سارا معصومی – شیخ حمد بن خلیفه آل ثانی، بار سفر بسته است. این بار مقصد امیر قطر، سرزمینی است که از سال ۲۰۰۷ تاکنون به دست فراموشی سپرده شده بود: نوار غزه. منطقهای استراتژیک و البته محصور. از جنوب غربی با مصر ۱۱ کیلومتر مرز مشترک دارد و از جنوب و شمال سایه سرزمینهای اشغالی را بر سر دارد. بهشتی که رژیم صهیونیستی بارها برای تصاحب آن دندان تیز کرد از ۱۴ ژوئن ۲۰۰۷ تا به امروز حصر سیاسی و تحریم اقتصادی را تجربه میکند. منطقهای ممنوع که رهبران عرب از پاگذاشتن بر خاک آن از سال ۲۰۰۷ تا به امروز اجتناب ورزیدهاند. داستان جدایی غزه از کرانه باختری و تشکیل دولت مستقل به رهبری جریان حماس در آن به سال ۲۰۰۶ میلادی بازمی گردد. آخرین انتخابات سالم و مردمی در سرتاسر فلسطین در همین سال رقم خورد. فلسطینیها با اکثریت آرا در انتخابات فوق، آرای خویش را به سبد جریان مقاومت اسلامی حماس انداختند. ماجرایی که به مذاق تشکیلات خودگردان فلسطین به رهبری محمود عباس موسوم به ابومازن چندان خوش نیامد.
اختلافهای داخلی و اصرارهای ابومازن بر در اختیار داشتن قدرت مطلق سیاسی در حالی که آرای مردمی پشت سر جریان حماس بود بازی را تابدانجا پیش برد که فلسطین با وجود نیاز مبرم به اتحاد ملی و انسجام داخلی، دوپاره شد. حماس رسما از ۱۴ ژوئن ۲۰۰۷ کنترل سیاسی و امنیتی نوار غزه را در دست گرفت و کرانه باختری به تشکیلات خودگردان رسید. سرزمینی که بیش از نیم قرن چشم طمع اسرائیل به دنبال آن بود از همان سال تا به امروز به ضرب چاقوی خودی دو پاره گی سیاسی را تجربه میکند. ورود ساکنان کرانه باختری به غزه ممنوع است و همزمان اعضای حماس در زندانهای خودی اما در کرانه باختری حبس را تجربه میکنند. جهان عرب از همان سال در مقام انتخاب میان غزهای که حماس را در راس قدرت داشت و کرانه باختری که اختیار آن در دستان ابومازن بود، ترجیح داد تشکیلات خودگردان فلسطین را انتخاب کند. مصر، اردن و عربستان سعودی در ژوئن ۲۰۰۸ نظرات خود در این خصوص را یکی کرده و اعلام کردند که قدرت مشروع در فلسطین از منظر آنها تشکیلات خودگردان فلسطین است.
آل سعود با حاکم وقت آن زمان مصر یعنی حسنی مبارک طرحی برای آشتی ملی در فلسطین داده و هیاتهایی را برای تحقق این امر راهی کرانه باختری و غزه کردند. ابومازن اما در تمام این سالها برای اعلام اتحاد و آشتی ملی یک شرط داشت و آنهم واگذاری اختیار غزه به دولت وی بود. در این سالها رهبران حماس که روزگاری تنها راه مقابله با اسرائیل را مبارزه مسلحانه میدانستند اندک اندک بازی سیاسی وسیعی را آغاز کردند. سفر رهبران حماس به روسیه، کشورهای عضو اتحادیه اروپا و ارتباط گیریهای گسترده با رهبران جهان عرب، اندک اندک وزنه سیاسی حماس را بالا و بالاتر کشید. در میان تلاشهای حماس برای پایان دادن به تحریمهای اقتصادی اعمال شده از سوی جامعه جهانی بر نوار غزه، در ۲۷ دسامبر ۲۰۰۸ بود که جنگندههای اف ۱۶ اسرائیلی آسمان غزه را سیاه کردند. بر اساس آمار اعلام شده ۱۱۰۰ تا ۱۴۰۰ فلسطینی و ۱۳ اسرائیلی در جریان جنگ ۲۲ روزه جان خود را از دست دادند. پس از اعلام آتش بس رسمی بود که حصر کامل غزه آغاز شد. منطقهای با بیش از یک و نیم میلیون جمعیت از نخستین روزهای حمله تا به امروز شدیدترین تحریمها را تجربه کرد.
