چهارشنبه 03 اکتبر 12 | 15:25

رسانه‌های ایرانی، بیایید امام موسی صدر را بکشیم!

وحید خضاب

خنده دار بودن این قضایا در اینجاست که کسی اصلا نگاه نمی‌کند این روایات چقدر متناقض است. مثلا در ابتدا ادعا شده بود که حتی گذرنامه‌های امام صدر و همراهانش موقع دستگیری سنوسی همراه او بوده است. این خبر هم پخش شد و کسی اصلا فکر نکرد شخصی به هنگام فرار چرا باید در بین آن همه پروندهٔ جنایات قذافی به سراغ این پرونده برود.


وحید خضاب –  امروز، ۱۲ هزار و ۴۵۰ روز از ربوده شدن امام موسی صدر در لیبی می‌گذرد. یعنی بیش از ۳۵ سال. در بسیاری از کشور‌ها، حتی کسانی که قتل عمد مرتکب شده‌اند را بعد از محاکمه، این اندازه در زندان نگه نمی‌دارند! اما امام موسی صدر چرا ربوده شد؟ چگونه ربوده شد؟ چه کسانی در ربوده شدن او دخیل بودند؟ آیا واقعا می‌توان گفت که ایشان زنده‌اند؟ چرا بعد از سقوط قذافی ایشان پیدا نشدند؟

این‌ها سؤالات مهمی است. ان شاء الله حتما در مطالبی دیگر، به صورت جداگانه به آن‌ها و خصوصا به دلایل زنده بودن ایشان خواهیم پرداخت، اما آنچه در این مطلب مطمح نظر است، رویکردی است که رسانه‌های ما درباره این قضیه در پیش گرفته‌اند.

امام موسی صدر شخصیت مهمی است و مسائل مرتبط با سرنوشت ایشان ارزش خبری بالایی دارد و این موضوع وقتی با علاقه طبیعی ما به ایشان جمع می‌شود، بعضا متأسفانه موجب این می‌شود که اصحاب رسانه، هر خبری که راجع به ایشان در سطح جهان منتشر می‌شود را باز نشر دهند. از تعداد کلیک خوردن این خبر‌ها هم می‌شود به میزان علاقه‌مندی مخاطبان به این موضوع پی برد. منتشر کنندگان این اخبار طبعا در انتشار آن ایرادی نمی‌بینند بلکه آن را در راستای رسالت حرفه‌ای خود می‌دانند، اما نکته در این بین، استثنایی بودن این قضیه است. ساده‌ترین دلیلش این است که نوع اخباری که ما منتشر می‌کنیم و تصوری که ما در مخاطبان درباره سرنوشت امام موسی صدر به وجود می‌آوریم، نتیجه مستقیمی در سرنوشت واقعی ایشان خوهد داشت.

دو نکته مهم در پی گیری سرنوشت امام موسی صدر

برای توضیح مطلب مطلب باید دو نکته را فهمید:

نکته اول اینکه نباید فراموش کنیم که در این پرونده، اخبار شهادت امام موسی صدر عموما غیر موثق و از آن مهم‌تر ضد و نقیض هستند و حتی از این هم مهم‌تر، اینکه به صورت خیلی جالبی معمولا توسط خود منتشر کنندگان تکذیب شده‌اند! اما در طرف دیگر، اخبار زنده بودن ایشان چه در سال‌های اولیه و چه در سال‌های بعد، چه در دههٔ نود و چه حتی تا روزهای پیش از سقوط قذافی، خبرهای قابل اعتماد و دست کم قابل اتکا و پی گیری‌ای هستند. اگر این را در کنار این قاعده بگذاریم که اصل اولیه در پرونده‌های آدم ربایی این است که شخص ربوده شده، اگر خبر قطعی مبنی بر کشته شدنش در دست نباشد و قرائن قطعی (مثل گذشتن زمانی که زنده ماند را غیر ممکن کند مثلا ۲۰۰ سال) هم کشته شدنش را اثبات نکند، همچنان زنده فرض می‌شود، می‌توانیم دقیق بودن مطلب را بفهمیم.

