شنبه 25 آگوست 12 | 12:41
تلاشی برای احیای الگوی زیست پیامبر اکرم(ص)

زهد پیامبرانه و زهد مصرف‌گرایانه

زهدی که مطهری آن را حاصل ضعف می داند و وبر آن را زهد کاتولیسیسم معرفی می کند کاملا مستعد زهدی است که من آن را زهد مصرف گرایانه می خوانم. مصرف گرایی دقیقا مستلزم نوعی بی تعلقیِ دمدمی مزاجانه است. فرد مصرف گرا باید بتواند به راحتی اموال سالم خود را رها کند و به بازار مُد-دوست ها و نو-دوست ها وارد شود


تریبون مستضعفین- بی شک، روح زندگی پیامبر اکرم(ص) می تواند از جهاتی به صورت یک الگوی زیستی برای ارتقای سطح کیفی زندگی مسلمانان مطرح شود. ولی دو نکته در این میان مهم است: نخست آنکه این الگو می تواند تنها برای کسی که خود را «ملتفت» این آیین و این زیست می داند نقش واقعی و زنده خود را بازستاند و نباید بصورتی کلیشه وار و تبلیغ گونه به ترویج صوری و ظاهری آن پرداخت. دوم اینکه این الگو-شدگی باید در چارچوب زمان و شرایط زمانی-مکانی شکل گیرد، در غیر این صورت فاصله ای که از روح اسلام و دینداری حاصل می شود نتیجه ای جز وارونگی تدریجی دین به همراه ندارد. نتیجه ای که بسیار شاهد آن بوده ایم.

در زندگی روزمره پیامبر نکته بسیار جالبی وجود دارد و آن علاقه ایشان به نامگذاری بر اشیا و اموال مختلف خود است. چنانچه منابع و مآخذ تاریخی نشان می دهند پیامبر، نه تنها روی اسب ها و شمشیرهای خود (که میان عرب آن زمان رایج بود) بلکه روی سایر ابزار آلات جنگی و احشام، جعبه وسایل، آینه، دو عصا، عمامه، و حتی دو کاسه نسبتا مرغوب خود نیز نام نهاده بود. در نگاه اول شاید این فعل نوعی تعلق خاطر به دنیا و دنیا زدگی به نظر آید، اما من قصد دارم در این نوشتار کوتاه، با توسل به اشاراتی، اولا میان تعلق خاطر به دنیا و دنیا زدگی فاصله بیاندازم و سپس این رفتار پیامبر را به عنوان موثرترین عامل مقابله با مصرف گرایی بیمارگونه جوامع مدرن معرفی کنم.

برای این کار باید به سراغ دو متفکر با دو نگاه مختلف و از دو جایگاه کاملا متفاوت بروم: مرتضی مطهری و ماکس وبر.

مقدمه نخست از نگاه مطهری به زهد برمی خیزد. مطهری نگاه نافذی به مسائل اسلام دارد و آنها را ذی روح می داند. به این معنی که باید روح آنها را دریافت و سراغ آن رفت. وی در همین زمینه، در «احیای تفکر دینی» می گوید: «امروز غالباً می بینیم معانی و مفاهیمی که ما از اسلام داریم خاصیت حیات بخشی و ایجاد زندگی ندارد، پس ناچار باید تجدیدنظری در این معانی و مفاهیم بکنیم. شاید مفهوم و تصور ما درباره این معانی و مفاهیم اشتباه باشد، ما باید تصور خودمان را تصحیح کنیم و این است معنی احیای تفکر اسلامی؛ یعنی ما باید طرز تفکر و طرز بینش خودمان را درباره اسلام اصلاح کنیم. آن عینکی که ما به چشم زده ایم و با آن اسلام را می بینیم، عینک نادرستی است، پس عینک و زاویه دید خودمان را اصلاح کنیم.»

از جمله اصلاحاتی که وی در مفاهیم اسلامی به آن مصر است اصلاح مفهوم «زهد» است. وی در همان کتاب، این زمینه می گوید: «اسلام طرفدار دو قدرت است: یکی قدرت روحی و دیگر قدرت اقتصادی. طرفدار قدرت روحی است به این معنی که می گوید از ناحیه اخلاقی شما باید آنقدر قوی و نیرومند باشید که به دنیا و مافیهایش اعتنا نداشته باشید، بنده و اسیر دنیا نباشید […] این دو قوّت مربوط به مسئله زهد و دنیاست. از ناحیه روحی ما باید آنقدر قوی و نیرومند باشیم که مال و ثروت دنیا نتواند ما را بنده خودش قرار بدهد، و از نظر اقتصادی باید کوشش کنیم مال و ثروت را از طریق مشروع در اختیار خودمان بگیریم تا بتوانیم از این قدرت مادی و اقتصادی استفاده کنیم. وقتی که دانستید اسلام طرفدار این دو قدرت است، قدرت اخلاقی و قدرت اقتصادی، می بینید ما زاهدهایی هستیم که در هر دو ناحیه طرفدار ضعف هستیم و ضعف داریم.»

