شنبه 28 جولای 12 | 15:47

ماجرای نقشه فرار بنی صدر و رجوی

فشار به جبهه‌های جنگ هر روز بیشتر می‌شد. در مناطق جنگی برخی از شکست‌ها رو به حساب خیانت بنی صدر قلمداد می‌کردند. با تسلط سپاه پاسداران و نیروهای بسیجی بر اوضاع داخلی بنی صدر فراری شده و هیچ نشانی از محل سکونت او نبود.


سید ابوالحسن بنی صدر، که با شعار «بنی صدر صد در صد» در انتخابات ریاست جمهوری با بیش از ۱۰ میلیون رأی به پیروزی رسیده بود، در روز بررسی طرح عدم کفایت سیاسی رئیس جمهور، فقط یک رأی موافق برای ابقا گرفت و بدین ترتیب عالیترین سمت اجرایی کشور را از دست داد. درباره ماجرای خروج بنی صدر در ایران، تا کنون بسیار گفته شده است، اما یکی از خلبانانی که به دلیل موقعیت شغلی خویش اطلاعات ریز تری از این فرار بزرگ و ترفندهای به کار رفته در آن داشته است، در سایت خود، روایت دقیقی از مراحل این نقشه، نحوه خروج، اتفاقات حین پرواز و عبور از مرزهای هوایی و فرود در پاریس داده است که در زیر می‌آید.(خلبان بهروز مدرسی، اینک بازنشسته شده و در حال نگارش خاطرات سال‌ها پرواز است.)

سرهنگ بهزاد معزی کی بود؟

سال ۱۳۵۰ وقتی من به نیروی هوایی پیوستم یک سالی می‌شد که سرهنگ خلبان بهزاد معزی از تهران به شیراز منتقل شده بود. او از بدو ورود به عنوان فرمانده گردان پرواز هواپیماهای سی – ۱۳۰ در پایگاه هفتم ترابری منصوب شده بود. آن گونه که بچه‌های قدیمی آن دوره و بعد‌ها خود من شاهد‌اش بودم، افسری منظم سخت گیر و با سواد بود.

فرماندهی که صدای خنده او را به ندرت می‌شد شنید. و در هنگام عصبانیت عادت به جویدن سبیل‌های کم پشت بورش داشت. او سپس برای طی دوره فرماندهی ستاد به کشور آمریکا اعزام می‌شود. و در سال ۱۳۵۲ به ایران برگشته و در ستاد کل نیروی هوایی در مقام معاونت عملیات در بخش «یکنواختی» مشغول به خدمت می‌شود و از آنجایی که رسته اصلی او خلبانی بود، طی هماهنگی‌های صورت گرفته او سه روز در هفته به پایگاه یکم ترابری می‌آمد و با هواپیماهای سی -۱۳۰ به پرواز و یا ماموریت می‌رفت.

شایان ذکر است در آن ایام فرمانده عملیات ستاد کل نیروی هوایی تیمسار آذربرزین و فرماندهی پایگاه یکم ترابری به عهده تیمسار امیرفضلی بود.

در آن روزگار هر خلبانی مجاز به پرواز با شخصیت‌های طراز اول مملکتی و یا با خانواده سلطنتی نبود. فقط تعدادی معین از افسران با تجربه و تعین صلاحیت شده به عنوان کروی (V. I. P) مشخص شده بودند که بهزاد معزی از آن جمله بود. در اندک زمانی کوتاه او به دربار سلطنتی راه یافته و در مقام خلبان مخصوص اعلیحضرت به انجام وظیفه می‌پرداخت.

سرهنگ معزی بار‌ها در‌‌ همان روزگار برای خرید هواپیما به عنوان کار‌شناس مطلع به کشورهای اروپایی سفر می‌کرد. سلامت نفس و رشوه نپذیری او در انجام معاملات زبانزد بود. با خرید هواپیماهای بوئینگ سوخت رسان ۷۰۷ او به عنوان فرمانده گردان و در ادامه به عنوان معلم خلبان به فعالیت پرداخت. در همین ایام بود که محمدرضا شاه یک فروند بوئینگ اختصاصی به نام شاهین خریداری نمود.

