در حالیکه مردم آبادان و خرمشهر و سایر شهرهای مرزی با کشور عراق در تب و تاب حضور فرزندانشان در کلاسهای درس به مناسبت اول مهر ماه بودند و بچهها در رویای استفاده از کیف و کفش و لباسهای نو برای آغاز سال تحصیلی جدید لحظه شماری میکردند، جوخههای مرگ عراق یک روز قبل از آغاز فصل بازگشایی مدارس با فرمان صدام، هجومی سراسری به شهرهای مرزی را آغاز کردند.
آن روز بچههایی که امروز مردانی ۴۰، ۵۰ ساله هستند به جای استفاده از کیف و کفش و لباس نوی خود برای رفتن به مدرسه با پای پیاده به سمت جاده آبادان به اهواز رفتند تا با مشقت فراوان خود را از دست بمباران بیامان شهرهای خود از سوی دشمن تا بن دندان مسلح بعثی نجات دهند و در این مدت بدترین روزهای خود را تجربه کردند، روزهایی که به آنها جنگ زده و مهاجر و این قبیل نامها لقب دادند.
آن سال اغلب دانش آموزان شهرهای مرزی ایران به علت سرگردانی در شهرهای مختلف ایران، موفق به حضور در مدرسه نشدند و یک سال از بهترین سالهای عمر خود را به دور از مدرسه و کلاس درس گذراندند و خیلی از آنها دیگر حتی رغبتی برای ورود به مدرسه و تحصیل پیدا نکردند و این امر بیشک یکی از عواملی است که ضربهای جبران ناپذیر به توسعه و پیشرفت شهرهای جنگی زد.
آبادان و خرمشهر برای ساکنانش، شهرهایی رویایی بودند که دل کندن از آنها سخت و دشوار بود ولی جنگ نابرابر دشمن بعثی علیه مردم بیدفاع آنها را آواره شهرهای سراسر ایران کرد که برخی از آنها هنوز هم برنگشتهاند هر چند هنوز با خاطرات آن روزهای خوش آبادان و خرمشهر زندگی میکنند.
هجوم همه جانبه به مرزهای ایران
روز ۳۱ شهریور ۱۳۵۹، کشورعراق با اتکا به تجهیزات لجستیکی و پیشرفته جنگی خود به مرزهای جنوبی ایران یورش برد و در فاصلهای کم بسیاری از تاسیسات شهرهای آبادان و خرمشهر و سایر شهرهای مرزی را ویران و مردم بسیاری را به خاک و خون کشید.
مقاومت خودجوش و مردمی مردم خرمشهر و حتی آبادان، پیشروی دشمن را مهار کرد تا اینکه امام خمینی (ره) به جوانان متعهد ایران فرمان جهاد داد و آنان با سادهترین سلاحهای جنگی به مقابله با دشمن تا بن دندان مسلح رفتند.
مناطق جنگ زده خرمشهر
آن روزها ایران تازه انقلاب کرده به فکر استحکام پایههای حکومت تازه شکل گرفتهاش بود و متاسفانه شرایط دولت وقت به ریاست بنی صدر به گونهای نبود که آمادگی کاملی برای مقابله با تجاوز به خاک کشور داشته باشد و بنی صدر با اتکا به این جمله که «جنگ قواعد دارد و عراق به کشور حمله نخواهد کرد» تمام هشدارها برای آمادگی عراق برای حمله به کشور را نادیده گرفت تا اینکه در روزی که هیچ آمادگی در ایران برای مقابله با دشمن وجود داشت عراقیها بدون هیچ مانعی در عرض مدت کوتاهی به شهرهای ایران رسید و اگر مقاومت جوانان و نوجوانان انقلابی آن روزهای شهرهای مرزی نبود، عراق در عرض چند روز حتی به اهواز به عنوان مرکز استان مهم استراتژیک خوزستان میرسید.
۴۸۰ شهید غیر نظامی تا روز سوم جنگ
طبق آمار موجود در روز سوم هجوم دشمن به کشور تعداد شهدای غیرنظامی به ۴۸۰ نفر اعم از زن و مرد و کودک رسید در حالیکه بسیاری دیگر دچار جراحت بسیاری شدند و ساختمانهای شهرهای جنوبی خوزستان به کلی تخریب شد. بسیاری از انبارها و تاسیسات طعمه حریق شده بودند و اغلب ادارات بدون تخلیه امکانات و اسناد تعطیل شده بود و هر از چند گاهی یکی از آنها دستخوش حمله دشمن میشد.
ترک تحصیل دانش آموزان
حمید محمودی که در آن روزها دانش آموز بود، گفت: به همراه پدر و مادر و برادرانم برای آغاز سال تحصیلی جدید از بازار لین یک احمد آباد لباس و کیف و کفش گرفته بودیم و برای آغاز سال تحصیلی جدید لحظه شماری میکردم که یک روز قبل از آغاز سال تحصیلی، بدترین خاطرات زندگی زیبا و بیحاشیه ما برایمان رقم خورد.
وی افزود: آن روزها باید به کلاس سوم ابتدایی میرفتم در حالیکه معدل کلاس اول و دوم من نمره ۲۰ را نشان میداد به علت آغاز جنگ و سرگردانی من و خانوادهام بین شهرهای اهواز، شوشتر و برخی روستاهای بین این دو شهر آن سال به مدرسه نرفتم. وقتی سال بعد به مدرسه رفتم آنقدر از درس و مدرسه متنفر شده بودم که دیگر بیش از کلاس سوم درس نخواندم و بعد از دو سال در کلاس سوم، مجبور به ترک تحصیل شدم.