بازسازی غزه یا مانور منطقهای؟
اکنون پس از گذشت ۴ سال از روزهای تلخ ساکنان غزه، امیر قطر به عنوان نخستین رهبر کشور عربی شال و کلاه کرده است تا از مناطق جنگ زده دیدن کرده و البته کمر همت به بازسازی غزه بسته است. امیر قطر پیش از این سفر از اختصاص بودجه ۲۴۵ میلیون دلاری برای بازسازی بخشهایی از غزه خبر داده بود. سفر به غزه آنهم پس از چندین سال حصر تمام عیار این منطقه، به نگاه بسیاری از تحلیل گران مسائل منطقه مشکوک آمده است. سفر به غزه حتی اگر به قول مقامهای همراه امیر قطر و همسرش، چند ساعت بیشتر به درازا نینجامد باز هم تابوشکنی سیاسی در میان اعرابی به حساب میآید که تشکیلات خودگردان فلسطین در کرانه باختری را به عنوان قدرت مشروع به رسمیت میشناسند. تمامی تلاشهای منطقهای برای برقراری آشتی ملی در فلسطین بیثمر مانده است.
مصر پس از خیزشهای مردمی و تغییر بدنه قدرت حاکم در آن اکنون در اختیار اخوان المسلمین است. گروهی که مادر معنوی حماس در غزه به حساب میآید. با اینهمه تاکنون تلاشهای دولت جدید برای برقراری آشتی میان اسماعیل هنیه از غزه و محمود عباس از کرانه باختری ره به جایی نبرده است. امیر قطر با برگ سرمایه گذاری خارجی یعنی دقیقا همان برگ آسی که مصر این روزها به دلیل مشکلات اقتصادی خود از ارائه آن به غزه عاجز است به دنبال بهره برداری سیاسی در غزه نیز است. ساده لوحانه است که پس از گذشت سه سال از ویرانیهای حملات اسرائیل به غزه، گمان کنیم که امیر قطر تنها برای افتتاح چندین پروژه عمرانی و بازدید از مناطق جنگی آنهم در ممنوعترین منطقه ممکن در خاورمیانه برای رهبران عرب، به غزه میرود. محمد مرسی رئیس جمهوری تازه نفس مصر پس از تکیه دادن بر کرسی حسنی مبارک، رابطه حسنهای با آل سعود در عربستان برقرار کرد. این در حالی بود که در حلقه سیاست خارجی دولت جدید قاهره نام چندانی از قطر برده نشد. قطری که در جریان بهارهای عربی، تحولات میدان التحریر را در شبکه الجزیره پوشش میداد در نهایت در مصر پس از دیکتاتور، محصول چندانی برای برداشت در حوزه سیاست خارجی نداشت.
کمکهای مالی قطر به دولت مصر پس از فروپاشی حاکمیت مبارک تنها به ودیعهای ۲ میلیارد دلاری- که در جریان سفر امیر به این کشور پرداخت شد- منتهی نشد اما ظاهرا این لقمه چندان برای محمد مرسی دندان گیر نبوده است. درست در روزهایی که قطر گمان میکرد با آغاز بحران در سوریه با اتخاذ موضعی یکسان با عربستان و مصر میتواند خود را در جمع بزرگان جا دهد، محمد مرسی در نسخهای برای سوریه، پیشنهاد تشکیل کمیتهای چهارجانبه را با عضویت ایران، ترکیه، مصر و عربستان داد. همین غفلت از نام قطر در شطرنج سوریه آنهم از سوی محمد مرسی اخوانی کافی بود تا خشم امیرقطر از وی و سیاستهایش دو برابر شود. اکنون امیر قطر با کارت سفر به غره به عنوان نخستین رهبر جهان عرب که حصر سیاسی این منطقه را میشکند همزمان با یک تیر چند نشان را میزند که خودنمایی به محمد مرسی یکی از اهداف آن است.
تشویق حماس، تنبیه فتح؟
در میان تلاشهای قطر برای استفاده بهینه در حوزه سیاست خارجی از این سفر، کم نیستند تحلیلهایی که حضور شیخ در غزه و نه کرانه باختری و دیدار با اسماعیل هنیه و نه محمود عباس را پیروزی برای حماس میدانند و شکستی برای تشکیلات خودگردان فلسطین. این در حالی است که منابع نزدیک به امیر قطر تاکید کردند که وی در گفتگویی تلفنی با محمود عباس او را در جریان جزئیات این سفر قرار داده است. بحث نارضایتی احتمالی رژیم صهیونیستی از این سفر در برخی رسانههای منطقهای به چشم خورد، حال آنکه دوحه برخلاف بسیاری از کشورهای عربی که ژست عدم به رسمیت شناختن اسرائیل را بازی میکنند، از ابتدای امضای معاهده صلح! میان اسرائیل و فلسطین رابطه محتاطانهای را با تل آویو برقرار کرده است. در ۱۹۹۶، قطریها قراردادی تجاری با اسرائیل بستند و سیاستمداران اسرائیلی نیز بارها از دوحه دیدارهای رسمی و غیررسمی داشتهاند.
