پیش از این بخش اول از سلسه یادداشت های «جستاری در ریشه های رشد سکولاریسم در دانشگاه ها» با عنوان «حذف انجمن های اسلامی؛ هدیه مدیریت فرهنگی اصلاحات» منتشر گردیده است.
تریبون مستضعفین -رضا نساجی
با روی کار آمدن دولت نهم امیدوار بودیم تحول بنیادین در امر فرهنگ و دانشگاه رخ دهد که البته امیدمان نومید شد. اگرچه دیگر از مثلث «معین- ظریفیان- خانیکی» خبری نبود، اما نه دکتر زاهدی – وزیر علوم- بر اهم مسائل دانشجویی، فرهنگی و اجتماعی در وارت علوم اشراف داشت و نه معاونش آقای دکتر خرمشاد کاری صورت داد. بخشی از این مسئله به روحیات مدیران امر بر میگشت، دکتر زاهدی یک ریاضیدان بود و نه تعریفی از علوم انسانی داشت (که در اسلامی شدن دانشگاهها نقش موثری ایفا کند) و نه سابقه فعالیت سیاسی دانشجویی. دکتر خرمشاد هم که بنا به سوابق علمی و اجرایی، روحیات مدیران محافظه کار وزارت امور خارجه را داشت و در نهایت هم به همین عرصه بازگشت. دکتر خرمشاد اگرچه بواسطه تحصیل در دانشگاه امام صادق، فعالیت در تشکلهای دانشجویی را تجربه نکرده، اما در دوران ادامه تحصیل در فرانسه، عضو «انجمن اسلامی دانشجویان ایرانی فرانسه» و سپس شورای مرکزی «اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان ایرانی در اروپا» شده و به لحاظ نظری هم روی موصوع جنبش دانشجویی تحقیقات و تالیفات قابل توجهی داشته است. از میان معاونان وی، دکتر اسلامی روحیات جوان و مثبتی داشت و توانست ارتباط بالنسبه خوبی با تشکلهای دانشجویی برقرار کند، اما در مقابل دکتر خواجه سروی، نسخه تکامل یافته یک دیپلمات محافظه کار وزارت امور خارجه – از نوع یقه بسته- بود که نه سابقه فعالیت دانشجویی داشت و نه سابقه تئوریک در این زمینه و نه اصلا علاقه یا تعریفی در این زمینه ارائه داد یا داشت.
با انتخاب مجدد آقای دکتر احمدینژاد به ریاست جمهوری، که جانشینی دکتر کامران دانشجو به جای دکتر زاهدی را در مسند وزارت علوم به همراه داشت، دکتر خرمشاد هم به سازمان فرهنگ و ارتباطات رفت و یکی از دو معاون وی، آقای دکتر خواجه سروی به جای وی نشست. با توجه به همفکری ایندو که هر دو فارغ التحصیلان علوم سیاسی دانشگاه امام صادق (ع) بوده و روحیات دیپلماتیک دارند، طبیعی بود که تفاوت چندانی در عملکرد فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم رخ ننماید. لکن بعدا معلوم شد که اوضاع بدتر میشود، که بهتر نه!
در چنین شرایطی، طبیعتا خروجی فرهنگ در وزارت علوم دولت نهم و دهم نمیبایست نتیجه در خور توجهی بوده باشد. ادامه این سیاستها به تشکلهای دانشجویی نشان داد که بسیاری از رویکردهای دوران اصلاحات همچنان به قوت خود باقی است و بسیاری از سیاستهای جدید هم به نوعی مکمل و متمم آن سیاستها هستند و آمدهاند تا پروسه سکولاریسم در دانشگاه را سرعت بخشند.