نکته دوم اینکه در پرونده‌های پیچیده و دقیقی مانند این پرونده، اگر طرف پی گیر قضیه (در اینجا خانواده، دولت ایران، دولت لبنان و از آن مهم‌تر ملت‌های ایران و لبنان و شیعیان سراسر جهان) این نکته را در مذاکرات بپذیرند که امام موسی صدر شهید شده است، این مطلوب‌ترین گزینه برای ربایندگان ایشان خواهد بود. چرا که به سادگی می‌توانند با صحنه سازی و سپس کشتن ایشان، جسد ایشان را تحویل دهند. به این شکل هم رازهای سر به مهر آشکار نمی‌شود، هم پرونده تعیین تکلیف می‌شود و ظاهرا همه چیز به خوبی و خوشی به پایان می‌رسد، جز یک چیز: قاتل اصلی امام موسی صدر در آن صورت خود ما رسانه‌ها هستیم!

برای اینکه مسئله خیلی نظری باقی نماند، بد نیست یک مورد مصداقی که رویکر اشتباه ما موجب شهادت یکی از بزرگانمان شد را بررسی کنیم: شهید تندگویان.

محمد جواد تندگویان، وزیر نفت جمهوری اسلامی در کابینه شهید رجایی بود که حدود یک ماه بعد از انتخاب به وزارت، در بازدید از مناطق نفتی جنوب، اسیر شد و مدت‌ها در اسارت بود ولی نهایتا جسد مطهر وی در سال ۷۰ به ایران برگشت. چرا جسدش برگشت؟ به این دلیل که عراق مدعی بود ایشان اسیر نشده، وقتی ایران زیر بار نرفت اسیر شدن وی را تأیید کرد ولی بعد از مدتی مدعی شد که او خود کشی کرده!!! تا وقتی ایران زیر بار این ادعا نرفت هم کماکان شهید تندگویان زنده بود ولی وقتی نهایتا ایران پذیرفت که جسد او (نه خود او) را تحویل بگیرد، عراقی‌ها هم خیلی شیک، پیکر ایشان را تحویل دادند! نکاتی در این قضیه وجود دارد که کشته شدن ایشان فقط چندی پیش از تحویل داده شدن به ایران را تأیید می‌کند که به آن‌ها خواهیم پرداخت.

وقتی کشته شدن شهید تندگویان را پذیرفتیم، عراق هم جسدش را تحویل داد!

سعید ابوطالب که مدتی برای ساخت مستندی درباره شهید تندگویان درباره ایشان به تحقیق پرداخته بود و هم اکنون هم مشغول ساخت مستندی مرتبط با امام موسی صدر است، در همین باره نکاتی خواندنی نقل می‌کند: «اولین تجربهٔ فیلم‌سازی من درباره شهید تندگویان است، زیرا به شخصیت ایشان علاقه داشتم. تصمیم گرفتم دربارهٔ شهید تندگویان برنامه بسازم. اسم اولین مستند‌ام «واژه‌ای برای استقامت» و دربارهٔ شهید تندگویان بود. نکته‌ای که دربارهٔ شهید تندگویان کشف کردم که در آن فیلم هم هست که حتماً شما هم بعداً آن را شنیده‌اید. ایشان را عراق به اسارت می‌گیرد. تلویزیون ایتالیا فیلم کوتاهی از اسارت ایشان نشان می‌دهد و ما آن را در آرشیومان داریم. یعنی ایران مطمئن شد که تندگویان در عراق اسیر است.

[تصویری از فیلمی که شهید تندگویان را در اسارت نشان داد]

عراق از اول مدعی شد که تندگویان را اسیر نگرفته است. نام ایشان در آمار صلیب سرخ هم نبود. در مبادله‌ای که سال ۶۴ صورت گرفت، چند اسیر زن ایرانی بودند که با چند خلبان عراقی معاوضه شدند. خانم دکتر ناهید هم در آن مبادله‌ها آزاد شد. ایشان می‌گفتند، من صدای تندگویان را هر روز می‌شنیدم هر روز او را از جلوی سلول ما رد می‌کردند. می‌گفت سلام بر تو خواهر مبارز! سلام بر خمینی! درود بر تو خواهر مبارز! من مهدی (محمد جواد) تندگویان وزیر نفت ایران هستم! او را از جلوی سلول ما می‌کشاندند، می‌بردند ومی‌زدند و بعد از ظهر که به سلول ش بازمی‌گرداندند، این‌ها را می‌گفت.

