طيّ پانزده سال گذشته از طريق منشورات و سايتهاي وابسته به مؤسّسة فرهنگي موعود، دفتر مباحثي گشوده شد كه در ابتداي امر گلايههايي را از سوي برخي مؤمنان و مجامع مهدوي فعّال در كشور در پي داشت. رويكرد به مناسبات و معاملات اجتماعي سياسي، پرسش از عملكرد مسيحيان يهودي و اخيراً گفتوگو از طبّ و تغذيه باعث شد تا بعضي گمان كنند از سر ناچاري براي پر كردن صفحات مجلّه يا ناداني در كشف ارتباط مباحث مهدوي با ساير پهنههاي نظري و عملي ما را به بيراهه كشيده است.
اين عزيزان از اين نكته غفلت ميورزند كه «مهدويّت» جان مايه و روح تفكّر، فرهنگ و تمدّن فردايي است كه از مسير آن به تمامي دفتر ظلم و بيعدالتي فرهنگي و تمدّني چند هزار ساله بسته ميشود.
تاريخ فرداي بشر، تاريخ ديني است كه با ظهور و حضور وليّ الله اعظم(ع) تحقّق مييابد.
آغاز گفتوگوي جدّي از امام مهدي(ع) در آخرين بخش از حيات و تاريخ موذيانة يهودي زده و الحادي غربي، آغاز پشت كردن به همة عناصر فرهنگي و تمدّني وابسته بدان و روي آوردن به خورشيد حقيقت قدسي است كه در آسمان ولايت ائمة دين(ع) ميدرخشد.
سوءتفاهم از آنجا آغاز ميشود كه نادانسته گفتوگوي مهدوي را وسيلة زينت مناسبات فرهنگي و تمدّني قابل نقد غربی ميسازيم و گاه به مثابة موادّ افيوني و مخدّر آن را آرامش بخش زندگي اين جهاني ميشناسيم و ارتباط ميان ساحات اعتقادي، فرهنگي و تمدّني را تشخيص نميدهيم.
در ما شيفتگي و مرعوبيّت مانده از عصر قاجار دربارة تجدّد و مدرنيته رخصت تأمّل و پرسش از آنچه كه بشر را به خود مبتلا ساخته نميدهد. گوييا، طعم تجدّد چنان اثر كرده كه ناخودآگاه دوام ارتزاق اكل ميته و تأخير در امر ظهور را طالبيم.
اجازه ميخواهم به صراحت عرض كنم در ميان متدّينين، فضلا، وعّاظ، محقّقان و صاحبان امضا در حوزههاي فرهنگي، سياسي، اجتماعي هر كس متوجّه و متذكّر مهدويّت و جايگاه آن در ساحات انديشه و عمل فردي و جمعي نشده، در ابتداييترين مراتب شناخت سير ميكند، چنان كه به موازات آن، در ميان همة گروههاي سابقالذّكر، آنكه دفتر شناخت يهود و كينة ديرينة آن دربارة انسان و اديان را ورق نزده، قادر به درك آنچه بر سر بشر آمده و باعث دوري از دينداري و تداوم غيبت وليّ خدا در ميان مردم شده نيست.
آنكه به درستي و از روي درد و دريافت به حوزة گفتوگوي مهدوي وارد شود به دومي نيز ميرسد و در مقابل، آنكه به درستي و از روي درد و دريافت به حوزة گفتوگو از خصم ديرين بشر؛ يعني يهوديّت صهيونيستي برسد، لاجرم در كشف راه برون رفت از بحران به مهدويّت ميرسد. از همين جاست كه عرض ميكنم اين دو موضوع، چونان دو بال پرنده، چونان در اصل «تبرّي و تولّي» با هم قابل طرحاند و باعث باز شدن چشم سر و دل بر واقعيّتهاي جاري و حقايق مكتوم ميشوند.
شناخت اين دو امر مهم، مراتب فراواني دارد. مراتبي را خواص از طريق چشم دل در مييابند. مراتبي از طريق تفكّر و مطالعات فرهنگي ژرف حاصل ميآيند و عوامّ مردم نيز مراتبي از آنچه رفته و آنچه را كه بايد منتظرش باشند درمييابند.
گفتوگوي مهدوي از آنچه بر بشر گذشته آغاز ميشود و آنچه كه امروز بدان مبتلايند امّا از آنها بيخبرند.