با همین هواپیما بود که بعد از قیام مردمی بر علیه خاندان سلطنتی، در تاریخ ۲۶ دی ماه سال ۵۷ محمد رضا شاه را به همراه خانواده‌اش به مصر سپس مراکش منتقل نمود. بعد از مدتی با هواپیمای شاهین به ایران بازگشت. بازگشت غیر مترقبه سرهنگ بهزاد معزی با هواپیمای شاهین به کشور از او چهره‌ای قهرمان و متعهد به انقلاب ساخته شد. همه به چشم دیگری به او می‌نگریستند. خوب یادمه که اوایل جنگ بود و همانند سایر بخش‌های اجتماعی در پایگاه هم نیروهای مومن و انقلابی انجمن‌های اسلامی تشکیل داده بودند که سرهنگ معزی گل سرسبد آن‌ها محسوب می‌شد.

بدبین‌ترین افراد هم هرگز تصور نمی‌کردند که این افراد هم ممکن است روزی اغفال شوند. یا به دلیل اعتقادات و گرایشات پنهانشان روزی به کشور ضربه‌ای بزنند. اگر آن روزی که یکی از خلبانان سی -۱۳۰ به نام سروان «موگویی» به دلیل گرایشات ضد حکومتی خود از جمع همین افراد وابسته به انجمن اسلامی پایگاه، ایران را به قصد یکی از کشورهای اروپایی ترک کرد، قضیه کالبد شکافی دقیق می‌شد و این عمل او زنگ خطری برای مقامات عالی رتبه پایگاه و برادران حفاظت یا عقیدتی سیاسی تلقی می‌شد، هرگز این چنین کشور شوکه نمی‌گردید و امثال رجوی سرکرده منافقین که دستش به خون افراد بیشماری آلوده بود با حمایت و خیانت مشتی وطن فروش از کشور به این راحتی خارج نمی‌شد.

با روی کار آمدن بنی صدر و متعاقب آن حمله ناجوانمردانه عراق به سرزمین ما کشور در شرایط بحرانی به سر می‌برد. درگیری مردم در دفاع از آب و خاکشان و به طبع آن سرگرم بودن مسئولان به امور برنامه ریزی تدارکات و سازماندهی جبهه‌های جنگ، بهترین فرصت برای عرض اندام نمودن گروهک‌های ضد مردمی به وجود آمده بود.

خوب یادمه بیشترین ترور‌ها در همین ایام صورت می‌گرفت. راستش رو بخواهید به دلیل رعایت اصول بی‌طرفی در این گزارش، دقیقآ نمی‌دانم علت اختلاف بنی صدر که در آن هنگام علاوه بر رئیس جمهوری، فرماندهی کل قوا هم به او تنفیذ شده بود، با فرماندهان سپاه پاسداران و نیروهای وفادار به نظام بر سر چی بود. فقط این رو می‌دونم نزدیکی و حمایت بنی صدر از رجوی باعث رنجش افراد مومن و حزب اللهی شده بود. به طوری که زمزمه‌های سلب مصونیت سیاسی او در جامعه به گوش می‌رسید. کار به جایی رسید که امام خمینی (ره) با عزل او موافقت فرمودند و مجلس شورای اسلامی او را از مقام ریاست جمهوری خلع ید نمود.

ماجرای فرار بنی صدر و رجوی

کشور در این هنگام به اوج نا‌امنی رسیده بود. عده‌ای به طرفداری بنی صدر و عده‌ای به مخالفت او قد علم کرده بودند. فشار به جبهه‌های جنگ هر روز بیشتر می‌شد. در مناطق جنگی برخی از شکست‌ها رو به حساب خیانت بنی صدر قلمداد می‌کردند. به عبارت صحیح‌تر اوج تفرقه و دو دستگی بر ایران سایه افکنده بود. با تسلط سپاه پاسداران و نیروهای بسیجی بر اوضاع داخلی بنی صدر فراری شده و هیچ نشانی از محل سکونت او نبود.

ه‌مان طور که گفتم این تفرقه و دو دستگی بهترین فرصت رو برای توطئه گران بوجود آورده بود. در اون زمان هنوز ارتش پاکسازی نشده بود. و نیروهای آشوب گر و جنایت کار هم فعالیت‌های خود را به شکل زیرزمینی و با رخنه به سازمان‌های حساس ادامه می‌دادند. در این اوضاع و احوال بود که بزرگ‌ترین نقشه فرار طرح و به مورد اجرا در آمد. سرهنگ بهزاد معزی که روزگاری با در بار شاهنشاهی مراوده داشت و عالیترین مقامات ارشد رژیم شاهنشاهی همچون اسداالله علم (وزیر دربار)، ارتشبد طوفانیان (مسئول خرید و قراردادهای کلان تسلیحات نظامی) و…. با او پرواز و نشست برخاست می‌نمودند، به خاطر مراجعت از مراکش و اطمینان بیش از حد به او کارگردان این نمایش گردید.

