متن کامل بیانات رهبر انقلاب در دیدار دانشجویان و تشکلهای دانشجویی به تاریخ ۱۷ مرداد ۱۳۹۱
بسماللّهالرّحمنالرّحيم
خيلى خوش آمديد برادران، خواهران، جوانان عزيز. بسيار جلسهى خوبى بود. البته بعد از اينكه اعلام كردند پايان سخنرانىهاى دانشجويان فرا رسيده، شايد حدود ده نفر از بين جمعيت بلند شدند و دست بلند كردند كه علاقهمند بودند صحبت كنند. من همين طور كه نگاه كردم، تقريباً حدود ده نفر بلند شدند. خب، اولاً من مدير جلسه نيستم؛ من يكى از شركت كنندگان جلسهام؛ مديريت جلسه آنجاست؛ بنابراين از من نبايد وقت بخواهيد. ثانياً اگر بنا باشد من وقت بدهم، به هر ده نفرِ آن حضرات وقت ميدادم. يعنى من اصرار ندارم صحبت كنم؛ اصرار دارم اين جلسه برگزار شود. البته آن ده نفر كه صحبتشان تمام ميشد، در خلال فرمايشاتِ آن دوستانى كه دست بلند كردند، يك هفت هشت ده نفر ديگر هم احتمالاً دست بلند ميكردند! حرفى نبود، ليكن تصور ميكنم خيلى از برادران و خواهران حاضر هم مايلند كه ديگر ادامه پيدا نكند؛ لذا ما حالا عرايضمان را شروع ميكنيم.
مطالبى كه گفته شد، مطالب بسيار خوبى بود. برخى از بيانات دوستان دانشجو متداخل بود؛ يعنى چند نفر بر روى نكتهى خاصى تكيه كردند، كه نشاندهندهى فراگير بودن آن نظر يا آن مطالبه است؛ بعضى هم مطالب اختصاصى دوستان بود، كه خيلى خوب بود. من درخواست كردم كه صورت اظهارات خودشان را به من بدهند – كه دادند – انشاءاللّه ميگويم بررسى كنند، نگاه كنند. مسئولين محترم هم در جلسه حضور دارند؛ حرفها را شنيدند. من خواهش ميكنم اظهارات دانشجوها را جدى بگيرند. درست است كه حالا يك دانشجو دارد حرف ميزند، اما آنچه كه گفته شد، با آگاهىاى كه انسان از فضاى دانشجوئى دارد، غالباً حرفهاى فضاى دانشجوئى است، نه حرفهاى يك نفر؛ لذا بايد به اينها توجه شود؛ علاوه بر اينكه مطالب راهگشا و نكتههاى مفيد هم در بين بيانات دوستان وجود داشت.
بعضى از نكاتى كه اينجا گفته شد، من آنها را يادداشت كردم: لزوم شرح صدر سياسى در بين دانشجويان. اين ربطى به مسئولين و مديران دانشگاهها ندارد؛ مربوط به خود تشكلهاى دانشجوئى است. من تأييد ميكنم لزوم شرح صدر سياسى را. هيچ منافاتى وجود ندارد بين پايبندى دقيق و عميق به اصول و رعايت جهتگيرى دقيق، در عين حال داشتن شرح صدر و برخورد غير پرخاشگرانهى با كسانى كه با فكر انسان همراه نيستند؛ بالخصوص در زمينههاى سياسى.
از مطالب ديگرى كه گفته شد، مسئلهى حضور مسئولان در دانشگاه است. اين اشكال كاملاً وارد است. من عقيدهام اين است كه مسئولين بايد در دانشگاهها شركت كنند؛ رؤساى سه قوه، مسئولين ميانى، رئيس صدا و سيما، مسئولين سپاه و نيروهاى مسلح؛ اينها بروند با دانشجوها جلسه بگذارند و حرفهاى گفتنىِ دانشجوها را بشنوند. و من به شما عرض بكنم؛ آنها هم براى دانشجوها حرفهاى گفتنى زيادى دارند. هيچ چيزى جاى اين گفتگوى رو در رو و چهره به چهره را نميگيرد؛ همانى كه سنت قديمى روحانيون ما بوده كه بنشينند روى منبر، با مردم چهره به چهره حرف بزنند. در اين كار، يك اثرى هست. حالا آن خواهرمان راجع به تأثيرات الكترومغناطيسى گفتند؛ هيچ بُعدى ندارد كه تأثيرات الكترومغناطيسىِ انسان به انسان و چهره به چهره در اين ديدارها وجود داشته باشد. اين كار تأثير دارد؛ هم آنها ميشنوند، هم ميشنوانند. خيلى از مطالبى، ابهامهائى، سؤالهائى كه امروز در ذهن نسل جوان ما در جريان است، در توضيحات مسئولين، اين سؤالها پاسخ داده خواهد شد؛ ابهامها و گرهها باز خواهد شد. من آن وقتى كه توانائى جسمى بيشترى داشتم، زيادتر در دانشگاهها شركت ميكردم؛ الان هم واقعاً اگر بتوانم و مجال و وقت باشد، دوست دارم در فاصلههاى نزديك به نزديك در دانشگاه شركت كنم؛ منتها ديگر حالا «لا يكلّف اللّه نفسا الّا وسعها»؛[۱] از مثل من و سنين من و اشتغالات من، گمان نميكنم جوانها خيلى انتظاراتى داشته باشند؛ اما مسئولين كشور نه، ميتوانند و بايد شركت كنند. من الان هم از همين جا به مسئولين سفارش ميكنم كه در جلسات دانشجوئى شركت كنند؛ بيايند، بشنوند از دانشجوها، و بگويند به دانشجوها.
