ستار خالدیان (پژوهشگر تاریخ معاصر)
پیدایش پوشاک را باید بر مبنای تفکرات و نیازهای اقلیمی، مادی و معنوی اقوام دانست و آن را آینهی تمام نمایی از تاریخ زندگی بشر برشمرد که در طی قرون و اعصار، در سرزمینهای گوناگون شکل گرفته و تحول یافته است.
تهیهی لباس و پوشش همواره در دورههای مختلف تاریخی با ظرافت و دقت خاصی مورد توجه انسانها بوده است و تمدنهای دیرینه نیز بر امر طراحی و ایجاد پوشش مناسب تأکید میکردهاند و باید گفت حجاب و داشتن پوشش مناسب به خصوص برای زنان، پیش از اسلام نیز در جوامع گوناگون وجود داشته است. زیرا پدیدهی فطری شخصیت طلبی، هر انسان با شرافت را در هر زمان و مکان به سمت دستیابی به ارزشهای متعالی میکشاند و بدون شک، حجاب یکی از ارزشها به حساب میآید. دین مبین اسلام نیز حجاب را مورد تأکید و توجه قرار داده است.
بحث پوشش و لباس در ایران نیز همواره مورد توجه مردمان این مرز و بوم بوده و در سیر تاریخ کهن این سرزمین چه در نگارهها و آثار تاریخی به جا مانده و چه در نوشتههای مکتوب، پوشش و لباس مناسب را متناسب با فرهنگ ایرانیان شاهد هستیم. در این مقاله برآنیم تا تاریخی مختصر از تغییرات و دگرگونیهای صورت گرفته در مبحث لباس و حجاب در ایران از صدر اسلام تا پایان دورهی پهلوی مرور گردد و عوامل تأثیرگذار در این زمینه معرفی شوند.
پوشش و فرهنگ
پوشاک به عنوان بارزترین نماد فرهنگی، مهمترین مظهر انتقال نشانههای فرهنگی در میان جوامع انسانی مطرح است. بسیاری بر این باورند که استیلای فرهنگی و سلطهپذیری در وهلهی اول بهوسیلهی انتقال پوشاک انجام میپذیرد و حتی میتوان با تغییر پوشاک یک جامعه، نوع معیشت و شیوهی تولید آنها را نیز دگرگون کرد و تغییرات و تحولاتی در ساختار زندگی اجتماعی آن جامعه به وجود آورد. لباس انسان، نخست تابع فرهنگ جامعهی او و سپس تابع سلیقهی خود او است.
در این فرآیند منظور از فرهنگ عبارت است از کلیترین بینش و نگرشی که یک جامعه نسبت به جهان دارد. این بینش و نگرش همان معنایی است که آن جامعه برای هستی و انسان قائل است و به اندازهی کلی است که همهی ارزشها و روشهای فرد و اجتماع را در بر میگیرد. پوشاک در هر منطقه زمینهی بسیار مناسبی جهت تعامل فرهنگی به حساب میآید. میتوان در شکلگیری و ترکیب پوشاک محلی هر قومی عواملی چون مذهب، شرایط طبیعی، نوع معیشت، فعالیتهای جنبی، تولید و منزلت اجتماعی را دخیل دانست. بدین معنا که با نگاهی در لباسهای سنتی ایرانی خواهیم دید که خط مشی و دستورات اسلام در ارتباط با پوشاک افراد و به خصوص بانوان کاملاً مشخص است.
همچنین لباسهای سنتی در قالب کاربردی آنها عمدتاً ساده و بیپیرایه هستند و فقط جنبهی کاربردی آنها مهم بوده است. البته باید توجه کرد که جنس و نوع پارچهی به کار رفته در پوشاک و حتی طرح و الگوهای آنها در هر منطقهای با شرایط و عوامل طبیعی مطابقت دارد. معیشت، هم در کیفیت پوشاک مردم تأثیر میگذارد و هم در شکل ظاهری آن نقش بسیاری دارد. بنابراین مردمی که معیشت مسلط آنها دامداری است، مواد اولیهی پوشاک آنها را پشم تشکیل میدهد. در ضمن گشاد یا چسبان بودن لباس و ضخیم یا نازک بودن آن هم با شیوهی معیشت مسلط هر منطقه تناسب دارد.
بحث بعدی مربوط، به جایگاه اجتماعی این امر اشاره دارد که پوشاک مردمان در ایران همیشه بیانگر جایگاه و مرتبهی انسانها بوده است. حتی تزیینات و طرحهای به کار رفته در لباسها، بیانگر نوعی سلیقه و مهارت بوده است که به دنبال اعتلای مقام انسانی بوده نه سخیف نشان دادن جایگاه انسانها. در مورد زنان در مجموع پوشاک آنها به صورت مجموعهای هماهنگ با وقار خاص زنانه بوده است که این امر در مورد مردان نیز صادق بوده است.[ 1]
بدین ترتیب باید گفت فرهنگ، پر رنگترین نقش را در نوع پوشش و کاربرد آن برعهده دارد و اگر به لحاظ فرهنگی برنامهریزی پایهای و درستی انجام گیرد، به طور حتم در زمینهی تهاجم فرهنگی نیز مشکل چندانی پیش نخواهد آمد. توجه به نشانهها و راز و رمزهای نهفته در انواع پوشش و پوشاک در دورههای مختلف، اهمیت مهمی دارد. این پیامها و نشانهها در واقع برخاسته از بینش، باورها، آداب، سنن و جهانبینی مردمان هر منطقه با توجه به فرهنگ و حتی اعتقادات آن منطقه بوده است.
در مطالعات مربوط به پوشاک، نظریههایی چند ارائه شده است. برای مثال نظریهی «قومی» که در آن انواع خاص لباس به عنوان شناسهی گروههای قومی محلی و زبانی خاص، در نظر گرفته میشود و یا نظریهی «انتشاری» که این نظریه، لباسهای فعلی را بازماندهی برخی انواع بنیادین میداند. البته نظریههای دیگری مانند نظریهی «تاریخ توسعه» نیز وجود دارد که تکامل البسه در طی تاریخ و تأثیرات فرهنگی بیرونی بر آن را بررسی میکند.[2]
نشانهشناسی در پوشاک
نشانه شناسی علمی است که به مطالعهی نظامهای نشانهای نظیر زبانها، رمزها و نظامهای علامتی میپردازد.[3] پوشاک نیز مجوعهای است از نشانهها و علایم که در کنار هم، نظامی واحد را بر پایهی تعاریفی خاص (ملی، میهنی، تاریخی، مذهبی، اسطورهای و…) به منظور القای تعریف شکل میدهند و هر یک از این نشانهها را میتوان از لحاظ زیباشناختی و اجتماعی بررسی کرد. کارکرد اصلی نشانهها، انتقال اندیشه است.[4] هر قطعهای از پوشاک نیز، در بردارندهی اندیشهای است؛ اندیشهای که عامل اصلی تولید و طراحی آن قطعه بوده است.
