مجموعه تلویزیونی «بیدار باش» به کارگردانی «احمد کاوری» در هفته دفاع مقدس از شبکه یک سیما پخش شد. در این سریال مجید صالحی، اکبر عبدی، امیر نوری، خاطره حاتمی، هادی کاظمی، امیر دلاوری و… حضور داشتند و سریال در قالب طنز ماجرای جوانی را روایت میکرد که به خاطر علاقه به یک پرستار جنگ، راهی جبهه میشود. این سریال در زمان پخش با نظرات متفاوتی از سوی منتقدان و مخاطبان روبرو بود که «احمد کاوری» در گفتوگویی به برخی از آنها پاسخ داده است.
متن کامل این مصاحبه را در ادامه میخوانید:
سریال در ابتدا قصه منجسمی نداشت
شما در میانه راه به گروه پیوستید و پیش از شما نویسندگان و کارگردان دیگری، بخشی از سریال را جلو برده بود، این موضوع باعث نارضایتی شما و یا گروه نشد؟ و اینکه روی کل ماجرا تاثیر نگذاشت؟
روز اول که ما کار را شروع کردیم، قصه منسجمی نداشتیم، البته در طرح و سیناپس اولیه با داستان پر پتانسیلی روبرو بودیم ولی واقعیت این است که در نگارش خوب از آب در نیامده بود و دنبال لحظاتی میگشتیم که تازه و خاص باشد و مخاطب بتواند با آن ارتباط برقرار کند، اما متاسفانه این طور نبود و حتی جلساتی هم با نویسندگان داشتیم و این موضوع را بیان کردم.
آن زمان تعدادی از بازیگران نیز قراردادهایشان را بسته بودند و نگران نقش و شخصیتشان بودند. بسیج سازمان صداوسیما هم پیگیر کار بود. نظراتی را برای جذب بیشتر مخاطب دادیم، اما نتوانستند آن را از کار در بیاورند. نویسندگان بسیار خوبی هم هستند اما چون نتوانستند با فضای مد نظر ما ارتباط برقرار کنند، از پروژه خداحافظی کردند. در این مقطع من دست به بازنویسی زدیم و در نهایت سه قسمت اول را آماده و کار را شروع کردیم. اما من نگران آینده کار بودم که قرار بود به کجا برسد. دوستان هم که علاقهای به طرح جدید نداشتند و کاری نکردند.
در نهایت به این نتیجه رسیدیم که گروه جدیدی بیایند و سریال ادامه پیدا کند. خوشبختانه نویسندگان خیلی زود فضای کار را پیدا کردند و آن را ادامه دادند. مثلا یکی از تغییرات ما شخصیت پدر گرزین با بازی آقای عبدی بود. این پدر قرار بود کسی باشد که در یک ایستگاه صلواتی در جبهه فعالیت میکند، اما دوستان پیشنهاد دادند که پدر گرزین شود و در داستانهای شهری از ایشان استفاده کنیم.
داستانی که شما انتخاب کردهاید، نسخههای مشابه هم داشتهاند، در چنین آثاری مرز باریکی بین شوخی و توهین وجود دارد، احساس نمیکنید گاهی این مرز برداشته شده است؟
ما یک پشت گرمی و سفارشدهنده کار به نام بسیج سازمان صداوسیما داشتیم. مسئولان این سازمان در جریان هستند که ما به سمت زیر پا نهادن ارزشها نمیرویم، از آن گذشته آقای ترابنژاد تجربه نگارش سریال «شوق پرواز» را داشت و بازیگران هم اغلبشان حضور در چنین آثاری را در کارنامه خود داشتند و کاملا به حد و مرزها اشراف داشتند و میدانستند چطور باید عمل کنند.
ضمن اینکه چنین مواردی به نیت سازندگان آن نیز برمیگردد. ما خودمان بچه جنگ هستیم و آن فضا را کامل درک کردهایم. همه نسبت به وطنمان عرق داریم و بچههایی هم که با ما کار میکردند، نگاه والایی به مقوله جنگ داشتند و من شک نداشتم که این مسیر ممکن نیست به انحراف بیفتد. ممکن است نزدیک بشود، اما این نزدیکی فقط به خاطر ایجاد فرح در حال و هوای جبهه است و روشی است که خیلی موثر میتواند مخاطب را جذب کند.
