بخشی از خاطرات یک فعال سیاسی بحرینی که توسط نیروهای امنیتی آل خلیفه دستگیر شده بود را در زیر میخوانید:
شکنجه در زیرزمین ساختمان اداره امنیت ملی/کتک زدن تا حد مرگ پس از آزمایشهای پزشکی
لوله تفنگ را به سمتم گرفتند و از من خواستند که به سمت دیوار نگاه کنم. چشمانم را بستند و من را در خانه خودم مورد ضرب و شتم قرار دادند. بعد از اینکه وسایل خانه را شکستند و بعضی از آنها را دزدیدند، من را از خانه خارج کرده و به بخش شکنجه یکی از زندانهای وزارت کشور بردند. وقتی که به آنجا رسیدیم من را به بیمارستان وزارت کشور بردند و چند آزمایش روی من انجام دادند. ولی نه بخاطر مطمئن شدن از سلامتی من بلکه برای اینکه بفهمند تا چه حد توانایی تحمل شکنجه را دارم تا به وحشیانهترین شکل من
را شکنجه کنند! بعد از اینکه آزمایشها را انجام دادند من را به یک زیرزمین در ساختمان اداره امنیت ملی بردند و آنجا من را به بدترین شکل ممکن شکنجه کردند. پنج روز به طور مستمر نگذاشتند بخوابم.
در طول این مدت هر روز مورد ضرب و شتم و شکنجه قرار میگرفتم و دائماً من را با سیلی و مشت و لگد میزدند واجازه نمیدادند غذا بخورم یا بنشینم یا بخوابم و به من فحش میدادند. در ابتدا من را به فلک میکشیدند و پاهایم را به فلک میبستند و بدنم را روی میز قرار میدادند تا مانند گوسفند قربانی در هوا معلق بمانم و بعد کف پایم را با شیلنگ (پلاستیکی) میزدند و این کار را به مدت چهار روز به طور مستمر انجام میدادند. هر وقت احساس میکردند که عصبهای کف پا ضعیف میشود بطوری که کمتر احساس درد میکنم، روی بدنم و جاهایی که زده بودند آب خیلی سردی میریختند تا عصبها دوباره بیدار شوند و آنها دوباره بزنند.
هر وقت که یکی از این شکنجه گران خسته میشد فرد دیگری دیگری شیلنگ را میگرفت و کار او را ادامه میداد و نمیگذاشت شکنجه متوقف شود. به مدت ۱۵ روز چشم
بسته بودم ولی میتوانستم بفهمم که چه میگویند و متوجه میشدم که آنها از بس که ما را میزدند خسته میشدند و جایشان را با هم عوض میکردند تا یکی استراحت کند و دیگری شکنجه را ادامه دهد.
تهدید به شکنجه اعضای خانوادهام/استفاده از شوک الکتریکی برای اعتراف کردن
سه روز بعد من را تهدید کردند که به خودم و همسرم و مادرم تجاوز میکنند. حتی آنها همه لباسهایم را پاره کردند و من را برهنه در سلول شکنجه رها کردند و من را مورد آزار و اذیت جنسی قرار میدادند و وقتی دیدند که من به درخواستهای آنها جواب نمیدهم من را به شکنجه با برق تهدید کردند. و این کار را کردند! من را با جریان برق شکنجه کردند. اول به پایم برق زدند و گفتند آیا به سوالات ما جواب میدهی یا نه؟ وقتی که گفتم که من هر چی میدانم را گفتهام، به سینهام برق زدند، و یک بار دیگر پرسیدند آیا جواب میدهی یا نه؟ دوباره همان را به آنها گفتم. گفتم که من دیگر چیزی برای گفتن ندارم و همه چیز را گفتم. این بار برق را به سرم زدند و دوباره سوال را تکرار کردند و جواب من هم همان بود.
بعد از آن آن برق را به اعضای تناسلی بدنم زدند. به شکنجه من با برق ادامه دادند تا اینکه من خودم را به زمین انداختم. چندتا از شکنجه گران به من هجوم آوردند و سعی کردند من را نگه دارند تا تکان نخورم. دستانم از پشت بسته بود و چشمانم را هم بسته بودند. به همه اعضای بدنم برق میزدند. به تکتک اعضای بدنم برق میزدند و من از شدت درد میسوختم و روی زمین به خودم میپیچیدم. وقتی که دیدند نمیتوانند من را ثابت نگه دارند افسر به آنان دستور داد که من را دوباره به فلک ببندند و بعد از اینکه من را به
فلک بستند دوباره با برق شکنجهام کردند و با شیلنگ آب میزدند. حالم به قدری بد شده بود که فکر کردم دیگر زنده نمیمانم. بخاطر شدت شکنجه تا پای مرگ رفتم. وقتی دیدند که تکان نمیخورم من را برداشتند و به حمام بردند و روی بدنم آب سرد ریختند. شنیدم که میگفتند او هنوز زنده است و نمرده است.