پیام مستتر در هر قسمت از لباس، ممکن است فقط جنبهی کارکردی یا زیباشناختی داشته باشد یا آنکه مجموعهای از رمزگانهای نمادین جهت رساندن پیامهایی عمیق با معانی بزرگ فرهنگی، اسطورهای، مذهبی، اجتماعی و سیاسی را در خود دارا باشد. استفادهی اقشار مختلف زنان از انواع پوشش و حجاب اسلامی طی تظاهرات خیابانی در دوران انقلاب اسلامی مثالی در این زمینه است. گاهی نیز از پوشش برای بیان نوعی آرمان و هدف استفاده میشود. پوشیدن لباس عزا در سوگواریها و نمونههایی از این دست، از این قبیلاند. همچنین میتوان به اصرار مبارزان فلسطینی در پیچاندن چفیه به دور سر و گردن، به منظور بیان ارزشهای آرمانی متجلی اشاره کرد.[4]
سیر تحول تاریخی پوشاک و لباس ایرانیان در دوران اسلامی:
با ورود دین مبین اسلام به ایران و قبول آن توسط مردمان این سرزمین و سفارشهای اسلام مبنی بر داشتن حجاب و پوشش مناسب فراخور مقام انسانی، تحولاتی در نوع پوشش و لباس شکل گرفت و لباسها به نحوی پوشیدهتر گشت. اما آنچه در دورههای مختلف اسلامی مورد توجه بوده، الگوبرداری از نظام طبیعت و تناسب با محیط اجتماعی و جغرافیایی مناطق مختلف ایران بوده است.
به این معنا که ساخت کلی پوشش به مثابه پوشاندن و مصون ماندن در همه جا با توجه به فرهنگ خاص و موازین دینی و شرعی، یکی بوده است، اما در طرح، شکل و رنگبندی به نحوی تلاش هارمونیک در جهت بومی کردن هر منطقه مد نظر بوده است و این موضوع در عین حال که تکاثری را به وجود آورده بود، اما تنوع و زیبایی خاص خود را داشت که حتی امروزه هم ما در پوشش و لباس محلی هر منطقه از ایران به خوبی میتوانیم زیبایی و الگوبرداری از منطقه و طبیعت را درک کنیم. در ادامه نگاهی مختصر به تغییر تحول پوشاک در ایران از صدر اسلام تا دورهی پهلوی میاندازیم.
سبک پوشش دورهی نخستین اسلامی به طور کلی امتداد دورهی پیش از اسلام بوده است. با آنکه پیش از اسلام اعراب شبه جزیرهی عربستان سعی مینمودند که در موارد مختلف و از جمله پوشش، محافظ سنت عربی خویش باشند، اما از تأثیر تمدنهای پیرامون خود، یعنی ایران و روم شرقی در امان نماندند. در این میان، نفوذ فرهنگ ایرانی قابل توجهتر بوده است، چه به واسطهی پادشاهی لخمی و چه از راه یمن که ساسانیان پس از اخراج حبشیها از این سرزمین در سال 575م. موفق شدند در آنجا حکومتی برپا کنند که بیش از 50 سال، یعنی تا هنگامی که «باذان» آخرین فرمانروای ایرانی در یمن، در سال 628م. اسلام آورد، در این دیار فرمانروایی داشتند.[5]
اگرچه لباس عصر اسلامی تداوم بخش دورهی قبل بوده است، ولی به خاطر حساسیتهای اخلاقی که اسلام در خود داشت، در این دوران تغییراتی در پوشش به وجود آمد. نمونهای از این حساسیت در این آیهی قرآن تجلی یافته که میفرماید: «ای بنی آدم ما لباس زیبا و نرم و جامهای که ستر عورت کند بر شما فرستادیم، اما لباس تقوا نیکوترین جامه است.» [6] قرآن کریم متضمن اشارههای متعددی دربارهی لباس است، از جمله در جایی از خِمار که جامهای برای پوشش سر و گردن زنان بوده، سخن به میان میآورد.[7] یا در جایی دیگر به رَفرَف (پارچهای دیبای نازک) که نوعی لباس مجلسی بوده، اشاره میکند.[8]
در آیاتی هم واژهی سرابیل که مفرد آن سربال[8] به معنای جامه است، ذکر شده است.[9] همچنین در سورهی یوسف 6 بار از قمیص به معنای پیراهن بلند یاد شده است. آثار حدیثی نیز موارد و مطالب سودمندی را دربارهی لباس دربردارند، از جمله «فروع کافی» در فصلی با عنوان «کتاب الزی و التجمل و المروه» احادیث زیادی را از قول پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) و ائمهی اطهار آورده که در آنها به انواع پوشش اسلامی اشاره شده است.
در عصر اولیهی اسلامی در ایران به گمان مورخان و همچنین از روی آثار به جا مانده و تصویرهای حجاری شده، مردمان این مرز و بوم دارای پوشش مناسب بوده و همواره لباس فاخر و قابل توجهی به تن میکردهاند. به کل در دورههای پیش از اسلام و طی دوران امویان، عباسیان و حتی پس از حکومت عباسیان، ایران به دلیل پارچهها و منسوجات فاخرش مورد توجه بوده است.[10] به عنوان مثال «آمل» و «قومس» به خاطر طیلسانهای پشمی، گرگان و ری به خاطر انواع قباها، بم به خاطر دستمالهای سر و پارچههای عمامهاش، آذربایجان، ارمنستان و اران به خاطر شلوار بندهای مرغوبشان و کاث مرکز خوارزم نیز به خاطر نیم تنههای آجیدهاش شهرت داشتهاند.[11]
در قرون میانهی تاریخ ایران، تأثیراتی از هنر بومی مناطق آسیای مرکزی و مردم آن منطقه در پوشش دیده میشود. اما باز هم تأثیرات اندیشههای اسلامی و ایرانی نمود بسیاری دارد. سلجوقیان در مجموع، برای ایرانیان پیامآور سبک جدیدی از لباس آن گونه که در شرق عربی رخ داد، نبودند؛ چرا که خود آنها متأثر از فرهنگ ایرانی و اسلامی بودهاند. با این حال برخی اشکال جدید به خصوص در زمینهی پوشش سر، طی این دوره مرسوم گشت. در این دوره دستکم، 3 نوع کلاه متمایز که خاستگاه همگی آسیای صغیر و ترکیه بود، مرسوم گشت.
