«آیا برای تبیین مسائل دوره رضاخان باید بیعفتی و بیحجابی را ترویج دهید؟ » اين سخن امام جمعه مشهد و انتقاد ايشان از سريال كلاه پهلوي، موجب شد تا كارگردان اثر مزبور، سيد ضياءالدين دري، در مصاحبهاي از منتقدان بخواهد تا قضاوت در مورد اين فيلم را به بعد از نمايش قسمتهاي پرشمار آينده موكول كنند.
محصول هنر انقلابی با هنر رایج علاوه بر تفاوت شکلی تفاوت ماهوی دارد
وراي اينكه هنرمندان ما (خاصه سينماگران) چه مقدار با ارزشهاي اسلامي من جمله حيا و عفاف قرابت دارند، تنقيح هنر انقلابي و تحديد لوازم مستعمل هنرمند متعهد مورد مداقه اين مرقوم است.
پرواضح است كه براي عبرتآموزي و تعميق بصيرت افراد جامعه، بايد دست به افشاگري و روايت تاريخ زد و براي اين مقصود چه زباني گوياتر از زبان هنر و ادب؟ كتب خاطرات دفاع مقدس، فيلمهاي سينمايي و تاريخي، نمايشگاههاي عكس و نقاشي و… بخشي از فعاليتهاي اين عرصه بودهاند. علاوه بر غور در گذشته، هنر و ادبيات اين قدرت را دارند كه با فضاسازي در آينده موثر باشند. از عريانترين نوعش كه مارش عمليات باشد تا ادبيات كارگري نمونههايي براي اين مدعا هستند. با اين تفاسير مسلح شدن به هنر براي متعهدان به يك مكتب ضروري است. همچنين اينكه هنرمند مسلمان هدفي ديني داشته باشد و براي آن خلق اثر كند بديهي است. لكن آيا وجه تمايز اثر وي با هنرمندان دگرانديش در «آنچه ميگويد» خلاصه ميشود يا در «چگونگي گفتن» هم تمايزاتي است؟ فيالمثل آيا هنرمند انقلابي مجاز است تا به بهانه طرح نسبت فحشا و فقر مستندي توليد كند كه در آن بيپرده و مكشوف از فحشا بگويد؟ هر چند هدف توليد چنين اثري مشروع و بلكه ستودني است لكن اثر تبليغي بيپردهگويي نبايد فراموش شود.
نميشود به دنبال ترويج فرهنگ حيا و عفت بود آن هم با بيپرده گويي! نگارنده بر اين عقيده است كه اساساً وقتي يك كار اثر تربيتي در باب حيا خواهد داشت كه مخاطب نيك دريابد كه هنرمند ميتوانسته با تشبث به مايههاي جذابيت زنانه جلب توجه كند اما براي رعايت حيا اين كار غير اخلاقي را نكرده. در اينجا هنرمند نه با زبان كه با عمل خود دعوت به صلاح كرده و اين همان است كه فرمودند: کُونُوا دُعاةَ النّاسِ إلَی الْخَیْرِ بِغَیْرِ ألْسِنَتِکُم. بهترين نمونه براي چنين مختصاتي داستان يوسف نبي و بانو زليخا است كه يكي از جنبههاي تربيتي آن عفت است. يگانه هنرمند عالم در عين حال كه ماجرايي دور از حيا را روايت ميكند و براي اثرگذاري بايد نقاط برجسته داستان را بيان كند، بسيار در پرده سخن ميگويد. پروردگار عالم به همين قليل اكتفا ميكند كه زليخا گفت: حيت لك.