هرچند پس از جنگ ۲۲ روزه اسرائیل در غزه رابطه میان دوحه و تل آویو به سردی گرائید اما آل ثانی اخیرا با چراغ سبز نشان دادن برای حضور تل آویو در جام جهانی سال ۲۰۲۰ در دوحه، به دنبال احیای این رابطه است. بر همین اساس برخلاف نگاهی که این سفر را ضربهای به تل آویو میدانند در طیف مقابل تحلیل گرانی نشستهاند که با توجه به رابطه حسنه دوحه با واشنگتن بر چراغ سبز نشان دادن تل آویو به آل ثانی برای انجام این سفر اصرار دارند. چندان دور از انتظار نخواهد بود که امیر قطر از فرصت بوجود آمده در این سفر استفاده کرده و با مطرح کردن بحث میانجیگری میان فتح و حماس برای آشتی ملی، کار ناتمام مصر و عربستان را به نفع خود مصادره کند.
دوحه به جای دمشق؟
حماس از خواست مردمی در سوریه حمایت میکند! این جمله ایست که در ۱۹ ماه گذشته بسیار از زبان رهبران حماس چه در غزه و چه در تبیعد شنیدهایم. سوریهای که تا پیش از آغاز این بحران ضلعی از مقاومت به حساب میآمد و پناهگاهی برای جنبش مقاومت اسلامی درست در روزهای تب آلود سیاسی از حمایت معنوی این جنبش محروم ماند. تغییر موضع حماس در قبال تحولات سوریه که ابتدا با سکوت رهبران این جریان همراه بود اندک اندک با پررنگ شدن نقش اخوان در ساختار اپوزیسیون سوریه، شکل جدیتر و البته علنیتر به خود گرفت. با فاصله گرفتن حماس از سوریه و سفرهای مکرر خالد مشعل به دوحه بسیاری از گمانه زنیها به این سمت پیش رفت که حماس به دنبال انتقال دفتر خود از دمشق به پایتخت قطر است.
جابه جایی که تا به امروز شکل عملیاتی نگرفته اما نشریاتی چون نشنال اینترست، سفر امیر قطر به غزه را پاداش وی به حماس برای فاصله گرفتن از بشار اسد میدانند. دوحه در ماجرای سوریه علاوه بر استفاده از الجزیره به عنوان ابزار تبلیغات رسانهای در حوزه مالی نیز سرمایه گذاریهای هنگفتی را در کمک به مخالفان بشار اسد انجام داده است. همزمان ایستادن در یک صف دوشادوش عربستان حتی اگر به مدد ولخرجیهای امیر هم میسر شده باشد، برای شیوخ قطری ارزشمند است. آل ثانی میداند که در عرصه معادلات منطقهای نه سابقه تاریخی مصر را دارد و نه نفوذ آل سعود را بنابراین تنها و تنها اهرم باقی مانده خرید اعتبار سیاسی در ازای کمکهای اقتصادی است. در مبحث جایگزینی دوحه به جای دمشق به عنوان متحدی استراتژیک هم آل ثانی نمیتوانند چندان به تحقق این یارگیری جدید از سوی حماس مطمئن باشند. قطر نه موقعیت جغرافیایی ارزشمند سوریه برای حماس را دارد و نه در چهارچوب تفکر مقاومت و مبارزه مستقیم با رژیم صهیونیستی در راستای تحقق آرمان فلسطین قرار گرفته است. حماس با در اختیار داشتن حمایت سیاسی دولت اخوانی حاکم در مصر – حتی اگر با مانورهای مرسی در عدم به رخ کشی این یارگیری در سطح منطقهای همراه باشد- و حمایت اقتصادی آل ثانی در قطر وجه داخلی و بین المللی خود را بهبود میبخشد.
بیشک چندین سال حصر اقتصادی منجر به کاهش آستانه تحمل مردم در غزه شده و کمکهای قطر میتواند به بازسازی افکار عمومی در راستای منافع حماس کمک کند. همزمان حمایتهای سیاسی مصر که این روزها حسنی مبارک نزدیک به واشنگتن را در راس قدرت ندارد، میتواند به حماس در جلب مشروعیت منطقهای کمک کند. سفر شیخ حمد بن خلیفه آل ثانی به قطر تنها یکی از حلقههای زنجیره تلاش گسترده حاکمان سرزمینی کوچک با سودایی بزرگ در سر، برای افزایش قدرت چانه زنی در معادلات منطقهای است. حاکمانی که داعیه دار تفکری هستند که میگوید در جهان امروز نه ابعاد جغرافیایی که توان اقتصادی و درایت سیاسی حرف نخست را میزند.
Sorry. No data so far.