وقتی مجاور و زائر از قدقامت نماز و آیینههای زیارت امام مهربانیها باز میگردد، در نور باران لحظههای ملکوتیاش، برای التماسهای دعایی که به قلبش گره زده، سوغاتی از زعفران، زرشک، مهر، تسبیح یا عطر گل محمدی میبرد.
جوی باران و چتر بید و عطر یاس، طراوتت میبخشد هر زمان از روز و شب که پای در آن نهی، از سنگفرش چند صد ساله تا خشت خشت گنبد نیلوفریاش همه تو را میکشاند به خلوتی از یک عبور بیکران.
اینجا بازار رضای مشهد است، هیچ ایرانی نیست که به زیارت امام رئوف آمده و لحظههای پس از آن را با خنکای روح بخش و جریان زندگی این مکان تقسیم نکرده باشد.
کسی نذرش به نخود مشگل گشا و برشهایی از سبزی پارچه را با خود میبرد تا در آستان بنده برگزیده شهر بهشت به دستهای نجیب مردم بسپارد.
آن دیگری مهر و جانمازهمراهش میشود تا به عبادات ننه آقا که انتظارش در کاسههای سفالی لب پر خورد و روی سنگفرش کوچه ریخت، تقدیم کند.
تو اما اگر از هر چهار ورودی این دکانهای رج گرفته بازار که وارد شوی و بپرسی عطر خوب و ارزان میخواهم؛ آدرست میدهند: نزدیک بانک، «عطر سید جواد».
حالا من میان بهارم. گلهای محمدی و مریم در دستانم. بوی بهشت گرفتهام انگار. درست مثل همین چند ده تا میهمان امامم که صف کشیدهاند مقابل تلاش برادرانی که پشت در پشت پدر ایستادهاند و با کرامت، به دستهای متبرک زائران گل و ترنم باران هدیه میکنند.
کنار در با سلام بر فاطمه به خلسه یک انتظار میرسم. روی تابلو نوشته تاسیس: ۱۳۴۰ و اینکه عطر، زعفران و انگشترسید جواد، هیج شعبهای ندارد.
از علما تا شهدا
عکس سید و حجه الاسلام سید رضای روی دیوار، دلم راسبز میکند. بقیه علما هم هستند. از آیه الله مرتضی زاهدی و شیخ رجبعلی خیاط تا آیت الله محمد تقی جعفری و بهاالدینی و میرزا جواد آقا تهرانی. دو شهید هم آرام به ایران لبخند میزنند، حمید رضا ملاحسنی وسید احمد پلارک.
استعمال بوی خوش موجب نشاط و محکم کردن قلب است. لابد این جملات را سید برای مردم موعظه کرده است و تاکید که ارائه عطر فقط با حجاب کامل امکان پذیر است.
برای فرج امام زمانت هم باید صلوات بفرستی وقتی عطرت را خریدی.
مشغول فروشندگی است وقتی وارد میشوم. زائر و مجاور برای خرید میآیند. مهلت پاسخگویی به من نیست. صبر میکنم و فرصت میدهم تا شیشهها و قابها با خاطرات دور هنگامش، مرا برساند تا سپیده دمی که سید جواد از نماز و دعای صبحگاه باز میآمد و کرکره دکان را بالا میکشید و میگفت: بسم الله الرحمن الرحیم. خدایا به امید خودت. بعد برای رفع چشم زخم ۴ قل میخواند و اسپند میگیراند.
وقتی پشت دخل قرار میگرفت کودک دل خریدارن آرام میشد که اینجا کم فروشی و گران فروشی معنا ندارد، وقتی مردی سبزینه پوش به دستان متبرک آنان از زیارت، عطر و گلاب میگذارد.
«سلام بر حضرت فاطمه». این عبارت بهشتی چشم نوازیام میکند. باید از هرچه غیر یار استغفرالله گفت و عطرینههای خلقه الکعبه خرید.
قمصر کاشان، دلربایم میکند. گل یخ مرا تا کرانههای رفک مادر بزرگ میکشاند. مشک و ختن میبرندم تا سرزمینهای دور هند و چین. اکسیژن و کول واتر و کبری هم که برای جوانتر هاست.
اینجا پر میشوم از غنچه اعلا وگل غنچههای متبرک که همسفر زوار است از مشهد الرضا تا دوردستهای سرزمینم ایران.
سلام سید، یه عطر میخوام موندگار باشه. این لهجهای اصفهانی است که همراه ۱۲ تن دیگر به دکان میریزد.
عطر مخصوص خودتون شیشهای چنده؟ و این پرسش از آن زن و مردی است که ته لهجه عربی دارند.
سید روی دیوار حک کرده: اینجا قیمتها یک کلام است و لطفا اصرار نفرمایید. اما هر کس میآید راضی بیرون میرود. حالا نوبت من است که بپرسند، بفرمایید. میگویم: از مهر آمدم برای تهیه گزارش.