برخی از این سیاستها را میتوان چنین بر شمرد:
مدیریت جزیرهای و عدم نظارت فرهنگی
یکی از مهمترین انتقادات وارد بر وزارت علوم، مدیریت جزیرهای و بیتوجهی مسئولان دانشگاهها به معدود سیاستهای درست وزارتخانه است. ظاهرا روسای دانشگاهها، هر کدام راه خود را میروند و زیرمجموعههای آنها نیز همچنین. آنچنان که خود وزیر علوم در پاسخ به انتقاد یک دانشجوی بسیجی در خصوص حضور عناصری غیر متناسب با اهداف نظام در بدنه وزارت علوم در کنگره سراسری مسئولان بسیج دانشجویی سراسر کشور در دانشگاه فردوسی مشهد؛ گفته بود: «باید واقعیتها را قبول کرد، در بدنه وزارت علوم عناصری وجود دارند که متناسب با منویات نظام حرکت نمیکنند اما غالب عناصر وزارتخانه همراه با نظام هستند و در مسیر انقلاب حرکت میکنند. بالاخره در هر جایی عناصری جاهل و غافل وجود دارند اما هنر ما این است که برآیند حرکت تمام عناصر یک سیستم را در مسیر اهداف انقلاب قرار دهیم و آرمانهای نظام را فراموش نکنیم.»
ایشان در ادامه در پاسخ به یکی دیگر از انتقادهای دانشجویان بسیجی به نحوه انتخاب روسای دانشگاهها و دخالت سایر قوا در این انتخابها گفته بود: «روسای دانشگاه را خودم انتخاب میکنم و اگر اشتباه کنم خودم مسئولیتش را برعهده میگیرم. برای انتخاب روسای دانشگاهها تعامل و مشورت هم میکنم؛ نمایندگان مجلس نمایندگان مردم هستند و اگر نماینده مردم را طرف مشورت قرار ندهم، پس چه کسی را طرف مشورت قرار دهم.»
در اینجا لازم میدانم به تجربه شخصی خود اشارهای داشته باشم. در آخرین روزهای فعالیتم به عنوان مدیر خانه نشریات دانشجویی، تصمیم داشتم با سرکشی به دانشگاههای مختلف، ضمن نظارت بر نحوه برگزاری کارگاههای آموزشی نشریات و تدریس درس آیین نامه نشریات دانشجویی، به نحوه مدیریت نشریات دانشجویی آنها نظارت نمایم. اتفاقا مدیرکل مربوطه در وزارت علوم هم به من و همکارانم تأکید داشت که بدون دغدغه هزینههای مالی، مرتبا به دانشگاهها سرکشی کنیم و بر وضعیت فرهنگی آن نظارت داشته باشیم. سرکشی من به چند دانشگاه تهران و شهرستان نشان داد که اوضاع همچنان که گزارشات پراکنده حاکی بود، بسیار اسفبار است. به عنوان مثال در بخش نشریات دانشجویی؛
– کارگاه ها دیر به دیر و طوالانی مدت و با سخت گیری در آزون نهایی برگزار می شد تا کسی نتواند گواهینامه آن را دریافت و موفق به کسب مجوز صاحب امتیازی، مدیرمسئولی یا سردبیری یک نشریه شود،
– دبیران کمیته انضباطی دانشگاه در کارگاه ها حاضر شده و آیین نامه نشریات را تدریس می کردند تا حساب کار دست دانشجو آمده و از فعالیت در نشریات پشیمان شود،
– برخی دانشگاه ها، آیین نامه های داخلی را تدوین و به صورت غیرقانونی اجرا می کردند که کاملا با دستورالعمل اجرایی نشریات دانشگاهی مصوب شورای عالی انقلاب فرهنگی در تضاد بود،
– با نشریات برخوردهای تند و معرفی به کمیته انضباطی صورت می گرفت که عملا نشریات دانشجویی را به محاق برده بود،و…
اما برخورد نامناسب روسای دانشگاهها و عدم همکاری آنها با گروه سبب شد تا حمایت جدی مسئولان ارشد را خواستار شوم، مدیر کل محترم متذکر شدند که ما نباید خودمان را روسای دانشگاه ها درگیر کنیم، چراکه آنها هیئت امنایی هستند و چون بودجه اصلی شان را مستقیم دریافت می کنند لذا حرف شنوی از ما ندارند! بعدها همکاران قدیمیتر به من اطلاع دادند که قصد مدیران ارشد از اعزام مسئولان جزء به دانشگاهها اینست که در جمع دانشجویان حاضر شده، اعتراضات و انتقادات آنها را بشنوند تا دانشجویانی که سال به سال مدیران ارشد وزارت علوم را نمی بینند تا انتقادات خود را مستقیم بگویند، تخلیه روحی و روانی شوند!