بازیگران تلاش کردند در دام خطوط قرمز نیافتند
فیلمنامه در حین ساخت تغییرات بسیاری داشته و حتی در زمان ساخت نیز کامل نبوده، در چنین شرایطی شما چطور به شخصیتپردازیها و گرفتن بازیهای یک دست از بازیگرانتان امید داشتید؟
یک بخش به فیلمنامهنویسها برمیگردد و یک بخش به کارگردانی. من تجربه چنین آثاری را داشتم و حتی برخی از درخشانترین آثار ما نیز به همین شیوه ساخته شدهاند شرایط تولید سینما و تلویزیون ما همین است. زمان اجازه نمیدهد که صبر کنیم. وقتی ما درباره شخصیتی صحبت میکنیم، نویسنده، کارگردان و بازیگر حضور دارند و به هم کمک میکنیم تا شخصیها دربیاید. اتفاقا یکی از نقاط برجسته سریال این است که آدمها در آن تفکیک شده هستند و هیچ کس شبیه به آن یکی نیست و هرکدام حرف خودش را میزند. این خود نقطه مهمی است که چطور بازیگران از بازی و شخصیت هم تاثیر نگرفتهاند. در این سریال همیشه بازیگرها نگران بازیگر مقابل خود بودند تا بتواند موفق عمل کند و خیلی تلاش کردند که در دام خطوط قرمز نیفتند و از کنار آن بگذرند.
همه فیلمها اوج و فرود ندارند. کشش مهم است. طرحهای داستانی با هم متفاوت هستند و هر سکانس میتواند یک فیلم کوتاه و داستانی باشد. اینها در کنار هم یک هارمونی دارند. میتوان از داستانهای کوچک در جهت اهداف بزرگتر استفاده کرد. این موضوع نگران کننده نیست. جسارت آمیز است. ممکن است شما یک قصه پرکشش جنایی را دنبال نکنید ولی قصهای را دنبال کنید که با آن ارتباط برقرار کردهاید. ما از روز اول انتظار بالاتری داشتیم. این نشان میدهد که مردم ما خیلی باهوش هستند و به خوبی مسائل را درک میکنند. ما در نفوذی هم آن را محک زدهایم. همه میگفتند که نوع روایت خیلی پیچیده است و مخاطب آن را نمیفهمد ولی بیننده کار را فهمید و خیلی بیشتر از ما فهمیدند.
در این سریال مسائلی بود که من فکر میکردم مخاطب متوجه نمیشود، در حالی که تماشاگر آن را به خوبی فهمیده و درک کرده است. همه اتفاقات در سریال موجز است و خواهش کردم که سکانسها کوتاه باشد که به ریتم کمک کند. الان در هر قسمت ما حدود ۴۰۰ الی ۵۰۰ کات زدهایم که نصف یک فیلم سینمایی میشود.
کاتها به خاطر اصلاحات و حذفیات نبوده است؟
من بابت یک سکانس یک روز وقت گذاشتهام و در موارد بسیاری هم بحث کردهام. فقط به خاطر اینکه دوست دارم اتفاقی که بچهها برای خلق آن زحمت کشیدهاند دیده شود.
البته خط قرمزی به نظر من وجود ندارد. نگاه و برداشت ما این خطها را ایجاد میکند. برخی نسبت به پیشرفت جاهل هستند. در حالی که تلویزیون در کنار ما ایستاده است. حال هرکه میخواهد هرچه دوست دارد بگوید. چون اثر ما درست است و حرفی که ما میزنیم درست است.
البته حدود دو قسمت از کار در بخشهای اول کار به خاطر تند شدن ریتم کار حذف شد. سکانسهای بسیاری را هم حذف کردیم. سکانسهایی که خیلی هم قابل گفتن نیست و بیشتر سلیقهای است.
