22 رمضان 1343 در روستاي «آبخوري» سمنان به دنيا آمد. نامش را جمشيد گذاشتند اما بعدها اسمش را به «حسين» تغیير داد. اين اسم را دوست داشت.
حسین(جمشید) یحیایی، مسئول عقیدتی لشکر 17 علیبن ابی طالب (ع) و از طلبههای دوران دفاع مقدس بود و چند تن از خبرنگاران ايسنا منطقه سمنان در ديداري با مادر حسين(جمشيد) يحيايي پاي صحبتهايش نشستند.
طيبه يحيايي مادر حسين يحيايي ميگويد: حسین پنج- شش ساله كه بود دور از چشم،چادر نمازم را به شكل عمامه دور سرش ميپيچيد. از همان روزها دوست داشت لباس روحانیت بپوشد. هنوز كودك بود كه پدر عزم مهاجرت به سمنان كرد. كم كم به مدرسه رفت اما هزينه بالاي زندگي، حسين جوان را به اين فكر انداخت كه درس را رها كند و در آن روزهاي تنگ دستي، عصاي دست پدر باشد. هركاري كه پيش ميآمد دريغ نميكرد. از شاگردي در مغازه و كارگري گرفته تا نقاشي ساختمان و بنايي. همزمان از مشق و درس غافل نشد و شبانه به درس خواندن ادامه داد تا ديپلم گرفت.
حسين دلبسته انقلاب بود. جنگ هم كه آغاز شد بيتاب جبهه شد و براي همين با وجود اينكه در كنكور سراسري شركت كرده بود، لباس مقدس سربازي پوشيد و راهي خدمت شد.اما تنها 53 روز از خدمتش گذشته بود كه خبر قبولي در دانشگاه تربيت معلم شهيد بهشتي تهران به او رسيد. با وجود اينكه شيفته حوزه علميه و مشتاق ملبس شدن به لباس روحانيت بود به دانشگاه رفت و دبير علوم اجتماعي شد. در نهايت بدون اطلاع خانواده به حوزه علميه رفت تا به يكي از آرزوهاي دير سالش كه از كودكي روياي آن را داشت،برسد.
حسين حالا كه جوان بيست و يكي دوسالهاي شده بود و در كلان شهري مثل تهران درس خوانده بود محروميت بچههاي روستا را از ياد نبرده بود براي همين اولين روزهاي معلمياش را در روستاهاي محروم و دور افتاده استان سمنان تجربه كرد. از يك طرف معلم بود و در روستاهاي دور افتاده درس ميداد و از طرف ديگر شبها هر وقت فرصت ميكرد در مسجد محله كمك ميكرد و از سوي ديگر به حوزه ميرفت و مشق عشق ميكرد. با وجود همه اينها، قلب حسين به عشق جبهه ميتپيد.
تصميمش را گرفته بود اما ميترسيد نگاه مادرش مانع او شود براي همين درست مثل به حوزه رفتنش، بيآنكه كسي را از تصميمش آگاه كند راهي جنوب شد. به اهواز كه رسيد به مادرش تلفن زد و گفت: نميتوانست دست روي دست بگذارد. مادر نيز دعايش كرد.
بيخبر به جبهه رفت. یکبار که به خانه آمده بود و به من گفت اگر روزی یک نامه به تو بنویسیم یا هر روز تماس هم بگیریم راضی میشوی به جبهه بروم؟
وقتی درباره ازدواج و تشکیل زندگی با او حرف میزدم میگفت:جبهه و جنگ واجبتر از ازدواج است. همیشه میگفت ازدواج باشه برای بعد و ما هیچ وقت به این آرزویمان نرسیدیم.
خدا را شاکریم که ما را در زمره خانوادههاي شهدا قرار داد. شهیدان به آقا اباعبدالله اقتدا کردند و از اسلام و ارزشهاي انقلاب اسلامی دفاع و در این راه جان خود را نیز فدا کردند. امیداریم رهرو خوبی برای فرزندان شهیدمان باشیم.
