تریبون مستضعفین- عباس سبکبار/ محمد ثقفی
مستند تقابل که مردادماه گذشته از شبکه یک سیما پخش شد از تولیدات گروه تلویزیونی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است که به بازخوانی ورود نیروی دریایی سپاه و قایقهای تندرویش به درگیری با نیروهای آمریکایی در خلیج فارس -پس از جنگ نفتکشها- میپردازد. به بهانه پخش این مستند از تلویزیون، میزگردی در دفتر تریبون مستضعفین با حضور حسین ساختمانیان (تهیهکننده مستند تقابل و مدیر گروه تلویزونی سپاه) و داوود مرادیان (کارگردان مستند تقابل) برگزار شد که در آن تاریخچه فعالیتهای این گروه و همچنین تحلیل محتوای مستند بررسی شد.
تماشای آنلاین و دانلود مستند «تقابل»
در ادامه مشروح این میزگرد را میخوانید:
اگر اجازه بدهید از گروه تلویزیونی سپاه شروع کنیم؛ این گروه چه زمانی شکل گرفت و با چه اهدافی؟
ساختمانیان: گروه تلویزیونی سپاه سالهای ابتدایی جنگ (سال 62 یا 63) تشکیل شده و تا حالا هم بدون وقفه به کار خودش ادامه داده است. کاری که تلویزیون سپاه در زمان جنگ میکرد بحث دفاع مقدس، تصویربرداری از جبهه ها و انعکاس آن و عمدتا همکاری با گروه روایت فتح بود. در گذشته که تنها دو شبکه تلویزیونی آن هم در بازه زمانی ۵ عصر تا ۱۲ شب فعالیت میکرد سپاه بین نیم ساعت تا چهل و پنج دقیقه برنامه داشت و خب پخش میشد و چون در زمینه جنگ و جبهه بود طبیعتا سازمان صدا و سیما به آن نیاز داشت. به همین دلیل عمده فیلمهایی که در زمینه دفاع مقدس از سپاه وجود دارد٬ همین گروه تلویزیونی سپاه تهیه کرده است. این گروه شهدایی هم تقدیم دفاع مقدس کرد که بچههای خیلی مخلصی بودند. همین موضوع باعث شد اینها ارتباط تنگاتنگی را با روایت فتح برقرار کنند و بخش خبری سیما از فیلمهای اینها استفاده کند، ضمناً صدا هم در زمینه رادیو یک برنامه دائمی و روتینی در این زمینه داشتند و گزارش تهیه میکردند، خیلی هم معروف بود، نمی دانم یادتان میآید یا نه، یک آرم خیلی زیبایی هم داشت که شعر خیلی تأثیرگذاری داشت «پاسداران ای وارثان بدر و حنین» و هجای تأثیرگذاری هم داشت و این مسئله با شدت گرفتن جریان دفاع مقدس یک مقداری قوی شد تا انتهای دفاع مقدس یعنی سال 67.
این مسئله با پذیرش قطعنامه 598 به اوج خود رسید بحث جبههها تقریبا بسته شد، یک جبهه جدیدی باز شد و آن هم این بود که باید دفاع مقدس را بازخوانی میکردند. روایت جدید از دفاع مقدس. در گذشته بچههای گروه همیشه باید در جریان عملیاتها میبودند و برنامه تهیه میکردند و به بچههای خبری میرساندند و بالاخره در تب و تاب بودند. اما وقتی دفاع مقدس تمام شد، بچهها اول گسترش بیشتری پیدا کردند و بعد هم آمدند در کار تولید و شروع کردند به ساخت یک سری برنامه های تولیدی در زمینه دفاع مقدس، درباره ارزشهای انقلاب اسلامی، در مورد شهدا، جانبازان و این موضوع تقریباً تا سالهای آخر دهه 70 ادامه داشت.
شما از همان ابتدا با این گروه همکاری می کردید؟
ساختمانیان: من از ابتدای دفاع مقدس همکاری نداشتم. اولین همکاری من سال 67 بود. بعد از آن به تناوب با آنها همکاری داشتم تا کنگره شهدای استان تهران. این کنگره مهم بود و مستند سازیاش به عهده گروه تلویزیون سپاه بود. ما هم یک سری همکاریهایی داشتیم. می توانم بگویم مقطع سال 65 تا سال 80 یا همین حدودها اوج فعالیت گروه تلویزیونی سپاه بود. دلیلش هم این بود که خیلیها اهمیت دفاع مقدس را دریافته بودند و در زمینه های مختلفی به این موضوع عنایت داشتند.
شما چه سالی مسئول شدید؟
ساختمانیان: در حدود سال 79.
برخی میگویند که در دهه 70 یعنی چند سال پس از جنگ، در دوران سازندگی، در صدا و سیما و نهادهای فرهنگی ارادهای بود مبنی بر اینکه خیلی تیترهای مربوط به جنگ پخش نشود. برای مثال بعضی می گفتند صدا و سیما برای ساخت مستند آرشیو در اختیار ما قرار نمیداد یا اینکه خیلی تمایل به پخش اینگونه برنامهها نداشت، یعنی آنهایی که کار می کردند با مشکلات زیادی روبهرو بودند. آیا واقعاً اینگونه بوده است؟
ساختمانیان: ببینید دو تا موضوع است. یکی اینکه نمیگذاشتند کار بکنند یا اینکه آرشیو در اختیارشان نمیگذاشتند؟ من قبول ندارم که نمیگذاشتند کار بکنند. نه٬ دست همه برای کار کردن باز بود ، منتها از یک مقطعی٬ وقتی فراغت پیدا شد و در واقع وقتی موضوع دفاع مقدس تمام شد٬ دیدند که این فیلمها چقدر اهمیت دارد. هر کس هر چیزی داشت را به عنوان یک گنجینهی خیلی بزرگ از آن محافظت کرد. حالا تلویزیون بود، حوزه هنری، گروههای مختلف مثل گروه جهاد (همان گروه روایت فتح)، اینها چون احساس میکردند که یک گنجینه خیلی ارزشمندی است، سعی میکردند با حساسیت و با دقت از اینها استفاده کنند و ضمناً میخواستند این فیلمها دست نااهلان نیفتد٬ ممکن بود بعضیها بخواهند از اینها استفادهی دیگری بکنند. ولی اینکه گفته میشود که نمیگذاشتند٬ نه،چنین چیزی نبود.
یعنی این ایراد به صدا و سیما و سایر نهادها نبود؟
ساحتمانیان: نه، قطعا اینگونه نبود، همیشه هم شما در تمام این دورانها وقتی نگاه می کنید میبینید که آدمهای بسیار با انگیزهای آمدند کار کردند. شما اوج اینها را در گروه های اعزامی از روایت فتح و گروه سپاه می بینید. کارهای بسیار ارزشمندی انجام شد. شهید آوینی از همین بستر بیرون آمد و در همین بستر رشد کرد و توانست حرفهایش را بزند.
مرادیان: پس این نیروها کارمندهای سپاه نبودند، نه گروه سپاه نه روایت، یعنی آدمهایی که از داخل صدا وسیما رفته باشند نبودند.