از جمله مطالبى كه گفته شد، مسئلهى سايتها و وبلاگها و برخوردى است كه در محيط دانشجوئى با اينها ميشود. من اتفاقاً اخيراً يك گزارشى در اين زمينه خواستم و دريافت هم كردم. البته قوهى قضائيه قاعدتاً استدلالهائى دارد؛ كه اگر چنانچه بيايند در جلسات جوانها و دانشجوها شركت كنند و بشنوند و بگويند، احتمالاً بعضى از سؤالها پاسخ داده خواهد شد؛ ليكن من هم عقيدهام همين است كه در قبال اظهارنظرِ احياناً قدرى تند يك جوان دانشجو خيلى نبايد حساسيت وجود داشته باشد. فرق است بين آن كسى كه با نظام مخالف است، با نظام معارض است، قصد دشمنى دارد، قصد عناد دارد، با آن كسى كه نه، از روى احساسات يك مطلبى را بيان ميكند؛ ولو ممكن است آن مطلب درست نباشد، يا آن نحوهى بيان كردن را هم من نپسندم – كه حالا اگر انشاءاللّه وقت شد، مطالبى در اين زمينهها عرض خواهم كرد – ولى برخورد با اين جوانها، به نظر ما هم همين است؛ نبايد خيلى برخورد خشن و تند و آنجورى باشد.
يك نكتهى ديگرى كه در بيانات بود، مسئلهى توجه به روستاها و ديدن واقعيت و نگاه اقتصادىِ عدالتمحور بود. من به نكتهاى توجه كردم، كه اين براى همهى ما درسآموز است؛ هم براى شما، هم براى من. اين جوان محترمى كه آمدند راجع به مسئلهى نگاه اقتصادىِ عدالتمحور مطالبى را گفتند، معرفىاى كه كردند، ايشان جزو مجموعهى اردوهاى جهادى هستند. خب، قضيه روشن شد. وقتى كسى جزو اردوهاى جهادى است، به مناطق محروم سركشى ميكند، واقعيتها را به چشم مىبيند، طبعاً تفكر پيگيرى اقتصاد عدالتمحور در او اينجور زنده ميشود؛ اين براى همهى ما درس است. بايد با قشرهاى مختلف جامعه مرتبط شد تا مسائل آنها را لمس كرد؛ اين در تصميمگيرى ما، در نگاه ما به مسائل گوناگون كشور اثر ميگذارد.
البته اعتقاد خود من اين است كه نگاه اقتصادى در كشور بايد عدالتمحور باشد، و اين منافاتى ندارد با آنچه كه ما در سياستهاى اصل 44 بيان كرديم، كه يكى از دوستان هم اينجا ذكر كردند. سياستهاى اصل 44 آنجور كه ما گفتيم، ما خواستيم و تشريح كرديم – و من در همين حسينيه، در همان اوقات يك صحبت مفصلى در اين زمينه با مجموعهى مرتبط با اين كار كردم – بههيچوجه با اقتصاد عدالتمحور منافاتى ندارد؛ يعنى مطلقاً به سرمايهدارى به آن معناى بد منتهى نخواهد شد.
البته به شما عرض بكنم؛ آنچه كه در دنيا به عنوان نظام سرمايهدارى وجود دارد، حقيقت و جوهرهاش سرمايهسالارى است. نفس داشتن سرمايه و به كار انداختن سرمايه براى پيشرفت كشور، چيز بدى نيست؛ چيز ممدوحى است؛ به هيچ وجه مذموم نيست. آنچه كه مذموم است، اين است كه سرمايه و سرمايهدارى محور همهى تصميمهاى كلان يك كشور و يك جامعه باشد؛ همه چيز را به سمت خودش بكشد؛ همان بلائى كه بر سر بلوك سرمايهدارى و بلوك غرب آمد، كه امروز دارند نتائجش را درو ميكنند. اين حوادثى كه امروز در اروپاست، اين فشارهاى سنگين اقتصادى كه دارد به مردم وارد مىآيد، اينها ناشى از ذات نظام سرمايهسالارى است؛ همان سرمايهدارى زالوصفت است، همان سرمايهدارى مذموم است. اما اينكه نه، كسانى داراى سرمايه باشند، سرمايه را در خدمت رشد جامعه بگذارند – البته سرمايهدار سود هم خواهد برد؛ هم آن كار خوب است، هم آن سود حلال است – هيچ اشكالى ندارد. كار اگر چنانچه با ضابطهى صحيح انجام بگيرد – كه نگاه عدالتمحور اسلام معطوف به اين معناست – هيچ اشكالى ندارد. بنابراين كلمهى «سرمايه» و كلمهى «سرمايهدار» به هيچ وجه چيز مذمومى نيست.
سعى كنيم نگاه سوسياليستى و ماركسيستى بر تفكر اقتصادى ما غلبه پيدا نكند. آنها نگاهشان نگاه ديگرى است. در نظام سوسياليستى، نفس سرمايه محكوم است؛ در نظام اسلامى بههيچوجه اينجورى نيست؛ سرمايه محكوم نيست، سوء استفادهى از سرمايه محكوم است. نميشود هم كسى بگويد آقا سرمايه طبيعتش سوء استفاده است. نخير، اينجورى نيست. ميتوان با مقررات درست، با مديريت صحيح، سرمايه را در جهت درستى هدايت كرد و راه برد. بنابراين آنچه كه ما در سياستهاى اصل 44 مطرح كرديم، بههيچوجه با اقتصاد عدالتمحور منافاتى ندارد؛ بلكه به يك معنا مكمل و متمم آن است.
