شنبه 28 جولای 12 | 09:02

تابستان‌های نوجوانی‌ بهمنی از زبان خودش

محمدعلی بهمنی از تابستان‌های نوجوانی پر از شعر و کار می‌گوید.


محمدعلی بهمنی دربارهٔ تابستان‌های نوجوانی‌اش می‌گوید: من در نوجوانی‌ام مثل حالا که در بندرعباس زندگی می‌کنم، چون همواره در شهرهای داغ چون دزفول، ‌ آبادان و بندرعباس زندگی کرده‌ام، گاهی اوقات با خودم شوخی می‌کردم که هوا آن‌قدر گرم است‌ که باید از دوستانی که شعرهای یخ می‌گویند، بخوانیم تا خنک شویم.

او عنوان می‌کند: در جوانی، من بیشتر از همیشه سیار بودم و معمولا شهر به شهر می‌گشتیم. یکی این‌که من آدم ساکنی نیستم که جایی بند شوم و دوست دارم زمان و مکان خودم را عوض کنم. دیگر این‌که پدر من هم در زمان نوجوانی من در راه‌آهن کار می‌کرد و ما دربست در خدمت ایشان بودیم که کجا مأموریت به او می‌خورد تا با او برویم؛ بنابراین دائم در حال جا عوض کردن بودیم.

بهمنی دربارهٔ سال‌های نوجوانی‌اش می‌گوید: نوجوانی من اوایل دههٔ ۴۰ بود؛ ‌ ما در آن سال‌ها به دلیل شرایط، باید کار می‌کردیم و من توی چاپخانه کار می‌کردم و تمام روزم را توی چاپخانه بودم. با وجود سختی اما بی‌تنوع هم نبود. در آن‌جا مجلاتی را که منتشر می‌شد، می‌خواندم. هر مجله‌ای آن زمان، صفحه‌ی شعر داشت و مثل الآن تخصصی نبود. دلخوشی من این بود که زود‌تر از دیگرانی که بیرون هستند، ‌ این شعر‌ها را می‌خوانم. شاید این موضوع برای جوانان امروز جلوه نداشته باشد؛ اما برای من که آن زمان تنها منظر روبه‌رویم کار بود و تنها دلخوشی‌ام شعر، خواندن مجله‌هایی پیش از دیگران، من را خوشحال می‌کرد و این‌که چند روزی جلو‌تر باشم، دلخوشی‌ام بود.

او می‌افزاید: نه در نوجوانی و نه در جوانی، دلخوشی‌هایی که سرخوشی داشته باشد، نداشتم. تنها خودم را گول می‌زدم که به آن‌چه دارم، خوشحال باشم. سرخوش بودن مثل عاشق شدن است که دست خود آدم نیست و من بیشتر دلخوشی‌های ذوقی خودم را داشتم؛ مانند خواندن شعر.

بهمنی دربارهٔ دوستان خود در سال‌های نوجوانی می‌گوید: من همواره دوستان خوبی داشته‌ام. همواره درباره دوستانم اندیشیده‌ام که آن‌ها بهترنی دوست هستند و خواسته‌ام که خودم هم دوست خوبی باشم.

او ادامه می‌دهد: چون من از‌‌ همان نوجوانی هم با شاعران خوب کشور آشنا بودم، زود‌تر از هم‌نسلان خودم با شاعران مطرح مثل مشیری، ‌رؤیایی، نادرپور و فروغ آشنا شدم، با شاعران بزرگ‌تر از خودم که جایگاه شعری تثبیت‌شده داشتند، به دلیل این‌که در چاپخانه‌ با آن‌ها آشنا بودم، دوست بودم و برخی از ساعت‌هایم در خدمت این شاعران می‌گذشت تا بتوانم خوشحال باشم و هر وقت قرار بود شاعر بزرگی را ببینم، حس قشنگی در من بود و لذت می‌بردم. با هم‌نسلان خودم هم تا آن‌جا که می‌توانستم، دوستی‌های خوبی داشتم.

این شاعر دربارهٔ شروع به کار در چاپخانه می‌گوید: من اولین تابستانی که کار کردم، اول ابتدایی بودم؛ چون برادر‌هایم توی چاپخانه بودند، من هم آن‌جا می‌رفتم، ولی خودم هم دوست داشتم آن‌جا کار کنم، الآن هم با این‌که ۷۱ سال سن دارم و خودم چاپخانه دارم، می‌روم آن‌جا و مثل یک کارگر کار می‌کنم.

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.