ارتباط سرهنگ معزی با سازمان منافقین

دقیقآ هیچ کس نمی‌داند ارتباط سرهنگ خلبان بهزاد معزی با سازمان تروریستی منافقین از کی و به چه شکلی بوده است. شاید هم برای نهاد‌های امنیتی کشور مشخص است. ولی من نمی‌دانم.

سئوال اساسی این است که چگونه او با شاخه نظامی سازمان ارتباط برقرار کرده بود؟ اگر از زاویه گرایشات سیاسی به قضیه نگاه کنیم او فردی سلطنت طلب بوده که متحول گشته و جزء افراد خاص نظام قرار گرفته بود و ارتباط با این گونه افراد که به عنوان فرمانده بزرگ‌ترین و حساسترین گردان پروازی خدمت می‌نمود به راحتی می‌سر نبوده است.

آیا او از قبل از انقلاب مخالف خاندان سلطنتی بوده است؟ و یا وقتی به کشور برگشت مخالف نظام جمهوری اسلامی شد؟

پاسخ هر دو سوال مثل روز واضح است که این چنین نبوده است. به نظر بنده (که البته نظر شخصی‌ام است) او پیش از این‌ها با سازمان‌های اطلاعاتی غرب در تماس بوده است. حضور خواهرش در سیاسی‌ترین نهاد آمریکایی در ایالت تگزاس بهترین رابط می‌تواند تلقی شود. به عبارت صحیح‌تر این سازمان‌های اطلاعات غربی بودند که به او دستور بازگشت را دادند.

طراحی نقشه فرار بزرگ

به هر حال او در ظرف مدت کوتاهی هم پشت به سلطنت طلب‌ها کرده و هم از جمهوری اسلامی روی برگرداند!!

پس‌‌ همان طور که اشاره کردم به هر دلیلی که بوده او به سازمان منافقین وصل می‌شود. تمام جزئیات نقشه فرار به دقت طرح ریزی می‌شود. به احتمال فراوان نقشه ورود بنی صدر و رجوی به داخل پایگاه با اطلاعاتی که توسط معزی و همدستان‌اش ارائه گردیده بود برنامه ریزی می‌گردد و نقشه پرواز و جزئیات فرار در آسمان تا مقصد که فرانسه باشد به عهده آقا بهزاد بوده است.

این عملیات که واقعآ یکی از پیچیده‌ترین و گسترده‌ترین نقشه‌های فرار محسوب می‌شود با همکاری طیف عظیمی از نیروهای فریب خورده منافقین و عوامل نظامی آن در نیروی هوایی صورت می‌پذیرد. بدین صورت که یک عده وظیفه اغفال و فریب عوامل دژبانی و حراست ورودی پایگاه را به عهده می‌گیرند. آن‌ها از چند روز قبل از عملیات با یک دستگاه خودروی کاماروی زرد رنگ مرتب به پایگاه تردد می‌نمایند تا روز عملیات چهره این اتوموبیل عادی تلقی شود. عده‌ای هم با ماشین آتش نشانی در اطراف پایگاه مستقر می‌شوند تا برای فرار دادن سوژه در صورت لو رفتن وارد عملیات شوند.

عده‌ای هم از شاخه نظامی گروهک منافقین با سلاح‌های سنگین مسئولیت عبور سوژه‌ها رو به داخل پایگاه به عهده می‌گیرند. یه گروه دیگر از افراد نظامی فریب خورده ایستگاه‌های رادار مسیر را مختل می‌نمایند. به این صورت که با قرار دادن جعبه‌هایی در ایستگاه، خود در لحظه آغاز عملیات تلفن زده و اعلام می‌کنند بمب گذاری شده است!!

عده‌ای دیگر هم با از کار انداختن ۸ فروند هواپیمای شکاری اف – ۴ عملآ از ره گیری و تعقیب آن‌ها جلوگیری می‌کنند. (واقعآ چه انسان‌های خائن ی پیدا می‌شوند که در زمان جنگ تنها ابزار مقابله با دشمن را از کار می‌اندازند. ننگ بر شما) خب بعد از همه این کار‌ها نوبت به اسکان سوژه‌ها می‌رسد.