در زمينهى مسائل اقتصادى، «اقتصاد تهاجمى» را مطرح كردند؛ عيبى ندارد. بنده فكر اقتصاد تهاجمى را نكردم. اگر واقعاً يك تبيين دانشگاهى و آكادميك نسبت به اقتصاد تهاجمى – به قول ايشان، مكمل اقتصاد مقاومتى – وجود دارد، چه اشكالى دارد؟ آن را هم مطرح كنيم. آنچه كه به نظر ما رسيده، اقتصاد مقاومتى بوده. البته اقتصاد مقاومتى فقط جنبهى نفى نيست؛ اينجور نيست كه اقتصاد مقاومتى معنايش حصار كشيدن دور خود و فقط انجام يك كارهاى تدافعى باشد؛ نه، اقتصاد مقاومتى يعنى آن اقتصادى كه به يك ملت امكان ميدهد و اجازه ميدهد كه حتّى در شرائط فشار هم رشد و شكوفائى خودشان را داشته باشند. اين يك فكر است، يك مطالبهى عمومى است. شما دانشجو هستيد، استاد هستيد، اقتصاددان هستيد؛ بسيار خوب، با زبان دانشگاهى، همين ايدهى اقتصاد مقاومتى را تبيين كنيد؛ حدودش را مشخص كنيد؛ يعنى آن اقتصادى كه در شرائط فشار، در شرائط تحريم، در شرائط دشمنىها و خصومتهاى شديد ميتواند تضمين كنندهى رشد و شكوفائى يك كشور باشد.
يكى از دوستان دانشجوى عزيز گفتند كه به ما ميگويند پازل دشمن را تكميل نكنيد – اين از حرفهائى است كه بنده زياد تكرار ميكنم؛ پازل دشمن را نبايد تكميل كرد – ايشان ميگويند خب، پس انتقاد چه ميشود؟ انتقاد هم نكنيم؟ من اعتقاد ندارم كه نبايد انتقاد كرد؛ اتفاقاً در يادداشتهائى كه كردم – كه حالا انشاءاللّه اگر وقت شد، عرض ميكنم – اصرار دارم بر اين كه جريان دانشجوئى و جنبش دانشجوئى موضع انتقادى خودش را حتماً حفظ كند. بههيچوجه توصيهى ما اين نيست كه شما انتقاد نكنيد. خب، چه كار كنيم كه اين انتقاد، تكميل كنندهى پازل دشمن نباشد؟ روى اين مسئله فكر كنيد. نه اينكه بگوئيم تكميل پازل دشمن كه يك امر منفى است، با لزوم انتقاد كه يك امر مثبت است، منافات دارد؛ نه، خب خود شما هم گفتيد؛ من انتقاد كردم، در همهى دنيا نقل هم شد؛ اما هيچ كس در دنيا ادعا نخواهد كرد كه فلانى عليه نظام اسلامى يا فرض كنيد كه عليه تشكيلات مديريت اجرائى يا تقنينى كشور دارد اقدام ميكند. خب، شما هم همين جور انتقاد كنيد. بنابراين انتقاد كردن ميتواند به شكلى انجام بگيرد كه بههيچوجه مقصود دشمن را برآورده نكند و به تعبيرى كه ما عرض كرديم، پازل دشمن را تكميل نكند.
گفته شد كه بعضىها نظرات كارشناسى ميدهند، با نظر رهبرى مخالف است، ميگويند آقا اين ضد ولايت است. من به شما عرض بكنم؛ هيچ نظر كارشناسىاى كه مخالف با نظر اين حقير باشد، مخالفت با ولايت نيست؛ ديگر از اين واضحتر؟! نظر كارشناسى، نظر كارشناسى است. كار كارشناسى، كار علمى، كار دقيق به هر نتيجهاى كه برسد، آن نتيجه براى كسى كه آن كار علمى را قبول دارد، معتبر است؛ به هيچ وجه مخالفت با ولايت فقيه و نظام هم نيست. البته گاهى اوقات ميشود كه اين حقير خودش در يك زمينهاى كارشناس است؛ بالاخره ما هم در يك بخشهائى يك مختصر كارشناسىاى داريم؛ اين نظر كارشناسى ممكن است در مقابل يك نظر كارشناسى ديگر قرار بگيرد؛ خيلى خوب، دو تا نظر است ديگر؛ كسانى كه ميخواهند انتخاب كنند، انتخاب كنند. در زمينههاى فرهنگى، در زمينههاى آموزشى – در بخشهاى مخصوصى – بالاخره ما يك مختصرى سررشته داريم، يك قدرى كار كرديم؛ اين ميشود نظر كارشناسى. به هر حال هيچگاه اعلام نظر كارشناسى و نظر علمى، معارضه و مبارزه و مخالفت و اعلام جدائى از رهبرى و ولايت و اين حرفها به حساب نمىآيد و نبايد بيايد.