مدارک موجود در خصوص پوشاک زنان در سدههای سوم و چهارم هجری بسیار کمیاب است؛ اما از روی همین منابع ناچیز شباهتهای زیاد آن را با پوشاک مردان میتوان دید، از جمله خفتانهای ضخیم و کمردار با آستینهای تنگ و تن پوشهای زیرین ساده. این خفتانها گریبانی زبانهدار دارند که از راست به چپ بسته شده است.[12] از مشخصات البسهی سدههای پنجم تا هفتم، خفتانهای ضخیم تزیین شده است که به طور مورب از سمت راست به چپ بسته شده و در سمت راست گریبان، فقط یه یقه برگردان دارند. این خفتانها توسط تسمههای چرمی که از آنها ابزارهایی آویزان میشد، بسته میگردید.
شلوارهای آنها حجیم و چکمههایشان بلند بود. در این دوران انواع شلوار از نوع تنگ، نیمه فراخ و دمپا گشاد دیده میشوند.[13] با تسلط مغولان بر ایران، بسیاری از سبکهای پوشش مخصوص به خاور دور به سرزمین ما آمد؛ به ویژه سبکهای چینی که آثار آن در رداهای تزیینی افراد عالی مقام و صاحب منصبان آن دوره نمایان است. سبکهای چینی نه تنها بر لباسهای درباری که بر لباس نظامی نیز تأثیر بهسزایی نهادند. در این میان پوشاک زنان تغییر چندانی نکرد، مگر پوشش سر آنها که چیزی بود شبیه دستمال سر برای زنان غیرمغول و نیز نوعی کلاه ویژه مخصوص شاهزادگان مغول.[14]
به طور کلی از این دوران به بعد تا دورهی صفویه تغییرات چندانی در لباسهای ایرانیان صورت نمیپذیرد. اندک تغییرات هم بیشتر در زمینهی طرح و یا رنگبندی است و پوشش مردمان در این دوره براساس فرهنگ، مذهب و الگوهای بومی است. عصر صفویه را باید نقطهی آغازین نفوذ فرهنگی اروپاییان در ایران دانست. هر چند ایرانیان در مقابل هجوم فرهنگی بیگانگان به شدت مقاومت کردند.
ایران دورهی صفویه به دلیل سنت و پیشینهی فرهنگی خود زیر یوغ استعمارگران نرفت و نساجی تولید لباس در دورهی صفویه راه خود را فارغ از دسیسههای غربیان ادامه داد. سیاحانی که در عهد صفویه به ایران آمدند، در سفرنامههای خود از رواج نساجی و پویایی این صنعت خبر داده و اشاره میکنند که پوشش ایرانیان در این زمان برگرفته از فرهنگ و اندیشهی بومی و اعتقادی آنان است. «کروسینسکی» در گزارشی میآورد: «دوراندیشی شاه عباس کبیر به تأسیس کارگاههای متعدد و چندکاره در پایتخت اصفهان و نیز در نواحی شیروان، قراباغ، گیلان، کاشان، مشهد و استرآباد انجامید که در آنها منسوجات ابریشمی و شال برای استفادهی عموم به طریقی باشکوه و شگفتآور و تحت نظارت دقیق ناظران بافته میشود.[15]
«دن گارسیا وسیلوا فیگوئرا» سفیر پادشاه اسپانیا که در سال 1031هـ. به دربار شاه عباس آمد نیز توصیف دقیقی از لباس ایرانیان کرده است: «ایرانیان شلوار نازک بسیار بلندی میپوشند که تا روی پایشان میرسد. گیوه و جوراب یک تیکه است به طوری که به جای جوراب شلواری به کار میرود. این جوراب شلواریها را بلند و تنگ درست میکنند تا هنگام سواری یا پیاده رفتن مزاحم حرکت آنان نباشد. این جوراب شلوارها را بهخصوص برای دو زانو نشستن روی زمین که عادت بیشتر مشرق زمینی و قاطبهی مسلمانان است بسیار مناسب است. زنان نیز شلوار و بالاپوش مشابه مردان میپوشند. کفشهای مرد و زن چرمی و به رنگهای مختلف است با جنس بسیار سخت و سفت و رویههای کوتاه. زنها از سرناف یا گردگاه خود را با لباس گشاد از پارچههای زیبا میپوشانند و چنان در این جامه فرو میروند که چشمهایشان به زحمت دیده میشود. این لباس شباهت تامی به پوشش زنان مسلمانان اسپانیا در دوران شاهان غرناطه دارد. [16]
«کمپفر»، «تاورنیه» و «جملی کاری» از دیگر سیاحان اروپایی بودند که دربارهی لباس صفویان مطالبی ارائه دادهاند و در تمامی آنها میتوان به خوبی سنت ایرانی، پوشیده بودن بدن و سفارشهای اسلام را درک کرد.[17] از ویژگیهای پوشاک در دورهی صفویه این است که پارچههای مجلل و پرنقش و نگاری برای تهیهی تن پوشها به کار میرفت. تن پوشها معمولاً در میان تنه تنگ بودند و سپس به سمت خارج باز و گشاد میشدند، شلوار گشاد بود که در ناحیهی قوزک پا تنگ میشد. ردای بلند و جلو بازی میز روی بقیهی لباس پوشیده میشد. جورابهای ساق بلندی به پا میکردند که تا زانو میرسید و با بند محکم میشد.[18]
هر چه از عمر فرمانروایی سلسلهی صفویه میگذشت، تلاش اروپاییان برای رخنه در بازار ایران گستردهتر و موفقتر میگشت. زیرا که شاهان صفوی احساس میکردند که برای تقویت قوای نظامی خود در مقابل هجوم عثمانی و قبایل دیگر نیاز دارند که از فنون، تجهیزات و تجربیات نظامی اروپاییان میبایست بهرهبرداری کامل را کرد. از این رو در مقابل تسهیلات تجاری که برای اروپاییان قائل میشدند از آنها میخواستند تا به ارتش و نظامیان ایران سروسامانی بدهند و اروپاییان هم از این فرصتها استفاده میکردند و در اواخر این دوره تأثیرات بسیار اندک و جزئی از غرب را میتوان در پوشش و لباس دید که البته با توجه به این نکته که بسیار کم و ناچیز است در فرهنگ پوشش ملی تأثیری نداشته است.