این حذفیات به کل کار لطمه نزد؟
ابتدای کار به لحاظ قصهای و روابط علت و معلولی حذف شد یکسری هم به خاطر حال و هوای عید حذف شد. چون این سریال برای نوروز ساخته شده بود و ما نمیخواستیم خیلی حال و هوای عید در کار جریان داشته باشد. ضمن اینکه فیلمنامه در چند جا به خاطر کمبود وقت دچار آشفتگی شده بود و در تدوین آنها را حذف کردیم که وقتی روی آنتن رفت فهمیدیم که این طور کار کردن بهتر است.
شتاب چقدر در کار شما تاثیر گذاشت؟
امکانپذیر نیست که در ۲ ماه یک سریال ساخته شود. یکسری نوابغ وجود دارند که این کارها را میکنند. البته ما جزو این نوابغ نیستیم. کار جنگی که هر چاشنی تیر ۱۰ دقیقه طول میکشد که آن را بچینی، ۱۰ تای آن ۱۰۰ دقیقه زمان میبرد. آن وقت من چطور میتوانم در ۲ ماه سریال بسازم؟ این موضوع امکان پذیر نیست. شاید یک کار اجتماعی را بتوان ساخت. ولی کارهای جنگی را نه. وقتی فقط یک ساعت و نیم طول میکشد که من یک تانک را هل بدهم که روشن بشود با این کمبود امکانات ساخت کار شوخی بود. ولی به خاطر پایین آوردن هزینه تولید ما تلاش کردیم که در کمترین زمان آن را بسازیم.
مهمات ما پلاستیکی بود
امکانات شما تا چه حد بود؟
ساخت سریالهای مربوط به دفاع مقدس هم دیگر تاریخی محسوب میشود و نیاز به اکسسوار خود دارد. دکور، صحنه، لباس و… همه چیز باید ساخته شود اما در این سریال امکانات ما صفر بود. زنگ زدم به آقای سعدی و از او خواستم تا در دکوری که هنوز فیلمش به نمایش در نیامده کار کنم. به واسطه آشنایی و رفاقتم در دکورهای روزهای زندگی کار را ساختهام. این دکور، دکور روزهای زندگی است، دکور بیدار باش نیست وگرنه در یک مقر نباید خودروی زرهی باشد. همان طور که فضای سریال شوخی و طنز بود، ما هم سریال را شوخی شوخی ساختیم و جلو رفتیم.
در شهرک دفاع مقدس برج و باروی مصر ساختهاند
نارنجک و مینهای ما پلاستیکی بود و بچهها از اسباب بازی فروشی آنها را تهیه کرده بودند. چندین بار هم با من تماس گرفته و گفتهاند که این موضوع در کار مشخص است. من خودم خوب اینها را میدانم و به اندازه طول عمرم سالی یک بار در کار جنگی حضور داشتهام. همه چیز فرسوده است و هیچ کس هم دلش نمیسوزد. کسی که قرار است بگوید من رئیس شهرک دفاع مقدس هستم و یا انجمن سینمای دفاع مقدس فردا چطور پاسخ میدهد که در زمانش از نارنجک و مین پلاستیکی در کارها استفاده شده است؟ تمام سینمای ایران میداند که من کار جنگی را میشناسم و سینمای جنگ را میشناسم. فرق بین تانک چیفتن و خشایار را میدانم. تمام اسلحهها را میشناسم ولی چرا خلاف آن استفاده میکنم؟ چون امکانات همین است. یا باید تیم بیاید و کار نکند یا من باید از مین و نارنجک پلاستیکی استفاده کنم و لباس اشتباه تنشان کنم. شاید مخاطب اصلا متوجه این موارد نشود ولی خود من به عنوان یک کارشناس میگویم که غلط است. چون سیستم خودش میخواهد ما غلط عمل کنیم. چون یک سیستم اداری پر پیج و خم دارند و اصرار دارند که مطابق آن عمل کنند. وقتی فیلمنامه من روز به روز به دستم میرسد نمیتوانم یک ماه قبل میزان امکانات جنگی خود را اعلام کنم.
