماسه بزرگ عاشورا است و در این بین نباید تنها با نگاه مادی و فیزیکی به مقوله آب نگریست. در آن موقع طوری فلسفه عاشورا به من فهمانده شده بود که نمی‌توانستم بپذیرم امامی که قرار است من از او پیروی کنم، امامی باشد که صرفاً با تشنگی شهید شده است.

در حالی که در آن موقع تصویری که بچه‌ها از این مقوله دارند، بحث تشنگی امام (ع) و اهل بیت (س) و یارانشان می‌باشد. به خاطر همین آموزه‌ها می‌دانستیم که باید در پس این تشنگی رازهای دیگری باشد و این بیت و دو کلمه ولی مطلق از‌‌ همان تفکرات و توصیه‌های بزرگان به خصوص پدرم نشأت گرفته بود و این تفکر هنوز هم ادامه دارد؛ مثلاً در یکی از اشعارم که به تازگی سروده‌ام، گفته‌ام‌: گیرم سر ولی خدا را شکسته‌اند / بال و پر ولی خدا را شکسته‌اند / مرد آزمای دست خدا را چه می‌کنند؟ / عباس (ع) چشم مست خدا را چه می‌کنند؟ /معشوق ما که بتکده چین برای اوست/ هفت آسمان و ملک زمین خونبهای اوست / اگر حی لایموت چهارده نور خود که وصلند به مطلق ازلی و ابدی را بمیراند تمام کائنات را می‌میراند. یعنی اگر فاطمه (س) نبود کائنات آفریده نمی‌شد و حضرت فاطمه مادر ۱۲ فرزند است به اضافه پیامبر که خودشان می‌فرمایند فاطمه مادر من نیز هست. بنابراین در آن زمان ولی مطلق را برای خودم اینگونه تجزیه تحلیل کرده بودم.

راستش بنده در دو اتفاق جداگانه افتخار مجالست و مصاحبت با مرحوم آغاسی بزرگ را داشتم زمانی که فراغتی حاصل می‌شد و گپ و گفتی دست می‌داد، ایشان با دست به سینه خودشان اشاره می‌کردند و از دردی می‌نالیدند که در سینه دارند. این سؤال را همیشه در ذهن داشتم که آقای آغاسی از چه دردی در عذاب بودند؟

راستش خیلی چیز‌ها پدرم را آزار می‌داد. مثلاً ایشان ۱۰ سال در تلویزیون و در زمان ریاست آقای لاریجانی ممنوع‌التصویر بودند. این مسئله او را عذاب نمی‌داد که ممنوع‌التصویر است بلکه چرایی این ممنوعیت آزارش می‌داد. همیشه می‌پرسید چرا دارید صدای شعر خواندن مرا پخش می‌کنید. من اگر جرمی دارم طبعاً نباید اشعارم پخش شود و باز مسئله تنها پخش اشعار ایشان با صدای خودشان نبود. مسئله این بود که به راحتی در اشعار دخل و تصرف می‌کردند و جابه‌جا ابیاتی را از کل کار حذف می‌کردند. مثلاً یک مورد را که به خاطر دارم بیتی بود که می‌گفت «جان مولا حرف حق را گوش کن/ شمع بیت‌المال را خاموش کن» این بیت و امثال آن را حذف می‌‌کردند در حالی که شعر شخص خاصی را مورد خطاب قرار نداده بود یا در یک مورد دیگر در سال ۸۴ یکی از کاندیداهای ریاست‌جمهوری از ایشان خواسته بودند که با کوتاه کردن مو‌ها و محاسن به عنوان هوادار یکی از افراد سیاسی که هنوز هم یکه تازی می‌کند در ستاد او حضور پیدا کند و به قول معروف زیر بلیت او برود و در ازایش فلان متر زمین مسکونی را در منطقه پاسداران تحویل بگیرد. این دردی بود که ایشان را اذیت می‌کرد به این آدم بها ندادند. بهایی که از آن حرف می‌زنیم به معنای پول و مادیات نیست. ایشان عملاً می‌دید کسانی در موارد خاص شعر می‌گویند که اصلاً به مفاهیم و مضامین شعرشان پایبند نیستند و فقط برای کنگره و برای گرفتن سکه بهار آزادی شعر می‌گویند. در حالی که هیچ اعتقادی به حرف‌هایشان ندارند.