شيطان و اعوان و انصار جنّی و انسياش ميخواهند كه ما بيخبر بمانيم. گفتوگوي مهدوي ابتداي تشخيص موقعيّت موجود، راه گذار از آن وضع و مقصد مفروض و مطلوب را در خود پوشيده دارد، البتّه چنان كه درست مطرح شود.
از همين روست كه اين گفتوگو بلافاصله به «ايستادن»، به «آماده شدن براي گذار» و بالأخره «جهاد مقدّس» در همراهي با خيل منتظران و در ركاب حجّت خدا ميانجامد. اجازه ميخواهم عرض كنم، هر گفتوگويي كه به «نشستن»، «دور ديدن» واقعة شريف، تعلّل در تغيير وضع بر مبناي «مبانی دینی و عدالتمداری» و سكوت در وقف «تبرّي جستن» بينجامد همان افيون خوابآوري است كه دوام و بقاي سلطنت ياران ابليس بر جهان را باعث ميشود.
با اين مقدّمه آيا ميتوان موضوعي را معرّفي كرد كه در ميان معاملات و مناسبات فردي و جمعي قابليّت طرح در حوزة فرهنگي مهدوي را نفياً و اثباتاً نداشته باشد؟ اين سخن، كوتاهترين پاسخ براي كساني است كه ورود به مباحثي چونان، طبّ، تغذيه، شهرسازي، پوشش، تعليم، سياست و ملكداري و پرسش از آنها را شايستة گفتوگو در ميدان مباحث مهدوي نميشناسند.
كشمكش ميان اهل حقّ و اهل باطل، كشمكش ميان جماعتي است كه چونان ابليس عمری دراز براي خودكامگي و اغواي بشر و سلطه را ميخواهند و جماعتي ديگر كه پشت كردن به ابليس، مقابله با او و ارتباط و اتّصال به مظهر حقّ و حقيقت يعني حضرت صاحب الزّمان(ع) را امام خويش ساختهاند.
دوام اهل باطل در گرو تضعيف و نابودي مستضعفان است؛ به هر طريق و حيله، اين رويكرد را در ميان كليّة مظاهر فرهنگي و تمدّني و اوامر و نواهي اهل باطل كه امروزه به عنوان سردمدار زمام حيات و ممات بشر را در اختيار خود گرفتهاند ميتوان شناسايي كرد. اجازه ميخواهم وجهي از اين «پروژه نابودي مستضعفان» را در اين مجال كوتاه نشان دهم.
در اوايل دهة 90 ميلادي، وقتي آقاي جرج بوش، (پدر جرج دبليو بوش) پروژة نظم نوين جهاني را اعلام كرد، هيچ كس نميتوانست حدس بزند كه در زير اين عنوان چه پروژة وحشتناكي نهفته است. آقاي بوش، اعلام كنندة پروژهاي بود كه در اوايل دهة 80 ميلادي؛ يعني چهل سال پيش از اين توسط مجامع مخفي امّا حاكم بر غرب؛ يعني باشگاه رُم، كمسيون سه جانبه و CFR يا همان شوراي روابط خارجي آمريكا مطرح شده بود. ده سال بعد يعني اوّل دهة 80 ميلادي اين پروژه با عنوان، “جهان 2000” رسماً توسط دولت آمريكا پذيرفته شد و مورد توافق دو ابرقدرت وقت قرار گرفت. در اين پروژه، يك مجموعه از مقرّرات و چارچوب جهاني زيست محيطي از طريق سازمان ملل بر خلق عالم تحميل ميشد. يكي از سرفصلهاي اين پروژة شيطاني، نابودسازي تيره پوستان بود. جماعتي كه از نظر طرّاحان نظم نوين جهاني مصرف كنندگان بيمصرف، به حساب ميآمدند.
قرار بود كه با روشهاي مختلف از تعداد جمعيّت جهان كاسته شود و هزينة اين كاهش را هم خانوادههاي سلطنتي بريتانيا و كمپانيهاي چند مليّتي و راكفلرها تأمين ميكردند.
براي اين منظور يعني كاهش جمعيّت جهان و متوقّف كردن زاد و ولدها همة ابزارها به كار افتاد. مهمترين سرفصلهاي پروژة جهان در سال 2000 عبارت بود از:
1. كاهش طول عمر مردم جهان سوم به ميزان 2 الي 5/6 سال؛
2. كاهش آهنگ رشد در كشورهاي به اصطلاح پيشرفته؛
3. ارزاني قيمت موادّ مخدّر و موادّ تكميل شدة صادراتي از مناطق توسعه نيافته؛
4. كاهش 18% از مصرف موادّ غذايي در آفريقا و آسيا؛
5. افزايش بيماريهاي مختلف در نواحي شهري جهان سوم.