حال یکی دیگر از عوامل سرسپرده و خائن نیروی هوایی بنام سرهنگ ناوبر اسماعیل فرخنده منزل سازمانی خویش را در اختیار آن‌ها قرار می‌دهد. (معزی خیلی سعی دارد او را بی‌گناه و نا‌آگاه از ماجرا جلوه دهد). و به این ترتیب همه چیز از قبل طراحی و آماده می‌شود. برنامه به این صورت بود که با یکی از پرواز‌های شبانه آموزش سوختگیری این عملیات آغاز شود.

شب عملیات

قرار بود فرار چند روز دیر‌تر صورت پذیرد اما به دلیل اعلام حکم انتقال سرهنگ معزی به شیراز مجبور می‌شوند در شب ۶ مرداد که مطابق با ۲۷ رمضان بود این کار را به سر انجام برسانند. طبق نقشه از پیش طراحی شده سوژه‌ها در داخل مینی بوسی که از منازل سازمانی کروی پروازی را به رمپ پرواز می‌برد پنهان می‌شوند. یک مانع بزرگ در سر راه خود داشتند و آن عبور از دژبانی پایگاه بود که متآسفانه آقایون دژبانی و پلیس هوایی که معمولآ داخل همه خود رو‌ها رو بازدید می‌نمایند و بعد از مشاهده کارت شناسایی افراد اجازه ورود را می‌دهند، به خاطر احترامی که به قهرمان اتقلاب قائل بودند، با دیدن سرهنگ معزی، بدون بازدید اجازه داخل شدن را می‌دهد.

در اینجا لازم می‌بینم به یک نکته اشاره نمایم و آن این است که معزی در خاطرات خود بیان نموده است که خلبان حسین اسکندری و مهندس پرواز بیژن وکیلی از ماجرا بی‌اطلاع بودند که این چنین نمی‌تواند باشد چون مینی بوس خلبانان همه کرو را با هم می‌برد پای هواپیما. مگه می‌شه معزی تنها با سوژه‌ها پای هواپیما برود؟! و بعد از پنهان کردن منتظر شاگردان خود بماند؟

قبل از پرواز چه گذشت؟

ساعت ۳۵: ۱۹ دقیقه سوژه‌ها در حالی که لباس پرواز بر تن دارند و در تاریکی شب تشخیص قیافه‌ها ناممکن است وارد رمپ پرواز می‌شوند.

در همین حال از پست فرماندهی اعلام می‌کنند که پرواز یک ساعت جلو افتاده است. و به جای ساعت ۳۰: ۱۰ شب، یک ساعت زود‌تر پرواز نمایند. سوژه‌ها همراه محافظ‌های خود در محوطه اتاقک سوختگیری پنهان می‌شوند. وقتی سایر خدمه از قبیل کروچیف و بوم اپراتور (مسئول سوختگیری) برای بازدید قبل از پرواز سعی دارند محوطه را چک نمایند، با در بسته مواجه می‌شوند.

سرهنگ معزی به مسئول مربوطه می‌گوید چکار می‌کنی؟ و سعی می‌کند او را منصرف نماید. ولی طرف ول کن نبوده و با تبری که در هواپیما برای مواقع اضطراری تعبیه شده است سعی در شکستن در می‌نماید.

در همین هنگام گارد ویژه در را باز کرده و با گذاشتن لوله اسلحه بر پیشانی همافر مربوطه از او می‌خواهد بی‌سر و صدا وارد شود. نفر بعدی با مشاهده غیبت همکارش کنجکاو شده و تا می‌خواهد وارد محفظه شود، او هم به همین ترتیب غافلگیر می‌گردد. در این هنگام هواپیما شماره ۳۱۱ موتور‌های خود را روشن می‌نماید.

ترفند سرهنگ معزی برای گمراه کردن مسئولین

سروان حسین اسکندری در صندلی چپ (خلبان اصلی) نشسته و سرهنگ معزی در صندلی سمت راست می‌نشیند. همافر مهندس پرواز بیژن وکیلی هم در بین آن دو می‌نشیند. طبق برنامه ریزی قبلی، که سرهنگ معزی مشخصات مسیر را به آن‌ها داده بود، یکی از محافظان با اسلحه وارد کابین شده و با تهدید اسلحه از آن‌ها می‌خواهد که مختصات را به دستگاه (I. N. S) که نوعی دستگاه ناوبری کامپیوتری است وارد نمایند.