وضعیت پوشش و حجاب در دورههای افشاریه و زندیه نیز به نحوی تداوم گذشته و یا بهتر بگوییم، دورهی صفویه بوده است و تحول چندانی در شکل و طرح آن رخ نمیدهد و هنوز همان ویژگیهای نجابت و وقار را میتوان در لباس مردان و زنان مشاهده کرد. اما با روی کار آمدن سلسلهی قاجاریه، تغییرات و تحولات چشمگیری در حوزهی پوشش رخ میدهد. هر چند این تغییرات طولانی مدت روی میدهد و باید برای آن چندین دوره را در نظر گرفت. دورهی اول آن همزمان با سلطنت «آقا محمد خان» در مجموع لباس همان شکل و طرح قبلی را با اندک تغییراتی داراست. مردمان کلاه پوستی و بلندی بر سر میگذاشتند که از جنس ماهوت الوان بود و از وسط تا میخورد و در نتیجه به صورت نوک تیز در میآمد، شلوار در این دوره دارای دم پایی فراخ بود و کمر لیفی داشت.[19]
بعد از این دوره توجه به غرب و نوعی تمایل به سمت کشورهای اروپایی گسترش مییابد و پای کشورهای اروپایی از جمله انگلیس، روسیه و فرانسه به کشور بازتر میشود. صرف نظر از نتایج بدی که حضور مستقیم و غیرمستقیم خارجیها در ایران از خود به جای گذاشت، ضربات شدیدی در بحث فرهنگی به ایران وارد آمد و یکی از این لطمهها را باید در زمینهی پوشش و لباس دانست که تغییرات بنیادینی را در پوشش مردمان ایران به وجود آورد. اگرچه رواج غربیگرایی و توجه به غرب در امور نظامی و دانش جنگ افزاری آغاز شد اما تأثیرات خود را در حوزههای فرهنگی از جمله پوشش به جا نهاد.
از دیگر تأثیراتی که ورود تکنولوژی غربی به ایران داشت، تحول نهادی و جابهجا شدن موقعیت اجتماعی برخی طبقات و اقشار، پا گرفتن نظام اداری جدید و طبقهی نوظهور بوروکرات و تکنوکرات و طبقهی روشنفکر بود که هر کدام از آنها به نوبهی خود در زمینهی تغییر پوشاک ایرانی و غربزدگی تأثیر بهسزایی داشتند.[20] در این میان شاهان قاجاری نیز به واسطهی علاقهی زیادی که به اروپا داشتند، نوعی خودباختگی به اهل فرنگ از خود نشان میدادند و این نفوذ هر چه بیشتر فرهنگ خارجی را در پی داشت. از جملهی این سیاستها، اعزام جوانان ایرانی به فرنگ بود که در زمان عباس میرزا ولیعهد فتحعلی شاه صورت گرفت و در دورههای بعدی نیز ادامه یافت.
این افراد که به اروپا میرفتند، تحت تأثیر فرهنگهای اروپایی قرار میگرفتند و طبق همان فرهنگ و مدرنیته رشد کرده و چهرهای روشنفکرانه به خود میگرفتند. آنها در دهههای بعدی پس از بازگشت از اروپا، آداب و رسوم و فرهنگ و حتی تفکر اروپایی را در ایران تبلیغ میکردند و این افراد را باید از پیشگامان تغییر و تحول در زمینهی پوشش و لباس دانست و خود اینها تا حد زیادی در آماده شدن جامعه برای پذیرش پوشش غربی نقش داشتند. از دورهی محمد شاه قاجار، سومین پادشاه قاجاری، توجه به دانش غربی مخصوصاً در امور نظامی بسیار زیاد شد و لباسهای متحدالشکلی برای نظامیان طراحی و رواج گردید.[21] به دنبال این امر کارگاههای کوچک منطقهای و نساجیها محدود شدند و کالاهای خارجی وارد کشور گشت.
صنایع ایران هیچ نوع پیشرفتی نکرد و تا حدی هم تنزل پیدا کرد و قاجارها در این دوره برای تولید داخلی هیچ نوع ارزشی قائل نشدند و فروش مواد خام را به صرفه دیدند. از اینها گذشته جنگهای طولانی داخلی، لطمهی شدیدی بر مراکز صنعتی اصفهان، یزد، کرمان وارد ساخت [22] و این عوامل نیز در رکود صنعت نساجی تأثیر بسیار زیادی داشت. از آنجا که شبه اروپایی کردن ارتش ایران توسط محمد شاه و میرزا آغاسی ادامه یافت، در لباس قشون ایران هم تغییراتی به وجود آمد. مؤلف کتاب «شرح زندگی من» در همین زمینه مینویسد: «بر عدهی افواج جدیدی که با لباس چسبان بوده و مشق نظام میکردهاند، افزون گشته است.
افراد این قشون پیاده نظام را سرباز مینامیدند، در حقیقت قشون چریک قدیم به نظام جدید منتقل شدند. [23] در دورهی ناصرالدین شاه میل به اصلاحات رو به فزونی یافت. اصلاحاتی که اروپاییان برای آیندهی ایران ضروری میدانستند. ناصرالدین شاه بعد از دیدن لباسهای شیک و زیبای زنان اروپایی بهخصوص پس از عقالهی شدیدی که به لباس رقاصان بالرین اروپا پیدا کرده بود، در بازگشت به ایران زنان را ترغیب کرد تا لباسهای خود را شبیه لباس زنان بالرین اروپا کنند و از آن به بعد طرح لباس «شلیته و شلوار» به شیوهی لباس زنان بالرین غرب در بین زنان ایران رایج شد.
اگرچه هنوز به اصل حجاب زنها در بیرون از خانه خدشهای وارد نشده بود و زنها تنها در اندرونی از اینگونه لباسها استفاده میکردند، اما کنار نهادن لباسهای ملی و سنتی، گام جدیدی در پذیرش فرهنگ غرب و اولین نرمش در مقابل باز شدن پای ورود استعمار به ایران بود. در رابطه با تغییر پوشاک و اخذ فرهنگ پوشاک اروپایی، اعضا و افراد طبقهی فرا دست خیلی سریع این امر را پذیرفتند. از سویی اقشار مختلف این طبقه در طول دهههای متمادی به نحوی با اروپاییها در تماس بودند و اروپاییها را مردمانی متمدن و پیشرفته میدانستند و خود و فرهنگ خویش را پستتر میپنداشتند.