ساختمانیان: ببینید نمی شود گفت که آدمهایی که از داخل تلویزیون رفته باشند نبودند، در صحنه خطر طبیعتاً یک سری سعی میکنند که خودشان را از صحنه خطر دور کنند، یک سری داوطلب می شوند و خودشان را داخل آتش می اندازند. در واقع اینگونه بگوییم که یک عده می روند داخل سختیها، در دل جنگ و با خونِ دل شروع میکنند به کار کردن. شهید آوینی و شهدای مثل ایشان، مثلاً همین شهیدانی که در روایت فتح بودند من فکر می کنم آنهایی که از تلویزیون باید میرفتند مثل همان شهید معروفی که در عملیات کربلای سه که فیلمش هم هست شهید شد و یا شهید رهبر و شهید جانبزرگی. اینها کسانی بودند که از همین صدا و سیما آمدهبودند بیرون. خیلیها بودند. مثلاً همین نماینده معروف، بیژن نوباوه خبرنگار بود و در دفاع مقدس گزارش میکرد. و خیلیها بودند از صدا و سیما که میآمدند از شهرستانها و از استانهای مختلف و کار میکردند.این جریان در دفاع مقدس و در مستندسازی دفاع مقدس از دل همه اینها بوجود آمد. من قائل نیستم که تلویزیونیها در این مسئله نبودند چون من از ابتدا در تلویزیون بودم به خاطر دارم که همین آقای سعید حاجي ميري و کمالتبریزی اینها در مرکز فیلمسازی گروه آماتور فعالیت داشتند. در عملیات فتح خرمشهر بچههای اهواز را دیدم .پاسدار شده بودم رفته بودم جبهه. آنجا آنها را ملاقات کردم که در دل جنگ و در دل آتش و زیر بمباران و گلولهباران توپخانه داشتند کارشان را انجام میدادند. و واقعا هم خیلی صادقانه و عاشقانه کار میکردند. از دل همینها این قضیه روایت فتح و این سبک روایت فتح و امثال اینها به وجود آمد. مقطع بعدی که گروه تلویزیونی سپاه بوجود آمد، خب مقطع بعد از سال 80 بود، در این مقطع، قبل از سال 80 وسعت کاری گروه تلویزیونی خیلی زیاد بود. اوجش در زمان مدیریت آقای سعید صدری از دوستان نزدیک ما است. ایشان وقتی که مسئول گروه تلویزیونی سپاه شدند، آمدند و جریان ساخت برنامه های داستانی که قبلا هم مدیران دیگر انجام داده بودند٬ ادامه دادند. قبل از سال 80 بین 65 تا 80. یک سری فیلمهای داستانی ساخته میشد که عمدتا خوراک برنامههای تلویزیونی بود، فیلمهای کوتاه و نیمهبلند. اینها ساخته میشد و عمدتا از شبکه یک یا دو پخش میشد. فیلم بلند هم بعد از فیلمهای کوتاه ساخته شد. فیلمهای بلند متعلق به زمان مدیریت آقای سعدی بود.
پرویز شیخ طادی طراح صحنه فیلمهای حاتمیکیا بود
آقای سعدی بعد از حجت الاسلام انصاری آمدند و مسئولیت گروه تلویزیونی سپاه را گرفتند، یک کار جدیدی را شروع کردند و آن هم این بود که دو یا سه تا فیلم بلند کار کردند که معروفترین آنها «دفتری از آسمان» آقای شیخطادی و «دکل» آقای حسن ورزیده است. پرویز شیخ طادی در واقع طراح صحنه فیلمهای ابراهیم حاتمی کیا بود و این فیلم از اولین فیلمهایش بود. بعد از اینکه «دفتري از آسمان» به انتها رسید، فرصت اکران شدن به دلایلی پیدا نکرد٬ که بعدها اول پخش تلویزیونی بعد هم یک اکران خیلی محدودی شد و در واقع این فیلم آنطور که باید و شاید در پرده سینماها نتوانست خودش را نشان دهد و یکی از دلایل اصلی هم تغییر مدیریت بود. مقطع بعد از سعدی که آقای شیخ زاده آمدند. اما فضا و شرایط گروه تلویزیونی دیگر تغییر کرده بود.در سال 79 و 80 ساخت فیلم های مستند جنگی باب شده بود٬ علتش هم این بود که سیستم نگاتیو تقریبا کنار رفته بود و سیستم ویدئو به کار گرفته میشد و دسترسی افراد به این سیستم خیلی سهل و آسانتر بود. آرشیوها تبدیل به ویدئو شده بود و ساخت ویدئو آسانتر بود و این مسئله تأثیر زیادی در این زمینه داشت.
مرادیان: دوم خرداد هم موثر بود.
ساختمانیان: بگذارید اول تاریخیتر پیش برویم. من فکر میکنم در این مقطع گروه تلویزیونی به تدریج داشت ضعیف می شد تا سال 85 ، 86 که مدیریت آنجا به عهده من گذاشته شد. نمي دانم ضعف من یا از شانس بد ما دیگر تلویزیون خیلی عمومی شد، تجهيزات كامپيوتري و ديجيتال هم سهولت انجام كار را فراهم آورد. و ما سعی کردیم بیایم و کرختی که بوجود آمده بود را از بین ببریم. و حالا اینکه ما چقدر موفق بودیم یا نبودیم را من صحبت نمیکنم. و قضاوت به عهدهي مخاطبين بايد باشد. آن را باید افراد دیگری بیایند و صحبت کنند، به هر حال ما یک سری تولیدات داشتیم بعضیهایش به هر حال میتواند معایبی داشته باشد. من ترجیح میدهم دربارهی کار خودم صحبت نکنم.
می گویند تو خودت را نمیتوانی تایید کنی!
یک زمانی گروه تلویزیونی سپاه جایگاهی بسیار والا و اساسی و حیاتی در تلویزیون داشت، اما بتدریج این مسئله مورد غفلت قرار گرفت. تا جایی که آمدند و مطرح کردند که ما میخواهیم گروههای نهادی را برداریم، گروههای نهادی مثل ارتش و سپاه و … تقریبا از زمانیکه من خودم آمدم یعنی سال 86 به من هم گفتند. وقتی که من حکم را از آقای برازش گرفتم٬ برای دیگران یک سری نامه میزدند که نمونه امضایشان را بگیرند تا کارت مدیریتی بگیرند، از جمله من. خیلی جالب است که وقتی من رفتم آنجا با سابقه 25 سال کار نظامی که هر لحظه برای بودنم باید تایید میشدم، فرمهای زیادی را پر کردم بعد هم گفتند که کارت نمیدهیم. هر چه به معاونت سیما گفتم٬ به آقای برازش گفتم، آخر نفهمیدم که چرا برای من کارت صادر نکردند. با وجود سابقه شش٬ هفت سال سابقه کار میدانی در این عرصه، خودم نمیتوانم وارد تلویزیون بشوم. افرادی که بخواهند بروند را من آفیش میکنم، یعنی با اجازه و امضا من میروند داخل. ولی من خودم چندین بار که رفتم مقابل در صدا و سیما من را نگه داشتند. میگویند تو خودت را نمیتوانی تایید کنی. چندین بار افراد دیگری آمدند و من را تایید کردند که آخرینش آقای «اخوان صفا» مدیر تأمین برنامه شبکه یک بود و با تعجب از من سوال می کرد چرا چنین اتفاقی میافتد؟ گفتم من از شما باید سوال بکنم، اگر صلاحیت ندارم چرا افرادی که من معرفی میکنم اجازه دارند و اگر صلاحیت دارم چرا کارت برای من صادر نمیکنید؟ خب یکی از دلایلش این بود که اینها میخواستند گروههای تلویزیونی را٬ گروههای نهادی را کلا بردارند. با یک سری دلایل.
