در بحث حجاب و پوشش آیا بیشتر توجه ما باید بر نگرش جوانان باشد یا گرایشهای آنان؟ به عبارت دیگر آیا باید رویکرد اقناعی را اتخاذ کرد یا اینکه به دنبال مدل بومی برای جذب گرایشهای آنان بود؟
من اگر بخواهم جواب سؤال شما را با دقت بدهم لازمهاش این است که خودم یک سؤال از شما بکنم و آن هم این که ما وقتی میخواهیم برای فرد مثلا نسبت به حج رفتار دینی یا رفتار مؤمنانه ایجاد بکنیم، باید روی چه چیز کار کنیم؟ انگیزهاش؟ بینشش؟ یا منشش؟
من به عنوان کسی که بالاخره در بحث حجاب فعالیتهای مختلفی داشتهام، معتقدم بزرگترین مشکل ما الان این است که در تبیین بحث حجاب یک اشتباه استراتژیک داریم و از این رو فراموش کردهایم موضوع حجاب اصالتا یک باور دینی است. یعنی ما باید به حجاب مثل نماز نگاه بکنیم. چون اگر به عنوان یک باور دینی به آن نگاه کنیم، آن وقت در حقیقت سؤال دقیقتر ما این نیست که باید کدام قسمت را تقویت کنیم، یا نقطه شروع را کجا بگذاریم. ما معتقدیم که رفتار مؤمنانه یک رفتار یکپارچه است. موحد کسی است که به یک حدود واحد رسیده؛ خودش به یک توحید عملی و یک توحید درونی رسیده است. حالا این نقطهی کامل حقیقی را ممکن است نرسد ولی این نقطهی شروع نیست، یک نقطهی پایان است، نقطهی کمال است، نقطه شروع هیچ وقت نباید نقطهی کمال باشد.
من برای اینکه بتوانم این رفتار را رفتار مؤمنانه قرار بدهم باید آن را تبیین کنم، دقیقا اینجا پاشنه آشیل نوع رفتارها و نوع کارهای ماست. یعنی شما میبینید که به مد تبدیل میشود، به لباس تبدیل میشود به بحثهای فرهنگی تبدیل میشود، شما میخواهید به من اعتراض بکنید و بگویید که من قبول ندارم، قبول دارم که حجاب یک امر دینی است اما چون یک هنجار اجتماعی محسوب میشود، شما نمیتوانید به همه به صورت یک مسألهی دینی بگویید میگویم این را قبول دارم ولی نه صد درصد. با این عنوان که اگر ما در کشوری مثل انگلستان زندگی میکردیم، حرف شما درست بود؛ چون به هرحال اکثریت مسلمان نیستند.
اما من الان دارم در جامعهای این حرف را میزنم که اکثریت مسلمان و شیعهاند و بالای ۹۰درصد افراد اعتقاد و عشق به اهل بیت (ع) دارند یعنی آن اسلام ناب محمدی.
پس ما همهی امکانات را داریم اما چوگان را حرکت نمیدهیم. به نظرم وقتی که در جامعهی دینی آموزش و تربیت دینیرا مسکوت بگذاریم، طبیعی است که با این پارادوکسها مواجه شویم.
در درجهی اول من برای یک فرد مؤمن دیندار باید بپرسم که ببینم اصلا این حدود حجاب برایش تعریف شده است؟ ما الان یک درصد قابل توجهی از بدحجابیهایمان مال این است که حجابی که اولا اصلا دینی نمی داند، یعنی این خودش یک پرابلم شده امروز.