در همین ارتباط نگارندهی کتاب «ایران در یک قرن پیش»، اشاره کرده است: «اما دربارهی مشروبخواری و میگساری، تنها اعیان بهخصوص شهرنشینان از جمله قشر نظامی و مستخدمین هستند که در این مورد از خود علاقهی شدیدی به خرج میدهند و دست به افراط کاری میزنند. زنان این اقشار از مردم ایران نیز به محض آشنایی و همصحبتی و برقراری معاشرت و مجالست با زنان اروپایی، سعی در آموختن طرز لباس، رفتار و آداب و اصول آنان میکنند و از همه لحاظ در پی تقلید از آنان بر میآیند و این کار را یک نوع رشد شخصیت و روشنفکری برای خود به شمار میآورند.[24]
البته چنین گرایشهایی در میان طبقات بالای جامعه وجود داشت و طبقهی فرودست که پاسداشت حفظ سنتهای اجتماعی به شمار میرفتند در مقابل دگرگونیهای ناگهانی مثل تغییر لباس سنتی به لباس فرنگی، حساسیت نشان داده و مقاومت میکردند. به خصوص که این طبقه تحت نفوذ روحانیون و عالمان دینی قرار داشتند. رابطهی مرجعیت و کسب اجتهاد در مسائل مختلف بنیانگذار ثبوت و دوام یا تغییر و دگرگونیهای مختلف به شمار میرفت، به نحوی که روحانیون، وعاظ و مراجع با روحیهی ضد فرنگی که داشتند، مانع میشدند که عامهی مردم ملبس به لباس غربی شوند.
اما علیرغم تمامی این مقاومتها، جریان دگرگونسازی فرهنگ و عادات از جمله با اصطلاح مدرنیزه کردن پوشاک مردان و زنان، جریان داشت. روند مدرنیزه کردن ایرانیها در حوزههای مختلف دنبال شد و یکی از جریانهایی که ارتباط بسیاری با مسئلهی فرهنگ پیدا کرد، در امور آموزشی و تربیتی بوده است. تلاش اروپاییان در زمینهی ایجاد اصلاحات آموزشی با خواست ایرانیان برای کسب دانش و پیشرفت تمدن منطبق گردید و گامهایی در جهت اصلاحات آموزشی برداشته میشد که به تدریج درهای مدارس جدید به سبک کشورهای اروپایی از جمله فرانسه، انگلیس و… در پایتخت قاجاریان به روی دختران و پسران باز شد.
با ورود دختران و پسران به مدارس جدید که بیشتر از طبقهی فرادست و از اقشار اعیانزادگان و اشرافزادگان و درباریان و خان زادگان بودند، پوشاکشان نیز متحول شد. در واقع مدارس اولین پایگاه نشر فرهنگ جدید پوشاکی به سبک اروپایی بود. یک نویسندهی اروپایی در همین زمینه شرح داده است: «خوشبختانه از وقتی که مدرسهی آمریکایی و مدرسهی ریشارد خان فرانسوی در تهران تأسیس شده است، پارهای از دختران با روی باز در کلاس حاضر میشوند. ولی در کوچه با همان چادر رفتوآمد مینمایند.»[25]
در نتیجهی اعتراضها و فعالیتهای روحانیون نسبت به ورود اجانب به ایران و اعمال غیراسلامی دولت، تشنجها و درگیریهای سیاسی مردم به رهبری روحانیون نسبت به کارهای دولت آغاز شد. به زودی روشنفکران نیز که اشتیاق شدیدی به اروپایی شدن ایران داشتند به مخالفتهای محافظهکارانه با شاه پرداختند و به میان مبارزههای مردم داخل شدند. این روشنفکران با حمایتهای همهجانبهی انگلیس به زودی توانستند خط رهبری جنبش را به دست بگیرند.
بدین ترتیب در دورهی ناصرالدین شاه قاجار و در پی اصلاحاتی که او انجام داد، به نحوی فرهنگ اروپایی به ایران راه پیدا کرد. نکتهی قابل ذکر در پوشاک زنان این دوره که بعدها تأثیرات زیادی از خود به جا میگذارد، کوتاه شدن دامنهایی به نام شلیته و افراط روز افزون در این کوتاهی با پاهای لخت یا جوراب سفید است. ظاهراً این سبک به تقلید از دامن بالدینهای اروپایی که نظر ناصرالدین شاه را به خود جلب کرده بود، رایج شده است. زنان این جامه را با روسری سفید و سادهای که روی سینه را میپوشاند، به تن میکردند.[26]
از اواخر سلطنت ناصرالدین شاه، تا وقوع مشروطه، تغییر محسوسی در لباس به وجود نیامد و عموماً اقشار بالای جامعه را شامل میشد. وقوع مشروطه و موج نوینی که با آن ایجاد شد، در زمینهی پوشش خوانین نیز به نوبهی خود تغییراتی به وجود آورد که زمینهساز تحولات بعدی شد. بعد از مشروطه که تحولات مهمی از لحاظ سیاسی و اجتماعی در زندگی ایرانیان پیش آمد، از طرف آزادیخواهان و روشنفکران به وضع زنان ایران توجهی معطوف گردید و شعرا و نویسندگان و حتی برخی از خود بانوان با سواد دربارهی آزادی و حقوق زنان در جامعه اشعار و نوشتههایی پدید آوردند و بانوان ایرانی را دعوت به برانداختن رسوم و تقلیدهای کهنه، خانهنشینی، خانهآرایی، ولخرجی و تفنن بازی نموده و آنها را به شرکت در امور اجتماعی ترغیب و تشویق کردند.
با گذشت زمان بر تعداد مدارس دخترانه در ایران افزوده شد و تغییراتی در البسه و ورود اجناس متنوع و فراوان اروپایی و تقلید خانمها کمکم باعث شد که تغییرات و تطورات مهمی در وضع لباس این دوره پیش آید. در این تغییرات عامل مهم دیگری نیز واقع شد و آن ورود خیاطان و طراحان اروپایی مخصوصاً فرانسوی به تهران بود که به سبک اروپاییها برای خانمها لباس میدوختند و مشتری فراوانی داشتند.