کار گروههای دیگر را به کار گروه تلویزیونی سپاه ارجحیت میدهند
مرادیان: چون موازی کاری بود، یعنی مثلا یه جایی مثل معاونت ایکس یک دفعه همینجوری یک مبلغ هنگفتی را میداد به یک تهیه کننده و کارگردان سینما که برای سپاه برنامه بساز، نه گروه خونیاش به سپاه میخورد، نه شناختی از سپاه داشت. بعد کاشف به عمل میآید میبینید یک اتفاقی افتاده، داد و بیداد همه که بالا میرود که آقا این که در حال پخش شدن است٬ آبروریزی است، تازه به تکاپو میافتند که جمع کنند. خب آن گروه با گروه سپاه موازی کاری میکند، آن را ارجحیت می دهند به این٬ به رقم همه این اتفاقات.
ساختمانیان: البته من دوست دارم با این ادبیات از این قضیه خیلی زیاد یاد نشود. چون آنها یک داعیهای دارند و این هست که یک گروه حماسه و دفاع در تلویزیون تشکیل شده برای جمع کردن گروههای نهادی. ببینید ما انصافا اگر بخواهیم قضاوت کنیم مدیر شبکه یک با یک سری گروه نهادی که همه آنها هم تقریبا بیرون از تشکیلات هستند٬ مواجه است. مثلا ارتش است، سپاه است، بنیاد شهید، بسیج، قوه قضاییه، روایت فتح است، اینها همهشان گروه دارند. بعد شبکه یک میگوید چرا من فقط باید گروههای نهادی داشته باشم، چرا شبکههای دیگر ندارند. ما یک پیشنهاد دادیم که این گروههای نهادی را تقسیم کنیم در تمام شبکهها. ولی اینها خیز برداشته بودند که گروههای نهادی را بردارند و جمع کنند و این گروهها همهشان بروند زیر نظر تشکیلاتی به نام گروههای نهادی. اول گروه حماسه و دفاع را برای این بوجود آوردند و دیدند که حماسه و دفاع نمیتواند که این گروهها را جمع کند و این گروهها زیر نظرش نمی روند و گروههای نهادی را مطرح کردند و دیدند با این هم نمی توانند. تا اینکه تغییر مدیریت پیش آمد٬ آقای فرجی جای آقای برازش را گرفت. آقای فرجی آقای والی نژاد را آورد. آقای والی نژاد از دوستان ما هستند٬ در روایتفتح از تهییه کنندگان بودند. انصافا هم آشنا به این عرصه و هم آدم دلسوز. ولی هر کسی مدیریت خودش را دارد و ایشان را هم با این هدف آوردند که بیاید و اینها را جمع کند.
به آقای ضرغامی گفته بودند برنامه های سپاه ضعیف است
بعد که شبکهی یک دید نمی تواند اینها را جمع کند، شروع کرد به محدود کردن اینها، مثلا ما قبلا برنامه میساختیم در ژانرهای مختلف مثلا مستند دفاع مقدس در مورد شهدا یا عملکرد سپاه و میدادیم به شبکهها، اینها پخش میکردند، ولی آرام آرام دیدیم که ما را محدود کردند، اینقدر محدود شدیم که همین چند وقت پیش یکی از مدیران محترم گفتند که من دیگر نمیتوانم برنامه شما را پخش کنم، شما هر برنامهای دارید باید بنویسید به مسئول شبکه و با وی باید ارتباط داشته باشید و مسئول شبکه برای ما بنویسد که ما پخش کنیم. صدا و سیما از خودمان است. مجبوریم به نحوی موضوع را رفع و رجوع کنیم. ولی دوستانی احساس کرده بودند اگر مسئولین سپاه به مدیر صدا و سیما برسند، سوال می کنند که چرا وضعیت سپاه در صدا و سبما این گونه است؟ از قبل رفته بودند و گفته بودند که برنامههای سپاه ضعیف است. در حالیکه برنامه سازهایی که با ما در حال کار هستند، در خلوت که میرسند، همهشان تعریف میکنند، ببینید این نیست که از من تعریف بکنندها٬ به هر حال گروه سپاه یک جریانی است که یک سری فیلمساز در آن کار میکند. همین اخیرا یکی از دوستان واحد مرکزی خبر٬ کار ما را که دید خیلی با تعجب گفت چرا اینطور با شما رفتار میشود؟ ما این فیلم تقابل را به ایشان دادیم. قبلا به تلویزیون داده بودیم، اولش پخش نکردند و گفتند که این کارها را اصولا باید بدهید گروه حماسه و دفاع. آقای والینژاد ببیند٬ اگر صلاح دانست، پخش میشود. اولش یک مقداری مقاومت بود، آمدیم امتحان کردیم دیدیم نه٬ جواب نمیدهد. بنا بر این بود که شما باید جمع کنید و بیاید در دل گروه حماسه و دفاع از این طریق عمل بکنید. ببینید حتی خود آقای والینژاد یک زمانی آمدند دفتر ما و پیشنهاد دادند بیایید با هم کار کنیم.
گفتند میخواهیم کارهای سپاه کیفی شود
ایشان میگفت که ما نمی خواهیم گروه سپاه تعطیل شود، ما میخواهیم کارهای شما کیفی شوند. بعد وقتی من می آمدم مجله حماسه را نگاه میکردم، میگفتم که اگر قرار است کارهای ما کیفی شوند، حد این کیفیت چقدر است؟ تا چه حد کیفی بشود؟ اینها را به ما بگویید، اشکالات را بگویید تا ما خودمان را برسانیم به آن حد، ما این امکانات و افراد را داریم. وقتی آمدم گروه تلویزیونی را گرفتم٬ گروه تلویزیونی خیلی در حد پایینی تولید میکرد. این را از قول دوستانی میگویم که حرف من را تایید می کنند. یک سری دوستان آمدند خودجوش٬ گفتند ما می خواهیم کار بکنیم از جمله همین آقای مرادیان. ایشان آمدند گفتند که من می خواهم یک فیلم بسازم در رابطه با مین و مینروبی با نام مزدور خاموش. گفتم کجا کار میکردید؟ گفت در ارتش کار میکردم. گفتم نمونه کار را بیاور و آوردند و گفتم برآورد هزینهها را بگو، نمی توانستم این همه پول به ایشان بدهم. آمدم در واقع یک چهارم پول را دادم و گفتم برو و کار انجام بده. بعد آمدم به خودم گفتم دل را بزنم به دریا اگه شد دریا٬ که دریاست و اگه نشد یک کاسه ماست از دست دادهایم. من پول و امکانات را به ایشان دادم و ایشان هم رفت و مدتها گذشت و بعد آمد. ما خیلی شناخت از ایشان نداشتیم. بعد که ایشان آمد و کارش را آورد، وقتی کار را دیدم گفتم که این کار متفاوتی نسبت کارهای قبلی است. آقای مرادیان سعی کرده بود از خودش مایه بگذارد و واقعا مایه گذاشته بود. من بلافاصله رفتم پیش سردار شریف به ایشان گفتم که این را ببین. وقتی که ایشان به عنوان مسئول روابط عمومی آمد و فیلم را دید، گفت این کار خیلی قابلی است، ما نمونه های خیلی زیادی از این کارها داشتیم.