رحیم گله داری که در آن هنگام یک جوان ۲۰ ساله بود در خصوص آغاز جنگ میگوید: هیچکس به غیر از مردم آبادان و خرمشهر نمیتواند واقعیت اصلی جنگ و هجوم وحشیانه دشمنی بیرحم را لمس کند.
وی ادامه داد: بسیاری از مردم تمام خانه و کاشانه و زندگی خود را یک شبه رها کردند و به شهرهای دیگر رفتند، روزهای عذاب آوری بود که امیدوارم دیگر برای هیچ انسان مسلمانی تکرار نشود.
غلامحسین گلستانی یکی از کسانی که در هنگام آغاز جنگ در آبادان حضور داشت در مورد خاطرات زمان جنگ میگوید: هواپیماهای عراقی، آبادان به خصوص پالایشگاه و اطراف آن را به شدت بمباران کردند، خانواده و فامیل همه رفتند شهرهای دیگر ولی من که آن زمان ۱۶ سال داشتم به همراه برادرم در شهر ماندیم چون تمام دار و ندارمان در خانه مانده بود و خارج کردن آن مشکل بود.
وی میگوید: در همان روز اول برادرم که از من بزرگتر بود به نیروهای بسیجی پیوست و در جنگ شرکت کرد و من حدود یک هفته را تک و تنها زیر بمباران شدید شهر در خانه بسیار بزرگ پدری کنار رودخانه کارون سرکردم، یک هفته بعد وقتی سراغ برادرم رفتم به من گفتند به نیرو احتیاج داریم و من ابتدا به آشپزخانه رفتم و این رفتن حدود هشت سال طول کشید و من در تمام دوران جنگ در همه بخشها به صورت بسیجی حضور داشتم.
مناطق جنگ زده خرمشهر
پالایشگاه آبادان اولین هدف بمباران
یکی از کارکنان پالایشگاه آبادان هم در مورد هجوم دشمن به این پالایشگاه گفت: آن زمان پالایشگاه آبادان که ظرفیت روزانه ۶۳۰ هزار بشکه نفت در روز را داشت یکی از بزرگترین پالایشگاههای کشور بود و طبیعی بود که دشمن از آن به عنوان اولین هدف تهاجمی استفاده میکند و این چنین شد و در شامگاه روز سی و یکم این پالایشگاه مورد حمله قرار گرفت و تعداد فراوانی از همکاران ما به خیل عظیم شهیدان پیوستند اما برای من جالب و حیرت انگیز این بود که با وجود بمباران شدید این پالایشگاه هیچ یک از کارکنان آن ترسی از جنگ و بمباران نداشتند و تا روز آخر جنگ عملیات این پالایشگاه در جریان بود ضمن اینکه برخی از تجهیزات را که نمیتواستیم با پدافند غیرعامل حفظ کنیم به سایر نقاط کشور منتقل کردیم.
غلامرضا بغلانی نیز در مورد حال و هوای آغاز جنگ در خرمشهر میگوید: هنوز ۱۹ ماه از پیروزی انقلاب اسلامی نگذشته بود که صدام ناقوس جنگ را به صدا در آورد، ما هم که هنوز از پیروزی انقلاب خوشحال بودیم و توانسته بودیم با چوب و سنگ در خرمشهر علیه رژیم شاه قیام کنیم تحمل هجوم دشمن بیگانه به خاک خود را نداشتیم و یادم میآید در همان روز اول با برخی از همفکرانم به دنبال اسلحه بودیم تا در مقابل هجوم دشمن به شهر مقاومت کنیم ولی اسلحهای یافت نمیشد، تا اینکه گفتند در یکی از مناطق خرمشهر با تحویل شناسنامه تفنگ برنو میدهند، ما هم این کار را کردیم ولی این تفنگ آنقدر قدیمی و پوسیده بود که حتی ۱۰ تیر هم با آن شلیک نکردم و مجبور شدیم در پشت جبهه به دفاع بپردازیم.
توفیق جابری هم که روزهای آغازین جنگ در اهواز حضور داشت، عنوان میکند: اوج بیکفایتی دولت بنی صدر در جنگ برای همگان کاملا مشهود بود زیرا در حالیکه دشمن در همان هفته اول به نزدیکیهای شهر اهواز رسیده بود و تعدادی از نیروهای نظامی و بسیجی به شدت در مقابل آنان مقاومت میکردند، زندگی عادی در اهواز در جریان بود، تاکسیها کار میکردند، مغازهها باز بودند و نانواها هم مثل روزهای عادی نان پخت میکردند و هیچ اعلام خطری برای تخلیه شهر و پناه گرفتن مردم در مکانهای امن از سوی دولت اعلام نشد، فقط خدا خواست دشمن نتواند وارد شهر اهواز شود چون قتل عام عظیمی صورت میگرفت.
خوزستان با تقدیم ۱۶ هزار و ۶۰۰ شهید در جنگ تحمیلی بیشترین نقش را در این جنگ ایفا کرد و هر کدام از خانوادههای خوزستانی به نوعی شهید، جانباز و آزادهای را در خانواده خود دارند.
Sorry. No data so far.