متأسفانه در سالهای اخیر طلاق در کشور ما سیر صعودی پیدا کرده است و اگر کارشناسان و مسئولین کشور در حل این معضل اجتماعی چارهای نیندیشند، این مسئله به زودی تبدیل به یک بحران جدی خواهد شد. در خصوص بررسی علل افزایش آمار طلاق به سراغ «دکتر امیرحسین بانکیپورفرد» کارشناس مسائل اجتماعی و استادیار دانشگاه اصفهان رفتیم تا از نظرات ایشان در این خصوص جویا شویم. از نظر ایشان تغییر نگرش جوانان، گستردگی روابط اجتماعی زن و مرد در بیرون از منزل و مصرفگرایی از عوامل اصلی افزایش طلاق به شمار میروند.
طی سالهای اخیر شاهد روند رو به رشد طلاق و کاهش طول عمر زندگی مشترک و همچنین کاهش قبح جدایی در بین افکار عمومی جامعه هستیم. مهمترین دلایل این مسئله را در چه میبینید؟
چند مورد را میتوان به عنوان مهمترین دلایل این مسئله نام برد:
– تغییر نگاه و بینش نسل جوان در مسائل فرهنگی که مستقیم یا غیرمستقیم به ازدواج مربوط میشود. در حقیقت این تغییر نگرشها سبب بروز و افزایش مشکلات بین زن و شوهر میشود و عوامل دیگر میتواند زاییدهٔ این تغییر نگرش و تغییر رفتار باشد.
– یکی از عوامل اصلی در این مسئله گستردگی روابط زن و مرد در فضای اجتماعی است، چه قبل از ازدواج و چه بعد از ازدواج. طبعاً وقتی فضاهای ارتباطی برای مقایسه، سوءظن و اعتمادزدایی در خانواده باز باشد و همچنین وقتی فرد چیزهای دیگری معادل خانواده داشته باشد و انرژیاش را جای دیگری تخلیه کند، زمینهای فراهم میشود تا فضای ارتباط خانوادگی لوث شود.
به نظر بنده، روابط باز اجتماعی عامل بسیار جدی و مهمی در بحث طلاق است. بعضی از این روابط از قبل، آثاری روی فرد میگذارند که بعداً تأثیر مستقیمی در حین ازدواج یا بعد از ازدواج بر فرد دارند.
– عامل اصلی دیگر تجملگرایی و روآوری به فضاها و رقابتهای مادی و چشم و همچشمی است. اگر فضاهای رقابتی بیشتر جنبهٔ مادی، ظاهری و تجملگرایی داشته باشند، وقتی افراد از نظر خود چیزهایی را بهتر میبینند، انگیزهشان نسبت به ادامه دادن به زندگی مشترک خود به مراتب کمتر میشود و آن زمینههای مقایسهای فراهم میشود یا بعضاً هزینههایشان بالا میرود، فشارهای اقتصادی بر آنها وارد میشود و فضای سردکنندهای بر زندگی حاکم میشود.
تجملگرایی سبب میشود فرد احساس کند که دیگر نمیتواند به خواستههای خود برسد و در نتیجه، دیگر نمیتواند از زندگی مشترک خود احساس رضایت کند، زیرا توقعات خود یا همسرش بسیار بالا رفته است.
به طور کلی، میتوان گفت نتیجهٔ این ۳ مسئله در اکثر مواقع جدایی و طلاق است:
۱. تغییر نگرش نسل جوان نسبت به ارزشهای اخلاقی؛
۲. گسترهٔ روابط اجتماعی زن و مرد نسبت به همدیگر، چه روابط مشروع و چه نامشروع؛
۳. تجملگرایی و دنیاطلبی.