میشنوم که: برو مغازه بغل از برادر بزرگترم بپرس چون حاجی چند وقت است کسالت دارد و مغازه نمیآید.
آنجا هم پر از مشتری است. اما علی آقا برایم وقت میگذارد بعد از نماز مغرب خدمت حاج سیدموسوی برسیم.
نور و دعا و قرآن
از میدان ضد که بایستی رو به امام هشتم سرزمین آفتاب سلام دهی تا کوچه امام رضا راهی نیست. به خانه که میخواهی وارد شوی باید به امام حسین سلام دهی. آخر اینجا زمینش حسینیه و قداست دارد. علی آقا منتظر من است.
با هم خدمت سید جواد و حاج خانم میرویم. نماز سید که تمام میشود، انگار هالهای از نور مقابلم نشسته. صبور، مهربان و آرام. قرآن و کتاب دعایش را نیز کنار دستش میگذارد.
زنی که ۵۱ سال است مادر بچههایش شده با گلهایی از مهربانی و مهمان نوازی برایمان چای و میوه میآورد. اینجا دل خانهای است که از آن سوی آبها مشتاق و التماس دعا خواه دارد.
علی میگوید: سید بودن دل زوار رو گرم میکند و تاثیر داره، مهمانهای امام نسبت به حاج آقا ارادت بسیار دارند.
سید از همسر اولش که به رحمت ایزدی پیوسته ۷ فرزند دارد. سید هاشم که او نیز فوت شده و غمی سنگین بر خانواده نهاده. سیدمهدی و سیدهها: ناهید، اکرم، فاطمه، زهره و مریم و از همسر دوم نیز با رعایت مساوات ۷ فرزند دیگر به نامهای: سید علی، سید عباس که طبقه سوم همین خانه زندگی میکند، سید رضا که طبقه اول است و بیبیها: زهرا، مرضیه و زینب.
همه فرزندان ازدواج کرده و سید رضا مسوول بردن پدر برای نماز و دعای صبحگاه به حرم مطهر است.
پسران، عطر فروش و دختران خانه دارند. سید جواد قبل از عطر فروشی «شعربافی» میکرده و دستمال و حوله ساخت دست را در کیسهای بر پشت به حرم میبرده و به زائران میفروخته است.
اما روزی حجه الاسلام سید رضا – پدرش – به او توصیه میکند برو عطر فروشی.
پسر میگوید: پدر جان مگر کراهت ندارد و ایشان پاسخ میدهند که کراهتش با مساله گفتن در حرم از بین میرود.
توصیه به دین
پسر گوش به فرمان پدر به این درخواست عمل میکند. او ۲۰ سال قبل از انقلاب نیم ساعت مانده تا اذان صبح کنار مضجع شریف امام، توصیه، مساله دینی و از معجزات حضرت، میگفته است.
سید یک کتاب هم با همین عنوان منتشر کرده است. او بهترین دعا را عاقبت بخیری میداند و میگوید: روزهای اول به سفارش پدر شیشههای عطر را دانهای یک تومان میدادم که الان شده دو هزار و ۵۰۰ تومان و این را از نظر لطف امام رضا (ع) میداند.
پشت کتاب سید قیمت خورده ۲۰۰ ریال و منتشر شده ۲۹ مرداد ۵۱ است. این مرد ۸۵ ساله عاشق بیان کرامات امام مهربانیها به زوار بوده و هست.
سید ادامه میدهد: ۸ ساله بودم مادرم فوت کرد، پدرم روحانی بود و دیگر ازدواج نکرد، میگفت میخواهم تنها باشم و بقیه عمر را برای آخرت کار کنم، دو خواهر دارم و برادرم در سالهای جوانی بیاذن پدر به هندوستان رفت، بعد از سفارش پدر به عطر فروشی، هنگام نماز ظهر برای زائران مساله و معجزات امام را میگفتم و صبحها هم دم ایوان طلا یک ساعت صحبت میکردم، در این دو بار منبر رفتن هر آنچه از پدر آموخته بودم و خودم مطالعه میکردم منتقل میشد، مردم هم استقبال میکردند، بعد هم عطر فروشی میکردم.
سید نقبی به تاریخ میزند: توی بازار زنجیر دکانی تهیه کردم تا بازار رضا بنا شد، سال ۵۵ بازار زنجیر را که خراب کردند؛ رفتم توی بازار، منزل اولم کوچه چهنو بود، خیلی شلوغ شد این بود که زمینی اینجا تهیه کردم و ساختمان زدیم، حالا هم که صبحها پسر کوچکم مرا به حرم میبرد و چندی قبل که زمین خوردم و لگنم شکست مانع میشود بروم در دکان، خدا حفظشان کند پسران، مغاره را میچرخانند.
سید به اینجا که میرسد، نفس راست میکند و میافزاید: زوار خیلی ارادت دارند اما من توان ایستادن و زیاد صحبت کردن ندارم، راستش خانم نمیگذارد بروم در دکان، خوب حقم دارد، بعد از برگشتن از مسجد گوهر شاد در منزل مشغول نماز و دعایم.