این اسیران با تندگویان با زدن ضربه بر دیوار سلول مجاور ارتباط گرفته بودند. ولی عراق زیر بار نمی‌رفت. جنگ تمام شد، ما هم همهٔ اسرا را پیگیری می‌کردیم. اگرچه می‌شد تندگویان را زمان جنگ مبادله کرد اما به علت اشتباه تاکتیکی این کار صورت نگرفت. زیرا تلقی این بود که یک نفر، اگر حتی وزیر نفت باشد، باید با یک نفر مبادله شود، گفته شد تندگویان را اگر بدهند یک نفر را می‌دهیم و نه بیشتر. جنگ تمام شد. هنگام مبادلهٔ اسرا عراق می‌گوید که تندگویان پیش ما بود و ده سال پیش خودکشی کرد. می‌گوید‌‌ همان موقع که او را گرفتیم تاب نیاورد و خودکشی کرد. با وجود اینکه تا آن روز عراق به ما دروغ گفته است، اما این‌بار دروغ‌اش را می‌پذیریم و باور می‌کنیم که تندگویان ده سال قبل شهید شده است.

طرف عراقی می‌گوید که تنها می‌تواند جنازه وی را تحویل دهد. ایران اول می‌گوید نه و بالاخره می‌پذیرد که جنازه‌ را تحویل بگیرد. یک هیأت از ایران می‌روند، جنازه را بگیرند. یک قبر را می‌کنند و می‌گویند اینجاست. این آقایی که دندانپزشک بود و درواقع دوست شهید تندگویان و مسئول دفترش بود و چند نفر دیگر آنجا را می‌کنند. یکی از دوستان ایشان، با این گروه بوده می‌گوید در شکنجه‌های ساواک با دریل استخوان ساق پای تندگویان را خرد کرده بودند، بگذارید ببینیم این جسد ساق پایش سوراخ است یا نه؟ نگاه می‌کند و می‌بیند اینطور نیست و معلوم می‌شود جنازه متعلق به تندگویان نیست. این باعث اختلاف و دعوا می‌شود و این‌ها باز می‌گردند. شش ماه بعد پیش از حمله به کویت، عراق و برای اینکه مسائل‌اش با ایران را برای همیشه حل کند، جنازهٔ دیگری را نشان می‌دهند که این بار هم دوست دندان‌پزشک تندگویان می‌گوید یکی از دندان‌های او را کشیده بودم و یا ترمیم کرده بودم و این نشانه‌ها در این جنازه نیست و کار باز هم متوقف می‌شود. بالاخره برای بار سوم چون اسیر‌هایشان را می‌خواستند، عراقی‌ها دوباره وساطت می‌کنند و این بار پیکر شهید تندگویان را تحویل می‌دهند. جنازه‌ای که تقریباً مومیایی شده بود، یعنی ماده‌ای زیر پوستش تزریق شده بود. پیکر به ایران آمد و بعد از آزمایش مشخص شد متأسفانه این جنازه سه چهار ماه یا حداکثر شش ماه و نه ۱۰ سال است، که به شهادت رسیده است. نه ۱۰ ساله. یعنی از موقعی که مذاکرات شروع شد و ایران پذیرفت جنازه را تحویل بگیرد، او را می‌کشند. جالب اینکه باز هم نمی‌خواستند جنازه را تحویل بدهند تا این ماجرا لو نرود و دو بار هم سعی می‌کنند جنازه‌های دیگری را تحویل دهند.

در این پرونده اشتباه از آن آدمی است که در مذاکره می‌پذیرد، جنازه را بگیرد. ببینید من می‌خواهم بگویم چنین پرونده‌هایی چقدر دقیق است. یعنی اگر تو بگویی که ایشان زنده است و من بپرسم از کجا می‌دانی؟‌‌ همان سؤالی است که من ده سال پیش به عنوان خبرنگار پرسیدم: چرا تو می‌گویی امام موسی صدر زنده است؟ پاسخ هم این بود که اگر من شواهد را بگویم، همهٔ آن سر نخ‌ها می‌سوزد. همهٔ آن سرپل‌ها از بین می‌رود. هنوز هم آن آدم هست. آن آدمی که با امام حرف زده، خودش امام را معاینه کرده است. من الآن بگویم، فردا می‌روند او را می‌کشند و قضیه تمام می‌شود. همه این سال‌ها چه کسی از این مسیر صیانت کرده؟ خانواده و موسسه که بیش از هرکسی احساس مسؤولیت کرده است.