پيشبيني شده بود كه طيّ اين پروژه دست كم 170 ميليون نفر از جمعيّت جهان كاسته ميشود. كشتار خاموش از طريق توليد و توزيع بيماريهاي دستساز كمپانيهاي داروسازي، عقيمسازي زنان، تغيير شيوههاي غذايي سنّتي، افزايش موادّ تكميلي به چرخة غذايي و بهداشتي مردم (مانند فلورايد و كلر)، ترويج همجنس بازي و جلوگيري از زاد و ولد طبيعي تنها صورتهايي از شيوة عمل فرزندخواندگان شيطان براي تحقّق پروژة جهان در سال 2000 بود.
در اين ميان، كشورهاي اسلامي در فهرست كشورهايي قرار گرفتند كه ميبايست عقيم و مقطوع النّسل شوند. اردن، سوريه، تونس، ايران و ساير كشورهاي اسلامي در صف قرار گرفتند.
رسانههاي عمومي، تربيت شدههاي دانشگاههاي غربي و سازمانهاي جهاني نيز دست در دست هم به مدد دولتهايي آمدند كه دانسته يا ندانسته مأمور كاهش جمعيّت و عقيمسازي مسلمانان به نفع سران سازمانهاي مخفي و استكبار جهاني بودند. از همين طريق، در سال 1371 (مطابق خبرگزاري جمهوري اسلامي ايران 28/7/71) ايران در ميان 75 كشور در حال توسعه، در زمينة كنترل جمعيّت در بالاترين رده قرار گرفت. در تاريخ 16 اسفند 71 گروه بينالملل اقدام در مورد كنترل جمعيّت، ايران را در شمار كشورهاي موفّق در زمينة كنترل جمعيّت دانست و در مقابل روسيه را به عنوان كشور ناموفّق اعلام كردند و حتّي در تاريخ 23/3/73 رئيس فدراسيون بينالملل خانواده برنامهريزي شده (A.R.P.F) از كشورهاي اسلامي خواست تا از الگوي كنترل جمعيّت در ايران پيروي كنند.
خدا ميداند اگر عراق و لبنان و فلسطين تاكنون از ما تبعيّت كرده بودند از صفحة جغرافيايي زمين محو شده بودند. كشورهاي محوري يعني آمريكا، انگليس و سايرين تلاش داشتند تا وانمود كنند علّت اصلي معضلات امروز جامعة بشري «افزايش جمعيّت در جهان سوم» است. جرياني انحرافي كه تنها باعث غارت منابع به اصطلاح جهان سوم ميشد.
آنها به اتّكاي مفروضات فراماسونرهايي همچون «توماس مالتوس» به ساكنان كشورهاي ضعيف و عمدتاً مذهبي و مسلمان به چشم گلّههاي گوسفند نگاه ميكردند.
طيّ اين فرايند، يك ميليون زن شيعي ايراني و بيش از 80 هزار مرد شيعه عقيم شدند تا مطابق خواست پيروان مالتوس و شاگردان ايرانياش رشد جمعيّت به 1/8 درصد كاهش يابد.
این واقعه کمترین نتیجهی ارائه خدمات رایگان مراکز بهداشتی و درمانی برای عقیمسازی مردان و زنان بود. در تیر ماه 1372، روزنامه خراسان خبر ارائه خدمات رایگان در 60 مرکز بهداشتی درمانی شهرستان مشهد را اعلام کرد.
نكتة جالب توجّه اينجاست كه وزير بهداشت، درمان و آموزش پزشكي وقت آرزو ميكند تا با تقويت برنامههاي تنظيم خانواده و با همكاري بينالملل رشد جمعيّت ايران به 8/1 در كاهش يابد.
نكتة جالب توجّه آن است كه در همين زمان، رئيس جمهور آمريكا يعني آقاي بوش با برنامة بهداشت خانواده و تنظيم آن مخالفت ميورزد. در حالي كه، صندوق سازمان ملل متّحد در امور جمعيّت به جاي كمك به آب و نان گرسنگان جهان با بودجة 200 ميليون دلاري خود و ميليونها دلار كمك داوطلبانة دولتها، در سال 1988 ميلادي، جمعاً 3266 طرح كنترل جمعيّت و تنظيم خانواده را در 147 كشور به اجرا در آورده است.
