سه‌شنبه 16 اکتبر 12 | 14:47

شگفتی از تمدن غربی‌ها یا شگفتی از توحش آنان؟

مرحوم علامه طباطبایی(ره) می‌گوید: به جان خودم سوگند! اگر تاریخ زندگى اجتماعى غربی‌ها را از روزى که نهضت اخیر آنان آغاز شد، مورد مطالعه دقیق قرار مى‏دادند، بدون کمترین درنگى، حکم به توحش آنان مى‏کردند.


رهبر فرزانه انقلاب، در سخنرانی اخیر خود، خطاب به جوانان و نخبگان در خصوص عدم تقلید از فرهنگ غرب، فرمودند: «ما براى ساختن این بخش از تمدن نوین اسلامی [بخش نرم‌افزاری] به شدت باید از تقلید پرهیز کنیم؛ تقلید از آن کسانى که سعى دارند روش‌هاى زندگى و سبک و سلوک زندگى را به ملت‌ها تحمیل کنند، امروز مظهر کامل و تنها مظهر این زورگویى و تحمیل، تمدن غربى است… تقلید از غرب براى کشورهایى که این تقلید را براى خودشان روا دانستند و عمل کردند، جز ضرر و فاجعه به بار نیاورده؛… علت این است که فرهنگ غرب، یک فرهنگ مهاجم است. فرهنگ غرب، فرهنگ نابودکننده‌ فرهنگ‌هاست. هر جا غربى‌ها وارد شدند، فرهنگ‌هاى بومى را نابود کردند…». (۱)

سخنی از علامه طباطبایی درباره فرهنگ غربی

جالب است که مرحوم علامه سید محمدحسین طباطبایی در کتاب «تفسیر‌ المیزان» به این مهم اشاره کردند و فرمودند: در حالى‌که اگر جامعه غرب را یک شخصیت مى‏گرفتند، آن وقت رفتار آن شخصیت را با سایر شخصیت‏هاى دیگر جهان مى‏سنجیدند، معلوم مى‏شد که از تمدن غربى‏‌ها به شگفت در مى‏آیند و یا از توحش آنان! و به جان خودم سوگند که اگر تاریخ زندگى اجتماعى غربی‌ها را از روزى که نهضت اخیر آنان آغاز شد، مورد مطالعه دقیق قرار مى‏دادند و…، بدون کمترین درنگى، حکم به توحش آنان مى‏کردند… هیچ انسانى که سلامت فطرتش را از دست نداده، هرگز به خود اجازه نمى‏دهد که چنین جوامعى را صالح بخواند و یا آن را سعادتمند بپندارد، هر چند که دین نداشته باشد و به حکم وحى و نبوت و بدان‌چه از نظر دین سعادت شمرده شده، آشنا نباشند.

علت شیفتگی به اخلاق غربی‌ها از منظر علامه طباطبایی

این مفسر بزرگ قرآن کریم، همیشه حرف‌های تازه و روز برای جامعه اسلامی دارد، علامه طباطبایی ذیل تفسیر آخرین آیه سوره آل عمران، در یک بحث بسیار دقیق و عمیق، با مطرح کردن مفهومی به نام «شخصیت اجتماعى»، به بررسی ریشه شیفتگی غربزده‌ها در برابر خوبی‌های غرب می‌پردازد:

و اما اینکه این غرب‏زدگان (که متأسفانه بیشتر فضلاى ما همین‌ها هستند) با شیفتگى هر چه تمام‌تر سخن از صدق و صفا و امانت و خوش اخلاقى و خوبی‌هاى دیگر غربی‌ها و ملل راقیه داشتند، در این سخن نیز حقیقت امر بر ایشان مشتبه شده است (و به خاطر دورى از معارف دین و ناآشنایى به دیدگاه اسلام، فرد نگر و شخص‏پرست شدند)، توضیح اینکه اینان خود را یک انسان مستقل و غیر وابسته به موجودات دیگر مى‏پندارند و هرگز نمى‏توانند بپذیرند که آن چنان وابسته و مرتبط به دیگرانند که به هیچ وجه از خود استقلالى ندارند، ولى به خاطر داشتن چنین تفکرى درباره زندگى خود، غیر از جلب منافع به سوى «شخص خود» و دفع ضرر از «شخص خود» به هیچ چیز دیگر نمى‏اندیشند و [درنتیجه] وقتى وضع خود را با وضع یک فرنگى مقایسه مى‏کنند، که او تا چه اندازه مراقب حق دیگران و خواهان آسایش دیگران است، خود را و ملت خود را عقب مانده و آن فرنگى و همه فرنگى‏‌ها را مترقى مى‏بیند و معلوم است که از این‌گونه افراد قضاوتى غیر این، انتظار نمى‏رود.

کسى که اجتماعى فکر مى‏کند، قضاوتش غیر از قضاوت غرب‏زدگان است

و اما کسى که اجتماعى فکر مى‏کند و همواره شخص خود را نصب‌العین خود نمى‏بیند، بلکه خود را جزو لاینفک و وابسته به اجتماع مى‏نگرد و منافع خود را جزیى از منافع اجتماع و خیر اجتماع را خیر خودش و شر اجتماع را شر خودش و همه حالات و اوصاف اجتماع را حال و وصف خودش مى‏بیند، چنین انسانى تفکرى دیگر دارد، قضاوتش نیز غیر قضاوت غرب‏زدگان ماست…

باید شخصیت اجتماعى هر جامعه را با سایر شخصیت‏هاى اجتماعى عالم سنجید

از آنچه گفته شد، روشن است در داورى نسبت به جوامع متمدن، معیار صلاح و فساد را نباید افراد آنجامعه قرار داد و نباید افراد آنجامعه را با افراد جامعه‏هاى دیگر سنجید. اگر دیدیم که مثلاً مردم فلان کشور غربى در بین خود چنین و چنانند، رفتارى مؤدبانه دارند، به یکدیگر دروغ نمى‏گویند، و مردم فلان کشور شرقى و اسلامى این‌طور نیستند، نمى‏توانیم بگوییم پس به طور کلى جوامع غربى از شرقی‌ها بهترند، بلکه باید شخصیت اجتماعى آنان را و رفتارشان با سایر جوامع را معیار قرار داد، باید دید فلان جامعه غربى که خود را متمدن قلمداد کرده‏اند، رفتارشان با فلان جامعه ضعیف چگونه است و خلاصه باید شخصیت اجتماعى او را با سایر شخصیت‏هاى اجتماعى عالم سنجید.