من متن مذاکرات آقای سید احمد موسوی، که مدتی سفیر بود، با طرف لیبیایی را دیدم. آقای سیف الاسلام قذافی صحبتی از وضعیت امام یا بازگشت او نمی‌کند، می‌گوید بیایید معامله کنیم. بعد می‌گوید که ببین ما این جوری حل می‌کنیم و می‌گوییم یکی از نیروهای خودسر ما در لیبی امام را کشته است و ما او را تیرباران‌اش می‌کنیم، این قدر هم پول به عنوان غرامت می‌دهیم. آقای احمد موسوی هم می‌گوید ما امام را از تو می‌خواهیم، این حرف‌ها چیست؟ حالا الحمدلله این تیزهوشی بوده که این گونه پاسخ داده‌اند. ببینید الآن چون قذافی نیست می‌شود این حرف‌ها را زد. البته قذافی نیست اما بدنهٔ وابسته به او هست. یعنی اگر سر حکومت را جدا کنی، حکومت از بین نمی‌رود و بدنه دوباره سر را می‌سازد، یک قذافی دیگر می‌سازد. یعنی هنوز هم همه ابعاد پرونده امام موسی صدر قابل بیان کردن نیست و نباید کار را تمام شده دانست.

در مورد لیبی وضعیت پیچیده است، لیبی یک کشور قبیله‌ای و تکه تکه است. خیلی از شهرهای لیبی اصلاً معارضین و حکومت مرکزی را قبول ندارند. از اول هم قبول نداشتند و برای خودشان کار دیگری می‌کردند. و احتمال اینکه کشور نصف شود هنوز هم وجود دارد، شرقی-غربی شود. یعنی اینکه هنوز هم تکلیف آنجا معلوم نیست. آن‌ها هم که در شورای انتقالی رهبران لیبی هستند تا چهار روز پیش جزء وزرا و ژنرال‌های قذافی بودند و خودشان احتمالاً در موضوع دخیل هستند. نه آن‌ها همه چیز را می‌گویند نه مخالفینی که هنوز می‌ترسند چیزی بگویند.» (متن پیاده شده از سخنرانی سعید ابوطالب در در نشست شرح صدر است که در پانزدهم شهریور ماه ۱۳۹۰ در فرهنگسرای رسانه برگزار شد، به نقل از سایت مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امام صدر به نشانی
http: //www. imamsadr. ir/news/news. php؟ id=۶۶۳۹)

خاطرات سرتیپ نجفی از تحویل گرفتن پیکر شهید تندگویان

نقل دیگری که مطالعه دقیق آن و قرار دادنش در کنار صحبت‌های آقای ابوطالب بسیار روشنگر است مربوط است به خاطره امیر سرتیپ عبدالله نجفی. امیر نجفی فرمانده اسبق نیروی زمینی ارتش و رئیس کمیسیون اسرا و مفقودین بوده است و در همین زمینه اطلاعات مفیدی درباره سرنوشت شهید تندگویان در دست دارد. وی (که نقش قابل تقدیر و بزرگی در بازگرداندن هرچه سریع‌تر و بهتر آزادگان عزیز به کشور داشته است) در کتاب خاطراتش آورده است: «مهندس تندگویان وزیر نفت کابینه شهید رجایی به همراه دو نفر از معاونان خود مهندس یحیوی و مهندس بوشهری اسیر شدند این حادثه در نهم آبانماه ۱۳۵۹ درمسیر رفتن به پالایشگاه آبادان دردارخوین نزدیکی آبادان اتفاق افتاد. خانواده شهید تندگویان و مسئولان جمهوری اسلامی ایران تلاش زیادی کردند تا از طریق مجامع بین المللی به خصوص صلیب سرخ و مقامات عراقی موضوع را دنبال کنند. ولی این تلاش‌ها به نتیجه‌ای نرسید.

