یکشنبه 29 جولای 12 | 16:42

لیبرالیسم؛ ایدئولوژیک‌ترین تفکر دین‌ستیز

لیبرالیسم شاید اصلی‌ترین صورت ایدئولوژیک اعراض بشر از دین بوده است.


این حقیقتی انکارناپذیر است که امروزه تاریخ سیاره زمین را، ستیز و تقابل دو جریان فرهنگی ـ سیاسی رقم می‌زند: ستیز لیبرالیسم به عنوان یک نظام ایدئولوژیک، اجتماعی، سیاسی در برابر ایدئولوژی و جهان‌بینی دینی و حرکت اسلامی معاصر، در یکسو، سلطه سرمایه‌سالاری و تکنوکراسی و اعراض از هدایت آسمانی جبهه گرفته و در طرف دیگر معنویت‌گرایی و پیروی از وحی و هدایت آسمانی قرار دارد.

امروز ایران ما، خود، صحنه این رویارویی بزرگ تاریخی است

برای مقابله با هر پدیده‌ای، اولین قدم، شناخت ماهیت و کارکردهای آن پدیده است. مقوله ستیز انقلابی و دینی با لیبرالیسم نیز از این قاعده خارج نیست.

لیبرالیسم، جهان‌بینی اجتماعی، سیاسی و اقتصادی است که در قرن هفده و هجده میلادی در غرب پدید آمد. لیبرالیسم در لغت مشتق از واژه LIBER (به معنای آزادی) است.

 لیبرالیسم محصول رنسانس است

به لحاظ تاریخی لیبرالیسم محصول رنسانس و یکی از ایدئولوژی‌های تمدن جدید است. برای بحث درباره لیبرالیسم در ابتدا باید نسبت آن با دموکراسی روشن شود.

«دموکراسی» (در معنای اصطلاحی آن) مترادف برقراری نظام قانونگذاری بشری و حاکمیت قانون وضع شده توسط بشر و بدین لحاظ در مقابل نظام حاکمیت قانون الهی (تئوکراسی) است.

دموکراسی حاکمیت را بالاصاله از آن «انسان» در تعبیری خودبنیادانه و نه به عنوان خلوق و خلیفه الهی ـ دانسته و شأن بشر را نه پیروی از حقایق و تعالیم الهی که سرپیچی از شریعت آسمانی و قانونگذاری خودمحورانه می‌دانست.

فلاسفه و اندیشمندان مبدع دموکراسی درباره مصداق «دموس» (مردم به معنای انسان‌هایی قائم به خود و خود بنیاد) دچار اختلاف رأی شدند؛ برخی دموکراسی را در مصداق فردی بشر اراده کرده و برخی مصداق جمعی بشر را مدنظر قرار دادند.

به عبارت دیگر عده‌ای حاکمیت سیاسی و حقوقی در دموکراسی را از آن «فرد» و تعبیر فردگرایانه «دموس» دانسته و برخی دیگر حاکمیت سیاسی و حقوقی در دموکراسی را از آن «جمع» پنداشتند.

لیبرالیسم روابط انسان‌ها را به روابط کالایی تقلیل داده است

لیبرالیسم، صورتی از اندیشه دموکراسی است که به لحاظ حقوقی و اجتماعی به نوعی فردگرایی (اندیویدوالیسم) معتقد است. در ایدئولوژی لیبرالیسم، آدمیان به صورت اتم‌هایی مستقل و منزوی و جدا از هم تصور می‌شوند که صرفا نوعی روابط کالایی (بده و بستان مبتنی بر سود و زیان) بین آن‌ها حاکم است.

فردیت صفت مشخصه لیبرالیسم است

برتراند راسل درباره پیدایش لیبرالیسم می‌نویسد: «لیبرالیسم قدیم محصول انگلستان و هلند بود و وجود بارزی داشت… صفت مشخصه مجموعه این نهضت (لیبرالیسم) به یک معنی خاص فردیت است… از دکارت به بعد قسمت اعظم فلسفه به درجات، کم و بیش دارای این جنبه فردیت فکری بوده‌اند».