علی میگوید: پدر میآمد و جلوی مغازه مینشست، بعد از فوت برادر بزرگم ضربه سنگینی به پدر وارد شد، جوانی بسیار مودب و خادم حسینیه بیت الفاطمه آخر بازار هم بود.
میبینم؛ سید ۵۰ سال پیش عطر گل محمدی و یاس میفروخته است، حالا پسران علاوه بر اینها از تجار عطرهای دیگر و روز دنیا را میخرند و به مشتری ارائه میدهند.
برندی ۵۰ ساله
علی ادامه میدهد: مشتریها روی اعتمادی که به پدر داشتهاند هنوز هم نزد ما میآیند، ما هم جنس درجه یک با قیمت ارزان ارائه میکنیم.
سید جواد میگوید: پدرم هم صبحها مشرف میشد حرم و میآمد مغازه و میگفت: زوار میهمان حضرتند، اگر شما به آنها محبت کنید؛ امام برایت دعا میکند و روز به روز زندگی به نفع تو خواهد چرخید.
وی میافزاید: عطری که بچههای من ۲۵۰۰ میفروشند جای دیگرتا ۵ هزار تومان فروخته میشود، من هم به پسرانم توصیه کردم اگر انصاف داشته باشید مردم به جای یک شیشه چند شیشه خواهند خرید.
سید جواد ۸۰ فرزند، نوه و نبیره و نتیجه دارد. داماد بزرگش روحانی است و هروقت برای دوستش در بیت رهبری عطر سوغات میبرد سفارش میکند یک شیشه هم به رهبر تقدیم شود و البته بارها شنیده که معظم له پرس و جوی حال سید را داشتهاند.
او میافزاید: در جریان ۱۰ دی قبل انقلاب وقتی تانکهای سربازان شاه، مقابل بیمارستان امام رضا بودند آقا هم روی یکی از آنها مردم را دعوت به انقلاب میکردند و من هم پایین پای ایشان بودم.
علی آقا سرفههای کوتاه و خشک دارد. علت را که میپرسم میگویددکتر منع کرده به عطر فروشی، ریهام آسیب دیده، اما او که عاشق زائران هشتمین کوکب آسمان ولایت است دست بردار نیست.
او اظهار میکند: با اینکه فرانسه منبع تولید عطر است اما ایرانیان مقیم آن کشور و سایر کشورهای اروپایی مشتری مایند، چون عطر خالص گل محمدی و مریم نزد ماست و آنها ادکلنش را دارند، اصلا نرگس و یاس در اروپا نیست.
بهشت به آن سوی آبها میرود
وی میافزاید: کویتیها عاشق قمصرند، عطر مواد خالص ادکلن است، در ادکلنها از ۵۵ تا ۶۰ درصد حلال و الکل برای پخش شدن استفاده میشود و فروشندگان، بیشتر پول برند و مارکشان را دریافت میکنند، ما الان عطرهایی در دکان داریم که ادکلنش ۳۰۰ تا۵۰۰هزار تومان فروش دارد.
سید علی معتقد است عطر مورد استفاده به طبع گرم و سرد و زمستان و تابستان بایستی متفاوت باشد و استفاده عکس آن کاربردیتر است.
او در ادامه یادآور میشود: جانبازان، بچههای جنگ و ۸ سال دفاع مقدس مشتریان پرو پا قرص عطر سید جوادند، پدر توصیه کرده اگر زائری آمد و گفت پول ندارم به احترام آقا با او رفتار سخاوتنمندانه داشته و هدیه دهید که مشمول محبت امام خواهید شد.
پسر ادامه میدهد: ما عطر سید جواد را به ثبت رساندیم وقتی فهمیدیدم در تهران و قم و کربلا با این عنوان دارند جنس میفروشند در حالی که ما هیج کجای ایران و جهان شعبه دیگری نداریم.
وی بیان میکند: عطرهای جدید هشت سالی میشود وارد بازار شده اما ما پیگیر شدیم باز هم بهترین کیفیتها را ارائه دهیم.
از سید جواد میخواهم به یکی از همان توصیههای صبحگانش در حرم، میهمانم کند. کتاب دعایش را میبندند و میگوید: عاقبت بخیری و اگر مشکلی داشتی بعد از نماز صبح ۱۴۴ مرتبه یا مقلب القلوب یا تا ۴۰ روز سوره مبارکه یاسین بخوان.
همراه پدر در صبحگان میآید دست سید بزرگ را به احترام میبوسد و کنارش آرام میگیرد.
حاج خانم اصرار دارد باز هم به منزلشان بروم. گرمای لذت بخش یک کانون دلربا در این خانه معنا و عشق تقسیم میشود وقتی عطر مریم به دستانم هدیه میکنند.
Sorry. No data so far.