رژیم عراق پس از مدتی اعلام کرد مهندس تندگویان در ۱۲خرداد ۱۳۶۱ در سلول خود خودکشی کرده است این مساله قابل قبول نبود مهدس تندگویان قبل از انقلاب در زندان ساواک هم به سر برده بود. با پیگیری‌هایی که ایران از طریق سازمان ملل انجام داد در سال ۱۳۶۴ صلیب سرخ به طور متناوب خواستار ملاقات با مهندس تندگویان شد. مقامات عراقی در پاسخ به تقاضای ملاقات اعلام کردند که وی اظهار داشته است که با کسی ملاقات نمی‌کند [بدین ترتیب معلوم می‌شود اصرار بر زنده بودن شهید تندگویان، موجب عقب نشینی ضمنی عراقی‌ها از ادعایشان شده بود] و تهدید می‌کند که اگر کسی با وی ملاقات کند دست به خودکشی خواهد زد.

تا اینکه در سال ۶۵ یک نفر از نمایندگان صلیب سرخ به نام هافلی گر، رئیس عملیات خارومیانه و شمال افریقا هنگام سفر به عراق در مقابل این ادعای عراقی‌ها قبول مسئولیت کرد که این ریسک را بپذیرد. او برای ملاقات با مهندس تندگویان راهی زندان شد اما عراقی‌ها مانع ورود ایشان به زندان شدند.

تا اینکه در ۱۳ آذر ۱۳۷۰ هیئت پیگیری که شامل دو تن از اعضای خانواده مهندس تندگویان یعنی پدر و برادر خانم ایشان، مهندس یحیوی و اعتمادی دندانپزشک مهندس تندگویان برای روشن شدن کامل وضعیت مهندس تندگویان برای مدت ۱۱روز عازم بغداد شدند. پزشک صلیب سرخ هم به جمعیت هیئت ایرانی پیوست. عراقی‌ها ادعا کردند پس از نگهداری جسد به مدت چهار سال در سردخانه به علت متوقف نشدن جنگ دفن شده است با نبش قبر و کالبد شکافی پزشکان ایرانی به این نتیجه رسیدند که اطلاعات موجود با جسد ارائه شده مطابقت ندارد. هیئت مزبور پس از مذاکرات مفصل تصمیم به بازگشت گرفت وزارت خارجه عراق ضمن قبول اشتباه از سوی مسئولان گورستان خواستار تعویق سفر آنان شد تا جسد واقعی با حضور مجدد پزشک صلیب سرخ مورد معاینه قرار گیرد.

سپس جسد دوم در قبرستان الکرخ واقع در ۶۰ کیلومتری جاده بغداد ورمادی نبش قبر گردید یک جسد مومیای در تابوت فلزی در آنجا قرار داشت. هیئت ایرانی در هنگام نبش قبر متوجه تازه بودن قبر شد عراقی‌ها در پاسخ به این مسئله گفتند که ما برای اطمینان از وجود جسد مهندس تندگویان چند روز پیش اینجا را نبش قبر کردیم تا اشتباهی صورت نگیرد معاینه طرفهای سه گانه یعنی ایران و عراق و صلیب سرخ نشان داد که جسد مذکور متعلق به شهید تندگویان است. پس از قطعی شدن مسئله هیئت ایرانی خواستار تحویل وسایل شخصی ایشان شد اما عراقی‌ها مدعی شدند محل نگهداری آن شهید در بمباران امریکایی‌ها تخریب شده است و کلیه لوازم شخصی و مدارک از جمله ریسمانی که با آن خودکشی کرده از بین رفته است.

این پاسخ عراقی‌ها نشان داد که دروغ می‌گویند زیرا هنگام شهادت دست‌ها و پاهای وی بسته بود که نتواند آن‌ها را حرکت دهد بر اثر فشار به ناحیه قفسه صدری دنده‌های دهم راست و هفتم چپ ایشان شکسته بود آثار طناب باعث شکستگی استخوان لامی و خون مردگی در ناحیه حلق و حنجره شده بود پزشکی قانونی علت شهادت نامبرده را به احتمال قریب به یقین خفه شدگی به وسیله رشته طناب اعلام کرد و سن ایشان در هنگام شهادت را بین ۳۱تا ۳۷ سال ذکر کردند. پیکر شهید تندگویان در تاریخ ۲۵ آذر در عتبات عالیات نجف، کربلا و کاظمین با حضور اعضا هیئت و کاردار سفارت ایران و خانواده‌شان با احترام طواف داده شد و در تاریخ ۲۹ آذر ۱۳۷۰ در مرز منظریه ـ خسروی به وسیله صلیب سرخ و هیئت عراقی تحویل هیئت ایرانی گردید.» (پابه پای آزادگان، خاطرات امیر سرتیپ عبدالله نجفی، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، صفحات ۱۰۶ تا ۱۱۰.)