دومین مقدمه ای که برای طرح بحث اصلی لازم می دانم نگاهی به معروف ترین کتاب ماکس وبر، جامعه شناس و متفکر نامدار آلمانی است. وبر در کتاب «اخلاق پروتستانی و روحیه سرمایه داری» به نکته ای توجه می کند که به نوعی نحوه نگرش بسیاری از جامعه شناسان پس از خود را به تاثیر امور غیراقتصادی و بخصوص دین و مذهب بر زندگی اجتماعی تغییر داده است. حاصل کتاب او را اگر بیرحمانه در یک جمله خلاصه کنیم شاید این باشد که سرمایه داری وارث زهدی است که کار را به عبادت تبدیل کرده است. زهدی که از منش و اخلاق پروتستان ها و به ویژه کالوَنیسم بدست آمده است.

ریاضت در همه ادیان و مذاهبِ معطوف به زندگی پس از مرگ نقش بسزایی دارد و نوعی سلوک و روش جدایی از دنیا و توشه گیری برای آخرت است. فرق عمده کاتولیسم و پروتستانیسم (و علی الخصوص کالونیسم) در تعریف این ریاضت و زهد و تاثیر آن بر زندگانی این-جهانی آن هاست. کاتولیک ها زهد را در رهبانیت و ترک دنیا تعریف کرده اند و همین علت عقب ماندگی محسوس آن ها از پروتستان ها در اخذ مناصب مدیریتی و سرمایه دارانه است، چرا که کالونیست ها این زهد را در قالب یک ریاضت کشی تمام عیار دنیوی و به صورت شغل الهی خود می دیدند. البته سرمایه داری نخستین با صورت فعلی آن کاملا متفاوت بوده و برای یک سرمایه دار پروتستان، ثروت، چنانچه به وسوسه ای برای بطالت و بی نیازی از کار تبدیل شود شدیدا مذموم است، اما اگر به به خوش گذرانی و دوری از کار ختم نشود نشانه ای است برای اطمینان از اینکه فرد به وظیفه ای الهی خود به درستی عمل می کند و مورد تایید خداوند است. این سرمایه داری نوعی ریاضت است که با پس انداز زهدورزانه و کار و در آمد وظیفه انگارانه بدست آمده است.

پس از ذکر این دو مقدمه باید به سراغ آنچه از سیره پیامبر آوردم باز گردم. نامگذاری بر روی اموال و داشته ها به نظر من می تواند نوعی ارتباط برقرار کردن با آن ها باشد. ارتباطی که می تواند با زهد پیامبرانه و سرمایه داری مورد تایید اسلام ارتباط برقرار کند و البته روی دیگر آن زهدی است که من آن را زهد مصرف گرایانه می نامم که با سرمایه داری مصرف گرایانه همگرا و هم مسیر است.

نام گذاشتن بر روی دارایی، یعنی ورود آن شئ به متعلقات ذهنی فرد. قراردادن اسم، تنها وضع یک لفظ نیست بلکه مرتبط کردن مسمی با شبکه مفاهیم انسان است. ما با اسامی و نام ها جایگاه و روابط خود را در جهان خود معنادار می کنیم. به همین دلیل امکان ندارد انسانی در شبکه روابط اصلی ما باشد و واقعا یا استعارتا نامی نداشته باشد: چه «احسان» و چه «آقای راننده»؛ مهم نامی است که مختص فرد است. این توضیح را به این خاطر افزودم که مشخص شود یک نام چگونه می تواند یک شئ را برای ما زنده کند. این زنده شدن به نوعی «تعلق خاطر آوردن» است. تعلقی که سبب رفتار های دوگانه می شود: یک کودک پس از چند بار لگد زدن به یک قوطی نوشابه آن را در وسط کوچه رها کند اما پس از هربار شوت کردن توپ فوتبال خود می داند نهایتا آن را با خود به خانه می برد. اما فایده اصلی این تعلق چیست؟ آیا این همان دنیا زدگی مذموم نیست؟