مرادیان: پنج سال پشت سر هم یکی از مسئولین نامه نوشته بود که ما در شرق کشور مین کاشتیم نیازی نیست مستند ساخته شود. شرق کشور 1000 متر مین کاشتیم و غرب کشور 16 میلیون مین در کشور ما کاشته بودند و هیچ شناختی از این دو تا نداشت. اتفاقا مسئول گروه های نظامی بود. در این شرایط این را ساختیم چون مدیر را می شناختم. این شناخت خیلی مهم است.
ساختمانیان: میخواهم بگویم ما بچه های قابلی داشتیم و داریم که بخواهند کار بکنند و خیلی در بزنگاههایی که در واقع کوپن بعضی از این آقایان می سوزد و نمی توانند وارد شوند، ما می رویم. ما می رویم به عنوان محرم تشکیلات کار را انجام می دهیم، بخشهایی که لازم است را در اختیار آنها می گذاریم. متخصصانشان که میآیند٬ همهشان تعجب میکنند که تصویربردار شمایید؟! آدمای شما هستند؟! وقتي قرار شد سيلوها را منتشر كنيم و آقاي مراتي براي اينكار انتخاب شد همين بچه ها رفتند و كار را تهيه كردند. تا كنون بارها با واحد مركزي خبر همكاري كرديم و خيلي تخصصي با هم جلو رفتيم.
مسئولان صدا و سیما فکر نمیکردند بتوانیم این کار را انجام دهیم
به هر حال به این نتیجه رسیدیم که آقای مرآتی انتخاب بشود، بعد گفتند که تصویربردارهای تلویزیون نمی توانند به اینجا وارد شوند. چون که می دانید که سیلوها یکی از استراتژیک ترین مسائل و یکی از امنیتیترین تجهیزات است. بچه ها را با یک وضعیت ایزوله و شرایطی که باید رعایت میشد، بردند آنجا و تصویربرداری کردند و آمدند. گروههای تلویزیونی تصورشان این بود که شاید اینها نتوانند کار کنند. بعد دوستان گفتند که فکر نمیکردیم شما این بچه های قابل را داشته باشید که بتوانند این کارها را انجام دهند.
رزمایش پیامبر اعظم 5 هم همین اتفاق افتاد. چندین اکیپ را بستیم بردیم که از جمله یکی از اکیپها کارگردان و فیلم بردارش آقای مرادیان بود. فیلمهایی که ما تهیه کردیم به اذعان همه قابلیت داشت و چندین بار از تلویزیون پخش شد. البته جا دارد ما از خیلی جهات از تلویزیون تشکر کنیم. آنجاهایی که همکاری کردند واقعاً دستشان درد نکند. در بحث کارگردانی هم گروههای مختلف ما٬ کارهای مختلفی را انجام دادند. نمونههایش موجود است.
از سر دلسوزی دفاع مقدس را حذف میکنند
آیا کسانی هستند که از سپاه دلخوری داشت باشند؟ مشکل دقیقا چیست؟ چنین مشکلی که پیش میآید از مدیران ارشد ناشی میشود یا نه یک سری مدیران میانی؟
ساختمانیان: ببینید بحث سر این هست که ما نمیگوییم که به همه کارها اشراف داریم و بی عیب هستیم. نه، ممکن است کارها ضعف داشته باشند، کار ضعیف داریم، قوی داریم، متوسط داریم. بايد صادقانه بیان كرد که بحث سر عناد و اینها نیست. امروز پیشرفت تکنولوژی به حدی رسیده که شما با یک آیفون 4 و با یک دوربین موبایل میتوانید فیلم با کیفیت بسازید. کارگردانهای بزرگ سینما با همین تکنولوژی فیلم میسازند و میخواهند روی پردهی سینما اکران کنند. این قابلیت وجود دارد. تجهیزات آنقدر پیشرفت کرده که الان دست همه این تجهیزات وجود دارد. خب صدا و سیما هم با این مسئله مواجه است و از جاهای مختلف برایشان برنامه میآید. تعدد برنامه است و همه هم دلشان میخواهد برنامههایشان پخش شود. اینجاست که این میآید دست میزند به انتخاب. بعضی اوقات در رودربایستی قرار میگیرند، مثلا آقای فلان مسئول گوشی را بر می دارد، قوه فلان مي گويد آقای مسئول شبکه؛ ما با همدیگر رفیق هستيم، ما اگر با هم نباشیم فلان اتفاق در مملکت میافتد، چرا برنامهی ما را پخش نمیکنید. آقا ما یک برنامه تهیه کردیم شما پخش نکردید. این تلفن را که میگذارد٬ مجبور است برنامه را پخش کند.
گفتند فضای سیاسی برای پخش «تقابل» مساعد نیست
این تنوع و تعدد باعث می شود که اینها در انتخاب فیلمها دچار مشکل بشوند. خب ببینید یک بحث دیگری هم وجود دارد٬ وقتی که شما فضای گل و بلبلی فیلمی را داشته باشید٬ یک جا آبشارهای خیلی خوشگل نشان بدهند، پرنده نشان بدهند، حرفهای مردم پسند و عامه پسند زده شود. طبیعتا آن هم میگوید مگر ما چقدر باید دفاع مقدس را نشان بدهیم. چرا؟ یکی از دلایلش این است که بعضیها آنطور که باید دفاع مقدس را درک نکردند، اینها تبدیل میشوند به معیار٬ تا انتخاب بکنند. بعد میگویند که مردم به تنوع احتیاج دارند. از سر دلسوزی میآیند اینها را حذف می کنند. این مسئله باعث می شود که آنها هم دچار مشکل شوند. همین چند روز پیش که من تماس گرفتم با آقای والینژاد مسئول گروه حماسه و دفاع، به ایشان گفتم ما یک فیلمی را دادیم به نام تقابل، گفت اتفاقا فیلم را دیدم، فیلم خوبی است. بچههای واحد مرکزی خبر این کار را دیده بودند، خیلی به من تأکید کردند. گفتند چرا پخش نمیکنید. والینژاد گفت: فضای سیاسی مساعد این حرفها نیست! در حالیکه این فیلم یک تاریخچه بود. یعنی شما در کتاب های تاریخ جنگ که بروید نگاه بکنید اینها موجود است. ما این فیلم را که فرستاده بودیم، برای سوم شعبان بود که می شد سوم خرداد. گفتند که بدليل مذاكرات 5+1 صلاح نيست پخش شود، شك داشتند. بعد که ما پیگیری کردیم، اینها ظاهرا از جاهای دیگر شنیده بودند که این کار خوبی هست. وقتی به من گفتند که شما باید نامه بنویسید به آقای فرجی، یک نامه نوشتم برای دفتر ایشان و دادم به آقای والی نژاد گفتم نظر بدهید. ایشان تقابل را دیده بود و گفت فیلم خوبی هست. شك داشت كه پخش كنند يا نه مي پرسيد مشكل سياسي ندارد؟ گفتم ما از جوانب مختلف موضوع را بررسي كرديم و تا مطمئن نباشيم اقدام نمي كنيم. باور کنید که دو سه مرتبه ایشان از پشت تلفن سوال کرد. بالاخره 5 بعدازظهر برنامه پخش شد. فرصت 5 بعدازظهر فرصت خوبی نیست برای تلویزیون دیدن، این ساعت بیشتر بچهها پای تلویزیون هستند، به هر حال من فکر می کنم تاثیر خودش را گذاشت.
