گفتار حاضر ضمن آنکه ما را با معنای «ایدئولوژی» آشنا میسازد، همچنین پدیده فراهمی بسط ایدئولوژی را تبیین میکند و مدلی نظری درباره چگونگی بسط ایدئولوژیها و نحوه رویارویی ایدئولوژیهای مبارزاتی با ایدئولوژی حاکم در عرصه سیاست به دست میدهد. کتاب حاضر از دو فصل به شرح زیر تشکیل شده است.
فصل اول با عنوان «تحولات مفهوم ایدئولوژی در سنت مارکسیستی»؛ به بیان برخی دریافتهای مهم از ایدئولوژی در سنت مارکسیستی پرداخته است. بر همین اساس عقاید افرادی همچون مارکس؛ کارل مانهایم؛ جرج لوکاچ؛ آنتونیو گرامشی؛ لویی آلتوسر؛ پیر ماشری؛ لنین در باب ایدئولوژی بررسی شده است. جمعبندی این فصل بیان میدارد که معنای ایدئولوژی در سنت مارکسیستی با تلقی به عنوان «آگاهی کاذب» و تاریکخانهای که تصاویر در آن معکوس میشوند برجسته میشود.
ایدئولوژی در مارکسیسم با حیات مادی و طبقه اجتماعی فرد پیوند مییابد و برای مقابله با یک ایدئولوژی باید عمل انقلابی انجام داد؛ نه نقد نظری و ذهنی. در نگاه مارکسیستهای اولیه ایدئولوژی شرطی برای راه انداختن و بازسازی نظام سلطه طبقاتی است، اما به تدریج در نگاه مارکسیستهای پسین ایدئولوژی به عنوان «سبک فکری» تلقی میشود که از این منظر خود مارکسیسم نیز نوعی ایدئولوژی به شمار میآید، لذا مارکسیسم تبدیل به ایدئولوژی طبقه پرولتاریا میشود که در مقابل ایدئولوژی طبقه بورژوا و حاکم قرار دارد. نگاه ساختارگرایانه برخی مارکسیستها به ایدئولوژی حتی موجب میشود که بیان شود همه افراد آغشته به ایدئولوژی هستند و شخصی بیرون از ایدئولوژی قرار ندارد. از این منظر، ایدئولوژی با ناخودآگاه ما سروکار دارد و رنگ ناپیدای زندگی انسانهاست.
فصل دوم با عنوان «تحولات مفهوم ایدئولوژی در سنت غیرمارکسیستی»؛ بیان میدارد که در تحول معنای ایدئولوژی، غیر مارکسیستها نیز نقش مهمی برعهده داشتند. در این میان برخی افراد از واژه ایدئولوژی بهره میبردند و برخی نیز ترجیح میدادند با به کارگیری واژههایی دیگر از کاربرد آن خودداری کنند. از آنجا که رهیافتهای متفاوتی در میان غیر مارکسیستها به مفهوم و معنای ایدئولوژی وجود داشته است. در این فصل تلاش شده است به بررسی مهمترین این رهیافتها پرداخته شود. این رهیافتها شامل رهیافت جامعهشناسانه؛ رهیافت روانشناسانه؛ رهیافت فلسفه علم؛ رهیافت زبانشناسانه و پساتجددگرایانه؛ رهیافت فلسفی؛ و رهیافت سیاسی میباشد. جمعبندی این فصل بیان میدارد که در سنت غیر مارکسیستی رهیافتهای متفاوتی به ایدئولوژی وجود داشته است.
در رهیافت جامعهشناسانه پیوند ایدئولوژی و هستی اجتماعی به رسمیت شناخته میشود، اما دترمینیسم اقتصادی جای خود را به دترمینیسم ایدئولوژیک میدهد و نقش ایدئولوژی در تعیین ساختارهای اقتصادی مورد توجه قرار میگیرد. در رهیافت روانشناسانه نیز رفتار و افکار انسان متأثر از انگیزهها و غرایز درونی تفسیر میشوند. با این توضیح که ذهن میکوشد با عقلانی وانمود کردن آن افکار و رفتار واقعیت را کتمان کند. در رهیافتی دیگر که متعلق به فلسفه علم است مفهوم «پارادایم» جای ایدئولوژی را میگیرد و به عنوان یک ساختار پیچیدهای که ذهن در شناخت پدیدهها متأثر از آن است به کار میرود، یعنی چارچوب مفهومی خاصی که جهان با آن دیده و در آن توصیف میشود.
در رهیافت پساتجددگرایانه به ایدئولوژی نیز مفهوم گفتمان جای ایدئولوژی را میگیرد و از رویکردی زبانشناسانه ایدئولوژی بازتعریف میشود. در رهیافتی دیگر، ایدئولوژی به مثابه یک سنت فلسفی تلقی میشود که میتواند چندین جریان فلسفی متفاوت را شامل شود، اما مهمترین رهیافت به ایدئولوژی رهیافت سیاسی بوده است که طی آن دو دیدگاه عمده قابل تشخیص هستند.
یکی از آنها نگاه توصیفی به ایدئولوژی دارد و درباره خوب و بد بودن یا درستی و نادرستی ایدئولوژی سخن نمیگوید، بلکه درباره مؤلفههایی مانند کارآیی، انسجام و موفقیت یک ایدئولوژی سخن میگوید، اما در نگاه هنجاری که ایدئولوژی را ذاتی ذهن بشر نمیداند سعی میشود ویژگیهای متفاوت ایدئولوژیهای سیاسی استخراج و درباره آنها داوری شود. این نگاه ایدئولوژی را در برابر شیوههای معرفتی دیگر قرار میدهد و از اصطلاح «پایان ایدئولوژی» سخن میگوید.
«رسالهای در شناخت ایدئولوژی» تألیف حمیدرضا اسماعیلی به همت انتشارات دانشگاه امام صادق (ع) در سال جاری به بهای ۳۰۰۰۰ ریال منتشر شد.
Sorry. No data so far.