در جایی به برخی از همین آدم‌ها می‌گوید: «سرافرازان برای سرفرازی/ ضرورت دارد آیا برج‌سازی؟» او تنها شاعری نبود که تاریخ مذهبی را در شعر‌هایش روایت کند، بلکه در شعر‌هایش منطق وجود داشت و با آن منطق به نقد اجتماعی می‌پرداخت. تک‌تک بیت‌هایش حرف برای گفتن داشت. اما خیلی از آدم‌های مقدس مآبی که با سیاهکاری خود را طرفدار نظام و پیرو ولایت فقیه جا می‌زدند از این اشعار و از این حرف‌ها که به صورت غیرمستقیم آن‌ها را مورد خطاب قرار می‌داد بیزار بودند و به همین خاطر چوب لای چرخ ایشان می‌گذاشتند، اما با تمام این تفاسیر هر شهری را که برای اجرای برنامه رفته‌ام تقریباً در تمام شهر‌ها شاعران به من می‌گویند ما اشعارمان را با سبک و سیاق پدرتان می‌سراییم. این نشان می‌دهد که این آدم در کار فرهنگی خود اثر گذاشته و در جامعه‌اش اثرگذار بوده است.

یکی از اشعاری که مرحوم آغاسی در وصف مقام معظم رهبری سروده‌اند شعر معروف و بی‌تکلفی است که متأسفانه آن را به خاطر ندارم. چنانچه حضور ذهن دارید این شعر یا چند بیتی از آن را بخوانید.

بله. تقریباً این شعر معروف‌ترین شعری است که ایشان در وصف حضرت آقا گفته‌اند. این شعر اینطور شروع می‌شود: «بنگر رحماءبینهم را/ تکرار تب غدیر خم را / امروز علی غریب و تنهاست/ آماج هجوم اهرمن‌هاست/ او کیست؟ گلی ز باغ زهرا (س) / پرورده درد و داغ زهرا (س) / او نور دل بسیجیان است/ چون مادر خویش مهربان است/ مستم ز تبسم نمازش/ لبخند چو غنچه دلنوازش/ چشمانش بوی عشق دارد/ مستی زسبوی عشق دارد/ چون فاطمه (س) پشتوانه اوست/ تا هستم و هست دارمش دوست/ البته این تنها یک شعر نیست بلکه اگر به بیت آخر توجه کنید می‌بینید که کل تئوری ولایت فقیه همین بیت آخر است.
یعنی منظور این بیت پیروی از ولایت ظلی و ولایت مطلقه حضرت امیر (ع) است و چون ولایت آقا ولایت ظلی است ما به آن پایبندیم.

یکی از خاطره‌های مهم زندگیتان را که با مرحوم ابوی داشته‌اید و آن خاطره در حد و حدود شعر و شاعری رقم خورده را برایمان تعریف کنید.

راستش پدرم دوبار به ملاقات آقا رفته بود و قبل از آن نذر کرده بود که برای اولین بار که خدمت آقا بروم دو پسرم یعنی من و برادر کوچک‌ترم «علیرضا» را هم با خودم به دستبوسی ایشان ببرم. خلاصه این اتفاق افتاد و یکی از اتفاقات و خاطرات مهم زندگی من ملاقاتی بود که با ایشان داشتیم. در آخر مراسم آقا با همه احوالپرسی می‌کردند و وقتی که آقا به پدرم رسیدند و مو و محاسن بلند پدرم را دیدند فرمودند: شما باید آقای آغاسی باشید درست است؟ و پدرم تأیید کرد. بعد آقا فرمودند یک شعر برایمان بخوانید و پدرم هم شعر حضرت معصومه (س) را که با مصراع «عمه سادات سلام علیک» شروع می‌شود خواند.

در صورت امکان یکی از جدید‌ترین اشعارتان را بخوانید.
من یکی از اشعارم که خطاب به حضرت زهرا (س) و به تازگی سروده‌ام را تقدیم می‌کنم. «کیستی؟ ما در خورشید نقاب آلوده/ خالق لیلی، از طره تاب آلوده/‌ای تماشای تو اندیشه صاحب نظران/‌ای زن‌ای مادر،‌ای مرد حجاب آلوده/ صاحب می‌کده کوثر، همتای علی (ع) / وی تو پنهان شده در دیده خواب آلوده/ کفر اگر نبود، تنها‌تر از آنی که به خود/ گفت: احسنت بر این خلق خراب آلوده/ نیک می‌دانم‌ای وای که هفت اقیانوس/ که چه دیدی تو ز صحرای سراب آلوده/ گفت فرزند تو هل من ناصرینصرنی/ آری اینک من و لبخند جواب آلوده.

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.