لیبرالیسم شاید اصلیترین صورت ایدئولوژیک اعراض بشر از دین بوده است. لیبرالیسم در لغت به معنای آزادی خواهی و آزادی‌طلبی است و لیبرال‌ها از آزادی، در واقع نفی قیودات دینی و محرمات مذهبی و اخلاقی و آزادی نفس اماره را طلب می‌کردند.

 ماکیاولی نخستین تئوریسین لیبرالیسم است

ماکیاولی، یکی از نخستین تئوریسین‌های لیبرالیسم، آزادی را در نسبت با قدرت‌طلبی معنا می‌کرد. وی معتقد بود: «ه‌مان فضیلتی که قومی را برازنده آزادی و قادر به نگهداری آن می‌سازد خود را نیز به نحوی دیگر به صورت انگیزه گسترش قدرت نشان می‌دهد، درست همچنان که یک بدن سالم، نیروی درونی خود را به شکل قدرت رشد آشکار می‌سازد. از این رو میل به امپریالیسم و ایجاد امپراطوری از نتایج طبیعی وجود فضیلت در یک قوم و جزء ثمرات عادی آزادی است…»

ماکیاولی در کتاب گفتار‌ها می‌نویسد ««فهم این نکته مشکل نیست که عشق و علاقه‌ای که مردم در آغاز نسبت به آزادی پیدا کردند چگونه و از کجا پیدا شد. آنان به چشم خود دیدند تا موقعی که از آزادی بهره‌مند نیستند چیزی بر وسعت شهر‌ها یا میزان ثروتشان افزوده نمی‌شود.»

لیبرالیسم به دلیل تاکیدی که بر آزادی نفس اماره و اباحیت و تریج روحیه سوداگری دارد، طبعا در پیوندی تنگاتنگ با سرمایه‌داری و سودجویی و سرمایه‌سالاری قرار می‌گیرد: «بدین ترتیب در طول سه قرن از رنسانس تا انقلاب فرانسه با کلیسا‌زدایی (دین‌زدایی) و این جهانی کردن امور، و نظریه‌های فردگرایی و لیبرالیسم، زمینه‌های اقتصاد تجاری سرمایه‌داری فراهم می‌آید».

و به دلیل جوهر نفسانی خود در تضاد دینی و الهی نیز قرار دارد: «بورژوازی، قانونی را می‌‌طلبید که فارغ از عنصرهای مذهبی باشد».

این ایدئولوژی در فاصله قرون پس از رنسانس تا امروز به دو شکل تفکر دینی به مقابله و ستیز پرداخته است: یکی از طریق مقابله آشکار لیبرال‌های چون «هولباخ» و «هلوسیوس» و دیگری از طریق ایجاد برخی دخل و تصرفات و تحریفات در حقایق و تعالیم دینی و تبدیل تفکر دینی به مجموعه‌ای از امور صرفا شخصی و فردی که هیچ نسبتی با سیاست و اجتماعیات ندارد! (پروتستانتیسم) این جریان از آراء «اراسموس نوتردامی» به صورت تلویحی آغاز شده و در آراء «کالون» و «لو‌تر» و دئیست‌های قرن هیجدهم صورت تفصیلی یافت. جوهر اندیشه این دسته، جدا کردن دین از سیاست و سکولاریزه کردن حیات اجتماعی و مدنی بود. برتراند راسل درباره پروتستانتیسم می‌نویسد: «نخستین شکاف را در این دستگاه (مذهب سنتی) مذهب پروتستان پدید آورد… بدین ترتیب، تعیین حقیقت از صورت یک کار اجتماعی به صورت یک کار فردی درآمد. چون افراد مختلف به نتایج مختلف می‌رسیدند، در نتیجه جدال برپا می‌شد».

یکی از شاخص‌های فکری لیبرالیسم در قلمرو اندیشه دینی، اعتقاد به نوعی نسبیت انگاری بد که ریشه در معرفت‌شناختی پوزیتیویستی این اندیشه دارد.

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.