به این طریق پیراهن، شلیته، شلوار و چادر کمری جای خود را به پیراهنهای بلند و یک تکه که بر حسب مد روز بلندی آنها تغییر میکرد، دادند و کت، ژیلت و بلوز به طرز دوخت اروپایی معمول گردید و پارچههای ترمه دوزی، مخمل، تور و حریر به کرپ ساتین، کرپ دوشین، وال، ژرژت، ساتین و غیره تغییر یافت و شلوار بلند، مشکی و شلوار کشی تبدیل به تنکهی کوتاه و جورابهای ساق بلند ماشینی شد. این سبک و مدل به هر طریقی چه از طریق مجلات و روزنامهها و چه از طرق دیگر تبلیغ میشد و مشتریان زیادی جمع میکرد.[27]
بعد از قاجاریه اتفاقهای نوینی در پوشاک ایران رخ داد و این تغییرات پیامدهای گوناگونی از جمله فرهنگی، اجتماعی و سیاسی را به دنبال داشت. علل این دگرگونیها، جوانان از اروپا برگشته بودند. آنها که با آداب و رسوم غرب آشنا شده بودند، زندگی سنتی پدران خود را متعلق به گذشتهها تلقی میکردند. به سبک اروپاییان لباس میپوشیدند و خانمها را به عریان بودن تشویق میکردند. از طرف دیگر در آن دوران، تضعیف اقتدار ملی و سیاسی ایران، به فقدان اعتماد به نفس و خودباوری ملی، القای حس حقارت و خود کمبینی و همچنین ضعف مذهبی و اندیشههای اسلامی در اجتماع انجامیده بود. اما شاید بتوان گفت مهمترین اقدامها در زمینهی تغییر پوشش در ایران با آمدن رضاخان صورت پذیرفت.
دوران 16 سالهی رضاشاه بر ایران، متضمن اقدامهای فرهنگی متعددی بوده است که عمدتاً با تأکید بر ترک سنتهای قدیمی و روی آوردن به مظاهر تمدن غربی صورت گرفته است. از میان تمام جریانهای فرهنگی حکومت پهلوی اول، موضوع کشف حجاب بیشتر مورد توجه واقع شده است؛ چرا که از دیدگاه رضاشاه، کشف حجاب برابر بود با «امکان بروز استعداد و لیاقت ذاتی زن» تحلیلگران تاریخ معاصر ایران عموماً بر آنند که کشف حجاب یکی از اساسیترین اقدامهای حکومت رضاشاه برای غربی کردن ظواهر کشور بوده است.
علیرغم آنکه کشف حجاب به طور رسمی در 17 دی 1314ه.ش. اعلام و اجبار به ترک حجاب از اول فروردین 1315ه.ش. آغاز شده است. اما به نظر میرسد سالها پیش از آن، فکر رفع حجاب، در میان خاندان سلطنتی وجود داشته است. یا پیش از سفر رضاشاه به ترکیه، در سال 1313ه.ش. مقدمات تهیهی لباسهای جدید برای بانوان فراهم شده بود. از طرف دیگر زنان طبقات بالا نیز زمینهی فکری و تبلیغاتی به اصطلاح آزادی زنان را به برگزاری دومین کنگرهی زنان شرق در ایران به سال 1311ه.ش. آماده کرده بودند.
سفر رضاشاه به کشور ترکیه (12 تیر 1313 تا 18 مرداد 1313) نقطهی عطفی بود در تثبیت باورهای قبلی او مبنی بر لزوم کشف حجاب. اثر عمیقی که مشاهدهی وضع بانوان ترک بر روحیهی رضاشاه گذاشت، تا آن حد بود که خطاب به سفیر کبیر ایران در ترکیه گفت: «هنوز عقب هستیم و فوراً باید با تمام قوا به پیشرفت سریع مردم، خصوصاً زنان، اقدام کنیم.» سپس دولت پهلوی برنامهای را در زمینهی تغییر پوشش و ایجاد بیحجابی فراهم نمود.
برای مثال آنان به ایجاد کانون بانوان، در تاریخ 22 اردیبهشت 1314ه.ش. پرداختند. حرکت دیگر آنان تشکیل تدریجی مجالس جشن و خطابه بود، طوری که دختران در آنجا با روی باز در صف دانشجویان قرار میگرفتند و به ایراد خطابههای اخلاقی و سرودهای مخصوص مدارس میپرداختند و رجال محترم را هم در آن مجالس دعوت میکردند و بعد از آن دختران مانند پسران به ورزش و مشق بدنی مشغول میشدند.
یکی دیگر از اقدامهای سلسلهی پهلوی در زمینهی از بین بردن حجاب، انتشار یک سلسله مقالات به نظم و نثر در جراید بود که همه به زبان پند و اندرز از عادات معمولی نقاب و حجاب انتقاد میکرد. در کنار این اقدامها سعی شد مدارس ابتدایی تا سال چهارم به صورت مختلط توسط زنان اداره شود [28] در ادامه همچنین سیاستهای نگینی دولت محمدرضا پهلوی نیز سیاستهای مشابهی را در این زمینه اتخاذ کرد و در نیمهی دوم این دوران با دوستانه شدن روابط ایران و غرب، مدهای اروپایی به ایران هجوم آوردند و جوانان کمکم از زندگی سنتی فاصله گرفتند و به مد و مدگرایی روی آوردند و جذب مدلهای اروپایی شدند. با آسان شدن رفت و آمد طبقات مرفه به اروپا نیز این روند سرعت گرفت.
البته بایستی گفت که در سایهسار اسلام، طبقات اجتماعی متوسط و پایین هنوز پایبند باورهای مذهبی خویش بودند و در مقابل این رسمهای ناخوانده مقاوت گسترده نشان میدادند. البته این اقدامهای دولت پهلوی با واکنشهای شدید مردم و بهخصوص علما مواجه شد و به برکت حضور و راهنمایی علما و روحانیون تا حد زیادی نقشههای شوم دولتهای غربی و پهلوی در زمینهی از بین رفتن عفاف و حجاب ناکام ماند.
تأثیر اروپا بر پوشش ایرانی:
انقلاب صنعتی در اروپا نتایجی را در پی داشت که حتی تأثیر آن متوجه فرهنگ جوامع و ملل غیراروپایی (بهخصوص خاورمیانه) شد. در پی پدید آمدن تغییرات اجتماعی در اروپا و بهویژه تمرکز یافتن نیروی کار در یک مجموعهی عظیم تولید صنعتی، شیوهی سنتی تولید متحول شد و طبقهی جدید سرمایهدار به طور بیسابقهای رشد یافت و ماشین توانست پدیدهی جدیدی را به عنوان تولید انبوه به جوامع عرضه کند. اما تولید انبوه و در نتیجه سودهای کلان ناشی از ارزش افزودهی محصولات تولیدی، سرمایهداران را به طمع واداشت تا به دنبال بازارهای جدیدی بگردند. بر این اساس به سرزمینهای دیگر وارد شدند و به دنبال بازارهای جدید و مصرف کنندگان نو، روی آوردند.