خب، ما در ديدارهاى دانشجوها معمولاً مطالباتى را مطرح ميكنيم؛ آيا اين پرتوقعى است؟ اين يك سؤال است. اگر انسان مجموعهى عرايضى را كه من در ديدارهاى دانشجوئى، چه در ماه رمضانها، چه در دانشگاههائى كه من در شهرستانها يا در تهران شركت كردم، جمع كند، يك فهرست طولانى از مطالبات اين حقير از مجموعهى دانشجويان به وجود مىآيد. ممكن است كسى بگويد آقا اينها پرتوقعى است. من عقيده ندارم پرتوقعى است. چرا؟ توجه به نيروى متراكم در دانشگاه، گمان پرتوقعى را نفى ميكند. اگر چنانچه شما از يك جوان ورزشكارِ پرنشاطِ نيرومندى بخواهيد يك بار سنگينى را از يك جائى بردارد، به يك جاى ديگرى بگذارد، اين بههيچوجه توقع زيادى نيست. بله، اگر چنانچه فرتوت باشد، پير باشد، ضعيف باشد، لاغر باشد، نميشود توقع داشت؛ اما وقتى تواناست، خب بكند. دانشگاه يك محيط تراكم نيرو است؛ اين نيروها ناشى از دو عنصر اصلى است: يكى اصل جوانى است، كه من عقيدهام اين است خيلى از جوانها خودشان قدر نيروى جوانى را نميدانند؛ يعنى هنوز كشف نكردند توانائى بىحد و حصرى را كه در محيط جوان وجود دارد. جوانى يك سرچشمهى فياضِ تمامنشدنى از نيرو است. عنصر دوم، خود مسئلهى علم و دانش و دانشجوئى است. خود دانشجوئى به انسان توان ميدهد. توجه به علم، توجه به دانش، خودش توانافزا و توانآفرين است. البته بر اين دو عنصر اضافه كنيم فضائى را كه انقلاب به وجود آورد؛ و اگر بخواهيم با نگاه حداقلى نگاه كنيم، انقلاب اين فضا را در محيطهاى جوان و محيطهاى دانشجوئى، حداقل تشديد و مضاعف كرد. يعنى حالت نشاط، سرزندگى، دورى از دلمردگى، اعتماد به نفس، در محيط دانشجوئى زياد است. بنابراين ما هرچه از دانشجوها توقع داشته باشيم، كارهاى سخت را از آنها بخواهيم، متوجه آنها بكنيم، توقعات ارائه بدهيم، به نظر من پرتوقعى نيست. كارهاى زيادى ميشود انجام داد. ما يك جريان سيّال و نيروى تمامنشدنىاى داريم كه اگر چنانچه اين نيرو آزاد شود و هدايت شود، ميتواند كشور را به طور كامل آباد كند.
خب، يكى از چيزهائى كه ما از دانشجوها توقع داشتيم و اين به طور طبيعى در دانشگاه و در محيط جوان وجود دارد و بنده هم اصرار داشتم كه اين حالت در دانشگاه زنده بماند، مسئلهى آرمانگرائى است. البته ما در ديدار با مجموعهى كارگزاران نظام در اوائل ماه، دربارهى آرمانگرائى و نسبتش با واقعگرائى، اينجا مقدارى صحبت كرديم و بحث كرديم؛ كه حالا شايد بعضى شنيده باشيد. مسئلهى واقعگرائى در جاى خودش محفوظ است، من هم بعد يك اشارهاى خواهم كرد؛ ليكن آرمانگرائى، هم در سياست، هم در همهى صحنههاى ديگر – مثل آرمانگرائى در علم – بايد مورد توجه باشد. آرمانگرائى در علم، يعنى در زمينهى مسائل علمى بايد دنبال قله بود؛ كه اين، توجه شما را به درس خواندن و خوب درس خواندن بايد نتيجه بدهد. من به شما عرض بكنم؛ امروز درس خواندن، علمآموزى، پژوهش و جديت در كار اصلى دانشجوئى، يك جهاد است؛ كه حالا اگر انشاءاللّه مجال شد، در ادامهى صحبت معلوم ميشود.
در زمينهى معنويت و اخلاق هم بايد آرمانگرا بود. محيط دانشگاه به دليل اينكه محيط جوان است، بايد محيط پاكيزهاى باشد. بعضى خيال ميكنند دانشگاه يعنى محيطى كه در آن، تقيد به دين و پايبندى به دين و اخلاق و اينها خيلى لزومى ندارد و مطلوب نيست. اين ناشى از بناى غلطى است كه در دوران طاغوت، در آغاز پيدايش دانشگاه، پايهريزى شد. آن روز كسانى دانشگاه را به وجود آوردند كه به اصل دين و معنويت و اخلاق اعتقاد نداشتند؛ شيفتهى غرب و فريفتهى اخلاقيات غرب بودند. البته آن شيفتگى و فريفتگى، شكل عمومىاش بود؛ يك عدهاىشان هم مزدور و مأمور غرب بودند. بنا بود اينها در داخل كشور طراحى و برنامهريزى كنند كه تسلطى را كه به شكلى در دوران قاجار داشتند، در دوران پهلوى همان تسلط را و بيشترش را به شكل ديگر و آرامترى داشته باشند؛ تربيت يك نسل روشنفكر و درسخوانده و تحصيلكردهاى كه غربى بينديشد؛ ايرانى است، اما فرانسوى و انگليسى و آمريكائى فكر ميكند؛ آرزوهايش آرزوهاى يك فرد آمريكائى است؛ اقدام و عملش هم اقدام و عمل يك فرد آمريكائى يا انگليسى است؛ اگرچه مليتش ايرانى است و ساكن ايران هم هست. آنها تربيت يك چنين نسلى را دنبال ميكردند.
من كليت دانشگاه را بههيچوجه زير سؤال نميبرم؛ وجود اساتيد مؤمن و پاكيزه در دورهى طاغوت را بههيچوجه زير سؤال نميبرم؛ خب، كسانى بودند كه ما آنها را ميشناختيم؛ بسيار مردمان خوب، بسيار مردمان پاكيزه؛ هم در بين اساتيد بودند، هم در بين دانشجوها بودند – البته كمتر – ليكن بناى دانشگاه اين بنا بود؛ لذا آن اساتيد مؤمن هم جز در يك دائرهى محدودى نميتوانستند اثرگذارى كنند؛ حركت دانشگاه، يك حركت غلطى بود. كسانى نگاهشان به آن شرائط است؛ خيال ميكنند رفتن به دانشگاه، ملازم با بىقيد شدن و عدم مبالات در مورد دين و اخلاق و حجاب و طهارت و پاكيزگى دينى و اخلاقى است. اين واقعيت ندارد، اين نگاه درستى نيست. دانشگاه مركز معنويت است؛ چون علم يك امر معنوى است. علم – هر علمى باشد – يك ارزش معنوى است، يك ارزش روحى است. محيط دانشگاه، محيط جوانى است؛ محيط مؤمنى است. در كشور، متدينترينهامان در ميان جوانهامان هستند؛ فداكارترينهامان در ميان جوانهامان بودند و هستند؛ بنابراين چه دليلى دارد كه محيط جوانِ اهل علمِ دانشگاه، يك محيط غيردينى باشد؟ نخير، محيط دينى است. من توقعم اين است كه كسى كه وارد دانشگاه ميشود، اگر قبل از آنكه وارد دانشگاه بشود، تقيدات دينىاش ضعيف بوده، با ورود به دانشگاه، تقيدات دينىاش تقويت شود. بنابراين آرمانگرائى در معنويت و اخلاق هم يك امر معتبرى است؛ مثل آرمانگرائى در سياست، مثل آرمانگرائى در علم و در همهى امور زندگى.