در این باره لازم است به مصاحبه آقای علمشاهی، مدیر کل نظارت و ارزیابی فرهنگی وزارت علوم اخیرا با خبرگزاری مهر رجوع کنیم. وی با بیان اینکه در سال تحصیلی گذشته تیم فرهنگی و نظارتی معاونت فرهنگی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری از 64 دانشگاه کشور بازدید به عمل آورد، به برخی از مهمترین نواقص فرهنگی دانشگاهها اشاره کرده و درباره عدم هزینه کرد بودجه های فرهنگی در دانشگاهها می گوید: «در برخی دانشگاهها مشاهده شد بودجه های فرهنگی در ردیفی که اختصاص یافته بودند هزینه نشدند و در عوض به علت کمبود اعتبار در زمینه های دیگری از جمله عمرانی، رفاهی و تغذیه مصروف شدند. عمده این موارد در دانشگاههای کوچکتر و موسسات آموزش عالی غیردولتی غیرانتفاعی نمود بیشتری داشت.»
آقای علمشاهی که جزو معدود فعالان سابق دانشجویی صاحب مسند در وزارتخانه است و بنا به تجربه دوران دانشجویی خود، درک مناسبی از معضلات دانشگاه ها دارد، با اشاره به دیگر نواقص فرهنگی دانشگاهها از بی برنامگی و روزمرگی دانشگاهها در امور فرهنگی یاد کرده و افزوده: «کم توجهی به آیین نامه ها و برنامه های ابلاغ شده از سوی وزارت علوم، عدم درک درست از اهمیت برنامه های فرهنگی و چند مورد دیگر از دیگر کوتاهی های فرهنگی در دانشگاهها به شمار می آید. برخی از این موارد در قالب گزارش به وزیر علوم ارائه شد یا دانشگاهها از سوی معاون فرهنگی این وزارتخانه تذکر دریافت کردند و زمانی به آنان برای جبران این موارد داده شد.»
سیاست های سلبی و شبه امنیتی
هنوز یک ماه از تنفیذ حکم ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد در مرداد 1384 نگذشته بود که مسئولان جدید دانشگاهی در قالب «شورای انضباطی دانشجویان» تشکیل جلسه داده و در صدر مصوبات خود، مواد تنبیهی را افزایش محسوسی دادند. بنا به تجربه دانشجویی میدانیم که این مفاد گریبانگیر همه فعالان دانشجویی و بویژه مذهبیها هم میشود، چرا که مدیریت سلیقهای مدیران دانشگاهها، هرگونه انتقاد به مدیران را مخالفت با نظام تلقی مینماید. این روند البته در دولت دهم هم ادامه یافته و نتیجه کنونی آن، فضای راکد و مرده دانشگاههاست که علیرغم تأکید چندباره رهبری مبنی بر نشاط سیاسی و شکلگیری فضای آزاداندیشی، تحول چندانی در آن دیده نمیشود. گویی که دوران رکود سیاسی دانشگاه ها در دولت دوم آقای هاشمی در حال تکرار است. در آن زمان کار به جایی رسید که مقام معظم رهبری خود با ایراد سخنانی تحت عنوان «خدا لعنت کند دست هایی را که نمیگذارند دانشگاهها سیاسی باشند» با سیاستهای دولت در دانشگاه مخالفت آشکار نموده و راه را برای فعالیت مجدد دانشجویان باز نمودند.