جالب آن است که اولین صنعتی که توانست در قرون 18 و 19 میلادی رشد چشمگیری کند، صنعت «نساجی» بود. پیدایش قوهی بخار، رشد ارتباطات، توسعهی حملونقل، اختراع تلگراف و تلفن و مهمتر از همهی اینها رشد ماشینسازی و به دنبال آن پیدایش قوهی بخار، سرعت انقلاب صنعتی را دو چندان کرد و در نتیجه تمامی این واقعیتها بود که روز به روز صنعت ابعاد جدیدی مییافت و صنعت نساجی نیز سهم عمدهای در بهرهگیری از تمامی امکانات فنی، اجتماعی و صنعتی پدید آورد.[29]
در این میان تحولاتی نیز در اروپا شکل گرفت که بدون شک در نحوهی زندگی و همچنین پوشش، بیتأثیر نبوده است، از جملهی آن انقلاب فرانسه در سال 1789م. بوده است. «ویل دورانت» مورخ انگلیسی، تأثیر انقلاب فرانسه در لباس مردم را چنین توصیف کرده است: «لباس به آهستگی بیشتری تغییر یافت.
مردان متمول از مدتها پیش لباس اشرافی بر تن میکردند که عبارت بود از: کلاه بلند و سه گوش، پیراهن ابریشمی، دستمال گردن با گره گشاد، جلیقهی رنگی و گلدوزی شده، کتی که تا زانو میرسید با نیم شلواری تا زیر زانو با جوراب پشمی و کفشی دارای سگک با پنجههای چهارگوش. لباس زنان نیز تحت تأثیر چنین عقیدهی انقلابی قرار گرفت و به لحاظی به حاشیه کشیده شد و شکل بازار فروش و در نتیجه تحولات بعدی اروپا در آمد. زنان جامههای کلاسیک خود را به دور انداخته و لباسهایی به تن کردند که بیشتر جلوه نمایی میکرد. یقه را پایین آوردند، خط کمربند را محکم بسته و به بالا بردند، آستینها را به اندازهای کوتاه میساختند که بازوان فریبنده را آشکار سازد. به جای کلاه، گیسوبند مرسوم شد و به جای کفشهای بلند، کفشهای سرپایی و بیپاشنه رواج یافت.[30]
سپس با آغاز جنگ جهانی دوم، تکامل لباس شکلی انقلابی به خود گرفت، لباس که بازتابی است از توان اقتصادی، نگرش سیاسی، قابلیتهای فرهنگی و اجتماعی با مدهای فلسفی و گاه مذهبی و پایبندیهای رسمی و سنتی، در روند تکامل خود زیر نفوذ و سیطرهی نظام نقشهدار سرمایه قرار گرفت. در این نظام، پوشاک جایگاهی دیگر یافت و به کالا تبدیل شد و همانند سایر کالاها ارزشی دوگانه پیدا کرد. به عبارت دیگر، هم برآورندهی نیازهای بشری گردید و هم محصولی شد برای فروش. پس میبایست نظیر هر کالای دیگری حداکثر سودآوری را داشته باشد. در این صورت همچنین این کالا میبایست وسیعترین بازار، یعنی بیشترین مصرف کننده و مشتری را دارا باشد.
به این نیازها، طراحان و دوزندگان لباس اروپایی پاسخ گفتند و با بهرهگیری از نظام سلطه، گرایش مردم به تنوعطلبی، عصر استعمار و همچنین سودجویی از جریانهایی چون جنگ، بحرانهای اقتصادی و تحولات فرهنگی و سیاسی، طرحهای تازهای را ارائه دادند و بر خلاف سدههای پیشین که نوآوریها بر اساس نظام فرهنگی و اعتقادات بود، اکنون به یاری رسانهها گروهی چون سینما و تلویزیون و نشریات مد که کاربردی جهانی دارند و با هدف سود زیاد حتی به ارزش از میان برداشتن فرهنگهای منطقهای، طرحها و الگوهای خود را مورد پذیرش همگان قرار میدهند و از این راه سلیقهای جهانی در شیوهی لباس پوشیدن پدید میآورند.
غربیان تحت همین تفکر زمینهی لازم برای تشویق زنان به کنار گذاشتن حجاب را فراهم کردند و به صورت سلاحی کارآمد برای مقابله با معنویت و اخلاق و سقوط جامعهی دینی در کشورهای اسلامی به کار گرفتند و استعمارگران در این خصوص از هیچ تلاشی فروگذار نکردند. استعمارگران برای دستیابی به منابع اقتصادی بزرگ، زنان را بهترین وسیله یافتند و از وجود برهنهی آنها برای تبلیغ کالاهای خود بهره میگرفتند و همواره برهنگی را تشویق میکردند و تبلیغات وسیعی برضد حجاب مینمودند. همین امر موجب گردید که فرهنگ بیحجابی سیر صعودی به خود بگیرد و آرام آرام بیحجابی به شکل یک فرهنگ درآید. یکی از اندیشمندان میگوید:
«غرب برای تسلط بر کشورهای مسلمان، به این دستور قدیمی که زنها را در دست بگیریم، همه چیز به دنبال آنها خواهد آمد، عمل کرده است. کشفیات جدید جامعهشناسان فقط کاری که کرده، به این فرمول قدیمی روش خاص علمی بخشیده است.»[31]
در یک جمعبندی باید گفت بومیسازی و تولید وطنی پوشاک و طرحهای ملی در دورهی قاجار و بهخصوص در دوران پهلوی در ارتباط با اروپاییان دچار دگرگونی میگردد و نوع لباسها و طرح آنها به نحوی تغییر میکند. چیزی که در آن عصر با عنوان «فرنگی شده» شناخته میشد. پوششهای رواج یافته از دوران طاغوت کپیبرداری از نظام اروپایی و جامعهی صنعتی شده و بیبندوبار بود که با نظام سنتی و در عین حال ارزشی جامعهی ایرانی در تعارض بود. بدین ترتیب میتوان چنین گفت که جامعهی ایران و مردمان این مرز و بوم با تاریخ کهن، اندیشهی اسلامی غنی و فرهنگ پویای خود، الگوهای مناسبی از پوشش و لباس را در دورههای مختلف ایجاد میکردند ولی این میراث و سنت در اثر ارتباط با اروپاییان و غربیها، رفتهرفته فراموش شده است.