بدین ترتیب به روشنی می‌بینیم که وقتی طرف ایرانی می‌پذیرد که جسد شهید تندگویان را تحویل بگیرد، عراقی‌ها او رامی کشند و بعد سعی می‌کنند جسد واقعی را تحویل ندهند و بعد هم با مومیایی کردن جسد سعی در نابود کردن ردهای بررسی علمی زمان شهادت می‌نمایند.

بررسی نمونه‌هایی از روایات دروغ درباره شهادت امام موسی صدر

حالا متأسفانه و باتلاش‌های مجدّانه (!) سایتهای ارزشی، متأسفانه همین اتفاق درباره امام موسی صدر در حال تکرار است. یعنی این سایت‌ها با پشتکاری عجیب (!) هر رطب و یابسی که مربوط به شهادت امام موسی صدر باشد را نقل می‌کنند. از جمله آن‌ها می‌توان به اخباری اشاره کرد که افراد مختلفی نقل کرده‌اند و مدعی‌اند امام صدر مدت کوتاهی پس از ربایش کشته شده. غیر از اینکه خود این روایت‌ها با هم تناقض دارند، هر کدام هم جداگانه خودشان را رد می‌کنند.

مثلا یک نمونه این‌ها مربوط به منشی مخصوص سابق قذافی احمد رمضان است. طبعا به دلیل نزدیکی او به قذافی، خیلی‌ها حرفش را درست می‌پنداشتند. احمد رمضان مدعی شده بود که امام موسی صدر و دو همراهش (شیخ محمد یعقوب و عباس بدرالدین) به دستور شخص قذافی و به دست یکی از وزرای وی به نام شریف بن طه عامر کشته شده‌اند. این خبر چندی گل سرسبد برخی سایتهای عزیز بود اما نتیجه بررسی‌ها چه شد؟ چندی بعد معلوم شد این منشی مخصوص سن و سال دار قذافی در این دروغی که گفته یک گاف بزرگ داده و آن اینکه فراموش کرده بوده آن مباشر ادعایی قتل یعنی شریف بن طه عامر، ۵ ما قبل از آن سفر امام موسی صدر و همراهانش به لیبی فوت کرده بوده است!

نمونه دیگر این اخبار، چیزهایی بود که یکی از اعضای سابق مجلس رهبری انقلاب لیبی گفته بود. عبدالمنعم هونی شخصا ۵ روایت مختلف (!) درباره کشته شدن امام موسی صدر نقل کرد ولی در هر ۵ روایت مدعی شد باجناق او که خلبان مخصوص قذافی بوده است مسئول انتقال جسد امام موسی صدر به محل دفن بوده و ۴ سال بعد از آن برای آنکه نتواند چیزی را لو بدهد سر به نیست شده است.

[عبدالمنعم الهونی]

این خبر‌ها انتشار وحشتناکی پیدا کرد و خیلی‌ها را مطمئن کرد که امام صدر کشته شده است. اما نتیجه این یکی جالب‌تر بود. نیازی نبود به تناقضات درونی روایت برای اثبات دروغ بودنش استناد کرد چرا که خود جناب هونی چندی بعد در مصاحبه‌هایی علنی اعتراف کرد که آن ماجرا‌ها را شخصا ساخته است! وقتی دلیلش را پرسیدند گفت که می‌خواستم پرونده قتل مشکوک باجناقم بررسی شود به همین دلیل آن را با پرونده امام موسی صدر گره زدم تا توجه‌ها به آن جلب شود!!