دیگر کار جنگی نمیسازم
بیسیمی که من استفاده کردم پی آر سی است که ایرانی بود و از آن برای عراقیها استفاده میکردند، من این را میدانم. اما انسان به نتیجه خوبی میرسد که دیگر کار جنگی نسازم به هیچ وجه. دفاع مقدس دیگر به استخوانهایش رسیده است. در شهرکی که متعلق به دفاع مقدس است برج و باروی مصر ساختهاند. از آن طرف بخارا را ساختهاند و دروازه خوارزم را. آن طرف جت اسکی تمرین میکنند. در حالی که این شهرک متعلق به جنگ است و اگر دغدغهاش باشد از آن خوب نگهداری میکنند. اما متاسفانه هیچ کس دغدغهاش را ندارد و همه یا به دنبال جییبشان هستند و یا به دنبال میزشان. حداقل در زمینه فرهنگ و فیلمسازی. در حالی که آن سوی جریان بچههای با انگیزهای هستند و با عشق کار میکنند.
هیچکس قدرت ساخت یک کار جنگی معقول را ندارد
من نمای بسته گرفتهام از گلوله آرپی چی آموزشی. عمدا هم گرفتهام. چیزی بوده که ما آن را به خراطی دادهایم تا برایمان درست کند. پلانی از دیدهبان را میدیدم. آرپی جی که رزمنده آن فیلم استفاده میکند با آنکه در سریال ماست مقایسه کنید. چیزی است که دادهایم در محله شاه عبدالعظیم بچههای خراط برایمان ساختهاند. چیزی وجود ندارد. چون این کار شوخی بود با آن کنار آمدم ولی اگر کار جدی باشد امکان ندارد کسی در این موقعیت انجام بدهد. آن قدر هم داعیهاش را نداشته باشند که کسی بیاید و کار دفاع مقدس انجام بدهد. هیچ کس قدرت ساخت یک کار جنگی معقول را ندارد. چون وجود ندارد. مسئولان پشت سر هنر نیستند و شهرک دفاع مقدس هیچ امکاناتی ندارد و با این شرایط پایان ساخت آثار با دفاع مقدس است.
پیشنهاد شما برای برون رفت از این بحران چیست؟
یک شهرک دیگر را جای دیگر بسازند و امکانات بدهند. آر پی جیهایی که من در این سریال استفاده کردم مایه خجالت است در حالیکه دو سال پیش تله فیلمی در مرکز استان کهگیلویه و بویر احمد کار کردم و آنجا آرپی جی واقعی به کار بردم. در این مدت چه اتفاقی افتاده که من نمیتوانم از این امکانات استفاده کنم؟
شما سریال را با پشتوانه بسیج ساختهاید، پس نباید مشکل امکانات داشته باشید؟
مرکز بسیج امکانات اداری را رفع میکند اما مسئول امکانات و تامین آن نیست. حتی خراطیها هم مجوز میخواهند که گلوله آرپی جی را برای چه میخواهید؟
ما با تمام این سختیها تلاش کردیم تا کار خوب پیش برود و مشکلات را داخل کار نکردم. اگر تمام صحنه من غلط باشد، بازیگر نباید غلط باشد. نشاط بازیگر را با هیچ چیز عوض نمیکنم و اگر نشاط نباشد کل سپاه ایران را هم بیاوری باز هم فایدهای ندارد. خیلی از کارها هستند که از توجه زیاد به پروداکشن ضربه میخورند چون به نگاه بازیگر توجه نداشتتهاند. این سریال را بازیگرانش نجات دادهاند. همه با عشق کار کردند و با علاقهمندی پیگیر بودند.
هر بازیگری خواستیم در کار حضور یافت
بازیگران را شما انتخاب کردید یا قبل از آمدن شما انتخاب شده بودند؟
هرکس که دوست داشتیم در این کار حاضر شد. مثلا خانم حاتمی سفر خارجی خود را کنسل کرد تا در این اثر حضور داشته باشد و یا آقای اکبر عبدی با توجه به اینکه سرشان خیلی شلوغ است حضور در این سریال را پذیرفتند.