از درگیری ایران و آمریکا چیزی پیدا نمیکردیم
آقای مرادیان آیا ایده فیلم به شما سفارش داده شده بود؟
مرادیان: حاج آقا از اول تو نیرو دریایی بودن. رزمایش پیامبر اعظم 5 رفته بودیم. بعد در خلال این رفت و آمدهای پیاپی به خلیج فارس، این قضیه باز میشد. صحبت این سردار با اون سردار، صحبتهای روابط عمومیها، ظاهرا یک سیستم آمریکا را زده بودند. اول هم جدی نگرفتیم، چون چیزی ازش پیدا نمیکردیم جز یک واقعه. بعد یواش یواش که این تاریخچه باز شد خودمان جذبش شدیم. چندین کتاب را حاج آقا مطالعه کردند. از حلبچه تا شلمچه و … یک سری نُت حاج آقا درآوردند، یک جستجوی اینترنتی من رفتم. مجموعا روی هم دیدیم قابلیت ساخت دارد. بعد آرشیو خوبی هم سپاه داشت. بعد از تقابل ما رفتیم مشهد دیدیم یک قسمت از تاریخ را هم ما جا انداختیم. گویا در تیرماه 66 دوباره درگیری پیش آمده، بین ایران و آمریکا باز یک هلیکوپتر را زدند. یک چنین اتفاقی بود گفتیم قصه را بسازیم. باز هم این از همان قصهها بود. با چند تا گروه از تلویزیون صحبت کردیم در این حد که ما پولش را از سپاه میگیریم، شما این را به نام خودتان پخش کنید. همانجوری که مزدور خاموش رد شد، همانطور که چند تا کار دیگر رد شد. یعنی یک جورایی کارهایی که ما میفرستادیم کارهای رد شدهای بود. نمی دانیم ملت کارهای رد شده را دوست دارند؟!
ساختمانیان: وقتی که آقای مرادیان آمد، من احساس کردم ایشان تفاوت ویژهای با دیگران دارد. استعداد خوبی مخصوصا در مستندسازی دارند. همان موقع ما یک کاری را داشتیم دنبال می کردیم به نام «سقوط عقاب» که من بخشی از کارهایش را انجام داده بودم. موضوع سقوط، نظریه والراشتاین فرانسوی بود. الان هم این نظریه مطرح است. نظریه این بود که آمریکا دارد افول می کند. با یک سری دلایلی که آورده بود. من این کار را داشتم انجام می دادم و سَرَم هم خیلی شلوغ بود به دلیل کار مدیریتیای که داشتم. بعد دیدم که آقای مرادیان هم در این کارها خیلی سماجت به خرج می دهد. گفت این قضیه چی است و من هم به ایشان توضیح دادم. پیشنهاد داد که کار را مشترک کنیم. وقتی موضوع را به ایشان گفتم که چه مسئلهای هست، مرادیان افتاد دنبال این کار. بعد از افرادی مثل احمد شکیب و یک سری افراد متفکر و صاحب نظر در این عرصه٬ مصاحبههایی انجام شد و آرشیو جمع کردیم. من سابقا به مناسبت 13 آبان هر سال فیلم می ساختم که الان آرشیوش هم هست. مثلا «ما و حضور شیطان» و … . در این فیلمها من همیشه به قضایای نیروی دریایی و تقابل نیرو دریایی سپاه و آمریکا میپرداختم. منتها به دلیل ناشناخته بودن موضوع برای دیگران خیلی این قضیه مهم نبود، حالا یا نمیگرفتند یا ما تبلیغ آنچنانی نداشتیم. من یادم است وقتی ایشان این فیلمها را دید٬ به من گفت فلانی این «سقوط عقاب» باید یک کار دیگری بشود. ایشان شاکله کار را بهم ریخت. گفتم مومن چیکار می خواهی بکنی؟ گفت ببین من می خواهم با احمد شکیب صحبت کنم. در این قضیه هم ایشان خیلی سماجت کرد و رفت. این فیلم را وقتی جمع کردیم یک فیلم سه قسمتی شد. در این فیلم میگوییم که آمریکا با این دلایل قدرتش رو به افول پیدا است، در همان زمان اوج جنگ عراق. و ماندن آمریکا در افغانستان. خب باز هم این قضیه شاید بدلیل نداشتن تبلیغات لازم جواب نداد. اگر چند تا تیزر برای این فیلم رفته بود، قطعا خیلی مورد توجه قرار میگرفت.
آمریکا با کشوری که ارتش داشته باشد وارد جنگ نشده است
مرادیان: بودجه را هم با یکی از گروههای سازمانها کار کردیم، باز به دلیل اختلاف تهیه کننده و یکی از مدیرها کنسل شد. موضوع خیلی مهمی است اینکه آمریکا بعد از جنگ ویتنام در هیچ جنگی وارد نمیشود مگر اینکه آن کشور ارتش نداشته باشد، شما بعد از جنگ کره یک کشور بگویید که ارتش داشته باشد و با آن درگیر شده باشد. خب این موضوع جدیای است. خودشان بررسی کردند. اینطرف هنوز درکش متاسفانه نیست. جنگ 33 روزه یک نمونه بود. در این جنگ اتفاقات مهمی افتاد:
۱- خوردن ناو ازبعد جنگ جهانی دوم نداشتیم. اینجا خورد، دو تا هم خورد یکی ساعت 4 و یکی 4 و نیم، یکی از آنها هم با تمام تجهیزات الکترونیکی.
۲- گلوله باران حیفا، یعنی ناکارآمدی تشکیلات
۳- خوردن تانک مرکاوا، مهمترین و پیشرفته ترین تانک دنیا. این یعنی تمام تانک ها قابل شکست اند.
حالا زدن هواپیمای بدون سرنشین هست، زدن هلیکوپتر هست و … اینها همه خیلی مهم هستند که پرداخته نمیشود. چرا؟ چون کارشناسی که کارشناسی میکند موضوعات را، اصلا اینها را نمیداند، کارشناسی که در سازمان نشسته وسط معرکه نیست.
ساختمانیان: اصلاح کنیم که، نمي شناسند. موضوع تخصصي است. افرادي كه با ما كار مي كنند به موضوعات سپاه و مسايل آن اشراف دارند. برخي مي آيند و مي خواهند در اين حوزه كار كنند و ما هم سعي مي كنيم در خدمتشان باشيم كه در يك مورد ان همين فيلم را در اختيار واحد مركزي خبر هم گذاشتيم كه يك گزارش از آن پخش كردند. ما دريغ از كمك نمي كنيم ولي اشراف داشتن هم خيلي مهم است.