معزی بعد از دور شدن از تهران به برج مراقبت اعلام می‌کند که یکی از موتور‌های من آتش گرفته است. و برای همین به سمت ورامین بر می‌گردد. بر روی ایستگاه ورامین معزی بار دیگر به برج می‌گوید که یک موتور دیگر هواپیما هم آتش گرفته است و متعاقب آن برای پنهان ماندن از دید رادار اعلام می‌کند که به سمت شمال، یعنی کوه‌های البرز می‌رود.

مسئولان برج با ناراحتی فریاد می‌زنند که مواظب باش به کوه می‌خوری. لطفآ به آن سمت نرو. و این دقیقآ‌‌ همان چیزی بود که معزی می‌خواست برج تصور نماید که به کوه خورده است! و در پاسخ برج که ارتفاع را می‌پرسد به دروغ ارتفاع ۱۲ هزار پا را اعلام می‌کند.

واکنش مسئولان پست فرماندهی بعد از پرواز

در حالی که برج مرتب فریاد می‌زند به کوه می‌خوری برگرد، هواپیما در ارتفاع ۱۸۰۰۰ پایی به مسیرش ادامه می‌دهد. معزی می‌دانست که در این مسیر ایستگاه‌های رادار کرج، بابلسر و تبریز قرار دارند. ولی خیالش از هر سو آسوده بود که قبلآ توسط عوامل سازمان از کار افتاده‌اند. همچنین می‌دانست هیچ هواپیمای فانتومی او را تعقیب نخواهد کرد. (ه‌مان طور که قبلآ گفتم از کار انداخته بودند) و برای اینکه عوامل برج فکر کنند که به کوه خورده است دیگر پاسخ برج را هم نداد.

در همین هنگام مسئولان رادار به پست فرماندهی نیروی هوایی اطلاع می‌دهند که هواپیما به سمت البرز رفته و احتمالآ به کوه برخورد نموده است. سرهنگ خلبان جواد وارسته که زمانی شاگرد معزی بوده با خنده به مسئول رادار می‌گوید معزی به کوه نمی‌خورد، او فرار کرده است!!

سرهنگ معزی برای گفتگو‌های احتمالی ترتیبی می‌دهد که هواپیما ربا گوشی‌های اسکندری و وکیلی را بگیرد تا شاهد مکالمه او نشوند. سرهنگ معزی برای اینکه هر چه زود‌تر از خاک ایران خارج شود و به گیر شکاری‌های اف – ۱۴ نیفتد، با حداکثر سرعت به هواپیما فشار می‌آورد.

پیشنهاد تآمین جانی و مالی از قول حضرت امام

این رو هم بگم که حداکثر سرعت مجاز بوئینگ ۷۰۷، چیزی نزدیک ۸ تا ۹ دهم سرعت صوت است. و در این شرایط در داخل کابین بوقی مرتب به صدا در می‌آید. در همین موقعیت بود که رجوی و بنی صدر به کابین هواپیما می‌آیند. در همین حال هم ستاد نیروی هوایی به یک فروند شکاری اف – ۱۴ خود که در حال گشت زنی است ماموریت می‌دهد که به سوی شمال پرواز نماید.

در همین شرایط بود که بالاخره رادار تبریز موفق می‌شود هواپیما را شناسایی نماید. آن‌ها به خلبان هواپیما تذکر می‌دهند که حضرت امام خمینی فرموده است قول می‌دهم با شما کاری نداشته باشند و همه شما‌ها رو تآمین مالی می‌نمایم. معزی برای گمراه کردن رادار تبریز می‌گوید ما تقصیری نداریم چند نفر از پرسنل نیروی هوایی ما را به گروگان گرفته‌اند. در همین هنگام شهید رجایی که نخست وزیر بود به اتفاق شهید فکوری فرمانده نیروی هوایی در پست فرماندهی از قول حضرت امام به آن‌ها تآمین می‌دهند. اما خدمه برای کش دادن زمان، بهانه می‌آورند که شخص آقای رجایی صحبت نماید. ولی صحبت‌های هیچ یک از مسئولان کار ساز نیست.