آرى! در حکم به اینکه فلان جامعه صالح است یا طالح، ظالم است یا عادل، سعادتمند است یا شقى و… باید این روش را پیش گرفت که متأسفانه فضلاى غرب‌زده ما همان‌طور که گفتیم از این معنا غفلت ورزیده‏اند و در نتیجه دچار خلط و اشتباه شده‏اند (و چون دیده‏اند که فلان شخص انگلیسى در لندن پولى که در زمین افتاده بود، بر نداشت و یا فلان عمل صحیح را انجام داد و مردم فلان کشور شرقى این‌طور نیستند، آن چنان شیفته غربى و منزجر از شرقى شدند که به طور یک کاسه حکم کردند به اینکه تمدن غرب چنین و چنان است و در مقابل، شرقى‏‌ها این‌طور نیستند و پا را از این هم فرا‌تر نهاده و گفتند اسلام در این عصر نمى‏تواند انسان‌ها را به صلاح لایقشان هدایت کند).

شگفتی از تمدن غربی‌ها یا شگفتی از توحش آنان؟

در حالى که اگر جامعه غرب را یک شخصیت مى‏گرفتند، آن وقت رفتار آن شخصیت را با سایر شخصیت‏هاى دیگر جهان مى‏سنجیدند، معلوم مى‏شد که از تمدن غربى‏‌ها به شگفت در مى‏آیند و یا از توحش آنان! و به جان خودم سوگند که اگر تاریخ زندگى اجتماعى غربی‌ها را از روزى که نهضت اخیر آنان آغاز شد، مورد مطالعه دقیق قرار مى‏دادند و رفتارى را که با سایر امت‌هاى ضعیف و بینوا کردند مورد بررسى قرار مى‏دادند، بدون کمترین درنگى، حکم به توحش آنان مى‏کردند و مى‏فهمیدند که تمام ادعاهایى که مى‏کنند و خود را مردمى بشر دوست و خیر خواه و فداکار بشر معرفى کرده و وانمود مى‏کنند که در راه خدمت به بشریت از جان و مال خود مایه مى‏گذارند تا به بشر حریت داده، ستمدیدگان را از ظلم و بردگان را از بردگى و اسیرى نجات بخشند.

همه‏اش دروغ و نیرنگ است و جز به بند کشیدن ملل ضعیف هدفى ندارند و تمام همّشان این است که از هر راه که بتوانند بر آن‌ها حکومت کنند، یک روز از راه قشون‏کشى و مداخله نظامى، روز دیگر از راه استعمار، روزى با ادعاى مالکیت نسبت به سرزمین آنان، روزى با دعوى قیمومت، روزى به عنوان حفظ منافع مشترک، روزى به عنوان کمک در حفظ استقلال آنان، روزى تحت عنوان حفظ صلح و جلوگیرى از تجاوزات دیگران، روزى به عنوان دفاع از حقوق طبقات محروم و بیچاره، روزى… و روزى…

هیچ انسانى که سلامت فطرتش را از دست نداده، هرگز به خود اجازه نمى‏دهد که چنین جوامعى را صالح بخواند و یا آن را سعادتمند بپندارد، هر چند که دین نداشته باشد و به حکم وحى و نبوت و بدانچه از نظر دین سعادت شمرده شده، آشنا نباشند.

چگونه ممکن است طبیعت انسانیت (که همه افرادش، اعم از اروپایى و آفریقایی‌اش یا آسیایى و آمریکایی‌اش و… به طور مساوى مجهز به قوا و اعضایى یکسان هستند) رضایت دهد که یک طایفه به نام متمدن و تافته جدا بافته، بر سر دیگران بتازند و ما یملک آنان را تاراج کرده، خونشان را مباح و عرض و مالشان را به یغما ببرند و راه به بازى گرفتن همه شئون وجود و حیات آنان را براى این طایفه هموار سازند تا جایى که حتى درک و شعور و فرهنگ آنان را دست بیندازند، و بلایى بر سر آنان بیاورند که حتى انسان‌هاى قرون اولیه نیز آن را نچشیده بودند.

سند ما

سند ما در همه این مطالب، تاریخ زندگى این امت‏‌ها و مقایسه آن با جنایاتى است که ملت‌هاى ضعیف امروز از دست این به اصطلاح متمدن‌ها مى‏بینند و از همه جنایاتشان شرم‏آور‌تر این جنایات است که با منطق زورگویى و افسار گسیختگى، جنایات خود را اصلاح نامیده، به عنوان «سعادت»! بخورد ملل ضعیف مى‏دهند. (۲)

پی‌نوشت‌ها:

(۱) بیانات مقام معظم رهبری در دیدار جوانان استان خراسان شمالى‌، ۱۳۹۱/۰۷/۲۳، مصلی امام خمینی (ره) بجنورد

(۲) تفسیر المیزان، جلد۴، صفحات ۱۶۶-۱۶۹

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.