به بخشی از دفاع مقدس کم لطفی شدهاست
به شما می خواهم بگویم که یک بخشی از دفاع مقدس بخشی است که به آن کم لطفی شده است. دلیلش هم این است که اگر ما دفاع مقدس را بیآییم نگاه کنیم سه قسمت دارد. یک بخش غرب، یکی جنوب، یکی هم بخش دریا. شما نگاه کنید ببینید بخش غرب، رزمنده ها نسبت به جنوب خيلي غريب تر بودند.خیلی از بچهها در غرب کشور تمایل نداشتند بروند ولی به جنوب خیلی تمایل وجود داشت. شما می بینید که خیلی از فرماندههان مهم ما هم در غرب بودند که آمدند در جنوب و شهادتشان هم در جنوب اتفاق افتاد. در کنار اینها ما یک مقطعی داریم که دفاع مقدس در دریاست.
مرادیان: تقریبا غافل شدند از آن.
ساختمانیان: علتش هم این بود که در اوج سختیها و در اوج پیچیدگی جنگ اتفاق افتاد. شما که نگاه کنید از سال 65 تا 67 قضایا تمام میشود. به خاطر همین شما به جز یک مقاطعی مثل هدف قرار دادن ایرباس توسط ناو آمریکایی، بقیه مسائل خیلی کم گفته میشود. یکی از دلایلش هم این است که امریکاییها دنبال بهانه می گردند که از این نمد هم کلاهی برا خودشان درست کنند.
آمریکا از دارایی های ایران غرامت صدمه دیدگان ۱۱ سپتامبر را داد
چطوری؟
ساختمانیان: برای مثال یک اتفاق می افتد مثل11 سپتامبر. خودشان هم میگویند القاعده این کار را کرده است. بعد شما نگاه کنید القاعده قبل از اینکه به آمریکا ضربه بزند به ایران زده. مثلا افراد سفارت ایران را گرفت و از دم همه را اعدام کرد، یک کار ضد انسانی، چقدر در مردم ما ناامنی ایجاد کرد. بعد٬ 11 سپتامبر را هم القاعده انجام داده بود. اینها رسما اعلام کردند. الان شما نگاه می کنید آمریکا از دارایی ایران برمیدارد و به صدمه دیدگان ۱۱ سپتامبر می دهد. ببینید موضوع این است. یعنی آنها دنبال یک چیز می گردند. یک بهانه پیدا بکنند، بعد بیآیند بگویند این بخش هم برای این موضوع. الآن شما نگاه کنید می بینید دارایی ایران را تکه تکه برداشتند و دادند برای مسائل خیالیای که خودشان تراشیدند. شاید یکی از دلایلش این است. بچههای نیرو دریایی سپاه اینها واقعا مظلوم واقع شدند، شهدایش مظلوم واقع شدند. فیلمی را من دیدم که دختر یکی از این شهدا برای اولین بار آمده در دریایی که پدرش شهید شده بود، بعد در پاسخ به آن خبرنگار که سوال میکرد، میگفت همهی کسانی که پدرشان شهید میشود، بالاخره یک جایی دارند، حتی آنهایی که مفقود می شوند یک جایی به نام شهید گمنام دارند، ولی من برای اولین بار است که جایی که پدرم شهید شده آمدهام.
مرادیان: شهید شفیعی، اولین شهید
ساختمانیان: اما خب الحمدلله ما تا آنجا که توانستیم این کار را انجام دادیم. قصد هم داریم همین الان آقای مرادیان به اتفاق من بیاییم این جریانات رو بازخوانیکنیم. در یک برنامه ی 4 قسمتی این کار را تقریبا با همدیگر نوشتیم و ایشان در حال کار هستن.
آمریکاییها شهید مهدوی را به صلیب کشیدند
مرادیان: در داخل انکار میشود. دیشب یک نفر برای من پیغام گذاشته بود. واقعا آمریکاییها با مهدوی این کار را کردند، خودشان تایید میکنند؟ گفتم نه، امریکاییها هوس کردند یک جنازه را دست و پایش را ببندند، در سینهاش هم میخ بزنند٬ سه تا میخ در شکم و کتف و سجده گاه بزنند. بعد از جنازه هم خون بزند بیرون. آقا جنازه را تحویل گرفتند اینطور تحویل گرفتند، جنازه اسیر امریکایی بوده روی ناو. مهدوی زنده اعدام شده بود با آن شکل او را به صلیب کشیدند. بعد یکی از این کارشناسهای 24 25 ساله سازمان بود میگفت که آیا ناو آمریکایی واقعا آهن پارهاست؟ گفتم خلیج فارس مثل خزر نیست ههمواره مهآلود است، عمقش کم است. وقتی نگاه اینقدر منفی است، شهادتها انکار میشود، ناو آمریکایی انکار میشود. اینها بچههایی هستند که خیلی چیزها دست اینهاست متاسفانه. قضیه مهدوی هم این گونه است. دربارهی «خداحافظ بچه»، گفتم اگر از نظر جذابیت باشد اینکه یک نفر برود بچه دزدی کند تا اینکه یک نفر بچهاش را نمیبیند٬ دغدغه این را دارد هم عملیاتش را جلو ناو آمریکایی انجام بدهد، از زیر چشم ناو دربیآید، کشتی را بزند، بعد برود بچه را ببیند، زن حامله را ببیند جذابتر است. حقيقتاً درام در كدام بيشتر است؟ تعليق چه؟
حضرت آقا فرمودند وقتی خبر البکر و الامیه به که من رسید در اجلاس سرم را بالا گرفتم
قضیه انار معروف به میان میآید. عنصر درام. ساختنش سخت است واقعا؟ سختتر از کارهای دیگر؟ چرا ساخته نمیشود؟ قضیه دریایی ساخته نمیشود. البکر و الامیه ، آقا مگر شوخی است، شما عمق خاک عراق، اول الامیه را بزنی بعد البکر را نحارالرحمه درست کنی. رفتند فاو را پمپ کردند در البکر، بعد گلوله باران کردند آتش گرفت. خب این نبوغ میخواهد. این اگر امریکا بود … یعنی آمریکا یک عملیات نجات سرباز رایان را می بینید چه جوری نشان میدهد. چندین مستند، طرف آمده هواپیمای مسافربری را زده. شبکه من و تو مستندش را دیدم، شبکه دیسکاوری را هم دیدم، شبکه نشنال جغرافی را هم دیدم، خیلی از این شبکهها اصلا برای این توجیهها برای این لحظات است. می گویم خدایا چند تا مستند 100 درصد بازسازی برای تطهیر آدمی که مدال هم به او دادند، یعنی طرف 265 تا آدم را کشته، زن و بچه، بعد مدال هم گرفته، 4 تا مستند هم برای تطهیرش ساخته شده. ما چند تا مستند برای ماجرای البکر و الامیه داریم؟ ارزش سیاسی ندارد؟ حضرت آقا در اجلاس گفت وقتی خبر البکر و الامیه در سازمان ملل به من رسید، در آنجا سرمان را بالا گرفتيم که بله ما این کار را کردیم. اگر اینقدر ارزش دارد چرا یک مستند بازسازی از آن نداریم؟ راشهای آن هم موجود است حتی یک مستند خوب نداریم. غیر از یکی دو تا که سپاه کار کرده و آن ها هم مشکل دیده میشود و قس علی هذا.