وقتی دانشجویان در دیدار با رئیس جمهور (مرداد ۱۳۹۱) از ایشان علت برخوردهای امنیتی با دانشجویان و سیاستهای سلبی در دانشگاه را پرسیدند، آقای احمدینژاد خود را از این اتهامات مبرا دانست و گفت که با این مسائل مخالف است اما چه کند که به حرفهایش توجه نمیکنند. احمدینژاد در این جلسه با بیان اینکه خیلی کارها در دانشگاهها را قبول ندارم، گفت: «چون بعضی کارها به خاطر فشارهایی است که از جاهای دیگر وارد میشود. این مورد را به وزیر هم گفتهام که نباید از تمام کارها در دانشگاه حمایت کرد.»
اما آیا این نوع استدلال قابل قبول است و بدین نحو میتواند خود را از سیاستهای غلط مدیران دانشگاهیاش مبرا سازد؟ آیا ایشان در هنگام انتصاب دکتر دانشجو، از نگرش شبه امنیتی بواسطه سابقه مسئولیت ایشان در وزارت کشور اطلاع نداشت؟
این شرایط در حالی است که خود آقای دانشجو در سیزدهمین نشست سالانه اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان مستقل در دانشگاه صنعتی شریف گفتهاند: «چیزی که من و این دولت میخواهیم این است که دانشجویان ما باید آزادی داشته باشند و در چارچوب مقررات حرفهایی که میخواهند بزنند؛ چه این سخنان نقدی تند باشد و چه تعریف و تمجید. البته شأن دانشگاه طرح موارد علمی است و جای کف و سوت کشیدن و هو کردن این طرف و آن طرف نیست؛ به نظر من این لاابالیگری سیاسی است نه نشاط سیاسی.»
وزیر علوم همچنین گفته است: «مسئولین دانشگاهها باید فضایی باز برای آزاداندیشی مهیا کنند چرا که دشمن دقیقا این را از ما میخواهد که هرچه بیشتر فضا را تنگتر کنیم. حرف از امام و انقلاب را باید با افتخار در دانشگاهها مطرح کرد و نه با شرمندگی؛ آن دسته از مسئولین دانشگاهها که این اجازه را نمیدهند قطعا یا غافلاند و یا جاهل، چون حفظ نظام به حفظ این گفتمان امام و انقلاب وابسته است. باید دانشگاههای ما در ارتباط با مسائل روز کشور به صورت فعال و موثر نقش داشته باشند.»
اما آیا این شعارها در عمل هم پیاده شده است؟
بسط «انجمنهای علمی دانشجویی»
عمده سیاست دکتر خرمشاد، گسترش فعالیت تشکلهای علمی در مقایسه با تشکلهای فرهنگی و سیاسی بود. بودجههای زیادی به «انجمنهای علمی دانشجویی» (مرکب از دانشجویان علاقهمند به فعالیتهای علمی در هر گروه علمی در سطح دانشکدهها) داده شد تا از تب و تاب سیاسی – به زعم آنها «التهاب» – دانشگاهها کاسته شود. امری که معاون وقت آقای دکتر خرمشاد – دکتر خواجه سروی که امروز خود در مسند معاونت فرهنگ و اجتماعی نشسته است- تلویحا در نشست سال ۸۶ اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان مستقل در دانشگاه تربیت معلم تهران به آن اشاره کرد که دانشجو باید کار علمی بکند و نه سیاسی.
هدف دیگر تقویت انجمنهای علمی این بود که دانشگاهها به رشد علمی سریع تری دست پیدا کنند. اما آیا این امر محقق شد؟ تجربه نشان داده که فعالان انجمنهای علمی، عموما دانشجویان کارشناسی هستند و نه تحصیلات تکمیلی که عمده فعالیت علمی و پژوهشی را انجام میدهند. در نتیجه انجمنهای علمی عملا به فضای روابط آزاد دختر و پسر بدل شده و نه فضای تولید علمی. ضمن اینکه بسیاری از فعالان انجمنهای علمی، بواسطه اشتغالات جدی و غیر جدی خود در این مسئله، از پرداختن به دروس خود بازمانده و مشروط میشوند!