خب، در مورد آرمانگرائى يكى دو تا نكتهى كوتاه را عرض بكنيم. آرمانگرائى را با پرخاشگرى اشتباه نكنيم؛ تصور نكنيم كه هر كس آرمانگراتر است، پرخاشگرتر و دعواكنتر است؛ نه. ميتوان بشدت پابند به آرمانها و پابند به اصول و به ارزشها بود، درعينحال پرخاشگر هم نبود. در آيهى شريفه ميفرمايد: «اشدّاء على الكفّار».(2) «اشداء» جمع «شديد» است. شديد يعنى سخت، سخت يعنى نفوذناپذير. هر جسمى كه سختتر باشد، وقتى با جسم ديگرى اصطكاك پيدا كرد، در آن جسم ديگر اثر ميگذارد، اما از آن جسم اثر نميپذيرد. همهمان اينجورى باشيم؛ اشداء باشيم. اما شديد بودن، اثرگذار بودن، لزوماً به معناى دعواگر بودن و پرخاشگر بودن نيست. گاهى اوقات انسان احساساتش غلبه ميكند و ميخواهد يك كارى را انجام بدهد. اين دورهى احساسات شما، دورهى جوانى است؛ ما هم پنجاه شصت سال قبل از اين، همين دورهها را گذرانديم. يك مدتى جوان بوديم، جوان پراحساساتى هم بوديم؛ ميدانيم اين دوره چه جورى است. ببينيد، يك جاهائى احساساتى وجود دارد كه اين احساسات بايد كنترل شود.
البته من اين تشكر را از تشكلهاى دانشجوئى بكنم. من پارسال يا پيرارسال بود كه در همين جلسه به دانشجوها خطاب كردم، گفتم چرا در مسائل اجتماعى موضع نميگيريد و وارد نميشويد؟ من خوشبختانه مىبينم در اين دو سه سال اخير موضعگيرى در مسائل گوناگون، در محيطهاى دانشجوئى و جوانهاى دانشجو، خيلى بارز است؛ خب، اين خوب است؛ اين را من تقدير ميكنم و تشكر ميكنم؛ منتها يك وقت مثلاً فرض كنيد قضيهى غزه پيش مىآيد، يك مشت جوان دانشجو ميگويند اين فلان فلان شدهها، اين صهيونيستهاى خبيث سر بچههاى غزه دارند بمب ميريزند، فلان ميكنند؛ برويم پدرشان را دربياوريم؛ راه مىافتند، ميروند فرودگاه! خب، اين احساسات، احساسات مقدس و پاكى است. امثال من كه يك كنار نشستيم و داريم نگاه ميكنيم، آدم ميخواهد جانش را فداى يك چنين احساساتى بكند؛ اين واقعاً ارزش دارد. اينكه امام فرمودند من دست و بازوى بسيجىها را ميبوسم، جايش همين جاست. آدم وقتى مىبيند كه يك جوانى اينجا توى خانه، در گرماى تابستان كولر و يخچال دارد، در سرماى زمستان وسيلهى گرمائى دارد، دانشگاه ميرود، درس ميخواهد، موفقيت دارد، بعد يكهو مسئلهى غزه ميخواهد او را به حالت انفجار برساند، ميگويد ميخواهم بروم آنجا؛ خب، اين احساس، احساس باارزشى است؛ اما رفتن، غلط است. احساس، خوب است؛ اما اين احساس نبايد موجب شود كه ما حالا راه بيفتيم برويم غزه. رفتن به غزه، آن وقت نه ممكن بود، نه جايز بود؛ اگر ممكن هم بود، جايز نبود.
خب، اينجا بين آرمانگرائى و بين آن واقعيت و دستورى كه حالا از قول رهبرى نقل كردند، كه نبايد برويد غزه، يك تعارضى درذهن اين جوان به وجود مىآيد. نه، هيچ تعارضى وجود ندارد. آن احساس، احساس خوبى است؛ اما تصميمى كه بر اساس يك احساس گرفته بشود، يك مطالعهى دقيق، موشكافانه و عالمانه پشت سرش نباشد، آن تصميم، لزوماً تصميم درستى نيست. گاهى اوقات تصميم، تصميم غلطى است.
بنابراين آرمانگرائى بههيچوجه به معناى در همهى زمينهها پرخاشگرى كردن، برخى از واقعيات لازم و مصلحتهاى لازم را نديده گرفتن، نيست. مصلحت هم شده يك اسم منفور؛ آقا مصلحتگرائى ميكنند! خب، اصلاً بايد ملاحظهى مصلحت بشود. هيچ وقت نبايد گفت كه آقا حقيقت با مصلحت هميشه منافات دارد؛ نه، خود حقيقت يكى از مصلحتهاست، خود مصلحت هم يكى از حقايق است. اگر مصلحتانديشىِ درست باشد، بايد رعايت مصلحت را كرد؛ چرا نبايد رعايت مصلحت را كرد؟ بايد مصالح را ديد.