آقای دکتر شما به گستردگی روابط اجتماعی زن و مرد اشاره کردید، آیا میتوان اشتغال را از عوامل مؤثر در تغییر نگرش زنان دانست؟ آیا میتوان گفت این مسئله به افزایش ناسازگاریها و طلاق در زندگی زناشویی میانجامد؟
بله، اشتغال، تحصیل زنان و مسائل دیگری از این قبیل، همه زمینهٔ فضاسازی گسترده برای تغییر نگرشها را ایجاد میکنند. البته ما با خود اشتغال مخالف نیستیم، اما اگر اشتغال و فضای تحصیلی طوری مدیریت و راهبری میشد که فضای ارتباطی این قدر گسترده نشود، آسیبها به حداقل میرسید. مثل دورکاری و کار در منزل به عنوان اشتغال زن یا محیطهای اختصاصی زنان در محیطهای اجتماعی.
اشتغال چند تأثیر منفی در ازدواج دارد:
۱. روابط اجتماعی که روز به روز بین دخترها و زنان و آقایان گستردهتر میشود.
۲. احساس استقلالی که به زنان دست میدهد و خود این احساس تهدیدی برای پیمان خانوادگی به شمار میرود.
۳. انرژی خانمها بیشتر در فضای اجتماعی مصرف میشود و دیگر آن توانایی رسیدن به مسائل داخل خانه را ندارد و خود این مسئله تخریب سومی است که در زندگی اتفاق میافتد.
۴. مسئلهٔ بعد روحیهٔ مردانه پیدا کردن زنان است. چون محیطهای اشتغال ما هم اغلب محیطهای مردانه است و برای زنان در این محیطها حالت رقابتگونه و تغییر نقش رخ میدهد.
پس میتوان گفت آسیبهایی که اشتغال زنان متوجه خانواده میکند بسیار بیشتر از فواید آن است.
بله، مگر اینکه روی مسئلهٔ اشتغال زنان بازنگری کنیم و الگویی برای اشتغال ارائه دهیم که این مضرات را به حداقل برسانیم. مثلاً:
– الگوی کارهای پارهوقت و نیمهوقت، نه کار تماموقت.
– الگوی کار در خانه، نه کار در شهر.
– الگوی محیط اختصاصی، نه محیطهای مشترک.
اگر این ۳ عنصر رعایت شود، تا حدودی اثرات تخریبی اشتغال زن به حداقل میرسد.
جایگزین شدن اخلاق مدرن با اخلاق اسلامی در جامعه چه تأثیری بر نهاد خانواده دارد؟
این مسئله همان تغییر نگرشی است که توسط فضای مدرن صورت میگیرد و بنا به نوع ارزشهای فرد و چیزهایی که برایشان جذابیت دارد و یا برایشان ارزشمند است و باید از آنها حفاظت کنند، متفاوت میشود. مثلاً برای جوان امروز حفظ کیان خانواده چندان مثل قبل مهم نیست، مثلاً میگوید چه عیبی دارد ما از هم خوشمان نیامده است و میخواهیم جدا شویم. در واقع ارزشهای مدرن برای او جایگزین ارزشهای سنتی میشود که این مسئله بسیار مضر است. در واقع این ارزشهای سنتی است که باعث حفظ خانواده میشود.
آیا میتوانیم ازدواجهای به سبک مدرن را، که بیشتر بر پایهٔ احساسات شکل میگیرند، از دلایل افزایش طلاق بدانیم؟
بله، ازدواج به سبک مدرن بر اساس عشقهای رمانتیک است. عشقهای رمانتیک هم وقتی وارد فضای عمل میشود، کاهش پیدا میکند و لذا دیگر آن ضریب مسئولیتها و نگه داشتن ۲ نفر در یک مدت طولانی در کنار یکدیگر امکانپذیر نمیشود.
چرا مسئلهٔ طلاق در بین خانوادههای سنتی هم در حال افزایش است؟ این مسئله از کجا نشئت میگیرد؟
ببینید ما الآن چیزی به نام خانوادهٔ سنتی کامل یا خانوادهٔ مدرن کامل نداریم و در واقع چند درصد فضایمان سنتی است و چند درصد مدرن؛ یعنی در جامعهٔ ما اینها در هم تنیده شدهاند. در همان خانوادهٔ سنتی، شما آثار مدرنیسم را میبینید. این آثار در چیزهای دیگر نمایان شده است و همین تعارضی که بین فضای مدرنیسم و سنتی درون خانواده رخ میدهد، عامل عمدهٔ طلاق است.