تأسیس «خانه فرهنگ دانشجویی»
مهمترین طرح فرهنگی وزارت علوم در دولت نهم که در دولت دهم تکمیل شد، طرح احداث «خانه فرهنگ دانشجویی» در دانشگاهها بود. ساختمانی متمرکز با معماری اسلامی- ایرانی که قرار بود تشکلهای دانشجویی در کنار اداره امور فرهنگی دانشگاه در آن مجتمع شده و فعالیت کنند. انتقادات متعددی بر آن وارد است از جمله:
مصادره دفاتر متعدد تشکلها در ساختمانهای مختلف دانشگاهها و توزیع دفاتر یکسان در داخل ساختمان «خانه فرهنگ دانشجویی»
شاید در ظاهر تحویل دفاتر با حجم یکسان و امکانات مساوی، عدالت باشد، اما آیا تشکلها متفاوت، فعالیتهای یکسان دارند؟ آیا سوابق انجمنهای اسلامی با سابقه هفت دهه فعالیت از دهه ۱۳۲۰ تاکنون با تشکلهای نوظهور، قابل مقایسه است؟ آیا فعالیت امروز تشکلها و اقبال عمومی آنها یکسان است؟
اخراج تشکلها از دانشکدهها، خوابگاهها و مساجد
طبیعی است که تشکلهای دانشجویی تنها از طریق حضور فیزیکی در دانشکدهها، خوابگاه و مساجد میتوانند دانشجویان معتقد و مستعد را جذب فعالیت دانشجویی کنند. وفتی هیچ تشکلی در دانشکده یا خوابگاه یا مسجد دانشگاهی، دفتر یا حتی یک بورد تبلیغاتی نداشته باشد؛ چگونه میتواند جذب نیرو کند؟
محدود ساختن دفاتر تشکلهای دانشجویی به فعالیت در ساعات مشخص اداری
یکی از وجوه مثبت فعالان تشکلهای دانشجویی این است که داوطلبانه و شبانه روزی در دفاتر خوابگاهی و دانشکدهای خود یا در مساجد فعالیت میکنند. مثلا وقتی به پایان سال نزدیک میشویم، بچههای بسیج دانشجویی چندین شبانه روز مشغول تدارک اردوی راهیان نور هستند یا وقتی اتفاق غیرمترقبهای رخ میدهد، فعالان تشکلها، حتی در ساعات نیمه شب تشکیل جلسه میدهند تا موضع گیری رسمی و صدور بیانیه داشته باشند. اصلا آیا روحیات دانشجویی با فعالیت کارمندی و اداری قابل انطباق است؟
تحت نظر قرار دادن تشکلهای توسط کارمندهای رسمی دانشگاه
(آنچنان که از یکی از فعالان کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در خارج از کشور شنیدم، در دوران قبل از انقلاب، دانشگاههای آلمان هم این سیاست را با تحویل یک ساختمان مجهز و رایگان به تشکلهای دانشجویی پی میگرفتند تا از طریق سرایدار یا مدیر آن ساختمان، تشکلهای دانشجویان خارجی را تحت نظارت سازمان اطلاعات آلمان غربی قرار دهند)
اما آیا صرف فعالیت در یک ساختمان مجهز به یک گنبد و معماری اسلامی، دانشگاه را اسلامی میکند؟ یا آنکه محدود ساختن تشکلهای دانشجویی اسلامی باعث رواج سکولاریسم خواهد شد؟
همه ما این جمله مشهور حضرت امام (ره) را شنیدهایم که «مساجد سنگر است، سنگرها را حفظ کنید» و میدانیم که این مساجد بودند که انقلاب را به پیروزی رساندند، کمیتههای انقلاب را تشکیل دادند، پذیرای پایگاههای بسیج شدند و داوطلب بسیجی به جبههها اعزام کردند. حال اگر تشکلهای دانشجویی در – یا جنب- مسجد دفتر نداشته باشند تا از میان دانشجویان مذهبی جذب نیرو کنند، تفکرات حجتیهای در مساجد حاکم نمیشود؟ و از سوی دیگر به جای نیروهای مذهبی، افراد سکولار وارد تشکلها نخواهند شد؟
در چنین فضایی معلوم است که هیچ تحول اساسی و یا حتی اقدام حداقلی مناسب فرهنگی صورت نمیگیرد و طبیعی است که دانشگاه به محاق برود و دانشجو بیتفاوت و بیمسئولیت شود. آیا این جز سکولاریسم است؟
باسلام
دانشگاه امام صادق ع یکی از فعال ترین دانشگاه ها در زمینه ی فعالیت های دانشجویی است. برای اطلاعات بیشتر به سایت بسیج دانشجویی و یا سایت دفتر اعزام مبلغ، یا سایت تربیت بدنی و … مراجعه کنید.
