وحیدیامینپور – نسبت امت با امامش از جنس رابطهٔ شهروندان با متولیان امر حکومت نیست. بنابراین میتوان گفت هرچند التزام به ولایت فقیه مسالهای حقوقی است اما بیش از آنکه اقتضائات حقوقی و سیاسی داشته باشد، اقتضائات دینی دارد.
ولایت فقیه در ادبیات دینی بر مبنای رابطهای قلبی تعریف میشود. به این معنا امت، امامش رادوست میدارد و از او اطاعت میکند. مفهوم این قاعده این است که میتوان تصور کرد که برخی امام را دوست نداشته باشند ولی بنابر اقتضائاتی از او اطاعت کنند یا به تعبیری میتوان تصور کرد که عدهای ولی فقیه را دوست نداشته باشند ولی التزام عملی به ولایت فقیه داشته باشند. این نوع از التزام در ادبیات دینی افادهٔ بیدینی دارد.
در دوران اصلاحات عدهای با زیرکی این سوال را مطرح میکردند که ولایت فقیه فرا قانون است یا در قانون؟! هرچند عدهای از محققان به این صرافت افتادند که برای این سوال پاسخ درخوری بیابند (و انصافا پاسخهای محققانهای هم داده شد) لیکن برای مطرح کنندگان این سوال، اصل این سوال از پاسخش بسیار مهمتر بود. با این سوال امر ولایت فقیه که با معانی قلبی و تاریخ شگرف «رابطهٔ شیعه و امام» گره خورده بود، به مسالهای حقوقی تقلیل پیدا میکرد. در واقع سوال کنندگان در راستای عرفی سازی سپهر قدسی سیاست شیعی بدنبال فروکاستن مفهوم ولایت به وفهوم زمامداری سیاسی بودند.
در نگاه دین، دینداری چیزی جز دوست داشتن برخی و بغض عدهای دیگر نیست: هل الدین الاالحب و البغض فی الله؟! (پیامبر اکرم ص) وگرنه در دوران پیامبر صلی الله علیه وآله و امیرالمومنین علیه السلام هم عدهای به ایشان التزام داشتند ولی به مرور راه قلب وارونهٔ خود را پیش گرفتند و بیدینیشان ثابت شد.
اینکه در قلبی محبت اولیائش خانه کند از جملهٔ توفیقات الهی دانسته شده و به مومنین توصیه شده که آنرا از خدا بخواهند که اولیائش را دوست بدارند؛ در زیارت شریف امین الله میخوانیم: اللهم اجعل قلبی… محبه لصفوة اولیائک (خداوندا قلب مرا دوستدار اولیاء برگزیده خود قرار بده) در دعای سیفی صغیر که از ادعیهٔ عجیب مفاتیح است هم آمده: والّف بینی و بین اولیائک فی دار الدنیا و دار القرار (خدایا بین من و اولیائت در دنیا و آخرت الفت برقرار کن) بنابراین التزامی که بر مبنای محبت است مبنای دینی دارد.
در این میان آیه ۶۵ سورهٔ نساء بسیار جالب توجه است. درشان نزول این آیه آمده است: «زبیر بن عوام» که از مهاجران بود با یکى از انصار (مسلمانان مدینه) بر سر آبیارى نخلستانهاى خود که در کنار هم قرار داشتند، اختلافى پیدا کرده بودند. هر دو براى حل اختلاف خدمت پیامبر (صلی الله علیه و آله) رسیدند. از آنجا که باغستان زبیر در قسمت بالاى نهر و باغستان انصارى در قسمت پائین نهر قرار داشت، پیامبر (صلی الله علیه و آله) به زبیر دستور داد که اول او باغهایش را آبیارى کند و بعد مسلمان انصارى. (و این مطابق همان سنتى بود که در باغهاى مجاور هم جریان داشت) اما مرد انصارى به ظاهر مسلمان، از داورى عادلانه پیامبر (صلی الله علیه و آله) ناراحت شد و گفت: آیا این قضاوت به خاطر آن بود که زبیر، عمهزاده تو است؟! پیامبر (صلی الله علیه و آله) از این سخن بسیار ناراحت شد به حدى که رنگ رخسار او دگرگون گردید، در این هنگام این آیه نازل شد و به مسلمانان هشدار داد.
در این آیه کسانیکه به امر پیامبر التزام دارند ولی حتی در قلبشان از حکم ایشان دلتنگ میشوند مخاطب توبیخ الهی قرار میگیرند: فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّى یُحَکِّمُوکَ فیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلیماً (نه، سوگند به پروردگارت که ایمان نیاورند، مگر آنکه در نزاعی که میان آنهاست تو را داور قرار دهند و از حکمی که تو میدهی هیچ ناخشنود نشوند و سراسر تسلیم آن گردند)
یعنی حاکم دانستن پیامبر و التزام داشتن به او برای مومن بودن کافی نیست، بلکه ضربان قلبمان هم باید با ضربان قلب ولی خدا هماهنگ باشد!
Sorry. No data so far.