اما با این حال، طلاق در خانوادههای سنتی کمتر از خانوادههای مدرن است، مانند نسبت طلاق در روستاها به شهرها. البته در روستاها هم آمار طلاق نسبت به گذشته بیشتر شده است. الآن در شهرهای کوچک نسبت به قبل طلاق خیلی افزایش پیدا کرده است، اما هنوز اگر بخواهیم وضعیت شهرهای کوچک را با شهرهای بزرگ مقایسه کنیم، طلاق در شهرهای کوچک بسیار کمتر از شهرهای بزرگ است.
مثلاً در تهران به ازای هر ۳ ازدواج یک طلاق ثبت میشود، اما در شهرهای کوچک به ازای ۱۴ یا ۱۶ یا حتی ۲۰ ازدواج یک طلاق رخ میدهد. اما همین مقدار هم که در شهرهای کوچک وجود دارد، نسبت به آمار گذشتهٔ همان شهرها بسیار بد و نگرانکننده است، زیرا به هر حال نسبت به قبل این میزان افزایش پیدا کرده است. در واقع به همان اندازه که مدرنیسم توانسته اثر بگذارد، طلاق افزایش پیدا کرده است و چون تأثیر مدرنیسم بر خانوادههای سنتی کمتر بوده است، به همان اندازه میزان آمار طلاق در بین آنها کمتر است.
آقای دکتر، از دههٔ ۷۰ اکثر کارشناسان ریشهٔ اصلی طلاق را دوستیهای خیابانی میدانستند و راه درمان آن را روی آوردن به ازدواجهایی به سبک سنتی میدانستند. اما متأسفانه میبینیم که در حال حاضر طلاق در ازدواجهای سنتی و دانشجویی هم افزایش پیدا کرده است. دلیل این مسأله چیست؟
بله، نسبت به قبل بیشتر شده است و این مسأله همانطور که گفتم به تغییر نگرشها و باورهای جوانان بر میگردد. اما به هر حال طلاق در ازدواجهای سنتی نسبت به ازدواجهای خیابانی به مراتب کمتر است. در حال حاضر ضریب طلاق در آشناهاییهای خیابانی به مراتب بیشتر از آشناییهای خانوادگی یا سنتی است.
فرق اساسی این ۲ نوع ازدواج در این است که در ازدواجهای سنتی ابتدا خانوادهها با یکدیگر مرتبط میشوند و جوانها در دل خانواده با هم آشنا میشوند، به خواستگاری میروند و در نهایت ازدواج میکنند، اما در ازدواجهایی که از طریق آشناییهای خیابانی صورت میگیرد، ۲ جوان در بیرون از خانواده با هم آشنا میشوند و یکدیگر را انتخاب میکنند. در واقع نقش خانوادهها در این نوع ازدواجها کاملاً تشریفاتی است. کاملاً مشهود است که در این ازدواجها میزان طلاق بسیار بالاتر از ازدواجهای سنتی است.
آیا میتوان از تجملگرایی به عنوان یکی از عوامل اصلی طلاق نام برد؟
بله، همین طور است. حتی در خانوادههای سنتی هم تجملگرایی بسیار زیاد شده است. یکی از عوامل طلاق همین تجملگرایی بالاست. متأسفانه حتی خانوادههای سنتی و مذهبی که بسیار مراقب این مسئله هستند که ارزشهایی از جمله روابط محرم و نامحرم درونشان نادیده گرفته نشود، آن طور که باید روی مسئلهٔ تجملگرایی حساس نیستند. لذا تجملگرایی مختص خانوادههای مدرن نیست و در خانوادههای سنتی هم دیده میشود که همین مسئله یکی از اصلیترین عوامل افزایش آمار طلاق است.