در همین موقع هواپیمای اف – ۱۴ به معزی اخطار می‌دهد برگرد و گرنه شلیک می‌کنم. سرهنگ معزی که خوب خلبان شکاری را می‌شناخته و روز گاری از شاگردان وی محسوب می‌شده خطاب به خلبان آن می‌گوید: هواپیما ربوده شده است. لطفآ شما بیا نزدیک ما تا این‌ها شما را ببینند و بترسند! و در همین اثنا تمام چراغ‌های داخل و بیرون هواپیما را خاموش می‌کند و از بچه‌ها می‌خواهد از قسمت سوختگیری بیرون را نگاه کنند تا ببینند شکاری دیده می‌شود یا نه؟

در همین هنگام بنی صدر خطاب به معزی می‌گوید به خلبان شکاری اعلام کن که من داخل هواپیما هستم!! آن‌گاه او ما را نخواهد زد!! معزی که به این طرز فکر آقای رئیس جمهور خنده‌اش گرفته است می‌گوید قربان خلبان شکاری اگر بداند که چه کسانی داخل هواپیما است، یا شلیک می‌کند یا اگر برگردد حتمآ اعدام‌اش می‌کنند. معزی برای پرهیز از گزند موشک‌های هاگ ایستگاه تبریز، به سوی مرز شوروی حرکت می‌کند. در همین حال هم دو فروند می‌گ روس‌ها لب مرز به پرواز در می‌آیند تا به محض ورود به خاک آن‌ها شلیک نمایند.

عبور از مرز ایران

معزی با اطمینان از این موضوع که هواپیماهای اف – ۵ مستقر در تبریز قادر به ره گیری در شب نیستند، از مرز شوروی به صورت نیمدایره از کنار تبریز می‌گذرد تا گیر موشک‌های هاگ نگردد. هواپیمای تام کت همچنان تعقیب بوئینگ ۷۰۷ رو ادامه می‌دهد. معزی با رفتن به خاک ترکیه، اعلام می‌کند که قصد نشستن در آنکارا را دارد.

مسئولین ترکیه به او اجازه این کار را نمی‌دهند و با خاموش کردن چراغ‌های باند از آن‌ها می‌خواهند خاک ترکیه را ترک نماید. اف – ۱۴ پشت سر بوئینگ وارد خاک ترکیه می‌شود. معزی به برج ترکیه می‌گوید یک شکاری دنبال من است به ایران بگویید برگردد و آن‌ها چنین می‌کنند و بدین ترتیب شر شکاری از سر آن‌ها کم می‌شود. بنی صدر بار دیگر نطق‌اش باز شده خطاب به معزی می‌گوید بگو من داخل هواپیما هستم چراغ‌های باند آنکارا را روشن می‌کنند!!

معزی پاسخ می‌دهد قربان من که قصد نشستن به ترکیه را ندارم. سرهنگ می‌دانست موشک‌های سوریه حتمآ او را خواهند زد به همین دلیل سعی می‌کند به سمت قبرس و یونان برود. در همین حال رادار سوریه از طریق یو اچ اف می‌پرسد کجا هستید؟ ‌

سرهنگ معزی به خوبی می‌داند پاسخ دادن از طریق یو اچ اف، صرفآ برای شناسایی موقعیت هواپیما است. تا با اعزام جنگنده‌ها آن‌ها را بر گردانند. به همین دلیل هیچ پاسخی به رادار سوریه نمی‌دهد

در فضای یونان و پاریس

عاقبت با رفتن به سمت یونان و قبرس سر از آسمان پاریس در می‌آورد. مسئولان فرانسوی اعلام می‌کنند که اجازه نمی‌دهند. سرهنگ معزی کار کشته‌تر از این ترفند‌ها است. لذا آخرین حقه خود را رو کرده و به آن‌ها می‌گوید بنزین هواپیما تمام شده است و اگر اجازه ندهید بر روی شهر سقوط خواهم کرد و به این ترتیب آن‌ها را به سمت فرودگاه اورلی راهنمایی می‌نمایند و در پایان بعد از پشت سر گذاشتن ساعت‌ها پرواز عاقبت در قرانسه پیاده می‌شوند.

فردای آن روز بعد از اینکه مشخص می‌شود چه خیانت‌هایی انجام شده است. تمام خائنین دستگیر و محاکمه می‌شوند و به سزای اعمال خیانت خود به وطن می‌رسند.

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.