چهارشنبه 26 سپتامبر 12 | 17:16

عمو لاجوردی، شکنجه‌گر خشن قزلحصار!

مریم ناظری

جرم‌ها هم متنوع بود؛ از‌ ترور حزب‌اللهی، ریش‌دار یا افرادی که شلوار سبز پوشیده بودند بگیرید تا تیم‌هایی که وظیفه داشتند صبح تا شب، شب تا صبح در خانه مردم بمب دست‌ساز به نام «سه‌راهی» پرتاب کنند. هدفشان ایجاد رعب و وحشت و نهادینه کردن ناامنی در جامعه بود.


مريم ناظري-

این هفته یک اتفاق جالب در سطح بین‌المللی رخ داد که قابل توجه است؛ آمریکا نام سازمان مجاهدین خلق (منافقین) را از فهرست سازمان‌های‌ تروریستی وزارت خارجه‌اش حذف کرد.

بخش خنده‌دار موضوع اینجاست که منافقین به علت ماهیت ‌تروریستی و جنایتکاری‌شان در این فهرست قرار نگرفته بودند؛ یک وضعیتی بین‌تروریست‌هایی که جنایت حرفه‌شان محسوب می‌شود وجود دارد به نام «چند اربابی»! فرقه رجویه تنبیه شد چون زمانی که مبلغ «سگ سبیل صدامی» شده بودند، دمشان را برای چند جبهه همزمان می‌جنباندند و نان به نرخ روز می‌خوردند. استکبار سگ چند صاحب می‌خواهد چکار؟! ارباب اعظم تصمیم گرفت سر خر را بگیرد و یک مدت مبادلات اقتصادی منافقین را معطل نگاه دارد.

ایام گذشت و هنگامه بحران سوریه فرا رسید. منافقین بدون اینکه دستی بر سبیل صدامی‌شان بکشند تصمیم گرفتند قول و قرار‌های چاکریشان را دوباره برای هیلاری کلینتون یادآوری کنند. پیغام و پسغام فرستادن‌ها ادامه یافت تا آنجا که «اوکی» حضور در سوریه را از بالا دریافت کردند. ‌تروریسم کنترل شده خیلی هم مناسب و خوب است! فعلا که آمریکا در حال مذاکره با طالبان و القاعده هم هست! دیگر منافقین با جمعیت 3 هزار نفری از القاعده که نزد آمریکایی‌ها بدنام‌تر نیستند!

خلاصه! این رفت و آمدهای رسانه‌ای مزدوران سابق و فعلی منافقین به شبکه صدای آمریکا را نباید بی‌جواب گذاشت. یک جا شنیدم چند روز پیش زنی در همین شبکه مدعی شده لاجوردی مظهر کینه و تنفر بود و بارها برای شکنجه منافقین به زندان قزلحصار مراجعه می‌کرد. اتفاقا در فاصله زمانی که این فرد در قزلحصار شکنجه می‌شد خانواده ما هم به عنوان مبلغ از طرف سپاه در زندان ساکن بودند! به سراغ مادر رفتم و خاطرات را مرور کردم. گفتم نمی‌ترسیدید دختر 4 ساله و پسر نوزادتان را به بند منافقین می‌بردید؟ گفت: «نه! دختر شهید لاجوردی می‌گفت: پدرم عادت داشت توابین را به منزل دعوت می‌کرد. یک روز مادرم وارد شد و دید اسلحه کمری‌اش را روی طاقچه رها کرده و مشغول پذیرایی است. سوال کرد نمی‌ترسی دست به اسلحه شوند!؟ کمی رعایت کن حاجی! شهید رو به خانواده‌اش کرد و گفت: اگر واقعا توبه کرده‌اند که فرقی با من و شما ندارند. اگر هم توبه‌شان مصلحتی بوده بگذار همینجا خودشان را نشان دهند و مرا بکشند نه مردم را !»

در زندان 3 گروه با یکدیگر در بند حضور داشتند. توابین، منفعلین و سر موضعی‌ها! همه این افراد با گزارشات مردمی یا در حین عملیات، در خانه تیمی یا هنگام فرار از مرز شناسایی و دستگیر شده بودند یعنی کلهم مجرم بودند، چرا که کسی را به واسطه اینکه به مجاهدین علاقه داشت یا هوادار آنها بود دستگیر نمی‌کردند.

جرم‌ها هم متنوع بود؛ از‌ ترور حزب‌اللهی، ریش‌دار یا افرادی که شلوار سبز پوشیده بودند بگیرید تا تیم‌هایی که وظیفه داشتند صبح تا شب، شب تا صبح در خانه مردم بمب دست‌ساز به نام «سه‌راهی» پرتاب کنند. هدفشان ایجاد رعب و وحشت و نهادینه کردن ناامنی در جامعه بود.

با توجه به متنوع بودن جرائم افرادی که در خانه تیمی یا سر عملیات دستگیر می‌شدند «بازجویی» امری اجتناب‌ناپذیر بود. بعد از بازجویی مشخص می‌شد که چه کسی قاتل فلان سردار سپاه در شهرستان فلان بوده و در مرز هنگام فرار دستگیر شده یا دیگری «بریده» است و به زور در خانه تیمی زندانی بوده. قاتل‌ها با حکم قاضی اغلب اعدام می‌شدند و سایرین زندانی.