وقتی صحبت از طلاق به میان میآید، اولین مسئلهای که به ذهن ما میرسد ناسازگاری زن و شوهر است. متأسفانه در جامعه میبینیم که تحمل مشکلاتی که بین زوجین وجود دارد بسیار پایین آمده است و طرفین به محض به وجود آمدن مشکلات کوچک، جدایی را به عنوان راهحل انتخاب میکنند. دلیل اصلی این مسئله چیست؟
دلیل آن، نوع تربیت نسل جوان است. روش تربیتی نسل حاضر در واقع بردباری جوانان را بسیار کم میکند. آنها همه چیز را خیلی زود میخواهند به دست بیاورند و استقامتشان خیلی کم است. مثلاً در تحقیقات علمی، فرد میخواهد با رفتن به اینترنت، چند مطلب را پیدا کند و به عنوان کارهای علمی خودش عرضه نماید. این را با تحقیقی مقایسه کنید که مثلاً ماهها وقت صرف انجام آن شده است. همین مسئله جوانهای ما را خیلی راحتطلب بار آورده و حلم و بردباریشان را کم کرده است.
به همین دلیل، قدرت درگیری و تحمل مشکلات زندگی را ندارند. خیلی از خانوادههای ما، نسل گذشتهٔ ما، پدر و مادرهای ما در زندگی سختیهای بسیاری را تحمل کردهاند. جنگ و انقلاب را تجربه کردهاند و در مجموع دوران بسیار دشواری داشتهاند. اما متأسفانه همین خانوادهها امروز لطف و محبت به فرزندانشان را در این میبینند که آنها دیگر سختی نکشد و در ناز و نعمت پرورش پیدا کنند و همین بزرگترین ضربه به نسل جوان است.
جوانی که در ناز و نعمت بزرگ شده است و تمام مشکلاتش را پدر و مادر حل میکردند و همیشه در خاستگاه وی پدر و مادر حاضر بودند تا او را به علایق و آرزوهایش برسانند، مطالبهگر بار میآید و همیشه باید دیگران خود را با او وفق دهند و زمانی که ۲ جوان این گونه تربیت شدهاند و تصمیم به ازدواج با یکدیگر میگیرند، هر کدام انتظار دارند که طرف مقابل خواستههای او را برطرف کند. به همین دلیل است که با هم درگیر میشوند و دیگر نمیتوانند همدیگر را تحمل کنند.
آیا از نظر شما تنها خانوادهها در تربیت نسل جوانان اثر گذارند؟ و تنها نهاد خانواده را مقصر میدانید یا عوامل دیگری هم در این مسأله دخیلند؟
اصلیترین عامل همان فضای داخل خانواده است. بقیهٔ عوامل هم در واقع اثری است که در خانواده گذاشتهاند. اگر رسانه کوتاهیهایی صورت داده باشد، در خانواده اثر خود را میگذارد. آن محیطی که نهایتاً این آثار را جمع کرده فضای خانواده است. خانواده متأثر از رسانههای مختلف از جمله صداوسیما است. اینها آثارشان را در یک فاصلهٔ دیگری میگذارند.
البته تأثیر برخی چیزها هم مستقیم است. تغییر نگاهها و ارزشها، رسانههای دیجیتالی، اینترنت، ماهوارهها و در مجموع وسایل تکنولوژی جدید به شدت جوانها را فردگرا بار آورده است. خانواده بر اساس جمعگرایی است، در حالی که تکنولوژیهای نسل نو فردگرایی را تقویت میکنند. قبلاً تلفن برای خانواده بود، اما موبایل برای شخص است، کامپیوتر شخصی است و… در واقع تمام وسایل زندگی در عصر حاضر فردیت را در فرد تقویت میکند. وقتی فردیت در فرد تقویت شود، دیگر آن روح جمعی درون خانواده به حداقل میرسد.
آقای دکتر، برخی افزایش آمار طلاق را نشان از بالا رفتن آگاهیهای زنان از حقوق خودشان میدانند و این امر را تا حدودی هم مثبت تلقی میکنند. نظر شما در این خصوص چیست؟
چه مرد و چه زن، هر انسانی اگر آگاهیهایش از تعقل و پختگیاش بیشتر شود، آسیبزننده میشود. در حقیقت همیشه باید بین عقلانیت و آگاهیهای ما تناسب وجود داشته باشد. لذا به آن میزان که بر آگاهیبخشی این افراد در مسائل مختلف کار شده است، بر میزان بالا بردن تعقل و جنبهٔ پختگی آنها کار نشده است تا بتوانند آن آگاهیهایی را که به دست آوردهاند کنار پختگی قرار دهند و به نحو صحیح از آنها استفاده کنند. در نتیجه دچار استدلالهای غلط میشوند.