شاید دستمزدها خوب بوده که بازیگران مورد علاقهتان در کار حضور پیدا کردهاند؟
دستمزد شاید پیش از امضای قرارداد جذاب باشد، اما پس از آن دیگر مهم نیست.
شما دخل و تصرفی در انتخاب بازیگران نداشتید؟
قطعا داشتهایم. ما روی همه بازیگران فکر میکنیم و اتفاقی که در پایان میفتد، بهترین اتفاق است.
پدر همواره از جایگاه ویژهای میان خانوادههای ایرانی برخوردار است، شما پدر گرزین را طوری انتخاب کردید که از تضاد و کنتراست بالایی نسبت به مادر خانواده برخوردار بود و اتفاقا خیلی هم پدر مثبتی نیست و در جاهایی به فرزند خود خط میدهد؟
این موضوع خط قرمز نیست. خوشبختانه تلویزیون لحظهای تصمیم نمیگیرد و کل کار را میبیند و در جریان انتهای کار نیز قرار دارد، به خاطر همین این موضوعات را میپذیرند.
امیر نوری از جمله بازیگرانی است که تصویر ذهنی مخاطب از او طنز است، اما شما این بار او را در قالب شخصی جدی قرار دادید، نترسیدید از اینکه این شخصیت برای مخاطب جذاب نباشد و یا او را نپذیرد؟
این موارد به شناخت برمیگردد. من زمانی که امیر نوری هشت سال بیشتر نداشت انتخاب میکردم. آن زمان بسیار هم جدی بود و اصلا کار طنز نمیکرد. او تواناست و همین توانایی مخاطب را جذب میکند. یا مجید صالحی بازیگر بسیار موفقی است و برای خود مؤلف است. اما متاسفانه برخی از بازیگران قدر خود را نمیدانند و به خاطر پول در هر کاری حضور پیدا میکنند. اما بازیگران سریال بیدارباش همه از جمله افرادی بودند که به تنهایی میتوانند ستاره درخشانی در آسمان بازیگری ایران باشند.
یکی از نکاتی که مورد توجه قرار گرفت، این بود که برخی دیالوگها متعلق به دهه ۶۰ نبوده، نگارش دیالوگها چطور صورت گرفت و شما چطور آنها را در کار استفاده کردید؟ بازیگران حق بداهه گویی داشتند؟
بسیاری از لغات در فرهنگ دهخدا وجود دارند و از قدیم استفاده میشدند، اما امروز بیشتر مد شدهاند، برخی تکه کلامهای این سریال نیز دارای همین شرایط هستند. ضمن اینکه برخی هم به بداههگویی بازیگر مربوط میشود و نویسنده در این موارد خیلی دخیل نیست.
خجالت نمیکشم بگویم اخراجیها را دوست دارم
نگاه شما در ساخت این سریال به اثر خاصی در این حوزه بوده است؟
نگاه را متن به کارگردان میدهد. وقتی آن را پیدا کنی، کارگردان و نویسنده در خدمتش هستند. وقتی کلیت کار استخراج میشود، دیگر همه چیز در خدمت آن پیش میرود. نمونههای موفقی نظیر لیلی با من است و بخشهایی از اخراجیها هم وجود داشت. ما تصمیم گرفتیم که شوخی کلامی نباشد. ما میخواستیم کمدی داشته باشیم که توهین کننده نباشد. آثار قابل قبول هم میتواند برای ما الگو باشد. مثلا من اخراجیها را دوست دارم و اصلا خجالت نمیکشم که بگویم من از این فیلم خوشم میآید. ده نمکی را هم به عنوان یک فیلمساز که از فیلمش لذت بردهام دوست دارم. ما از موارد بسیاری تاثیر میگیریم و وقتی یک اثر ساخته میشود، نمیتوان گفت ما حصل فکر چه کسی بوده است.
Sorry. No data so far.