در زندان شرایط متنوع بود. شرکت در کلاس‌های عقیدتی اجباری نبود و امکانات رفاهی مثل تختخواب، هواخوری ملاقات با اقوام نزدیک برای همه یکسان بود اما توابین از امتیازات ویژه‌ای مثل شرکت در اردوهای عبرت و مرخصی نیز برخوردار بودند. غذا در شرایطی که کشور درگیر جنگ بود به اندازه‌ای خوب بود که کادر زندان و مبلغین از همان جیره استفاده می‌کردند. مجرمین لباس زندان نمی‌پوشیدند و کاملا عادی در بند زندگی می‌کردند. حتی مسؤولیت اداره بندها برعهده برگزیدگان خودشان بود و شب‌ها در سلول‌ها قفل نبود و تنها «بند» قفل می‌شد. امثال پدر و مادر من مسؤول برگزاری کلاس‌های پاسخ به شبهات، اخلاق، معارف و تفسیر قرآن و تحلیل سیاسی بودند.

امکانات مطالعاتی دیگری هم در اختیار همه بود. مثلا یکی از خانم‌ها با کتاب‌های خودآموز مشغول یادگیری زبان عربی بود چون اقوامی در کویت داشت. عده‌ای هم صنایع‌دستی تهیه می‌کردند و حتی نمایشگاه هم از آثارشان برگزار می‌کردند. تسبیح‌های تهیه شده با هسته خرما و ماکت‌های چوب کبریتی مد آن دوران زندان قزلحصار بود! مادر می‌گوید: ارقام عجیبی مثل 50 هزار نفر اعدامی و… بیشتر شبیه یک جوک است تا واقعیت! کلا منافقین از این حجم هوادار برخوردار نبودند! اصلا منزوی شدن در خانه‌های تیمی به همین جهت رخ داد چرا که پیوستن به منافقین به سرعت تبدیل به یک صفت بد سیاسی- اجتماعی در جامعه شد. بویژه خانواده‌هایی که دخترانشان هوادار سازمان بودند به سرعت از آنها اعلام برائت کردند چرا که فساد در خانه‌های تیمی همه‌گیر بود. همین مقبولیت نداشتن، موجبات روگردانی جمع کثیری را فراهم کرد. مجرمین به تدریج تبدیل به منفعلین می‌شدند. منفعل‌ها بعضی بعد از آزادی دوباره به منافقین پیوستند و جمع کثیری هم درگیر زندگی شده و از کارکرد حزبی و گروهی دیگر برخوردار نبودند. بخشی از منفعلین نیز تواب می‌شدند. با توبه‌کاران و منفعلین مثل افراد عادی برخورد می‌شد تا زمانی که پایان دوران محکومیتشان به علت جرائم مختلف فرارسد. «سر موضعی‌ها» مشمول عفو نمی‌شدند و تا پایان دوران محکومیتشان مجرم محسوب می‌شدند. این را از خیلی‌ها شنیده‌ام که در کل موفق‌ترین فرد در حل مشکلات زندانی‌ها خود «لاجوردی» بود. برای حل مشکلات روحی‌شان بسیار ساعی بود و شخصا ملاقات با اقوام و خانواده سر موضعی‌ها یا منفعلین را برنامه‌ریزی می‌کرد. برای هدایت گروه‌های مختلف «اخلاق خوب» را ضروری می‌دانست و خود به عنوان الگو همچون پیامبر خوبی‌ها در زندان حاضر می‌شد. ظرف می‌شست، بند را جارو می‌کرد و در جلسات گپ و گفت شرکت می‌کرد. اصلا این دست تهمت‌ها بر ضد لاجوردی مد رایج آن زمان بود که امروز از زیر خروارها خاک دوباره بیرون کشیده شده. می‌گفتند عادت داشت نامحسوس به زندان‌ها سرکشی کند. یک بار از خانمی در میان زندانیان سوال کرد مشکل خاصی ندارید؟ شکایتی دارید؟ زن گفت: بله! شکایت دارم! اینجا مرتب ما را شکنجه می‌کنند. لاجوردی گفت: کدام بازجو شما را شکنجه کرده؟ اسمش را بگویید برخورد خواهم کرد. زن گفت: لاجوردی! خیلی خشن است و هر روز بچه‌ها را بشدت شکنجه می‌کند. لاجوردی لبخندی زد و گفت: شما تا به حال بنده را دیده بودید؟ زن گفت: نه!

برای من که دختر 4ساله حاج آقای مبلغ زندان بودم قزلحصار مجموعه‌ای از خاطرات پیش از شهادت پدر است. عطر بنفشه، حوض آبی خیلی بزرگ پر از ماهی‌های گلی و یک عالمه خاله که هر روز همبازی‌ام می‌شدند. این رسم جمهوری اسلامی است انگاری! خیلی‌ها از داخل و خارج تلاش می‌کنند تاریخش را مشوش و کینه‌توزانه از نو بنویسند! فراموش کرده‌اند تاریخ حقیقت‌مدارانه جمهوری اسلامی ایران در سینه دخترکان، مادران، پدران و پسران این سرزمین حک شده است. قطعا این داستان ادامه دارد اما شکی نیست که حقیقت ماندنی است.

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.