واجب است دلسوزان و مسئولین هوشیار باشند که ایدئولوژی مصرفگرایی که سوخت موتور سرمایهداری را تشکیل میدهد، رواج یافته و هنجارهای جوامع اسلامی مورد تهدید جدّی قرار گرفته و لباس و پوشش جوانان بهخصوص مورد توجه غربیان و سرمایهداران سکولار است و نباید اجازه داد که جوانان ما در برابر عرضهی سبکهای مختلف لباس که اکثراً غربی و در تضاد با فرهنگ و دین ما هستند، تنها و سرگردان بمانند و در نتیجهی آن دست به انتخاب نحوهی پوشش نامتعارف بزنند و به هنجارها پشت کنند و باید دانست ارمغان فرهنگ بیحجابی فقط سستی نظام خانوادگی، تحقیر شخصیت زن و امراض روحی و روانی است.
پس بر تصمیمگیران در حوزهی فرهنگ، هنرمندان و صنعتگران در حوزهی پوشش و طراحی لباس واجب است که در دنیای امروز همگام با نیازها و ارزشهای تاریخی و فرهنگی کشور اقدام به ارائهی طرح برای لباس و پوشاک ایرانیان کنند و از تاریخ موفق کشورمان در حوزهی پوشش و لباسهای سنتی و بومی که نماد زیبایی و وقار، اصالت و پوشیدگی است، استفاده کنند تا پوشش ملت ایران بر پایهی دین اسلام و فرهنگ کشور و توسط هنرمندان متعهد و خوش ذوق ایرانی طراحی گردد و با گسترش فرهنگ اسلامی و روی آوردن به شخصیت والای انسانی راه رواج فرهنگ برهنگی و تبلیغات مسموم بسته شود.
پینوشتها:
۱. دانشنامهی ایرانیکا، قوامی، 1382: 75 به نقل از پیمان متین، پوشاک ایرانیان، تهران: دفتر پژوهشهای فرهنگی 1382، ص 6. برای اطلاعات بیشتر رجوع کنید به پوشاک آیینهی فرهنگ یک جامعه، ماهنامهی صنعت نساجی و پوشاک، شمارهی 327، اردیبهشت 90، ص 87
۲. همان، ص 88
۳. مریم مونسی سرخه، نمادها در پوشاک، ماهنامهی ایرانا، شمارهی 28، آذر و دی 1388، ص 44
۴. مسعودی، مروج الذهب، ج 2، ص 93؛ پیکولو سکایا، اعراب حدود مرزهای روم شرقی و ایران… ترجمهی عنایت الله رضا، صص 247- 249؛ محبوبه الهی، لباس به مثابه هویت، فصلنامهی مطالعات ملی، شمارهی 42، تابستان 91، ص 31
۵. اعراف: 26
۶. نور: 31
۷. الرحمن: 76
۸. سربال به معنای لباس و معّرب واژهی فارسی شروال است، در اصل واژهی سربال مرکب از سر یعنی فوق و بال به معنای قامت است که پوشش برای همه قامت و بدن انسان بوده است. معجم الالفاظ الفارسیه المعربه ص 88، نحل: 81، ابراهیم: 50
۹. سرژان، 1972
۱۰. دایره المعارف اسلام، 1986، ج 5، ص 748
۱۱. همان، ص 764
۱۲. شلومبرژه، 1952، ص 264؛ ضیاء پور، 1349، ص 261
۱۳. دایره المعارف اسلام، 1968، ج 5، ص 748
۱۴. راجر سیوری، ایران عصر صفویه، ترجمهی کامبیز عزیزی، تهران: سحر 1363، صص 125-123
۱۵. دن گارسیا و سیلوا فیگوئرا، سفرنامهی فیگوئرا، ترجمه: غلامرضا سمیعی، تهران: نشر نو 1363، ص 157
۱۶. برای مطالعهی بیشتر بنگرید به: انگبرت کمپفر، سفرنامه، ترجمهی کیکاوس جهانداری، تهران: خوارزمی 1360، ص 88؛ جملی کاری، سفرنامهی کاری، ترجمهی عباس نخجوانی و عبدالعلی کارنگ، اداره کل فرهنگ و هنر آذربایجان شرقی، 1348، ص 136-134؛ تاورنیه، سفرنامهی تاورنیه، ترجمهی ابوتراب نوری، اصفهان: پروین 1336، صص 628- 627
۱۷. ایرانیکا، 1992، ج 5، ص 787
۱۸. ضیاء پور، 1349، ص 404
۱۹. علی تقوی، جامعهشناسی غربگرایی، تهران: امیرکبیر 1361
۲۰. کنت دوسرسی، ایران در 1839-1840م. ترجمه: احسان اشراقی، تهران: نشر دانشگاهی 1362، ص 107
۲۱. یعقوب آژند، تاریخ اقتصادی ایران، تهران: گستره 1362، صص 414-415
۲۲. مستوفی، شرح زندگی من، ص 53
۲۳. دکتر ویلز، ایران در یک قرن پیش، ترجمه: غلامحسین قراگوزلو؛ تهران: اقبال 1368، صص 357-356
۲۴. کلارا کولیوررایس، زنان ایرانی و راه و رسم زندگی آنان، ترجمه اسدالله آزاد، مشهد: آستان قدس، ص 121
۲۵. ایرانیکا، 1992، ج 5، ص 802
۲۶. یحیی، ذکاء، لباس زنان ایران از سدهی سیزدهم هجری تا امروز، تهران: ادارهی موزهها و فرهنگ عامه،1336، ص 40
۲۷. کشف حجاب در آیینهی اسناد، حسام الدین آشنا، گنجینهی اسناد، صص 6-8
۲۸. هنری ولیتل فیلد، تاریخ اروپا از سال 1815 به بعد، ترجمهی فریده قرچهباغی، تهران: علمی فرهنگی، 1366، ص 53
۲۹. ویل دورانت، تاریخ تمدن، عصر ناپلئون، ج 11، صص 157- 156
۳۰. نیم نگاهی به حجاب در ادیان الهی، حبیبی، محمد اسحاق، مجلهی معرفت، ص 63
Sorry. No data so far.