ساختمانیان: البته یک مستندی را روایت فتح در مورد درگيري هاي آمريكا و ايران کار کرد، چند قسمت هم بود و پخش شد و خوب هم پرداحته بود به این موضوع، ولی بعدها من ندیدم که تکرار بشود. و جز فیلمهای جالب است. این را در نظر بگیرید. جز فیلمهای دی وی دی شده هم نیست. در زمان آقای والی نژاد در روایت انجام شد.
دنبال متهم نگردیم
پیشنهاد میکنم که دنبال این نباشید که دنبال متهم بگردید. ببینید متهم آن کسی است که بی اطلاع است. اگر که این موضوع را یکی از این کشورها داشت برایش دهها بنای یادبود ساخته بودند و هر روز این را شما می دیدید که می آمدند و بازگو می کردند.
شما ببینید کشورهای عربی یک کانالی هست که من این را یک جایی داشتم جستجو میکردم برای بازیهای المپیک. این کانال را پیدا کردم. بعدها رفتم سراغش دیدم این کانال دائما درباره شاه اردن شعر میخواند٬ از جنگآوریها و دلاوریها. حالا شما ببینید که اردن خودش کلش چی هست؟ بعد اردن در جریان مقابله با اسرائیل چه نقشی داشته و چه هویتی از خودش نشان داده. من فکر می کنم که شما به عنوان کسی که تریبونی هستید بیایید ماجراي عملياتهاي دريايي و رويايي مستقيم با آمريكا یکبار بازخوانی کنید. چون این مسئله اگر در فضای مجازی گذاشته شود خیلیها توجه میکنند. شاید فیلم سازهای قوی تری پای کار بیایند.
حاتمیکیا گفت من توان ساخت فیلم ناو بریجتون را ندارم
من یادم میآید که سال 67 تبلیغات سپاه كه مسئول آن آقاي آسودي بود. به من گفت که تو كه با حاتمیکیا در دانشگاه تهران هم کلاس هستی بگو بیاید یک فیلم بسازد. بعد من با حاتمیکیا صحبت کردم بیا چنین جلسهای بگذاریم و کاری بکنیم. زمانی بود که داشت مهاجر را میساخت. گفت من به قضایا کلی نگاه نمی کنم و جزئی می بینم. دعوتش کردیم، آوردیم در ستاد نیرو دریایی سابق سال 67. ماجرا هم این بود که یک اتفاقی در جنگ ایران و عراق می افتد، کویت درخواست تغییر پرچم می کند برای اینکه از دست قایق های تندرو و مین ها و موشک های ایران بتواند فرار کند. یک کشتی کویتی به نام الرفا میشود بریجتون. این حرکت می کند 100 خبرنگار هم که 10 تا از زبده ترین خبرنگاران آمریکا در بین آنها بودند سوار این کشتی هستند. این کشتی لحظه به لحظه با مسائل مختلفی مواجه میشود تا اینکه میرسد به انتهای کارش. در ورودی کشورهای عربی. ناگهان با مین برخورد می کند. این زمانی است که آمریکا اعلام می کند ما خلیج فارس را کلا از مین پاک کردیم. بعد آمده یک اسکورت گذاشته برای این به شکل پیکان جلویش ناو گذاشته و پهلوها و پشتش. بعد همطراز اینها را حرکت می دهد. آخرین لحظات که خبرنگار آمریکایی می خواهد اعلام کند که ما دیگر گذشتیم، یک افنجار انجام می شود و یک شکاف عمیق در بریجتون ایجاد می شود حدود 43 متر. بعد این را من به حاتمی کیا گفتم تبدیل به فیلم بکند. وقتی به وی گفتیم، گفت من توانایی این کار را ندارم. من دوست دارم یک کاری را در مورد دفاع مقدس در دریا انجام بدهم ولی آن روز امروز نیست. به نظر من این کار را بدهید نادر ابراهیمی چون قادر است این کار را انجام بدهد٬ دلبستگی خاصی داشت به نادر. این کاری را که قرار بود حاتمی کیا در مورد دریا انجام بدهد، بعدها «موج مرده» را ساخت.
آمریکا گزینه ای ندارد؛ سال ۶۵ همه گزینههایشان را امتحان کردند
بنظرم می رسد که با توجه به این قضیه که الان فضای مجازی یک موقعیتی دارد که دائما در دسترس هست. مثل کتاب نیست که طرف باید بخرد و بیاورد بگذارد در کتاب خانهاش. با جستجوی کلمات مختلفی همه از آن استفاده می کنند و به دنیا می تواند دسترسی پیدا کند. شما بیایید این جریان را با دقت تاریخی بازخوانی بکنید که چه موقع چه اتفاقی افتاد. وقتی این کار را انجام بدهید مثل یک پازل تکه تکه کنار هم قرار می گیرد و تبدیل به تابلو میشود و میشود یک شعار خیلی عجیب و آن اینکه آمریکا دائم میگوید گزینه روی میز داریم. اینها گزینهای ندارند. سال 65 تا 67 همه گزینه هاشان را امتحان کردند٬ کاری نبود که نکرده باشند.
توان نظامی آمریکا برای نشان دادن است
این پازل را می خواستید در مستند تقابل نشان بدهید؟ هم توان دفاعی ما و هم توان تهاجمی آنها؟
مرادیان: امکانات تهاجمی آمریکا دریا محور است. در این مستند آن چیزی که در روایت تاریخ بود دست ما را بسته بود. ما آخرش سعی کردیم یک اشارهای به توان دفاعی ایران بکنیم که هر کدامش یک کدی بود برای کسی که یک مقدار اهل مسائل نظامی باشد. رصدشدن با هواپیماهای بدون سرنشین. ما نرفتیم سراغ آنها. توان دفاعی ایران در خلیج فارس خودش یک قصه است. اما دو تا موضوع است:
۱- توان امریکا بر پایه نشان دادن است. آمریکا چیزی ندارد که نشان نداده باشد. چون آمریکا کشوری است برای نجنگیدن. توانش هم توانی است برای نجنگیدن. در زور گفتن است که منافعش تامین میشود.
کشورهایی مثل ایران توانشان در پس پرده است. در تهدید استوار است. هر از چند گاهی سیلو باز میشود. شما از زمان سیلوها تا الان ندیدید که امریکا چیزی را رو کرده باشد. هیچ، فقط یک صحبتهایی از یک سری تجهیزات در منطقه 52 میشود.
۲- ایران اول قایقهای تندرو نداشت. قایق های بوقمار بود. که ضعیف بود. منتها چون ریز بود ایران از قدرتهای ناو محور به قدرتهای ریز تمایل پیدا کرد. چون شما صد تا قایق تندرو هم بزنید چیزی لو نمیرود ولی قضیه ناو فرق می کند. توان ناو آبراهام لینکلن که الان در خلیج فارس است چیزی بیش از توان ناوی که آن موقع بوده نیست. الان قایق های تندرو سپاه مجهز به موشکهایی هستند که شلیک میکنند و میروند. تا این بخواهد قایق را ببیند بفهمد موشک دارد میآید حالا مقابله کند با موشک یا مهدی كه شكافي كه ايجاد مي كندبه قطر 6 در است6 . ما اینها را نداشتیم و همینطور موشکهای خلیج فارس هواپیمای بدون سرنشین. روی هوا نیستیم ولی اصلا اجازه پرواز پیدا می کنند؟
ما اینها را توی مستند نگفتیم. چون یک روایت تاریخی بود. گفتیم ببینید آن موقع ما زدیم این کار را با ما کردند. دروغ هم نمیگوییم، ادعا هم نمی کنیم. شعار نمیدهیم. حتی ما گوینده را به خاطر لحنش عوض کردیم. اصلا شعار در لحن مستند نیست. اگر قرار است شعاری داده شود کارشناس میگذاریم. بعدش هم فکر نکنم مخاطب به این نتیجه رسیده باشد که شعار داده شده. حالا ممکن است بگویند یک خورده غیر منسجم است، خب طبیعی است. ما یک مستند 80 دقیقه را رساندیم به 38 دقیقه، اینها طبیعی است که ایجاد شود، در «مزدور خاموش» هم اینطور شد.