آخرین نمونه این اخبار مربوط به عبدالله السنوسی، مسئول دستگاه اطلاعاتی لیبی است که بعد از سقوط قذافی به موریتانی گریخت ولی در آنجا دستگیر شد و بعد از چند ماه کش و قوس، چند روز پیش به لیبی تحویل داده شد. جالب است که در همین مدت کوتاه تحویل داده شدن به لیبی تا به حال از او سه نقل قول مختلف درباره کشته شدن امام صدر نقل شده است. در یکی گفته شده امام صدر با قذافی درگیری فیزیکی پیدا کرد و کشته شد. در دیگری گفته شده اصلا بدون اینکه با قذافی دیداری داشته باشد مستقیم به قتلگاه برده شد و در آخری هم با اشاره به محلی خاص به عنوان مدفن امام ادعا شده با انجام آزمایش دی ان‌ای مشخص شده جسد مربوط به امام است و حالا همه باید درباره تشییع جنازه امام و محل دفن امام در بیروت و یا جنوب برنامه ریزی کنند!

خنده دار بودن این قضایا در اینجاست که کسی اصلا نگاه نمی‌کند این روایات چقدر متناقض است. مثلا در ابتدا ادعا شده بود که حتی گذرنامه‌های امام صدر و همراهانش موقع دستگیری سنوسی همراه او بوده است. این خبر هم پخش شد و کسی اصلا فکر نکرد شخصی به هنگام فرار چرا باید در بین آن همه پروندهٔ جنایات قذافی به سراغ این پرونده برود و بعد هم به جای برداشتن اسناد مهم، گذرنامه‌های بی‌ارزش را برداد! جالب‌تر اینکه کمی بعد معلوم شد اساس گذرنامه‌ها در‌‌ همان زمان ربایش توسط قذافی به ایتالیا فرستاده شده بود تا ادعا شود امام صدر لیبی را ترک کرده‌اند و این پاسپورت‌ها از سال‌ها پیش در پرونده این ربایش در لبنان مضبوط است!

[عبدالله السنوسی]

داستان وقتی جالب‌تر می‌شود که بدانیم وزیر خارجه لبنان عدنان منصور به همرا قاضی پرونده امام صدر در لبنان، چندی پیش از تحویل داده شدن السنوسی به لیبی، به موریتانی سفر کردند و شخصا دیداری ۵ ساعته با السنوسی داشتند. همین دیروز در روزنامه معتبر الاخبار لبنان خبری از طرف این هیئت نقل شد که سنوسی سعی داشت که خودش و قذافی را در این قضیه بی‌گناه جلوه دهد (که طبیعی هم هست) ولی مطلقا و مطلقا و مطلقا حرفی از کشته شدن امام صدر نزد!

حالا پیدا کنید پرتغال فروش را که اصلا معلوم نیست این خبرهای اخیر منتسب به سنوسی صحیح هست یا نه. آدم یاد آن جریان می‌افتد که خسن و خسین دو دختران معاویه در را شیر بر سر مناره درید! و بعد معلوم شد که حسن و حسین بود نه خسن و خسین، دو پسر بودند نه دو دختر، فرزندان حضرت علی بودند نه فرزندان معاویه، گذشته از آن، شیر نبود و گرگ بود، سر منار نبود و ته چاه بود، ماجرا هم از بیخ دروغ بود!

حالا برگردیم به ابتدای کلام، آیا در این وضعیت حساس، کسانی باید اصرار داشته باشند صرفا برای افزایش بیننده سایتشان و با نوعی نادانی عجیب، با سرنوشت یکی از بزرگ‌ترین افتخارات تاریخ تشیع بازی کنند و هر حرف بی‌مزه‌ای را راجع به کشته شدن ایشان نقل کنند؟ دوستان، اگر راجع به زوایای قضیه آگاهی نداریم، مطالعه کنیم، اگر هم وقت مطالعه نداریم، دست کم اخبار این موضع را از تنها منبع رسمی آن در ایران یعنی خانواده امام موسی صدر پی گیری کنیم. آیا سخنان مکرر در مکرر خانواده امام موسی صدر و در خواست‌هایشان از رسانه‌ها برای بازی نکردن با سرنوشت این پرچمدار مقاومت را نشنیده‌ایم؟ نکند ما هم خدای ناکرده، ناخواسته و نادانسته، تندگویان دیگری بیافرینیم. آن روز، مباد.

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.