جليل طاهريان از دوستان حسين يحيايي كه در حوزه علميه با او آشنا شده بود در گفتوگو با خبرنگارایسنا هم ميگويد: با توجه به علاقه شديدي كه به مسائل حوزوي داشت و هم چنين به خاطر اخلاق، تقوي و معنويت خاص،جذب حوزه علميه شد و بعد از مدت كوتاهي ملبس به لباس روحانيت شد. اخلاص شديدي در كارهايش داشت و همين خلوصش است كه باعث شده نامش هر دقيقه و هر روز بر سر زبانها باشد و منزلشان نيز در تمام ايام سال حسينيه است و برنامههاي متفاوت تفسير قرآن ،اخلاق و … در آن برگزار ميشود.
حسين اين فرموده حضرت امام خميني (ره) كه حفظ اسلام در رأس امور است را سرلوحه برنامههاي خود قرار داد و تمام دغدغه و حساسيتش حفظ دين اسلام بود. نماز اول وقت،نماز شب،احترام به حضرت زهرا(س)،گريه براي مظلوميت امام حسين و احترام به پدر و مادر اعمالي است كه انسان را خالص ميسازد و حسين يحيايي همه اين خصوصيتها را يكجا داشت.
يحیایی دو روز قبل از شهادت قضيه شهادت خود را میدانست.من سه سال مسئول اعزام نيروهاي فرهنگي و هنري سازمان تبليغات اسلامي بودم و در همه اين مدت حسين از نيروهايي بود كه بارها درخواست اعزام به به جبههها را داد و بالاخره هم توفيق شهادت را به دست آورد.
آنقدر مخلص بود كه دو روز قبل از شهادتش به قضيه شهادت خود اشاره كرد و من نيز به او گفتم سلام ما را هم به حضرت برسانيد.
محمداسماعیلزاده یکی از همکاران شهید يحيايي هم ميگويد: در سال 1364 مدرسه «میرزا رضای کرمانی» با کمبود معلم مواجه بود و حسین وظیفه داشت 24 ساعت در هفته تدریس کند. من و او این مدرسه را اداره میکردیم.به خاطر کمبود نیرو او 54 ساعت بدون هیچ شکایت و چشمداشتی تدريس ميكرد. يک روز به او گفتم :«حسین جان!بیش از حد توان از جسم خود کار میکشی.با این وضعیت خیلی خسته میشی». گفت:«این بچههای معصوم امکان تحصیل در شهر را ندارند اگر کم کاری کنیم از تحصیل محروم میشوند.»بعد گفت:«محمدآقا!خدا کمک میکنه که کار را خوب پیش ببریم.»
محمد علي يحيايي برادر شهيد حسين یحیایی نيز در گفتوگو با خبرنگار ايسنا ميگويد: حسين به مطالعه كتاب خيلي علاقهمند بود و از كوچكترين فرصتي براي علماندوزي و افزايش آگاهي و اطلاعاتش استفاده ميكرد.كتابهاي زيادي را با زحمت و دسترنج خود خريداري كرده بود. علاقه وافري به هديه دادن كتاب داشت و در آخرين سفرش در قم كه به منزل دوستش رفته بود چند كتاب به او هديه داده بود. در وصيتنامهاش خواسته بود كه مجموعه كتابهايش به كتابخانه عمومي سمنان اهدا شود.
به جا آوردن واجبات و ترك محرمات و انجام فرائض ديني از مهمترين دغدغههاي حسين بود. به درس خواندن دانشآموزان سفارش اكيد داشت و در وصيتنامهاش نيز عنوان كرد كه درس،درس ،درس را فراموش نكنيد.
شهدا با صفاي دل و ايمان راسخ به خداوند به يقين رسيده بودند و عامل اصلي آن باور داشتن تمام حقانيت اسلام، قرآن و عترت،پاكي لقمه و داشتن تمامي خوبيها و دور بودن از تمام زشتيها است.
Sorry. No data so far.