شاید شما مثلا اگر میخواستید ۲۵ سال پیش و یا ۳۰ سال پیش حرف بزنید این خیلی معنادار نبود. یعنی اول دوران انقلاب چون این شکوفا شدن دستورات دینی بود مردم بازگشت به معارف دینی پیدا کرده بودند و این مسئله خیلی خوب توجیه می شد و مردم میدانستند که حالا دین چه میخواهد، ولی امروز شما اگر به یک خانم بگویید که چرا بدحجابی؟ مگر تو قرآن را قبول نداری؟ میگوید خودت قرآن را قبول نداری. بالاخره پس اینکه ما نگاه مان به این باشد که ما یک ریشه ای اصالتا دینی داریم که نمی شود اصالتا دینی مان می خواهیم ایجاد باور کنیم، حالا شما می توانید بپرسید برای ایجاد باور ما باید چه کار بکنیم؟
به نظر شما باید هدفگذاریمان متمرکز بر تغییر باور باشد یا تغییر رفتار؟
الان بعضی دختران فرانسوی جشن روسری میگیرند. به عنوان یک غیر مسلمان میآید اسلام را میشناسد، بعد شروع میکند به باور پذیری تا نهایتا به این باور برسد که حجاب به نفع زن است و خواستهی خداوند است و بعد از جشنی که میگیرد، میگوید که حتی اگر مرا از حقوق اجتماعیام محروم کنید حجابم را از دست نمیدهم، یعنی او به حجاب به عنوان یک تکلیف نگاه نمیکند، بلکه آن را به عنوان یک حق میبیند واین باورش شده است؛ آن هم درست در جایی که دارند حق انسانی و حق زنانگیاش را از او می دزدند.
خوب با این نگاه اگر الان شما بیایید توی جامعه¬ی ما طیف آسیبهای حجاب را تقسیمبندی کنید، یک طیف از سیاه تا نزدیک به سفید پیدا میکنید. یعنی همه سفید نیستند، حالا برای هر کدام از اینها باید یک نوع کار بشود. ما در یک قسمت واقعا نیاز داریم به این که بینش ایجاد کنیم. ما واقعا در بعد این بینش دچار ضعف هستیم، معلم مدرسه خودش دچار مشکل است، مدیر مدرسه دچار مشکل است، شما میگویید که یک خانم افسر پلیس که میآید امتحان رانندگی از خانمها بگیرد، به بدترین شکل بدحجاب است. بعد به عنوان یک فرمول و دستورالعمل همان اول میگوید که خانمم حجابت را رعایت کن!
یک مهماندار که خودش بدحجاب است میآید میگوید که خانم حجاب اسلامی را رعایت کن، این استهزاء دین است، چنین چیزی را نه دین میپسندد و نه جامعه و مردم دچار تضاد و پارادوکس میشوند. ما افزایش بینش، اصلاح بینش، ایجاد مبدأ میل و گرایش و تغییر رفتار را به عنوان هدف قرار میدهیم؛ هر کس هر جا ایستاده است یک قدم برود جلوتر.
اما اگر به من میگویید که حالا ما میخواهیم بهطور کلی بیاییم توی رسانه و یا مثلا میخواهیم بیاییم توی آموزش و پرورش و یا آموزش عالی و یا میخواهیم در جامعه کاری انجام بدهیم بگویید باید چه کار کنیم؟ من میگویم که نه از روش اقناعی عمل کنیم، موضوع حجاب را و تبیین حدود حجاب را دروندینی ببینیم، دفاع حجاب را در دو قسمت ببینیم: بروندینی و دروندینی.
از بروندینی شروع کنیم ولی به بروندینی تمام نکنیم. از بروندینی دستش را بگیریم و بگذاریم در دست اهل بیت. یعنی اولش از راههای جامعهشناسی بگوییم، روانشناسی بگوییم، تاریخ بگوییم، با ایدئولوژی و با موارد مختلف این را برسانیم، اقناعش بکنیم ، … نکنیم. ما گاهی اوقات به … می رسیم، یعنی کار را جدلی اش می کنیم.
جدل خوب است؛ برای کسی که معارض است یا دچار سوء فهم¬هایی شده که شبهات غلط یا آن تهاجم فرهنگی رویش اثر گذاشته است، با او فقط باید جدل بکنیم، با بقیه جدل نداریم، با بقیه باب اقناع را داریم و بعد باب برهان.
می گویم که تو باید به بندگی برسی، اسلام به عنوان این که آن پروژه خوشبختی را دارد ارائه میکند قطعهای از این پازل حیات، و حجاب میوهی آن حیات است. پس این نیاز دارد به آنکه بتواند به صورت شبکهای جلو برود.