چه راهکارهایی را برای کاهش میزان طلاق در جامعه پیشنهاد میکنید؟
ما باید ابتدا باید سن ازدواج را پایین بیاوریم تا جوانهای ما قبل از ازدواج به روابط جنسی دیگری دست نزنند که این مسئله خود سبب ایجاد مشکلات بعدی در ازدواجشان نشود.
در حقیقت قبل از اینکه نیاز به ازدواج سبب شود که خود جوانان به طور مستقیم و بدون درگیر کردن خانواده دست به انتخاب همسر بزنند، باید شرایط ازدواج را برایشان فراهم کنیم. لذا اولین پیشنهاد ما پایین آوردن سن ازدواج است تا پاسخ مناسب و به موقعی به نیاز جنسیاش داده شود تا از مسیرهای غلط وارد نشود. لذا تنها اهرم ما در برابر این همه جاذبههای جنسی که برای جوانان ما ایجاد کردهاند ازدواج به موقع است.
اما متأسفانه اکثر خانوادهها وقتی جوان به سن ۲۷ یا ۲۸ سالگی میرسد برای ازدواجش اقدام میکنند، در حالی که تا این سن اکثر جوانهای ما فاسد میشوند، دچار مشکلاتی میشوند و آن مشکلات به بعد از ازدواج آنها نیز سرایت میکند.
در این زمینه باید به موارد زیر توجه کنیم:
– ما باید سن ازدوج را پایین بیاوریم تا همزمان با بلوغ عقلی و اجتماعی، امکان ازدواج برایشان فراهم باشد و آن را با مسئولیتپذیری و قدرت استقلالشان بسنجیم. لذا باید وضعیت مدیریت در خانواده و فضای جامعه به نحوی باشد که شرایط ازدواج برای دخترها از سن ۱۶ سالگی و پسرها از سن ۱۹ سالگی فراهم باشد.
– باید نوع انتخاب همسر برای فرزندانمان را جدی بگیریم و در این راه از همهٔ امکانات آموزشی بهره ببریم.
– باید یک یک عزم ملی برای نهضت خانوادهسازی راه بیندازیم.
– آموزش تخصصی برای روحانیون بگذاریم که بتوانند به طور تخصصی مشاوره بدهند، چون روحانیون مطمئنترین گروه اجتماعی هستند که در دسترس جوانها قرار دارند و برای خانوادهها قابل اعتماد هستند؛ یعنی روحانیون علاوه بر قدرت مشاورهای که دارند، در حل مشکلات میتوانند بسیار کمک کنند.
– بهرهگیری از منابر و مساجد و خطبههای نماز جمعه و فرصتهای تعریفشده برای بحث خانواده و ازدواج.
– گسترش رشتههای مطالعات خانواده در محیطهای دانشگاهی.
– توسعههای خوابگاههای متأهلین دانشجویی برای دانشجویانی که قصد ازدواج دارند.
– آموزش همگانی و عمومی مهارتهای زندگی خانوادگی از دبستان تا دانشگاه، حتی در سربازخانهها و…
– مدیریت خانواده و مسائل زناشویی باید قبل و بعد از ازدواج آموزش داده شوند تا جوانان به دلیل عدم آموزش مسائل جنسی، آنها را از طریق اینترنت و… نگیرند، چون این مسئله بسیار برایشان مشکلآفرین میشود.
– قرار دادن شرط قانونی گواهینامهی مهارتهای زندگی برای ازدواج و حتی برای طلاق.
– فرهنگسازی صحیح و گسترده در امر ازدواج بههنگام، آگاهانه، آسان و پایدار از طریق رسانههای جمعی و ارائهٔ تسهیلات هدفمند.