فرض بفرمائيد از لحاظ موضع نظام، نسبت به فلان حركت سياسى بلوك مثلاً طاغوت و مجموعههاى استبدادىِ ديكتاتورى، معلوم است كه ما مخالفيم، همراهى هم نميكنيم، كمك هم نميكنيم – «قد كانت لكم اسوة حسنة فى ابراهيم و الّذين معه اذ قالوا لقومهم انّا برءاء منكم و ممّا تعبدون من دون اللّه كفرنا بكم و بدا بيننا و بينكم العداوة و البغضاء ابدا حتّى تؤمنوا باللّه وحده»(3) – معلوم است كه موضع ما نسبت به برخى از جهات سياسىاى كه امروز در دنيا وجود دارند يا در منطقه وجود دارند، موضع روشنى است؛ اما اين به هيچ وجه به معناى نفى كار ديپلماسىِ سنتىِ متعارف نيست؛ اين را توجه داشته باشيد. يعنى كار ديپلماسى به جاى خودش بايد انجام بگيرد، منتها جهتگيرى، اين جهتگيرى است. كمااينكه دشمنان ما هم همين جور عمل ميكنند. دشمنان ما هم در عمل دشمنىشان را ميكنند، اما تعارفات ديپلماسى را هم انجام ميدهند. البته ما هم به آن تعارف ديپلماسى گول نميخوريم؛ ميفهميم پشتش چيست. بنابراين بايد به معنا و عمق آرمانگرائى توجه شود. پس به طور خلاصه، آرمانگرائى يعنى پايبندى به ارزشها و اصول و آرمانها و تأثيرگذارى و تأثيرناپذيرى از جهت مخالف و جبههى مخالف.
نكتهى ديگر: حضور فيزيكى و فكرى در مسائل عمومى كشور از سوى مجموعهى دانشجوئى حتماً لازم است. هم حضور فكرى لازم است؛ با همين رسانههاى دانشجوئى، با اجتماعات دانشجوئى، با اظهاراتى كه اينجا و امثال اينجا ممكن است بكنيد، با ارائهى نظراتتان به دستگاههاى ذىربط و وزارتهاى مربوط – اگر اهل اقتصاديد، به دستگاههاى اقتصادى؛ اگر اهل مسائل فرهنگى هستيد، به دستگاههاى فرهنگى نامه بنويسيد، پيشنهاد بدهيد، نظر بدهيد، اعلام موضع كنيد – هم حضور فيزيكى لازم است؛ گاهى بايد در يك اجتماعى شركت كنيد. من به هيچ وجه نفى نميكنم و رد نميكنم، بلكه تأييد ميكنم برخى از اجتماعات دانشجوئى را كه دربارهى مسائل گوناگون – فرض كنيم مسئلهى بحرين يا چيزهاى ديگر – به وجود مىآيد. البته با تندروى در اين اجتماعات مخالفم؛ با عمل نسنجيدهى در اين اجتماعات مخالفم؛ با تصميمگيرىهاى غلط كه ممكن است از طرف يك چند نفر انجام بگيرد، بعد در آن بحبوحهى احساسات، ناگهان مورد حمايت جمع هم واقع شود، بنده موافق نيستم.
حالا راهش چيست؟ چگونه ميشود عمل كرد؟ من گمان ميكنم اگر مجموعههاى دانشجوئى، كانون يا كانونهاى تصميم و اقدام داشته باشند براى اينكه در مسائل گوناگون فكر كنند و تصميم بگيرند، اقدامهاى آنها سنجيدهتر خواهد بود. مثلاً فرض كنيد در فلان قضيهاى كه چند تا مثالش را الان زدم، دانشجوها چه كار كنند، خوب است؟ اين را بنشينند يك گروه نخبهاى، زبدهاى، مسئولى فكر كنند، بعد به صورت متحدالمآل در بين مجموعهى دانشجوئى واضح و مشخص بشود كه اگر كسى تخطى و زيادهروى كرد از آنچه كه قرار شده، مربوط به تصميم دانشجوها و جريان دانشجوئى نيست.
خب، بنده اينجا يادداشت كردم كه هيچ منافاتى وجود ندارد بين انجام دادن وظائفى كه جوانى و آرمانگرائى به انسان ديكته ميكند، و بين ملاحظهى مصالح مديريتى كشور، ملاحظهى قانون، ملاحظهى تدبير و درايت مديريتى در كشور. يعنى ميتوان آرمانگرا بود، به احساسات جوانى هم پاسخ داد و بر طبق اقتضاى جوانى و آرمانگرائى عمل كرد؛ در عين حال جورى هم بود كه با مصلحت كشور و با مصالح مديريتى كشور تعارض و اصطكاكى نداشته باشد. بنابراين به نظر من توقع از مجموعهى دانشجوئى، جزو توقعات زيادى نيست؛ ميتوان چنين توقعى را از دانشجوها داشت.
خب، در مسئلهى اخلاق، اين نكته را هم عرض بكنم – اين را بعداً ميخواستم عرض كنم؛ چون ميترسم وقت بگذرد، جلوتر عرض ميكنم؛ زيرا جزو اساسىترين مسائل است – پرهيز از قول به غير علم، از غيبت، از تهمت. من خواهش ميكنم شما جوانهاى عزيز به اين مسئله اهتمام بورزيد. همين طور كه در زمينههاى مختلف اهتمام به طهارت عملى داريد – به نماز اهتمام داريد، به روزه اهتمام داريد، به پرهيز از تعرضهاى جنسى اهتمام داريد – به اين مسئله هم اهتمام داشته باشيد. اگر چنانچه ما چيزى را به كسى نسبت بدهيم كه در او نيست، خب اين ميشود تهمت. اگر چنانچه چيزى را بگوئيم كه به آن علم نداريم؛ مثلاً يك شايعه است – يك نفرى يك حرفى را از قول يكى نقل ميكند، ما هم همان را دوباره تكرار ميكنيم – خب، اين كمك كردن به شايعه است، اين شايعهپردازى است؛ قول به غير علم است. قول به غير علم، خود قولش هم اشكال دارد، عمل كردن به آن امر غير معلوم و بدون علم هم اشكال دارد؛ «و لا تقف ما ليس لك به علم».(4) «لا تقف»، يعنى چيزى را كه علم به آن ندارى، دنبال نكن، دنبال نرو. دنبال كردن، هم در زمينهى عمل هست، هم در زمينهى گفتار هست. وقتى شما يك چيزى را گفتيد كه به آن علم نداريد، اين هم اختفاء امرى است كه انسان به آن علم ندارد. لذا دنبالش ميفرمايد: «انّ السّمع و البصر و الفؤاد كلّ اولئك كان عنه مسئولا».