امیدوارم که باقی قضاوت های نگارنده بر اساس اطلاعات غیر واقعی نبوده باشد
یعنی شما بسیج دانشجویی را یک تشکل دانشجویی میدونید؟ کاش فضایی غیر از دانشگاه امام صادق را تجربه کرده بودید تا متوجه میشدید مشکلات بسیج دانشگاههای دیگه هزاربرابر بسیج امام صادق است و بسیج در دانشگاههای دیگه کمترین دغدغه را دارد و تشکلها هزاران برابر بسیجشون مشکل دارند از مواجه با مسئولین دانشگاه و کمیته انضباطی تا نبود امکانات و….کاش یکم واقعنگر تر بودید و کامنت شما نشون داد که تحلیل نویسنده از دانشگاه امام صادق درست است (البت اگر شما دانشجوی دانشگاه امام صادق باشید)
اینکه چشم بسته رفتار هر بسیج دانشجویی دیگه ای رو به بسیج دانشجویی دانشگاه امام صادق ع تعمیم دادید، نشان از این دارد که نباید پشت این حرف های بظاهر حق بجانب دارانه، منطقی رو جست!
علاوه بر این نمی دانم فعالیت های دفتر اعزام مبلغ و دیگر نهادها از جمله انجمن های علمی رو چطور ندید گرفتید؟! علت این رو هم می تونم عطف به ماسبق کنم!
انصافا تحلیل جامع و منصفانه ای بود . خیلی وقت بود به این نتیجه رسیده بودم که عملا در این دو دولت کار فرهنگی در دانشگاه ها نشده و همچنان همان ساختارها و عوامل اصلاحات برجا مانده اند
مطمئنا فضای دانشگاه ها در 7 سال اخیر تغییر کرده است و البته سهم خود دانشجویان در آن زیاد است؛ اما این دانشجویان قبلا هم بودند و چیزی که تغییر کرده دولت است که الحق سهم زیادی در اسلامی کردن فضای دانشگاه ها داشته است و اگر کسی در اتمسفر 10 سال قبل و حالا نفس کشیده باشد کاملا درک می کند.
مطمئنا مشکلاتی است که بقیه هم باید آسیتن بالا بزنند اما کفران و ناشکری نسبت به دولت اسلامی و هدیه ای که به حزب اللهی ها داده است خیلی زشت است و کفران کنندگان پروژه سکولاریسم را تکمیل می کنند.
اسلامی کردن فضای دانشگاه ها ؟ کفران نعمت؟ واقعا به این حرف اعتقاد داری برادر؟
دکتر خرمشاد در دهه شصت دانشجوی دانشگاه امام صادق بوده که اون موقع بسیج دانشجویی وجود نداشت و طبیعتا دانشگاه امام صادق هم نمی توانسته بسیج دانشچویی داشته باشد. با توجه به اینکه در این دانشگاه انجمن اسلامی و جامعه و… وجود نداشته و ندارد و فقط بسیج وجود دارد