در مقابل، طبق گزارش خبرگزاريها، در تاريخ 24/6/72 مطبوعات رژيم اشغالگر فلسطين نوشتند، جمعيّت اسرائيل به 5/28 ميليون نفر رسيده است. بر اساس آخرين آمار بانك جهاني، جمعيّت اين رژيم تا سال 2000 هر ساله به طور متوسط 2/8 درصد رشد داشته كه بالاترين ميزان رشد در جهان است.
در تاريخ ارديبهشت سال 73، مسئول واتيكان در سازمان ملل گفته بود: كليساي كاتوليك واتيكان براي مبارزه عليه برنامههاي كنترل جمعيّت سازمان ملل، از كشورهاي اسلامي كمك خواهد گرفت.
آنها نميدانستند كه كشورهاي اسلامي خودشان پيشقراول اجراي پروژة سازمانهاي جهانياند.
چند سال پيش از این از توطئة بزرگ «عقيمسازي زنان سرخ پوست» توسط سازمان سيا پرده برداشته شد. سيا به كمك پزشكان آمريكايي، بيش از ده هزار زن سرخ پوستي را كه به هر دلیل به پزشك مراجعه كرده بودند، عقيم ساخته بود. به موازات آن، ميليونها دختر سرخ پوست ديگر نيز در كانادا و آمريكا توسط پزشكان عقيم شده بودند.
در كشورهايي چون مصر، «زنان عضو انجمن جهاني ايدز» كه توسط يك شبكة فحشا در رژيم اشغالگر قدس اداره ميشود، جمعيّت بزرگي از مردم مصر را به ايدز مبتلا كردهاند. در خبرها آمده بود كه اتباع آمريكايي و اسرائيلي آلوده به بيماري ايدز كه در مصر به سر ميبرند، با اغفال كودكان و نوجوانان و انجام اعمال منافي عفّت با آنان ويروس مرگبار ايدز را در اين كشور ميپراكنند.
مأموران داناي غربي و کارگزاران نادان كشورهاي شرقي سعي ميكنند همة مشكلات موجود و مطرح را به گردن مستضعفان بيپناه و زاد و ولد آنها بيندازند تا به اجراي طرحهاي ضدّ انساني غربي، جهان مستضعفان و مسلمانان را در پروژهاي شيطاني و خاموش نابود سازند.
بايد پرسيد آيا دايرة خدمات صندوق جمعيّت و سازمان ملل متّحد كه بر 147 كشور جهان احاطه و براي آنان برنامهريزي دارد، شامل رژيم اشغالگر هم ميشود؟
جواب منفي است. تنها جايي كه نه تنها شعار فرزند كمتر زندگي بهتر وجود ندارد، بلكه به عكس ساكنان آن سعي دارند، مطابق دستور تورات با زاد و ولد روي زمين را بپوشانيد، رژيم اشغالگر فلسطين است. امّا همينها فرمان عقيمسازي برنامهريزي شده را براي كشورهاي اسلامي صادر ميكنند.
اگر با حسابي ساده و سرانگشتي اعلام شود با اين روش كنترلي موجود و در مقابل رشد جمعيّت بالاي برخي فرقههاي مذهبي سلفی و وهابی كه مطابق فتاواي فقهاي خود نه تنها از روش كنترل جمعيّت ديكته شده، پيروي نميكنند بلکه نکاح زنان متعدد و کثرت اولاد را بر خود واجب میشناسند. طيّ سالهاي آتي ايران از زمرة كشورهايي كه جمعيّت حدّاكثري آن شيعه نيست خارج ميشود، اين واقعه را مرضي رضاي حضرت صاحبالزّمان ميشناسيد؟
بسط عدالت، حفظ کیان فرهنگی و خاکی شیعه خانهی امام زمان علیه السلام و مبارزه با پروژههای شیطانی مجامع مخفی تکلیف همهی دولتمردان ماست. همان که الزاما باید مورد گواهی علما و مراجع عظام تقلید واقع شود.
در پایان مطالعه کتاب ارزشمند “کاهش جمعیت، ضربهای سنگین بر پیکر مسلمین”، اثر حضرت علامه آیت الله حاج سید محمد حسین تهرانی را به همگان پیشنهاد میکنم.
اسماعیل شفیعی سروستانی
راديو معارف 28/03/1389
Sorry. No data so far.