با دوربین اشاعه گر فحشا نمی شود ترویج حجاب کرد
اسفانگيز است كه اين روزها ببينيم مستندساز دغدغهمند ما از سر خيرخواهي دوربين به دست بگيرد و از كنار هم قرار دادن تصاوير زنان بدحجاب پايتخت، فيلم بسازد و از اثر تبليغي كارش غافل باشد. اگر مسامحه را كنار بگذاريم، حتي ميتوان گفت اينكار اشاعه فحشاست. زيرا باعث ميشود تا چشم فردي كه از چنين صحنههاي زنندهاي در سطح جامعه ديده دركشيده آلوده شود. مگر نه اينكه مخاطب آمده تا فيلمي در نقد بدحجابي ببيند؟ فيلمي كه ساخته يك هنرمند دغدغهمند است است. كارگرداني مسلمان كه از قضا انقلابي هم است!
پس ايجاز، اختصار و در پردهگويي در مواردي كه هنرمند به موضوعي دور از اخلاق رسيد يكي از راه حلهاست. اما قالبهايي از هنر و ادبيات كه لازمهي استخدام آنها مفصلگويي و فضاسازي است (مثل رمان و سريال) چطور؟ فيالمثل اگر شرط رمان نويسي در توصيف دقيق ماجرا و صحنهسازي باشد، چطور ميشود داستان يوسف و زليخا را گفت و از آنچه در اتاق هفت در گذشت، درگذشت و به حيت لك اكتفا كرد؟ آيتالله علمالهدی از دل دادن و قلوه ستاندن مداوم بازيگرهاي كلاه پهلوي انتقاد ميكند. در حالي كه كارگردان فيلم را ساخته تا با تاريخگويي ارزشهاي اسلامي ايراني را تكريم كند. به قول خودش آن هم با زحمت زياد و هزينه نازل. سيد ضياءالدين دري براي فضاسازي بهتر، بخشي از بيبندوباريهاي رجال حكومتي را به تصوير كشيده و از مخاطب انقلابي خود انتظار دارد اين سكانسها را تحمل كند تا ميوه آن را در قسمتهاي آتي بچيند. او هم مسلمان است و البته از سادات. و اصلاً براي افشاگري و نقد توطئههاي غربي و فساد دستگاه حاكم اين فيلم را ساخته. چنين صحنهسازي هايي را هم لازمه از آب و گل در آمدن كارش ميداند! وی در مصاحبهای گفته:«شنیدهام دوستان قلم به دست گرفته و نشستهاند خدای نکرده تنها به جنس مؤنث در سریال دقت کردهاند! اگر این باشد، باید استناد کنم به صحبت حضرت امام(ره) که گفتند کسانی که نمیتوانند جلوی ذهنیات شهوانیشان را بگیرند، اصلاً نبینند! درواقع ایشان گفته بودند دیدن فیلم برای این افراد حرام است! چون اصلاً کسی به قصد اینطور حرفها کاری نکرده است. دوستان بدانند اگر مسئله این باشد، ما هم نهجالبلاغه را خوانده و شنیدهایم. بزرگان برای ما هم تفسیر کردهاند. اینطور نیست که آقایان فکر میکنند.»
البته این فرافکنی ها در شأن جناب دری نیست و اصولاً دور از اخلاق است که افراد(چه عوامل فیلم و چه منتقدین) به سوء نیت متهم شوند. علاوه بر عفت که سکانسهای آنچنانی فیلم به آن کمکی نمی کنند، بحث تجمل گرایی و سبک زندگی بورژوایی هم است که در این سه قسمت به شدت تبلیغ شده. هر چند قصد کارگردان انتقاد از رجال آن دوره بوده لکن اثر کار ایشان در مخاطب چیز دیگریست.