رقابت بر سر پست و مقام. خب، در يك دورهاى دانشجوهاى تشكلهاى اسلامى و ارزشى منزوى بودند؛ مسئلهى پست و مقام و احياناً چرب و شيرين و اينها مطرح نبود، اما حالا گوشه و كنار ممكن است مطرح باشد؛ لذا مراقب باشيد. يكى از لغزشگاههاى بزرگ ما انسانها و افراد بشر، همين رقابتهاى بر سر پست و مقام و آبرو و اينهاست، كه آدمهاى گردنكلفت را گاهى به زمين ميكوبد. البته من عقيدهام اين است كه شما جوانها همچنان كه در نيروى جسمانى بر ما پيرمردها فائق هستيد، در نيروى اراده و توانائىِ تسلط بر نفس هم بهتر از مائيد. جوان اگر چنانچه همت كند، انگيزه داشته باشد و بخواهد عمل كند، در زمينههاى معنوى و روحى و مبارزهى با نفس هم از آدمهاى مسن و پابهسنگذاشته و پيرمردى از قبيل ماها قوىتر است و توانائىاش بيشتر است. پس ميتوانيد.
خب، من حالا يك جمله راجع به مسئلهى جنگ نرم بگويم. من اينجا مقدارى مطلب يادداشت كردم، منتها مىبينم نزديك اذان است؛ نميخواهم وقت بگذرد. ما عرض كرديم افسران جوانِ جنگ نرم. اعتقاد من اين است – اين هيچ تعارف نيست – كه در اين ميدان، شماها افسريد؛ سرباز صفر نيستيد. شما جوانيد، ميدان مبارزهى شما هم ميدان جنگ نرم است. امروز خوشبختانه جنگ نظامى نداريم؛ اگر يك وقتى جنگ نظامى هم پيش بيايد، باز پيشقراولهايش جوانهايند. امروز جنگ نرم مطرح است؛ نه امروز، سى سال است مطرح است. در جنگ نرم، آن چيزى كه بايد مورد توجه باشد، اين است: در جنگ نرم و جنگ روانى – كه جنگ روانى يكى از بخشهاى جنگ نرم است – هدف دشمن اين است كه محاسبات طرف مقابل را عوض كند. جنگ نرم مثل جنگ نظامى نيست. در جنگ نظامى هدف دشمن اين است كه مثلاً بيايد پايگاه طرف مقابل يا كشورِ مورد حمله را نابود كند و از بين ببرد، يا سرزمين را تصرف كند. در جنگ اقتصادى هدف اين است كه زيرساختهاى اقتصادى را از بين ببرد. در جنگ نرم، هدف اين چيزها نيست؛ اين چيزها گاهى وسيله است براى آن هدف جنگ نرم. در جنگ نرم، هدف آن چيزى است كه در دل شماست، در ذهن شماست، در مغز شماست؛ يعنى ارادهى شما. دشمن ميخواهد ارادهى شما را عوض كند.
البته اينها حرفهاى پنهان نيست. اوائل اين حرفها را نميگفتند، اما حالا مدتهائى است كه دشمنان ما اين حرفها را ميگويند و به زبان مىآورند. ميگويند ميخواهيم ملت ايران – حالا آنها ميگويند مسئولين، اما در واقع ملت ايران مورد نظرشان است – محاسباتش عوض شود. ما با يك محاسبهاى، يك راهى را انتخاب كرديم. انقلاب اسلامى آمد تحولات عمدهاى را در اين كشور به وجود آورد؛ سلطنت را تبديل كرد به حكومت مردم، مردمسالارى؛ وابستگى را تبديل كرد به استقلال؛ عقبماندگى تاريخىِ مزمن را تبديل كرد به پيشرفت – كه داريد مىبينيد – تحقيرشدگى را تبديل كرد به اعتماد به نفس و احساس عزت؛ اينها كارهاى انقلاب بوده. خب، دشمن ما، يعنى آن دستگاه مقتدرِ مادى كه تا قبل از انقلاب بر اقتصاد اين كشور و سياست اين كشور و فرهنگ اين كشور و منابع اين كشور و تصميمهاى مسئولان اين كشور مسلط بوده، از اين وضع ناراحت است؛ ميخواهد اين را عوض كند؛ چه كار كند؟ براى او تنها راه، منحصر در اين است كه ملت ايران و مسئولين ايران در نهايت به يك محاسبهاى برسند كه احساس كنند ادامهى اين راه به صرفشان نيست. دشمن ميخواهد اين محاسبه را بر ذهن شما تحميل كند؛ ميخواهد من و شما به اين نتيجه برسيم كه صلاح نيست در مقابل آمريكا، در مقابل استكبار، در مقابل دستگاههاى سياسىِ تابع كارتلهاى گوناگون اقتصادى، خيلى هم بايستيم و خيلى هم مقاومت كنيم؛ از بعضى از حرفها بايد دست بكشيم؛ كمااينكه گفتند ديگر. در يك برههاى كسانى گفتند آقا ول كنيد قضيهى اسرائيل را، ول كنيد قضيهى فلسطين را، ول كنيد قضيهى عدالت در سطح جهانى و حمايت از ملتهاى عدالتخواه را، رها كنيد اين حرفها را؛ چه كار داريد؟ به خودتان بچسبيد. اين همان تغيير محاسبات است. دشمن اين را ميخواهد. در مقابل اين، افسر جنگ نرم بايد مقاومت كند. چگونه مقاومت كند؟
