سه‌شنبه 16 اکتبر 12 | 14:17

دستمزدی کمتر از یک سطل ماست!

مهدا شادمان

زمان کاری این صنف مشخص نیست و ممکن است یک عده هنرور از 10 صبح تا 11 شب سر لوکیشن یک کار باشن زیر آفتاب ،زیر باران و برف و تنها برای 5 هزار تومان، درآمدی که هزینه ان از یک سطل ماست هم کمتر است


مهدا شادمان- هربار کتک میخوری و بارها به زمین می افتی ،زخمی می شوی، صدمه می بیند ، گاهی بدنت و گاهی روحت… بی هیچ صدایی، زیرا نه صدایت به جایی میرسد و نه گوشی برای ناله هایت وجود دارد

باز بلند میشوی  و سینه ات را  سپر میکنی، سپر میکنی تا دوباره برای هدفت به تو حمله ور شوند.

نردبانی میشوی تا  با کمکت یک قهرمان برای مردمش همچنان قهرمان و عزیز بماند.

تو در این راه زیر تحقیر هایشان له میشوی ولی گاهی به دوردست ها نگاه میکنی  و همچنان آرزویت  را زنده مییابی، برای عشقت با تمام کم و کاستی ها، با تمام بی محلی ها، با تمام تحقیر ها میسازی و این ها را مانعی میبینی  که برای رسیدن به خط پایان  باید از تمامش رد شوی…

نامت را مدام عوض میکنند ولی جایگاهت را هرگز…

به عشق قیصر شدن نام  «کتک خور» را برای خود می پذیری، سال ها میگذرد و عشقت را در در وجودت دفن میکنی.

رزمنده ای میشوی تا نشان دهی ۸ سال جنگ چگونه گذشت ، گاهی عراقی و گاهی یک ایرانی، گاهی یک جانباز و گاهی یک اسیر میشوی، برای به تصویر کشیدن تاریخ کشورت  بی وقفه تلاش میکنی و گاهی نگهبان یک قصر میشوی وگاهی برده یک شاهزاده و در این شرایط باز نامت را عوض میکنند، نامی درخور کارت «سیاهی لشگر» با این نام جدید دیگر امیدی برای تغییر جایگاهت نداری .با این نام جدید یک دفعه با تمام آرزوهایت سقوط میکنی، برای عده ای که تورا سیاهی لشگر میخوانند تلاش کردن سودی ندارد.

و در اخر نام «هنرور» نامی که به ظاهر درآن، احترام نهفته است، ولی گویا این نام با تغیر نقش هایت تغییر کرده است،

وقتی جوانی میشوی که در یک کافی شاپ مشغول نوشیدن قهوه هستی یا فردی که در مترو نشسته است و در حال روزنامه خواندن است و برای تمام فیلم های روشنفکری  بک هنرور خوانده میشوی.

این کار برای تو  گاهی با عشق همراه است و گاهی با نیاز ، نیاز برای تامین یک خانواده  ،نیاز برای محتاج نبودن نان شب بدون هیچ گونه عشق و علاقه ای

ولی گاهی تو تنها برای عشقت به هنر، برای عشقت به دیده شدن ،برای قیصرشدن و محبوب شدن وارد این عرصه می شوی  ولی بعد از مدتی حالت انزجار و تنفر جای علاقه ات را میگیرد.

وقتی دیده نشوی، وقتی بودنت اهمیت دارد و ارزشی برای آن قائل نمیشوند،وقتی تو پله ای میشوی برای صعود یک نفر و همچنان خودت در پایین قرار داری…
در این هنگام وقتی به خودت  و علاقه فروخفته ات  نگاه میکنی ،میبینی در منجلابی فرورفته ای که دیگر راهی برای برگشتن نداری،  در بیراهه ای افتاده ای که باید تمام مسیر را طی کنی

روزی برای علاقه ات وارد این عرصه و صنف شدی و سالیان سال را با امید گذراندی  ولی  تنها ،عمر و فرصت های زندگی  را از دست داده ای و اکنون بی علاقه و تنها برای گذراندن زندگی و خرج خانواده  مجبوری مسیر آمده را تا پایان  ادامه دهی.

شغل هنروری ازجمله صنف های مظلوم  واقع شده است که  درامد آن به دور از تورم های  روزانه  روندی ثابت را طی می کند.

کمتر فیلمی را میتوان نام برد که در ان سیاهی لشگر وجود نداشته باشد.  برای طبیعی جلوه دادن فیلم و صحنه هایی که گرفته میشود به این افراد نیاز است و لی هیچ گاه دیده نمیشوند.

درواقع میتوان گفت : اگر این هنروران نباشد نقش های اصلی فیلم ها معنایی پیدا نمیکنند  و سینما  بی وجود ان ها فاقد تاثیر گذاری است.

هنرور بودن کار سخت و  حمایت نشده ای است،

کار زیاد ،دستمزد کم ،نداشتن  بیمه وحقوق مشخص  و تبیین نشدن جایگاه..

سیاست سینما به گونه است  که این افراد را در دوگانگی نگه داشته است، نه برای آن ها تلاشی می کند تا در کارشان پیشرفتی وجود داشته باشند و نه آن ها را طرد میکند.شاید اگر عده ای از آن ها بدانند پایان این جریان چیست از اول وارد این عرصه نشوند.

عده ای با عشق بازیگری وارد این کار میشوند و با خود فکر میکنند که در این راه  استعداد هایشان  دیده و شکوفا میشود. البته گفتنی است که ما بازیگران قابلی را هم اکنون داریم که کار خود را با سیاهی لشگری آغاز کرده اند  مثل «مهدی هاشمی، هومن برق نورد و داریوش فرهنگ» و عده ای نیز بدون هیچ گونه علاقه ای تنها برای گذراندن زندگی  وارد این شغل میشوند.

زمان کاری این صنف مشخص نیست  و ممکن است یک عده هنرور از ۱۰ صبح تا ۱۱ شب سر لوکیشن یک کار باشن  زیر آفتاب ،زیر باران و برف و تنها برای ۵ هزار تومان ، درامدی که هزینه ان از یک سطل ماست هم کمتر است و بسیار دیده میشود که هنروران در ساعت مشخص  در صحنه حاضر می‌شوند و ساعاتی را معطل نقش اصلی فیلم می‌شوند ،سوپر استاری که  دیده شدن هنرش نیازمند همین هنروران است و در این بین هیچ تضمینی برای جان این افراد وجود ندارد،همین طور که ما در فیلم های متفاوت مانند «اخراجی های ۳» شاهد سقوط یک هنرور ۵۵ ساله از طبقه دوم ساختمان بودیم و یا همچنین شاهد غرق شدن چهار هنرور در سر در فیلم «خداحافظ رفیق» (بهزادبهزادپور) درسال۱۳۸۲ و از این جور صدمه دیدن ها بسیار زیاد است و پاسخی برای چرایی آن وجود ندارد جز اینکه این افراد پول خونشان را توسط بیمه دریافت خواهند کرد! البته خانواده شان

به دور از همه این بحث ها طرز برخورد با این افراد  از سوی عوامل اصلا مناسب نیست و گاهی همراه با تحقیر و توهین است.گاهی با آن ها مانند لوازم صحنه برخورد می‌شود و مانند وسایلی که برای یک فیلم  قرض گرفته شده است.

این صنف نیازمند دیده شدن است و باید به آنها بها داده شود. باید بدانیم وجود انها برای هرچه بهتر شدن کار هایمان لازم و ضروری است. مدیران تولید و تهیه  کنندگان باید فکر اساسی و برنامه دقیقی برای آن ها داشته باشند.

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.