از دفاع بروندینی به دفاع دروندینی میرسد و حالا رفتارسازی میکند. وقتی که من چرایی را بگویم به قول شما یک چرایی داشته باشد باز چگونه میسازد. ولی وقتی سراغ چگونه میروید، هی نمایشگاه مد میگذارید، نمایشگاه لباس میگذارید، برای چی؟ برای چه کسی؟ من جزو داوران اولین اجلاس کارگاه های طراحی لباس و حجاب بودم، با اساتید داور هم جلسه داشتم ۲ ساعت شاخصهای حجاب و لباس را میگفتم بعد پیشنهادم این بود که حداقل ۲ واحد در درس بچههای طراحی دوخت و طراحی لباس شما بیایید ۲ واحد بحث لباس مسلمانها را داشته باشید. بعد یکی از اساتید گفت که خانم این که جزو هویت علمی است. این چیزهایی که شما گفتید ما عملا خودمان بلد نبودیم. آخر به این دانشجو میگویم که برو طراحی حجاب کن!
ببینید ما کمیتمان لنگ است چون نمیدانیم که چی را از کی باید بخواهیم، ما یک که لباس حقیقی حجاب نیست. امروز در دنیای مدرن بچههای ما با لباس مشکل دارند، با حجاب مشکل ندارند، اصلا میگویند که من چرا باید لباس بپوشم، چون دنیای مدرن برهنگی فرهنگی دارد.
چرا یک فردی که توی حیطهی ارتباطش با عالم معنوی دنبال جذابیت خاصی نمیگردد، نماز را میپذیرد، عبادت را میپذیرد، زیارت را میپذیرد، عزاداری را میپذیرد؟ چرا در بحث حجابش جذابیت برایش اولویت شده است؟ چون که در حیطه-ی فرهنگ حیا ما دچار آسیب هستیم و خودمان داریم حیا را حذف می¬کنیم.
برای همین اتفاقا آن دختربچهی خانوادهی متدین یا دانشجویی که میپذیرد او دچار جهل مرکب است، یعنی یا اصلا نپذیرفته است و یا به او اطلاعات غلط دادهاند. بله من وقتی که میگویم کسی که در مصدر کار است خودش دچار جهل مرکب است. مشکل ما اتفاقا از همین آدمهایی است که جهل مرکب دارند. صرف جذابیت نیست. ببینید به من بگویید که فرق لباس با حجاب چیست؟ تا ما تکلیفمان سبکتر شود.
خوب حجاب یک جور بعد ارزشی دارد یعنی یک جهتی هم داخلش هست. هر لباسی حجاب نیست ولی هر حجابی لباس هست.
نه، اتفاقا هر حجابی لباس نیست. مشکل همین است.
ببینید حجاب با لباس کاملا متمایز است. لباس امروز مسألهای نیست، ما حجابمان را داریم به جای لباس به بچههایمان میگوییم برای همین در لباس خیلی دارد بعد در حجابش می آورد. ببینید حجاب پوشاک هست اما لباس نیست، حجاب یک کارکتری است که من اضافه می کنم با یک کارکرد، یک پشتوانه فرهنگی دارد، کاور نیست، ما چون کاور می دانیمش راحت تر به آن می گوییم. چون یک کارکرد دارد یک مفهوم سازی کرده است. مفهومش این است که مدیریت جاذبه های جنسیتی در مقابل نامحرم، برای زنان با ویژگی های خاص و برای مردان با ویژگی های خاص.
وقتی که این تعریف، تعریف حقیقی بشود، فرد می¬آید مدلش را انتخاب میکند؛ یعنی آن چیزی که در کشورهای مختلف اروپایی و در کشورهای مختلف عربی شاهدش هستید. وقتی که این مفهوم برایش تبیین شده حالا میآید با تمدنش، امکاناتش، فرهنگش، امکانات روز، مدهای روز را با هم تطبیق میدهد، ولی چرا شما بدحجابترین افراد را در ایران دارید؟
چون اتفاقا ما در این مقوله دچار مشکل هستیم. حجاب را با لباس یکی کرده¬ایم، حجاب با لباس که یکی نیست. این فکر می کند که باید طوری باشد که ایجاد جذابیت بکند. حالا با مسألهی ازدواج و مسألهی بحرانهای روابط اجتماعی هم جای خودش را باز میکند. حجاب اتفاقا اصلا لباس نیست. حجاب یک کارکتر افزوده است.
Sorry. No data so far.