بعد از آن بود که گذاشتند حدود نیم ساعت یا ۴۵ دقیقه استراحت کنم. بعد دوباره من را مجبور کردند سرپا بایستم. بازجویی من روزها طول کشید. حدود۱۵ روز به این صورت گذشت، چیزی را روی گردنم میگذاشتند تا به گردنم فشار وارد کند و آزار و اذیت جنسی میکردند و میگفتند که اگر اعتراف نکنم خودم و همسرم و مادرم را مورد تجاوز قرار میدهند و از من میخواستند به چیزهایی اعتراف کنم که هیچ ربطی به من نداشت و تنها هدف از این کار متهم کردن طرفها و کشورهای خارجی به دخالت در این حرکت بود تا این حرکتهای اعتراضی را به کشورهای خارجی نسبت دهند و بگویند که این اعتراضات از طرف گروههای غیر بحرینی برنامه ریزی و سرمایه گذاری میشود.
در طول روز صدای فریاد شکنجه شوندههای دیگر را نیز میشنیدم و وقتی که من شکنجه میشدم این من بودم که فریاد میزدم. وقتی که من را وادار میکردند بایستم صدای فریاد بقیه زندانیان را میشنیدم که توسط جلادان رژیم ال خلیفه در حال شکنجه شدن بودند.
اهانت به ائمه اطهار و رهبران مذهبی/مهدی کجاست تا شما را نجات دهد؟
در یکی از روزها یکی از زندانیانی که با ما بود زیر شکنجه به شهادت رسید. پس از شهادت این شهید شکنجه دیگر زندانیان را کمتر کردند. بعد از آن برخی از زندانیان را از این زندان که دیوارهایش شاهد زندانیها و شکنجههای آنها بود به زندان دیگری منتقل کردند. در آن زندان هم به طور بسیار وحشیانهای از ما استقبال کردند و ما را مورد شکنجه و ضرب و شتم قرار دادند ولی نه بخاطر بازجویی بلکه فقط برای شکنجه ما و انتقام گرفتن از ما؛ از میان برخی از بازجوهایی که من را بازجویی کرده و مورد شکنجه قرار دادند برخی اردنی بودند و تعدادی هم اهل بحرین بودند. جلادان شکنجهگر هم بعضاً بحرینی و بعضا پاکستانی بودند و همیشه ما را به خیانت و مزدوری برای بیگانگان متهم میکردند و عقاید ما را مورد توهین و فحش قرار میدادند. آنها به امامان مذهب ما نیز ناسزا میگفتند! و میگفتند کجاست امام زمان شما؟ چرا نمیآید شما را نجات دهد؟ سعی میکردند ما را از اهل سنت متنفر کرده و وارد فتنههای مذهبی کنند و اینگونه به ما نشان میدادند که این یک اختلاف مذهبی است. این کار را برای این انجام میدادند که در دلهای ما نسبت به برادران اهل سنت کینه ایجاد کنند.
یک زندانی روی کاغذی سجده میکند او را مورد ضرب و شتم و شکنجه شدید قرار میدادند. ما را میزدند و مجبورمان میکردند که برقصیم یا به یکدیگر فحش دهیم. ما را با ضرب و شتم وادار به کارهای غیر اخلاقی میکردند و ما را مجبور میکردند که عکس ملک حمد و نخست وزیر و ولیعهدش را ببوسیم و مجبورمان میکردند که سرود ملی آنها را بخوانیم. همچنین ما را میزدند و مجبورمان میکردند که شعارهای آنها را بدهیم و به آنها درود بفرستیم. به آن هم بسنده نکردند و ما را مجبور میکردند که در تایید پادشاه عربستان سعودی شعار دهیم و همه این کارها را برای شکستن عزم و اراده ما و شکنجه دادن و ذلیل کردن ما انجام میدادند. ما را از سادهترین حقوق زندانیان محروم میکردند. حتی ما را از رفتن به سرویس بهداشتی و دستشویی منع میکردند و نمیگذاشتند بیشتر از یک دقیقه در سرویس بهداشتی بمانیم و وقتی که برای استحمام میرفتیم درها را باز نگاه میداشتند و اجازه نمیدادند که بطور روزانه به حمام برویم.
یک زندانی با ما بود که موقع هجوم به خانهاش همسرش را زده بودند و او را گرفته بودند و در اتاق خواب حبس کرده و مورد آزار و اذیت جنسی و هتک حرمت قرار داده بودند و او را به تجاوز تهدید کرده بودند و شوهرش را گرفته در اتاق دیگری حبس کرده بودند و به او هجوم آورده و او را مورد ضرب و شتم قرار داده بودند. یکی از برادرانی که با ما بود، همسر و پدر و مادر همسرش را گرفته بودند و آنها را از پشت بسته و مورد ضرب و شتم قرار داده بودند.
یکی از برادرانی که با ما بودند را به شدت و با بیرحمی تمام مورد شکنجه قرار داده بودند تا اعتراف کند و وقتی که دیدند اعتراف نمیکند او را به خانهاش برده و گفته بودند اگر اعتراف نکنی جلوی چشمانت به همسرت تجاوز میکنیم. همه این کارها را میکردند تا ما به کارهایی اعتراف کنیم که آن را انجام نداده بودیم.
Sorry. No data so far.