کلاه پهلوی اولین کلاهی نیست که بر سر هنر انقلاب رفته است
كلاه پهلوي اولين كلاهي نيست كه بر سر مخاطب انقلابي رفته است. غير از فيلم و سريال در رمان هم قصه همين است. داستان نويسندهاي مسلمان و خير نيت سر از ديسكو ريسكو در ميآورد و آن ديگري در توصيف عشق رزمندهاي به همسرش، چنان به شرح زيبابيهاي معشوقه ميپردازد كه مخاطب را بر سر خواندن آن سطور مردد ميسازد. آيا اين رويه در ذات هنر و ادبيات تفصيلي نهفته است؟ خير. حداقل صاحب اين قلم اينطور فكر نميكند. اصليترين علت اينكه يك وصف سويههاي زاويهدار داشته باشد را در مايهي جذابيت آن سويه بايد جستوجو كرد. در واقع اينان تزييناتي هستند كه اثر را دلچسب ميكنند تا حرف اصلي به دل بنشيند (دقت شود كه حرف اصلي ميتواند همين وصفها هم باشد و لزومي ندارد در پايان اثر بخواهيم به شكلي عريان نتيجهگيري كنيم). آنچه كه در هنر امروز غرب ميبينيم خيل جذابيتهاي نامشروع چون سكس و خشونت است. [1] اديب و هنرمند ايراني بايد چنان قوتي داشته باشد كه براي نجات اثرش نيازي به تشبث به چنين آلات نامشروعي نداشته باشد. به عنوان يك نمونه، در حوزه داستان و فيلمنامه اصليترين نياز داشتن ذهني خلاق و داستانپرداز است تا مخاطب را بر سر اثر ميخكوب كند. علاوه بر استعداد ذاتي ايرانيان در اين عرصه، پشتوانه عظيم ادبياتمان و تاريخ غني اسلام و ايران منابعي سرشار براي الهامبخشي هستند. همچنين اگر نويسنده توصيفگري قدر باشد، با چنان فراستي بار داستان را از ميان شياطينِ قطاعالطريق عبور ميدهد كه آب تقوا در دل مخاطب تكان نخورد. و اصلاً از بريده شدن سطور استفاده ميكند تا به مخاطب بگويد كه وي التزام عملي به اخلاق دارد. نهايتاً اينكه به جاي سكس، خشونت و شگفتانگيزي از طريق بيادبي ميشود از عشق و سجاياي اخلاقي گفت[2]. كوتاه سخن اينكه به جاي دوپينگ با ابزار نامشروع، خودمان را قوي كنيم.
غير از مباحث تكنيكي كه اشاره شد، هنرمند مسلمان بايد از لحاظ معرفت ديني هم قوي باشد. همچنان كه تعميق عقايد ديني در هدفگذاري يك هنر یعنی همان «چه گفتن؟» موثر است[3]، تقويت دانش هنرمند در باب اخلاق و احكام اسلامي نيز ميتواند در چگونه گفتن مؤثر باشد. احكام شارع مقدس تحديديست براي هنرمند تا بتواند سره را از ناسره تمييز دهد. احاطه بر سيرهي معصومين و اخلاق نيكان دوباليست كه ميتواند پرندهي ذوق را فارغ از تيرهاي زهرآلود شيطان به پرواز درآورد. لكن اگر چه اينها لازم است، ولي كافي نيست. مگر نه اينكه بعض منبريها هم براي جذب مخاطب به ابزار نامشروع دست مييازند و ميگويند آنچه نبايد بگويند؟ لذا مهمترين نكته رعايت تقوا در سخن است. همانطور كه گذشت تشخيص مصاديق پيام هم با كمك احكام شرع و سيرهي بزرگان محقق ميشود و از آن به بعد انسان است كه بايد خير يا شر را اختيار كند. چه خوب است در هر مقام، من جمله نويسنده، كارگردان، گوينده و… بر اثر فعل خود بر مخاطب حساس باشيم تا بار مسئوليت حرفمان را درك كنيم.