در توضیح این مسائل باید اشاره کوتاهی به تفاوت تعلق خاطر به دنیا و دنیا زدگی داشته باشم. این توضیح را با اشاره به حدیثی که در دو کتاب بحار الانوار و مسند احمد از دو منبع شیعی و اهل سنت آمده شرح می دهم: «نِعمَ المالُ الصالح للرّجلِ الصالح». این حدیث به دو مولفه اساسی در سرمایه داریِ ممدوح اشاره می کند: سلامت شیوه کسب و سلامت فرد صاحب دارایی. اگر فرد را فاعل توزیع سرمایه قلمداد کنیم به نحوی می توان از این دو مولفه به تولید و توزیع سالم سرمایه نیز تعبیر نمود. قطعا بدون تعلق خاطر، اندیشه و تلاش و کوشش دنیوی نمی توان صاحب سرمایه و اقتصاد شد. به این ترتیب تعلق خاطر به خودیِ خود، منافی ارزش های اسلامی نیست و بلکه آنچنان که از مطهری آوردیم یکی از قدرت های مسلمانان باید قوت اقتصادی آنها باشد. پس آنچه نیت فرد فاعل را مذموم می کند دنیا زدگی و اندیشه «پول برای پول» و خوش گذرانیِ صرف است. این همان نکته ای است که وبر هم درمورد سرمایه داری کالوَنیستی نفی کرده است.

نقش نام گذاشتن روی دارایی ها دقیقا در همین گسست مطرح می شود. به نظر من زهدی که مطهری آن را حاصل ضعف می داند و وبر آن را زهد کاتولیسیسم معرفی می کند کاملا مستعد زهدی است که من آن را زهد مصرف گرایانه می خوانم. مصرف گرایی دقیقا مستلزم نوعی بی تعلقیِ دمدمی مزاجانه است. فرد مصرف گرا باید بتواند به راحتی اموال سالم خود را رها کند و به بازار مُد-دوست ها و نو-دوست ها وارد شود: کت، ساعت، گوشی، تبلت و هر آنچه می تواند پدیده مصرف گرایی را به نفع جامعه جدید سرمایه داری تقویت کند. این بی تعلقی همان زهد مصرف گرایانه است. فرد مصرف گرا بی تفاوت به داشته های خود آنها را تنها برای «به روز بودن» رها می کند. زاهد ضعیفِ مطهری کسی است که اگر سرمایه به او روی آورد خود را به آن می بازد. تنها خصیصه ای که در این زاهد باقی می ماند زهد و بی تعلقی نسبت به دارایی است، اما این بار برای داشتن دارایی دیگر. از همین رو من نام زهد مصرف گرایانه را برای این منش به کار می برم. این درست نقطه مقابل زهدی است که وبر آن را لازمه بوجود آمدن سرمایه داری درمیان پروتستان ها بر می شمارد؛ زهدی که من آنرا کاملا مستعد زهد پیامبرانه می دانم.

زهد پیامبرانه زهدی سرمایه ساز است به همراه تقدس کار، تولید سرمایه سالم و پاسداشت دارایی تا حد امکان؛ درست عکس زهد مصرف گرایانه که تنها به بی تعلقی به دارایی و گذار از تولید به مصرف و از دست دادن سرمایه ختم می شود.

زهد پیامبرانه زهدی است که با لذت جویی از داشته ها و خودداری از تجمل و «داشتن بی دلیل» توام است در حالیکه زهد مصرف گرایانه با لذت از داشتن و نوکردن و بی مهر شدن به داشته ها تنها به فکر خرج و توزیع است تا کسب و تولید.

زهد پیامبرانه در مسیر تولید سرمایه باید با نوعی اخلاق پیامبرانه درآمیزد: صداقت، پشتکار، وقت شناسی، وفای به عهد و صرفه جویی. اما زهد مصرف گرایانه دقیقا با تن آسایی، فریبکاری، روحیه تخفیف گیری و علاقه به فریب خوردن و تجمل پرستی به شکوفایی بیشتر می رسد.

زهد مصرف گرایانه، تنها زهد و پرهیز در تولید و انفاق است. زاهد مصرف گرا، تنها برای «مصرف کردن» به داشته خود بی اعتنا است، به همین دلیل درعین حال از بخشش آن نیز ناتوان است، چرا که این بی اعتنایی تنها متوجه به دست آوردن دارایی دیگری برای «به روز بودن» است. زهد مصرف گرایانه زهدی خود-محورانه است که هیچ مولفه سازنده ای را در معادلات خود جای نمی دهد و ما خوب می دانیم تا چه اندازه در روحیه ما رسوخ کرده و موجب رکود جامعه ما شده است.

  1. یک خواننده
    23 آگوست 2013

    سلام و عرض خسته نباشید
    لطفا بفرمایید نویسنده این مطلب کیست.
    بنده برای مطلبی در همین خصوص باید با ایشان صحبت کنم.
    متشکرم

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.