– پخش تولیدات فرهنگی مفید در امر ازدواج و خانواده و در اختیار قرار دادن آنها برای عموم مردم.
– تقویت فعالیتها و حرکتهای مردمی در امر ازدواج. در واقع باید مانند مجمع خیرین مدرسهساز، خیرین ازدواج و خانواده تشکیل بدهیم.
– فضای مجازی را در این زمینه به خدمت بگیریم.
– متولی مناسبی باید پیدا شود که نظام و دولت را به این سمت سوق بدهد که وضعیت خانواده باید درست شود. برای اصل ۱۰ قانون اساسی که مربوط به حمایت از بخش خانواده است باید مثل اصل ۴۴ کتابی نوشته شود که برنامهها، سیاستها و موانع اجرایی قوانین تکریم خانواده بررسی شود.
– ما باید یک رصدخانهای داشته باشیم که وضعیت ازدواج و خانواده را به عنوان یک شاخص مهم فرهنگی و اجتماعی مرتب رصد کند و با ارائهٔ گزارش ملی سالیانه و ارزیابی برنامهها و عملکردها بر اساس آن قضاوت کند.
– یک ردیف مشخصی برای تحکیم دادن به نهاد خانواده در اعتبارات دولتی دیده شود. افراد متأهل باید سربازیشان کمتر باشد و تسهیلات ویژهای برایشان در نظر گرفته شود.
– ما نیاز به مراکز مشاوره داریم که باید در همهٔ شهرهای بزرگ و کوچک به راحتی در اختیار همه قرار بگیرد و افراد با هزینهٔ کم بتوانند از خدمات مشاورهای استفاده کنند.
– صدور دفترچهٔ بیمه برای خدمات مشاورهای یا راهاندازی مشاورههای تلفنی یا مجازی در سطح کشور که در شهرهایی که مراکز مشاوره در آنها کمتر است افراد از این طریق مشکلاتشان را حل کنند.
– ما نیاز به مراکز همسریابی مطمئن و معتبر داریم. خیلی وقتها جوانها راهی برای پیدا کردن فرد مناسب برای زندگی خود را ندارند و به همین خاطر خودشان مجبور میشوند اقدام کنند.
– باید پژوهشهای کاربردی تطبیقی در این زمینه داشته باشیم که بتوانیم مشکلات ازدواج را با مداخلهٔ علمی حل کنیم.
آقای دکتر شما در بررسی راهکارها به پایین آمدن سن ازدواج اشاره کردید. اما برخی معتقدند که فرد در سن پایین از پختگی لازم برای تشکیل زندگی مشترک برخوردار نیست.
باید در زمینهٔ رشد عقلی و اجتماعی فرد کار کنیم. باید در خانواده، رسانه و مدرسه در راستای بالا بردن رشد عقلانی و بلوغ اجتماعی نوجوانها کار کنیم، اما متأسفانه در حال حاضر میبینیم که رسانهها بیشتر به رشد و بلوغ جنسی فرد میپردازند، در حالی که آنها نیاز به بلوغ عقلی و اجتماعی دارند.
آقای دکتر، در آخر اگر نکتهٔ خاصی باقی مانده است، بفرمایید.
امیدوارم طبق آیهٔ شریفهٔ «وانکحوا الایامی منکم» که به آحاد جامعه از حاکمان گرفته تا بقیه اقشار جامعه امر کرده است که نسبت به ازدواج مجردها اقدام کنند، جامعهٔ بفهمد که این مسئلهٔ اول نظام است و مسئولین ما در این زمینه اهتمام ویژهای داشته باشند. همهٔ افراد جامعه، از مدیران گرفته تا مردم، باید بدانند که این مسئله چشم اسفندیار جامعهٔ ماست و اگر دشمن بخواهد به جامعهٔ ما ضربه بزند، از این نقطه ضربهپذیر هستیم. امیدوارم این درک عمومی ایجاد شود و یک عزم جدی و ملی برای ازدواج به وجود آید.
Sorry. No data so far.