اولاً معرفتهاتان را بالا ببريد. عزيزان من! سقف معرفت خودتان را، سايتهاى سياسى و اوراق روزنامهها و پرسه زدن در سايتهاى گوناگون قرار ندهيد؛ سقف معرفت شما اينها نيست. البته من امروز از اين حرفهائى كه زدند، حقيقتاً لذت بردم؛ حرفهاى خوب، حرفهاى پخته، تعبيراتِ جاافتاده، جملهبندىهاى درست؛ اين خوشحالكننده است. من ميخواهم بگويم هرچه ميتوانيد، اولاً در اين بخش كار كنيد. سطح معرفت را بالا ببريد. با قرآن، با نوشتجات مرحوم شهيد مطهرى، با نوشتجات فضلاى بزرگى كه خوشبختانه امروز در حوزههاى علميه حضور دارند، آشنا شويد. امروز فضلاى جوانى در حوزههاى علميه هستند كه ميتوانند در اين قسمت به مجموعهى جوانهاى دانشگاهى يارى بدهند؛ كمااينكه كارهاى خوبى هم دارد انجام ميگيرد. سطح معرفت دينى بالا برود؛ اين يكى از كارهاست كه حتماً لازم است. به نظر من آن كارى كه مهم است انجام بگيرد، مطالعات اسلامى است.
نظارت و توجه به اوضاع كشور. نگاه مستفسرانه و دنبالِ پيدا كردن واقعيت، همراه با انتقاد. قبلاً هم عرض كردم كه انتقاد هيچ اشكالى ندارد. نگاه منتقدانه هيچ اشكالى ندارد، منتها انتقاد درست؛ بىانصافى نشود. آدم گاهى مىبيند در بعضى از انتقادها، بىانصافى ميشود. حالا شما يك خرده تنديد و جوان هم هستيد و آدم خيلى هم توقع ندارد؛ اما آنهائى كه ريش و سبيلشان سفيد هم شده، گاهى اوقات انسان مىبيند كه بىانصافى ميكنند؛ در بيان كردن و گفتن و حرف زدن نسبت به اين و آن، بىملاحظگى ميكنند. مراقبت كنيد بىانصافى نشود. بنابراين نقد مستمر، نظارت مستمر و متعادل بر اوضاع كشور، بر مديريتها، جزو كارهاى بسيار لازم است؛ البته بايد با عقلانيت و با مدارا همراه باشد، بدون افراط، بدون پرخاشگرى؛ اما نگاه نقادانه. به نظر من اين هم كار لازم ديگرى است.
ارتباط با تشكلهاى دانشجوئى جهان اسلام هم كار لازمى است كه يكى از دوستان در اينجا مطرح كردند؛ بنده هم تأييد ميكنم. امروز در دنياى اسلام، در ذيل بيدارى اسلامى، مجموعههاى دانشجوئى – حالا چه جور تشكلىاند، شايد همهشان يكسان هم نباشد – مجموعههاى فعالى هستند، قبلاً هم فعال بودند؛ بعضىهاشان در اين حركتها نقشآفرينى اساسى كردند. به نظر من با اينها ارتباط داشته باشيد. دستگاههاى گوناگون كشور در اين زمينه بايد به شما كمك كنند؛ البته ما هم سفارش خواهيم كرد.
يكى از دوستان گفتند كه چهار پنج ماه گذشته، اما شوراى عالى سايبرى كارى انجام نداده. من عرض ميكنم اين قضيه، قضيهى چهار پنج ماهه نيست؛ اين قضيه، قضيهى چند ساله است. اين كارى كه ما شروع كرديم، توقع خود بنده اين است كه بعد از چهار پنج سال انشاءاللّه نتائجش را ببينيم. اينكه شما حالا توقع داشته باشيد كه بعد از پنج شش ماه آدم ببيند كه مسائل سايبرى كشور اصلاح شده و شبكهى اينترنت ملى به وجود آمده و فلان؛ نه، به اين زودىها اينها جواببده نيست؛ بالاخره از همين امكانات موجود بايد استفاده كرد.
عزيزان من! اساسىترين قضيه هم اميد است. من به شما عرض بكنم؛ از جملهى سختترين كارهائى كه عليه من و شما دارد انجام ميگيرد، اين است كه اميد را در ماها بميرانند. سعى كنيد اميد را زنده نگه داريد. هرچه ميتوانيد، شعلهى اميد را در دل خودتان و در دل مخاطبانتان زنده نگه داريد. با اميد است كه ميشود پيش رفت. اميد هم اميد بيجا نيست؛ اميدى است كه واقعيتها كاملاً ما را به درستى آن نويد ميدهد.
پروردگارا! به محمد و آل محمد، هدايت خودت، تفضلات خودت، لطف خودت، كمك خودت را بر اين جمع، بر همهى دانشجويان، بر همهى ملت ايران فراوان ببار. پروردگارا! آنچه گفتيم، آنچه شنيديم، براى خودت و در راه خودت قرار بده؛ به آنها بركت عنايت كن. زندگى ما را، زندگى مورد پسند ولىعصر (ارواحنا فداه) قرار بده.
والسّلام عليكم و رحمةاللّه و بركاته
1) بقره: 286
2) فتح: 29
3) ممتحنه: 4
4) اسراء: 36
Sorry. No data so far.