برای خلق آثار متعهد زمینه سازی لازم است
البته امثال جناب دري محترم هستند و به اين خاطر كه هنرمندي مسلمان هستند بايد تقدير شوند لكن نبايد انتظار داشت كه ايشان بتوانند تمام شئون هنر مكتبيِ اسلام را رعايت كنند. چنين بزرگواراني (دري، حاتميكيا، اميرخاني و…) بايد از بسط يد نسبي برخوردار باشند . مسئولان نبايد به آنها فشار بياورند تا حرفي باب ميل آنها -كه لزوماً حرفي انقلابي نيست- بزنند. بلكه متوليان دلسوز بايد به دنبال زمينه سازي براي پرورش آوينيها باشند. دقت شود «زمينه سازي براي پرورش» و نه «پرورش دادن» به معناي امروزي آن، كه عبارت باشد از وصل شدن به شير نفت، جدا شدن از جامعه و خلاصه حكومتي شدن. حكومتي شدن مغاير با سرباز جمهوري اسلامي بودن است، كه آن مايه مباهات است و اين مايه ننگ. حكومتي شدن به اين معناست كه حقوقمان از بيتالمال باشد و براي فلان گروه، جبهه و يا فرد فعاليت كنيم. خطر چنين هنرمندان بد پرورش يافتهاي به مراتب بيشتر از افراد فاسدي چون مخملباف است. مخلص كلام اينكه بدانيم درمان اصلي با كار ايجابي است. ما بايد به دنبال نسلي از اديبان و هنرمندان باشيم كه براي خدا كار نميكنند، بلكه كار خدا را ميكنند. اينان يك مبارز مجاهد هستند كه بر حسب ضرورت به سنگر هنر آمدهاند و اگر تكليف ايجاب كند جايي ديگر هستند. نه آنكه اهل هنر بودهاند و از بدِ روزگار حرف اسلام و انقلاب براي آنها خوشايند بوده است. امروز هم اصل براي آنها فعاليت هنري است نه سرباز اسلام بودن.
در پايان برادران و خواهران هم نسل و هم جبهه را دعوت ميكنم تا ذهن و فعل خود را هر چه بيشتر متعهد به آرمانها كنيم و بدانيم تكليف اصلي بر دوش ماست. از همين امروز بايد خود را عادت بدهيم تا با بينيازي از ابزارهاي مسئلهدار، توليد اثر بكنيم. و ان شاء الله برسيم به جايي كه حاصل كارمان حتي از سطح تفريح مشروع هم فراتر رفته و برسد به جايي كه مخاطب را الهي ميكند. آن وقت است كه هنرمند رسالت پيغمبرانه خويش را انجام داده.
پی نوشت :
1- آلبر كامو در «بيگانه» شخصيتي خلق كرده به نام مري. اين زن تقريباً در هركجاي داستان كه وارد ميشود اتفاقي دور از حيا ميافتد. تو گويي نويسنده او را خلق كرده و در گنجه نگاه داشته تا هرگاه هوس كرد او را به بازي بگيرد. بگذريم از فيلمهاي دهه اخير هاليوود كه بيننده هر كجا شخصيت زني ديد بايد منتظر باشد تا بيعفتي از او سر بزند. گويي اگر يك زن اينطور نباشد نميشود! و تو خود حديث مفصب بخوان از اين مجمل. چنين نويسندگان و هنرمنداني نه تنها لياقت پيشقراولي و الهامبخشي را ندارند كه مايه ننگ هنر هستند. اما كيست كه بت كامو را بشكند و بگويد براي جذاب شدن داستان ميشود كارهاي بهتري كرد تا خلق مري. حداقل كامو، كافكا و حتي نويسندگان روسي از اين مايهها به عنوان نمك و فلفل استفاده ميكردند اما بعض آقايان (آن هم از نوع ايراني) اساساً حرف اصليشان فحشاست.
2- به طور مثال حبيب احمدزاده در «داستان شهر جنگي» از جذابيت عشق بهره برده، بدون اينكه به ظواهر معشوقه تشبث كند.
3- اين مقاله بر مبنا نگاه شهيد آويني و مرحوم دكتر شريعتي نوشته شده كه قاعده«هنر براي هنر» مردود است و هنر بايد متعهد باشد. در مورد چرايي و چگونگي اين ايده خواننده عزيز را به فرمايشات اين دو بزرگوار ارجاع ميدهم.
خوبه منتقدین سریالها و فیلمها خودشون رو ملزم کنند قبل از قلم زدن یه پنجاهتایی از فیلمهای برتر تاریخ سینما رو ببینن تا نقدشون واقعی بشه