از راه شمال هم نرفتیم به جنگ
در خواب و خیال هم نرفتیم به جنگ
بی رنج و ملال هم نرفتیم به جنگ
ما نسل سپیدبخت سوم بودیم
از راه شمال هم نرفتیم به جنگ
***
بابای تو زنده است… هرچند که نیست
یک دختر و آرزوی لبخند که نیست
یک مرد پر از کوه دماوند که نیست
یک مادر گریان که به دختر می گفت:
بابای تو زنده است… هرچند که نیست
***
من کوه ندیده ام چنین در جریان
رود است علی، پاک و زلالست و روان
کوهست علی، که استوار است و گران
من رود ندیده ام چنین پابرجا
من کوه ندیده ام چنین در جریان
***
در حافظهام جشن فراموشیهاست
در حنجره، های و هوی خاموشی هاست
چشمم همه پرده خطاپوشی هاست
تا کینه به دل راه نیابد، هر شب
در حافظهام جشن فراموشی هاست
***
ما شیشه عطریم بکوبید به سنگ
با دشمن خویشیم دمادم در جنگ
او با دم تیغ آمده، ما با دل تنگ
ما رود مدامیم، بگویید به تیغ
ما شیشه عطریم بکوبید به سنگ
***
تنهایی انشان نخستین در من
ای بی تو زمانه سرد و سنگین در من
ای حسرت روزهای شیرین در من
بی مهری انسان معاصر در توست
تنهایی انسان نخستین در من
***
رفتهست نماز شب بخواند خورشید
خود را که به خلوتی رسانَد خورشید
از داغ، دلش را بِتَکاند خورشید
گفتیم غروب کرده اما انگار
رفته ست نماز شب بخواند خورشید
***
این چادر شب بود که زیبایت کرد
نارس بودی، حیا شکوفایت کرد
ایمان تو نامدار دنیایت کرد
یک سکه بی رواج بودی ای ماه
این چادر شب بود که زیبایت کرد
***
هر قطبنما قبلهنما خواهد شد
صبحی گره از زلف تو وا خواهد شد
راز شب تار برملا خواهد شد
تو آیه وحدتی که با آمدنت
هر قطب نما قبله نما خواهد شد
***
شرمنده ام ای درخت! ای گل! ای رود!
دل، این دل تنگ، زیر این چرخ کبود
یک عمر دهان جز به شکایت نگشود
آرامش تسبیح شما بر هم خورد
شرمنده ام ای درخت! ای گل! ای رود!
Sorry. No data so far.