آیا کوتاه شدن مستند به خاطر پخش تلویزیونی بود؟ این امکان وجود نداشت که مستند در دوقسمت پخش شود؟
مرادیان: شما هر چقدر تایمتان پایین تر باشد٬ راحت تر به شما اجازه پخش می دهند. بعد شما اگر این را در دو قسمت پخش می کردیم، از کجا معلوم قسمت دومش را ملت می دیدند؟
ساختمانیان: با وجود این زمان کوتاه ساعت 5 بعدازظهر برای ما پخش کردند. اتفاقا چندی پیش همین ایام گفتن شهدای صنعت نفت خیلی مظلوم هستن، موقعی که اسکله ما را زدند.
مرایدیان: توجیه می کنند، اسکله رشادت تخلیه شده ما را با 1100 گلوله، گلولهباران کردند. غروب 29 فروردین 67 ایران حمله می کند به سکوی آمریکایی در امارات، یعنی ملک امریکا در امارات و 14 تا کشته می گیرند. تقریبا تعدلد کشتههای آنان را با شهدای ما نزدیک می کنند، اسکله را هم به آتش می کشند. بعد در توجیههایشان می گویند که به ما ربطی ندارد مال امارات بوده!
در خلیج فارس همه قدرتهای دنیا با همه توان آمدند
ساختمانیان: یک مسئلهای که اینجا خیلی مهم است این است که در گذشته یک واقعهای اتفاق افتاد، تقریبا 26 سال پیش. ایران با یک توان محدود با آمریکا با تمام توانش، جنگ هم کردند هر دو هم تلفات دادند، هر چه داشتند رو کردند. در واقع قضیه عاشورایی بوده است. ببینید همین بیان این تاریخچه خیلی از واقعیتها را روشن می کند. که آیا اسرائیل که امروز میآید به عنوان کشوری که به اندازه یک استان ایران هم نمیشود، یک صحبتهایی می کند که خیلی بزرگتر از توانش است. ببینید بحث این است که ما یک زمان دربارهی آمریکایی صحبت می کنیم که هزاران کیلومتر از ما دورتر است. بعد آنوقت یک کشوری با یک محدودهی جغرافیایی بسیار کوچک، مردم را می خواهد مرعوب کند و مردم ما هم نمی ترسند٬ آنوقت ما میآییم میگوییم در خلیج فارس تمام قدرتهای دنیا از شوروی گرفته تا آمریکا همه آمدند و همهی امکاناتشان را هم آوردند. یعنی زمانیکه ایران داشت در خلیج فارس میجنگید٬ تمام قدرت دنیا با اینها بود. ژاپن، انگلیس، فرانسه و …. وقتی اتفاقات را کنار هم میگذارید مشخص می شود و الان ایران یک قدرت منطقه ای هست. جمعیت آن موقع ما بین 35 تا 40 میلیون بود که الان 75 میلیون جمعیت داریم، تجهیزاتش واقعا ساخت داخل است و همه بومی شده. اینکه حالا اینها دارند حرف می زنند٬ باید به مردم گفت که گول اینها را نخورید. آمریکا تجهیزات خیلی دارد و مجهز است، اما آن قدرتی که دربرابر این است، آمریکا در برابرش عاجز است و اینکه چرا می ترسند بگویند هلیکوپترشان مورد اصابت قرار گرفته. کشتههاشان چه شدند، اگر نمی ترسند چرا نمیآیند این حرفا را بیان کنند؟
نمی گفتند با آمریکا درگیر شدیم که در مردم رعب ایجاد نشود
اتفاقا آن موقع من در بوشهر بودم. وقتی که اجساد این شهدا را آوردند ما در فرودگاه بودیم. خیلی مظلومانه و قدرتمندانه اینها شهید شده بودند. کشور نمیدانست چه اتفاقی افتاده. نمی گفتند تا در مردم رعب ایجاد نشود و از طرفی این بچه ها را برده بودند روی ناو. نادر مهدوی وقتی به چنگ آنها افتاد تقریبا زنده بود و روی ناو به شهادت رسید. وقتی اجساد اینها را آوردند٬ یک صحنه بسیار عجیبی بود. اینها را از عمان تحویل گرفته بودند و با یک هواپیما آورده بودند در فرودگاه بوشهر. من خوب یادم است که وقتی در تشیع جنازه شهدا در بوشهر شرکت کردیم یک جو عجیبی بود در بوشهر. من همش به این فکر می کردم که این مردم در مورد حمله آمریکا چه واکنشی دارند. باورتان نمیشود. یک آرامش و طمانینه عجیبی در این مردم بود. تا گلستان شهدا که اینها را دفن کردند.
دمپایی نداشتند اما برای زدن کشتی های دشمن رقابت میکردند
یا مثلا همان مانور شهادت همزمان با این قضیه بود من خودم عکاس بودم در این 15 روز مانور. یک صحنههایی در آنجا بود که باید باشی و ببینی و حس بکنی. من جا مانده بودم از قایق و در قایقی سوار شدم که در آن هندوانه بود و می بردند که تحویل بچهها بدهند. ما ساعت 8 صبح که حرکت کردیم ساعت 10 صبح هندوانهها را می انداختیم برای قایقها. چون می دیدیم که هندوانهها در این مدت زمانی دارند فاسد میشوند. اینقدر هوا گرم بود که من گاهی مواقع احساس می کردم که چیزی نمی بینم. بعد آنوقت این بچهها تمام مدت بدون اینکه پنکهای داشته باشند تماما آمده بودند در بندر عباس. هر جا که نگاه میکردی در سولههای بزرگ بچهها می خوابیدند و بلند می شدند. تحمل آن گرما براي من بيست و سه ساله غير ممكن بود. باورتان نمیشود بچهها را که نگاه می کردی متعجب می شدی از اینها که خیلیهاشان در اوج گرما زیر آفتاب نماز میخواندند و استراحت می کردند با کمترین امکانات. اگر فيلم هاي مستند را ببينيد همين شهدا كه ستونهاي اين مملكتند بسيار ساده و بيتكلفند. نيروي دريايي در هر كشوري مظهر نظم است اما شما مي بينيد اين بچه ها با لباس ساده و دمپايي سمبل غيرت ملي شدند. همين غيرت است كه بارها در اسناد آمريكايي ها تكرار شد هدف از عمليات 17 مهر 66 شان پيداكردن دو نام مهدوي و گرد بود. بعدها هم هنوز شك داشتند اينها شهيد شده باشند. يعني تكرار اين بچه ها در بقيه بچه هاي دريايي.
Sorry. No data so far.